با این همه ظلمی که سیاهی کرده است .... تردید ندارم که خدا هم سبز است !!!

آخرین اخبار

۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه

وقتی سردار جنگ از خاطرات سرکوب مردم می‌گوید

11:07 صبح شنبه، 7 آذر 1388
"در این آشفته‌بازار زمانه اصلا جای تعجب نیست اگر یک شب یک سردار سپاهی بسیجی یا بسیجی سپاهی (مثلا سردار فضلی) به مسجد محله‌تان بیاید و از خاطراتش در سرکوب و قلع و قمع آنچه وی آنان را عوامل دشمن و یک مشت منافق آمریکایی و مزدور سوروس می‌داند با آب و تاب و مباهات وصف ناشدنی درّافشانی کند و تازه قسم و آیه هم بیاورد که این بسجیانی که ۱۳ آبان و روزهایی نظیر آن دلاورانه خیابان‌های شهر را از هرگونه آشوب بری کردند و اصلاْ نه چماق داشتند و نه زن و بچه و دختر و پسر و جوان را کتک زدند (به کی قسم!) خودشان داوطلبانه آمدند و ما حتی به آن‌ها گفتیم نان و آب نداریم به شما بدهیم و جا برای شما نداریم، ولی آن‌ها اصرار کردند و ما هم چاره‌ای نداشتیم!"

بعد هم در کمال خونسردی از اعترافات حجاریان بگوید و تئورسین پرداخت هزینه را بابت پرداخت هزینه‌اش به ریشخند بگیرد و از خون بودن دلش بابت حذف شعار مرگ بر آمریکا و جایگزینی آن با شعارهایی نظیر مرگ بر روسیه و مرگ بر چین بگوید و از این بگوید که شعارگویان و شعارنویسان نه شایسته توجه‌اند که اینها یک دسته آدم پول‌بگیر اجنبی‌اند و در آخر هم قسم جلاله یاد کند که آن‌ها که به کوی دانشگاه ریختند و با ذکر یا زهرا جوانان مردم را زدند و از بالا به زیر افکندند و همه چیز را زیر و رو کردند بسیجی نبودند و ما اصلا نمی‌دانیم اینها کی‌اند!‌؟ ...
البته در روزگاری که پیش‌قراولان عدالت، عین قساوت و مدعیان دیانت عین ضلالتند، چندان دور نیست که در آینده شاهد مجالس روحوضی و قوالی هم در مساجدمان باشیم هرچند باز روحوضی و قوالی بهتر از بیان سلحشوری‌های اینچنین بی‌رنگ و ریاست!
برگرفته از: وبلاگ فروغیون
 

اینترنت و تلفن همراه در ۱۶ آذر قطع می شود

خابرات با ارسال بخشنامه ای به مراکز استانی دستور قطع کامل اینترنت و خطوط تلفن همراه در سراسر کشور در روزهای ۱۵و ۱۶ آذر را داده است ...

يکشنبه  ٨ آذر ۱٣٨٨ -  ۲۹ نوامبر ۲۰۰۹ 
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com

اخبار روز - گزارش دریافتی: شرکت مخابرات دولت کودتایی احمدی نژاد با ارسال بخشنامه ای به مراکز استانی شرکت های مخابرات در سراسر کشور دستور به قطع کامل اینترنت و خطوط تلفن همراه در سراسرکشور در روزهای ۱۵و ۱۶ آذر و در صورت ادامه اعتراضات در روزهای بعد ازآن را داده است.
یک منبع آگاه در مخابرات با فاش ساختن این مطلب افزود، این دستور مخابرات برای جلوگیری از انتشار اخبار و تصاویر برخوردهای وحشیانه با دانشجویان و مردم است.
گفته میشود کودتاچیان قصد برخورد وحشیانه با دانشگاه های سراسر کشور در روز ۱۶ آذر دارند تا به زعم خودشان، با یک برخورد به شدت خشن به اعتراضات پایان دهند. کودتاچیان از اتصال اعتراضات ۱۶ آذر به محرم و صفر و در ادامه تا بهمن ماه به شدت نگرانند.
گفتنی است از هم اکنون فعالان دانشجویی در دانشگاه های سراسر کشور در حال برنامه ریزی برای برگزاری تجمعات اعتراض آمیز در اعتراض به دولت کودتا در تمامی دانشگاه های دولتی، آزاد، پیام نور و غیرانتفاعی سراسر کشور میباشند.

