با این همه ظلمی که سیاهی کرده است .... تردید ندارم که خدا هم سبز است !!!

آخرین اخبار

۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

"یک لحظه فکر کردیم اسرائیلی‌ها را می‌بینیم که چه‌طور فلسطینی‌ها را ضرب و شتم می‌کنند"

سی سال از ١٣ آبان ۵٨ گذشته است. / روز قبلش، حاج آقای عبایی بزرگ آمده بود دفتر ما. دفتر خودش هم نزدیک است. گفت که فردا از خانه بیرون نخواهد آمد. در دل خندیدم و با خود گفتم «دیگر این‌قدر احتیاط هم خوب نیست. می‌نشینی در دفتر کارت. کسی کاری باهات ندارد که!» / زرشک! / من روز ١٣ آبان ٨٨ چیزهای زیادی یاد گرفتم. یعنی چیزهای زیادی دیدم و از دیده‌هایم سعی کردم عبرت بگیرم.

چنان‌چه پیش‌تر گفته‌ام، ما، در تجمعات -چه قانونی و چه غیر قانونی- شرکت نمی‌کنیم. اگر آسیب هم نداشته باشد، دوست نداریم سیاهی لشکر برای این و آن باشیم. تنها لشکری که می‌ارزد سیاهی لشکرش باشی، لشکر عزاداران حسینی است. تنها بیرقی که پایش سیاهی لشکر شدن خجالت ندارد، بیرق اهل بیت است.
١٣ آبان هم استثناء نبود. اما این بار، تجمع، با پای خودش آمده بود درب دفتر کار ما! ما هم از خدا خواسته، -از دور- ‌تماشا می‌کردیم و شرایط را رصد می‌کردیم. وقتی شلوغ شد و مامورها آغاز به ضرب و شتم مردم بی‌دفاع کردند، پدر جان فرمودند که دیگر ماست‌ها را کیسه کنید و دیگر کنار پنجره هم نایستید که خطر دارد. خلاصه به ما نیز امر کردند که برویم بنشینیم سر جایمان و کاری به این حرف‌ها نداشته باشیم. چیزی نگذشت که گاز اشک آور زدند و ناچارا پنجره‌ها را بستیم و چند ورق کاغذ آتش زدیم.
ظاهرا مردم بی‌خیال نمی‌شدند. این‌ها هم مرحله به مرحله، شدت عمل را افزایش می‌دادند. چیزی نگذشت که صدایی شبیه به تیر اندازی به گوشمان رسید. نه به بلندی صدای گلوله‌ی واقعی یا مشقی، و نه آن‌قدر کم که بشود ندیده‌اش گرفت. دیگر هیچ جوره نمی‌شد بر کنجکاوی غلبه کرد و البته نوعی ترس. آمدیم کنار پنجره. دیدیم دارند با تفنگ پینت بال به مردم شلیک می‌کنند.
کاربرد اصلی این تفنگ‌ها برای بازی است. در تهران هم یکی-دو جایی هست برای این بازی. می‌روند و دو تیم می‌شوند و با تجهیزات ایمنی مناسب،‌ بازی می‌کنند. گلوله‌های این تفنگ‌ها، حاوی رنگ است و پوست آن، شبیه به باد کنک. اندازه‌اش هم به قدر یک فندق است. هنگام برخورد به بدن، درد و سوزش و کبودی دارد. اما معمولا آسیب جدی ندارد. مگر این که مستقیما به چشم برخورد کند که غالبا برای چشم و سر، محافظ قرار می‌دهند. صدای شلیک گلوله ها نیز، صدایی بلند تر از معمول و کمتر از گلوله واقعی است.
دور نشوم. پنجره‌های اتاق من و سایرین(و احتمالا بابا) بسته بود. ایشان حسب احتیاط، پرده‌ها را هم کشیده بود. اما سر و صدای نامتعارف، باعث شد که ایشان بخواهد از لای پنجره،‌ نگاهی به بیرون بیندازد. در همان حین، چند نفر از این سربازهای بی‌وجدان، شروع کردند به شلیک کردن به طبقات بالای ساختمان. من مانده‌ام که ما چه کار به آن‌ها داشتیم؟ یک نفر که در طبقه سوم ساختمان ایستاده، را چه‌کار داشتند؟‌ یک کسی در خیابان بیاید، خونش گردن خودش! ما که کاری به آن‌ها نداشتیم.
چند گلوله هم به پنجره‌ی بابا شلیک کردند. از بخت بد، اولین گلوله، به تخم چشم پدر برخورد کرد. بدترین جای ممکن. برای ساعات متمادی -تا پاسی از شب، حداقل ١٢ ساعت پس از برخورد-چشم ایشان نمی‌توانست چیزی ببیند. اول، اورژانس چشم در بیمارستان لبافی نژاد؛ بعد هم به یکی از متخصصان که از دوستان بود مراجعه کردیم در بیمارستان فارابی.
اولی -بیمارستان لبافی‌نژاد- گفت چیزی نیست. دومی -متخصصی که از آشنایان بود- گفت، چیزی هست. عنبیه و قرنیه آسیب دیده. خون‌ریزی -داخلی- هنوز بند نیامده و نمی‌شود قضاوت دقیق کرد. هنوز که هنوز است،‌بعد از یک شبانه روز، دیدن ایشان هنوز حداقلی و شبحی از اشیاء است. انشاءاله چیز مهمی نباشد و مشکل حادی پیش نیاید و ما نیز از دوستان،‌ طلب دعای خیر داریم.