پیام کناره گیری آيت اله جوادي آملي - سید عطاالله مهاجرانی


ساسان آقايی روزنامه‌نگار در بند: هرگونه ابراز ندامت در زندان را باور نکنيد


ساسان آقایی روزنامه نگاری که از یکشنبه هفته گذشته در بازداشت نیروهای امنیتی به سر می برد حدود سه ماه پیش با نگارش نامه ای خطاب به ملت ایران از دیدگاه ها و عقاید خود پیش از بازداشت احتمالی دفاع کرده و از مردم خواسته بود که هر گونه ابراز ندامت و پشیمانی او در زندان را باور نکنند.

به گزارش جرس نامه سرگشاده این روزنامه نگار بدین شرح است:

"به نام او که یاور همیشگی است"

مخوان ای جغد شب لالایی شوم
که پشت پرده بیدار است خورشید
هوشنگ ابتهاج

به تمام هم‌میهنانم؛

اکنون که این نامه سر گشوده می‌شود، من نیز به مانند ده‌ها رفیق دیگر و سدها شهروند این ملک در اندرونی‌های ناکجاآبادی "ویران" ناخواسته دربندم و شام را به انتظار پیک آزادی سحر می‌کنم و گویی این پیک خوش خبر را هرگز دسترسی نیست. این نامه را در روزهایی نوشتم که یکایک دوستان و همکاران تنها به جرم "نوشتن" و "اندیشه کردن" دستگیر می‌شدند و سر از همان جایی درمی‌آوردند که امروز من نیز گرفتار آنم و این گرفتاری از آن بابت است که درس بگیریم و عبرت پیشه کنیم تا جز به کام آقایان نگوییم و نخوانیم و ننویسیم و در یک واژه زندگانی نکنیم که اگر به از این بود، چه جای بردن و تاختن بر قلم‌به‌دستان و فرهیختگان این بوم می‌ماند؟

باری مردم؛

ما و شما گناهی نداریم جز بی‌گناهی، جرم‌مان این است که "حق" را خواستاریم و به بازخواست ناحق ایستاده‌ایم و چه جای شگفت که در چنین حکومتی ستم‌دیده را به جای ستمگر کیفر دهند. این نامه یک سند روشن رواج چنین بی‌عدالتی ژرف و دردناکی است که نویسنده‌ی آن بی‌هیچ اتهام و جرمی اکنون به مسلخ برده شده تا شاید که یا خاموش شود و سکوت برگزیند و سر به زیر افکند و یا زیر مهرورزی چماق علیه هستان و نیستان، آن‌چه بوده و نبوده، باور داشته و نداشته اعتراف کند.

پیش از بافته شدن این تار و پود‌های دروغ، بهتر دیدم که در پیشگاه ملت ایران هم به آن‌چه که کرده‌ام «اعتراف» کنم و هم پیشاپیش از آن‌چه که ممکن است از این پس روی دهد، پوزش بخواهم. در ابتدا اما گویا لازم است تا با بانگی بلند و فریادی رسا به تمام مخاطبان این نامه بگویم که نه تنها از گذشته‌ی خود، تلاش و باورهایم هرگز و هیچ‌گاه شرمسار و پشیمان نبوده‌ام که همآره با افتخار از آن یاد می‌کنم. آن‌چه تا به امروز از من خوانده‌اید و شنیده‌اید، همگی دیدگاه‌های راستین من است و اگر از این پس یک «ساسان آقایی» شکسته و در هم تکیده را به نمایش درآوردند که آرا و نظرهایش را پس بگیرد، باور نکنید! این‌ها جز یک خیمه‌شب‌بازی نخ‌نما شده چیز دیگری نیست.

کسانی که مرا می‌شناسند، می‌دانند که جز روزنامه‌نگاری در این سرزمین هیچ شغل دیگری نداشته‌ام و همآره به این قلم افتخار کرده و می‌کنم و خواهم کرد. چه کسی است که نداند، آرمان من و میلیون‌ها من دیگری که اکنون در یک مای سبز بزرگ چکیده شده، "ایرانی آزاد" است که از وزش نسیم خوشایند آزادی، آباد هم می‌شود. پدران و مادران ما ایرانی می‌‌خواستند؛ بدون استبداد، بدون پیشوا، بدون زندان، بدون شکنجه، بدون ساواک، سرزمینی که بشود در آن نفس کشید و با صدای بلند گفت و شنید و خواند و عاشق شد و نهراسید از این همه، اما افسوس که سی سال از این رویا گذشت و به بار ننشست تا نسل ما نیز هنوز در پی اندر خم کوچه‌ی والدینش باشد. ما اگر نوشتیم برای رسیدن به ایرانی چنین سرافراز و سربلند بود و از این خوان که بگذریم، باز هم سرنوشت را از نو بازخواهیم نوشت آن‌قدر که این قلم به جان آید.

اکنون که به کارنامه‌ی خود از آغاز دهه‌ی ۸۰ به این سو می‌نگرم، خرسندم که قلم من تنها و تنها در راه خدمت به این ملک و مردمانش چرخیده و همآره مدافع و پشتیبان «حقوق بشر» و نه «حقوق مهتر» بوده، هرگز به پرده‌دری علیه حریم خصوصی مردم نیالوده و هیچ‌گاه به حریم مقدسات راستین آنان و نه ارزش‌های ساختگی وارد نشده است. در انتخابات اخیر نیز راهی که من و دوستان دیگری نیز به خیراندیشی آن گمان داشتیم در ابتدا با انتخاب نهایی اصلاح‌طلبان تفاوت داشت و به شکلی آشکار در ماه‌های مانده به انتخابات این دیدگاه‌ها انتشار می‌یافت که نتیجه‌ی یک تفاهم جمعی بود.

ببینید آن‌ها چه می‌کنند؟

صندوق‌های رای ملت را در کتاب‌خانه‌ها و زیرزمین‌‌ها مخفی ساختند و پس از این شورش نابخردانه علیه دموکراسی حداقلی بود که من نیز به ذره‌ای در میان خیل انبوه شهروندان شریف این کشور بدل شدم. اگر در تجمعی شرکت داشتم، بنا به حق و اختیاری بود که اصل ۲۷ قانون اساسی این مملکت در اختیار شهروندانش می‌گذاشت و به‌شکلی بدیهی هیچ حکومت بنیان یافته از قانونی اساسی نمی‌تواند مردم را از حقوقی که همان قانون تعیین کرده، محروم سازد. اگر نامه‌ای را امضا کردم، جز با در نظر داشتن حقوق بشر، رستگاری ایران، بحران سیاسی موجود و سرانجام قانون اساسی کشور نبود که تایید می‌کند؛ «هیچ‏ مقامی‏ حق‏ ندارد به‏ نام‏ حفظ استقلال‏ و تمامیت‏ ارضی‏ کشور آزادی‌های‏ مشروع‏ را، هر چند با وضع قوانین‏ و مقررات‏ سلب‏ کند». خشنودم که در تمام این سال‌ها تنها به رسالت روزنامه‌نگاری خود پرداخته‌ام و از آن‌جا که اصل ۲۴ قانون اساسی می‌گوید: «نشریات‏ و مطبوعات‏ در بیان‏ مطالب‏ آزادند مگر آن‏ که‏ مخل‏ به‏ مبانی‏ اسلام‏ یا حقوق‏ عمومی‏ باشد» نه‌تنها مطالبی علیه اسلام و حقوق عمومی ننوشته‌‌ام که بیش‌تر آن‌ها در راستای دفاع از حق عمومی ملت ایران و پشتیبانی از «آزادی و عدالت» تصریح شده در تمامی ادیان الهی بوده و در این رسالت نیز تا به آن‌جا کوشا بودم که اگر برخلاف قانون اساسی، تیغ سانسور بر گرده‌ی روزنامه‌ها سنگینی می‌نمود، بدون کوچک‌ترین چشم‌داشتی مطالب را در فضای اینترنت به داوری همگانی سپردم.