تفنگ و باتوم و ... می‌دهند دست یک سری آدم تهی از مردانگی. این‌طور به مردم آسیب می‌زنند. چرا؟‌ اصلا به من بگویید در بدترین حالت و تند ترین شعارها، مگر مردم چه کرده بودند؟ بگذار اصلا فحش خواهر و مادر بدهند و بعدش بروند پی کارشان. این‌ها که به کسی کاری نداشتند. ‌این چه روش برخورد است؟ این چه جفا و نامردی و نامردمی و بی‌دینی است؟ مردم ِدر خیابان هیچ. چه کار به کسی که در دفتر کارش نشسته داشتید؟
ما در ١٣ آبان ٨٨ یاد گرفتیم که کسی حق ندارد تماشا کند که ما داریم تجاوز می‌کنیم و وحشی‌گری می‌کنیم و هر کس دید، باید چشمش در بیاید.
ما در ١٣ آبان ٨٨، یاد گرفتیم که می‌شود سه نفر جوان -با باتوم-، یک پیرزن ۶٠ ساله که توان فرار ندارد را به قصد کشت بزنند. ما متوجه شدیم که روزگار لات و لوت‌ها و جاهلانی که با همه‌ی بی‌شرفی‌شان یک جو مردانگی داشتند و دست روی زن جماعت -پیرزن که جای خود- بلند نمی‌کردند، گذشته است. نوبت اراذلی است که آن حداقل از شرافت را هم ندارند.
روضه‌های فاطمیه را که می‌شنیدیم،‌ با خود می‌گفتیم مگر می‌شود کسی که اسم خوش را مرد گذاشته، بیاید زنی را آن طور مورد ضرب و شتم قرار بدهد؟ آن‌هم به جرم یک بیعت نکردن و مخالفت ساده؟ ما متوجه شدیم که در اشتباه بودیم. حتی در کربلا هم دیگر به زنان و کودکان کار نداشتند. ولی در اشتباه بودیم. لااقل فکر می‌کردیم که دوران آن آدم‌های ملعون تمام شده است. کور بودیم.
ما،‌ در ١٣ آبان ٨٨، یاد گرفتیم که می‌شود با وجدانی آسوده -که واقعا نمی‌دانم چه‌طور ممکن است وجدان یک نفر را این طور تخدیر کرد!- با باتوم به شقیقه‌ی یک نوجوان ١٣-١۴ ساله کوبید، بر زمین افتادنش و دست و پا زدن و تشنجش را به تماشا نشست و حتی نگذاشت که بیایند و جمعش کنند، یا کمک اولیه به‌ش برسانند و ... آخر به چه جرمی؟‌
ما،‌ در ١٣ آبان ٨٨، حتی یک لحظه فکر کردیم روز قدس نزدیک است و داریم صدا و سیمای (ضد) ملی مان را -از پشت پنجره- تماشا می‌کنیم. که دارد تصاویر اسرائیلی‌ها را نشان می‌دهد که چه‌طور فلسطینی‌ها را ضرب و شتم کرده، مورد اذیت و آزار قرار می‌دهند. در همان تخیلات که بودیم، از خودمان می‌پرسیدیم که «عجب! چه شده که این دفعه، اسرائیلی‌ها عصبی‌تر و وحشی‌تر از همیشه‌اند!؟»
یک‌باره، فریاد «آخ چشمم» پدرجان،‌ چرتمان را پاره کرد و دویدیم و از این بیمارستان به آن بیمارستان. متوجه شدیم که این‌جا نه اراضی اشغالی که جمهوری اسلامی است و این‌ها نه دژخیمان صهیونیست که فداییان ولایت اند! جای پاشیده‌شدن محتوای رنگِ داخل گلوله، هنوز روی سقف اتاق پدر هست. همچنین پوکه‌ی پلاستیکی نارنجی‌اش.
فکر کنم،‌ وقتش رسیده که ما هم برویم شکایت کنیم. البته از آقای «میرحسین موسوی» !!!
پ.ن: خوشبختانه در آخرین معاینه،‌ اظهار امیدواری شده است که مشکل حادی نیست. ١٠-١۵ روز آینده را باید درد و مشکل دید را تحمل کنند، سپس یک سری آزمایشات و عکسبرداری جدید انجام خواهند داد تا از سلامت اعصاب و شبکیه و ... اطمینان حاصل شود. دکتر گفته بود که شانس بزرگ این بوده که گلوله از روی پلک و به گوشه‌ی چشم اصابت کرده. اگر مستقیم به بافت چشم خورده بود یا به مرکز چشم (۵ میلیمتر آن طرف‌تر) خورده بود، مجبور می‌شدند که چشم را تخلیه کنند. پناه بر خدا می‌بریم و او را شاکریم. خدای بزرگ،‌ همواره جای شکرش را باقی می‌گذارد.
برگرفته از: وبلاگ دغدغه‌هایم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

شما مي توانيد با انتقادات يا پيشنهادات خود ما را در انجام كاري كه مي كنيم يعني اطلاع رساني ياري نمائيد .
با تشكر - فرداي ايران

آرشیو

برچسب‌ها