هم‌میهن ارجمندی که این نامه را می‌‌خوانید، لازم است بدانید که تنها محل درآمد من تا به امروز دستمزد ناچیز روزنامه‌‌های داخل کشور بود و حتا یک شاهی پول سیاه هم از رسانه‌های اینترنتی و سایت‌های و رادیوها و تلویزیون‌های خارج از کشور دریافت نکرده‌ام. خوش‌بختانه تا به امروز هرگز ملاقاتی با فردی خارجی نداشته‌ام و به همین ترتیب برای آن‌چه که تیغ‌کشان شب‌پرست آموزش «انقلاب مخملین» می‌خوانند، پاسپورت سفر در اختیارم نبود. اتهام احتمالی «ارتباط با رسانه‌های بیگانه»‌ی بنده نیز چنان دارای بنیانی قوی و راستین است که برادران هر چه گشتند، آثاری از گیرنده‌ی ماهواره‌ای نیافتند و گویی از این که ماهواره‌ای در کار نبود بسیار نیز ناخشنود بودند! از سوی دیگری، من با وجود ایمان راسخ به کار گروهی و سازمان‌یافته هرگز عضو حزب، دسته، جمعیت، تشکل و یا گروهی نبوده‌ام و فعالیت‌های خود را مستقل از هر نهاد دیگری دنبال می‌کردم.

شاید من را چونان بسیاری دیگر با اتهام کلی و مخدوش «اقدام علیه امنیت ملی» بازداشت و بکوشند زیر فشار خرد کنند اما باور دارم و ایمان که هیچ‌گاه و در هیچ زمانی حتا یک گام کوچک علیه امنیت ملی کشورم برنداشته‌ام. اگر به کوشش‌های رسانه‌ای و حقوق بشری من اشاره کنند، شما را به داوری می‌گیرم که این چه نسخه‌ی شگفت‌انگیزی از امنیت ملی است که با نوشتن و اندیشیدن و فکر کردن و ابراز عقیده دچار مشکل می‌شود؟ آیا این «امنیت ملی» که این‌ها مدافع آن شده‌اند، در حقیقت پوششی برای حفظ امنیت آقایان نیست؟ بدانید که شاید من یا دوستان دیگری را به چنین اتهامی حتا پای میز بی‌دادگاهی بکشانند اما در حقیقت محاکمه‌گران خود علیه امنیت ملی اقدام می‌کنند، این را مرور کارنامه‌ی تکاتک ما نشان می‌دهد.

به گواهی همین کارنامه، پیشنیه قابل دسترسم با یک جستجوی ساده که شمه‌ای از آن در این مجال رفت، اکنون بسیار شادمانم که می‌توانم در پیشگاه ملت و وجدان خویش از تمامی آن‌چه که کرده‌ام، دفاع کنم و باشد که روزگاری کلیدداران بی‌وجدان این سلول نیز به خود آیند و این فرزند کوچک ایران زمین را رها سازند، هر چند که آزادی از زندان همراه با اندوه یاران دربند مانده است و غم بزرگ بازگشت به زندان بزرگی با نام ایران. برای پایان دادن به این داستان تلخ باشد این امیدمان که به‌زودی بازمی‌گردیم و دوشادوش یک‌دیگر دیوارها را کلنگ می‌کوبیم. فرزندان "ایران فردا" حق دارند تا در دشتی سبز و آزاد جست‌وخیز کنند و اگر بهای این رویا به زنجیر کشیدن ما باشد، چه باک؛ خواهرم، برادرم، پدر و مادرم!

شهریور ۸۸
ساسان آقایی روزنامه‌نگار، مدافع حقوق بشریت و شهروند ایران زمین

به شهر برگردیم
به این دیار نیاز
نیازمند رهایی
نیازمند امید
سبد سبد ز هواهای تازه هدیه بریم
سبد سبد گل شادی
نسیم آزادی

حمید مصدق

به نقل از ميهن 

اعتراض دانشجویان دانشگاه تهران به ادامه بازداشت دانشجویان



یکشنبه، 8 آذر 1388
بعد از ظهر امروز، دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به ادامه بازداشت دانشجویان دست به اعتراض زدند و خواستار آزادی هرچه سریعتر آنها شدند.

به گزارش خبرنامه امیرکبیر در این اعتراض که در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شکل گرفت، دانشجویان خواستار آزادی دانشجویان در بند از جمله، احسان دولتشاه دانشجوی فلسفه، البرز زاهدی دانشجوی حقوق و مهرداد بزرگ دانشجوی دانشکده فنی این دانشگاه شدند.
دانشجویان همچنین تصاویری از دانشجویان بازداشت شده و همچنین شعارهایی برای «آزادی دانشجویان اسیر» در نقاط مختلف دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران نصب کردند.

پیش از این نیز در هفته گذشته دانشجویان دانشکده‌ برق و کامپیوتر دانشگاه تهران در تجمعی اعتراضی خواستار آزادی دانشجویان دانشگاه تهران از جمله مهرداد بزرگ هم دانشکده ای خود شده بودند.

۱۳۸۸ آذر ۸, یکشنبه

پوستري براي 16 آذر



آیت الله منتظری: فلسفه تشکیل بسیج ،‏ ‏بسیج در راه خدا بود نه بسیج در راه شیطان



اخراج پویا غلامرضایی، دانشجوی دانشگاه ارومیه از سوی کمیته انضباطی



 کمیته گزارشگران حقوق بشر:
7 آذر 1388
کمیته گزارشگران حقوق بشر - پویا غلامرضایی، دانشجوی رشته عمران دانشگاه ارومیه در پی تایید حکم دو ترم محرومیت از تحصیل در کمیته انضباطی از دانشگاه اخراج شد. وی در خرداد ماه 88 به دلیل همکاری با ستاد مهندس موسوی در دانشگاه و مدیریت اعتراضات و تظاهرات بعد از انتخابات در دانشگاه ارومیه به کمیته انضباطی احضار و از سوی این کمیته به اتهام مدیریت آشوب‌های دانشگاه و تحریک دانشجویان به دو ترم تعلیق از تحصیل با احتساب سنوات محکوم شد.
در پی این احکام کمیته‌ی انضباطی و کمیته ی موارد خاص با درخواست وی مبنی بر افزایش سنوات مخالفت نموده و سه‌شنبه، سه آذر ماه حکم اخراج وی را شفاهاً ابلاغ نمودند. پویا غلامرضایی پیش از این نیز در سال 1385 به اتهام مدیریت اعتصاب غذا در دانشکده‌ی فنی و اعتراض به وضعیت نابسامان امکانات رفاهی دانشگاه به 2 ترم محرومیت از تحصیل با احتساب سنوات به دلیل بر هم زدن نظم دانشگاه محکوم شده بود.
کميته گزارشگران حقوق بشر
Committee of Human Rights Reporters

16 آذر فرصتی برای ورود طبقه ی محروم به جنبش

کورش عرفانی

در آستانه ی 16 آذر موجی دیگر از دستگیری ها و احضار دانشجویان به راه افتاده است. رژیم که می داند شانزده آذر پله ای است برای تداوم بخشیدن به جنبش آزادیخواهی مردم ایران می خواهد با سرکوب پیشگیرانه دو کار کند: از یک سو پتانسیل فعال دانشگاه ها را خنثی سازد و از سوی دیگر اعلام کند که جنبش اعتراضی در کلیت خود از نفس افتاده است.
برای همین نیز لازم است تا فعالیت ها گسترش بیشتری پیدا کند تا 16 آذر تبدیل به مقطعی برای جا انداختن دو پیام شود: 1) دانشگاه به اعتراض گری ادامه می دهد و دوم این که جنبشی که از 23 خرداد آغاز شد هم چنان ادامه دارد.
اما به نظر می رسد وقت آن رسیده است که حرکت یک گام جلوتربرود تا بتواند در عین حال بلوغ کیفی جنبش را نیز نشان دهد و تنها به تداوم بخشی کمی آن بسنده نکند. و آن این است که در روز 16 آذر در ورای این که چه حجم از مردم وارد صحنه ی تظاهرات شوند باید به تظاهرات اعتراضی محتوای دیگری بخشید.
دقت داشته باشیم این جنبش در همین شش ماه گذشته تبدیل به یک جنگ فرسایشی شده است، اما هر جنگ فرسایشی برای به ثمر رسیدن علاوه بر تامین تداوم خویش نیاز به نقطه ی عطف های متعدد نیز دارد، در غیر این صورت ممکن است به جای نیروهای دشمن، نیروهای خودی دچار فرسایش شوند. بنابراین باید به عنصر نقطه ی عطف نیز نگریست. به طور مثال در مقطع 13 آبان مردم با به زیر کشیدن و آتش زدن عکس های خامنه ای نشان دادند که جنبش می خواهد از سد ولایت فقیه عبور کند. این کار حاوی یک پیام بود که براساس آن، جنبش مراحل رادیکالیزه شدن را می پیماید. پس از آن، موج دستگیری دانشجویان و احضار و بازداشت آنها تا کنون نشان می دهد که رژیم به شدت در وحشت از 13 آبانی دیگر در روز 16 آذر است. به همین خاطر از حالا تلاش می کند که آن را ضعیف و شکننده کند.
برای خنثی ساختن این تلاش دشمن بد نیست که در روز 16 آذر تظاهر کنندگان نشان دهند که جنبش یک گام از 13 آبان جلوتر رفته است و تصمیم ندارد بدون زیر سوال بردن جدی و عملی نظام ولایت فقیه عقب نشینی کند. برای این منظور بهره بری هوشمندانه از این فرصت لازم است.
تغییر کیفی در محتوا و نه فقط شکل
خوب می دانیم که تمرکز جنبش در ماه های اخیر روی شعارهایی بوده است که به طور عمده سیاسی بوده اند. این امر ضمن حفظ ارزش خود نیروهای اجتماعی محدودی را به میدان آورده است. اما برای به ثمر رساندن این جنبش و عقب زدن رژیم نیاز به نیروهای مردمی وسیع تر و در قالبی گسترده تر است. جنبش کنونی به وسیله ی نیروهایی که به طو رعمده متعلق به طبقه ی متوسط جامعه هستند آغاز شد و توسط آنها نیز ادامه یافت. اما نیرویی که می تواند این جنبش را به یک حرکت سرنوشت ساز تبدیل کند طبقه ی محروم جامعه است که اکثریت عظیم جمعیت کشور را تشکیل می دهند.
این بخش از جمعیت، غایب بزرگ جنبش است. 16 آذر می تواند این نیرو را به صحنه دعوت کند. برای این منظور لازم است حرکت از چارچوب های خودساخته ی خویش بیرون آید. یعنی درکنار شعارها و خواست های خود مطالباتی را مطرح کند که برای میلیون ها نفر از توده های محروم، فقیر و حاشیه نشین قابل شناسایی و ارزشمند است. این مطالبات هرچند به نوعی در شعارهایی مانند «مرگ بر دیکتاتور» و « ایرانی می میرد سازش نمی پذیرد» و غیره متبلور است، اما باید شعارهایی نیز به طور مستقیم در رابطه با خواست های بدیهی مادی و اقتصادی و صنفی قشرهای محروم جامعه مطرح شود. شعارهایی مانند « گرانی بسه دیگه، بیکاری بسه دیگه» و یا در رابطه با افزایش قیمت نان و یا حذف یارانه ها، پایین بودن سطح دستمزدها و ...
این شعارهاست که مردم را در تمامیت خود نسبت به جنبش حساس ساخته و به دلیل مرتبط بودن با واقعیت های حاد و سیاه زندگی وارد صحنه می کند.
فراموش نکنیم ما با یک رژیم سراپا مسلح و جنایتکار روبرو هستیم که جز به خشونت فکر نمی کند. خیال خام کنار زدن این رژیم با نوار سبز بر مچ هایمان یا خاموش کردن چراغ ها در ساعت 9 شب را از سر بیرون کنیم. کنار زدن این رژیم باید بر اساس یک استراتژی عمل گرا مانند «خلع قدرت از رژیم از طریق خلع سلاح نیروهای رژیم» باشد. این امر نیز نیاز به یک «رزم اجتماعی سازماندهی شده» به عنوان تاکتیک دارد . یعنی یک نبرد رویاروی با نیروهای مسلح رژیم با هدف خلع سلاح آنان و پایان بخشیدن به خشونت دولتی. برای این منظور نیز نیاز است به این که حجم وسیعتری از نیروهای اجتماعی به صحنه آیند و مبارزه را به این سمت پیش ببرند.
دانشجویان ایرانی به عنوان «موتور پویای جنبش کنونی» باید این وظیفه را برعهده گیرند و با مخاطب قرار دادن قشرهای محروم و لایه های ستمدیده اما خاموش جامعه پای آنها را به صحنه بازکنند. حضور این نیروها به طور کامل معادله ی قوا را در صحنه به هم خواهد ریخت، هم از حیث کمی و هم از نظر کیفی. از حیث کمی گستره ی جغرافیایی و شمار معترضین به حدی خواهد بود که نیروهای سرکوبگر رژیم امکان کنترل و سرکوب همگانی را از دست خواهند داد. از حیث کیفی نیز این نیروهای اجتماعی توان بالاتری برای رودرویی عملی با نیروهای رژیم خواهند داشت.
به همین خاطر بد نیست که تظاهرات را هم از حیث موضوعی و هم از حیث جغرافیایی به میان محرومان برد. می توان به جای تمرکز در مناطق مرکزی و یا شمالی شهر محل اصلی تظاهرات را در جنوب شهر قرار داد، جایی که تجمع هسته ی اولیه و آغاز تظاهرات هزاران هزار نفر از ساکنان این محل را به خود جذب خواهد کرد و به سرعت به یک تظاهرات بزرگ تبدیل خواهد شد. ابتکاراتی از این دست بنا به واقعیت های شرایط می تواند بسیار معنادار و پرفایده باشد. یا چرا یکی از تجمعات از مقابل کارخانه های بزرگ اطراف تهران مانند کارخانجات ایران خودرو در جاده ی کرج نباشد؟ به این گونه ابتکارهای عمل گرا و سودمند فکر کنیم.
ورود قشرهای محروم، بیکاران، کارگران و حاشیه نشین ها به جنبش کنونی یگانه ابزار بیرون کشیدن آن از دور تسلسل اعتراض محدود-سرکوب-اعتراض محدود دیگر-سرکوب است. این ورود نه یک تاکتیک برای استفاده ی ابزاری از این نیروها، بلکه یک انتخاب استراتژیک است که به مبارزه ای سیاسی که از فردای انتخابات آغاز شد رنگ و آب اجتماعی داده و آن را از بن بست و فرسودگی به خاطر پرداخت هزینه ی بالای سرکوب نجات خواهد داد.
خوب می دانیم که اعتراضات کارگری در ماه های اخیر رشد تازه ای یافته و سرکوب و احضار و محاکمه ی فعالان کارگری نیز اوج گرفته است. پس می بینیم سرکوب دانشجویی و سرکوب کارگری پا به پای هم پیش می رود و همین خبر از وجود یک پیوند ممکن و منطقی در راستای مبارزاتی دارد.
این بر همه فعالان جنبش است که با پرهیز از افتادن در دام ترس ها و عادت های ناخودآگاه و محاسبات طبقاتی و خرده بورژوا مآبانه به درد ها و رنج های میلیون ها هموطن محروم، بیکار، کارگر و حاشیه نشین خود بیاندیشند و تبدیل به نیروهای روشنگر و دعوت کننده ی این اقشار ستمدیده در جامعه بشوند. فراموش نکنیم که یک جامعه انباشته از نابرابری های حاد طبقاتی هرگز رنگ و آب دمکراسی و آزادی را نخواهد دید. استقرار یک نظام مردمسالار ترکیبی است متقابل از آزادی و عدالت و هیچ یک بدون دیگری تحقق نخواهد یافت.
جنبش کنونی می تواند فرصتی باشد برای خودرهایی مردم ایران از فقر مادی و فقر فرهنگی، از نابسامانی اقتصادی و بی بند وباری سیاسی و در یک کلام رهایی از مثلث جهل، فقر و ترس (روحانیت-بازار-پاسدار).
16 آذر فرصتی است جهت آغازی نوین برای جنبش اعتراضی کنونی، فرصتی برای اجتماعی کردن یک مبارزه ی سیاسی و تضمین شانس موفقیت آن.

صالح نیکبخت خبر داد: صدور حکم 6 سال حبس تعزیری برای بهزاد نبوی

توسط مجله معتبر «Foreign Policy»: زهرا رهنورد به عنوان سومین متفکر برتر سال ۲۰۰۹ انتخاب شد



6:57 عصر یک‌شنبه، 8 آذر 1388
 
مجله بین‌المللی «سیاست خارجی»(Foreign Policy)، زهرا رهنورد همسر میرحسین موسوی را به عنوان نفر سوم در فهرست صد متفکر برتر جهان در سال ۲۰۰۹ انتخاب کرد.

به گزارش موج سبز آزادی مجله بین‌المللی «سیاست خارجی»(Foreign Policy) با انتشار فهرستی از صد متفکر برتر سال 2009، زهرا رهنورد را به عنوان نفر سوم در این فهرست، پس از «بن برنانکی» و «باراک اوباما» انتخاب کرد. این مجله در توضیح این انتخاب آورده است: "برای مغز متفکر بودن در کنار جنبش سبز و کمپین همسرش، رهبر مخالفان(دولت ایران)، میرحسین موسوی"
در گزارش این نشریه سپس به حمله محمود احمدی‌نژاد به زهرا رهنورد در مناظره وی با میرحسین موسوی اشاره شده است و با ذکر اینکه رهنورد سپس در یک مصاحبه مطبوعاتی پاسخ اتهامات احمدی‌نژاد را داد، از این واقعه به عنوان یکی از حوادثی که باعث تحریک مخالفان و اتحاد هواداران میرحسین موسوی شد یاد کرده است.
این گزارش سپس به خدمات رهنورد در شورای عالی انقلاب فرهنگی برای ارتقا نقش زنان در جامعه اشاره کرده است و با یادآوری ریاست وی بر دانشگاه الزهرا از سخنرانی شیرین عبادی در این دانشگاه به دعوت زهرا رهنورد سخن به میان آورده است.
«سیاست خارجی» در پایان این گزارش با برشمردن گوشه‌هایی از نقش موثر زهرا رهنورد در کمپین تبلیغاتی میرحسین موسوی به برنامه‌های وی برای پیشرفت جایگاه زنان در جامعه آینده ایران اشاره می‌کند.

هاشمي رفسنجاني : درگیریهای خیابانی ناشی از بستن فضای نقادی آزادانه است

88/09/08
 رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام ضمن ظالمانه خواندن قطعنامه اخیر آژانس انرژی اتمی بر ضد ایران، خواستار اعمال تدبیر و دیپلماسی فعال مسئولین كشور در عرصه بین المللی با هدف حفظ دستاوردهای هسته ای شد. آیت الله هاشمی رفسنجانی در بخش دیگری از سخنان خود برخوردهای خیابانی و درگیری را ناشی از بستن فضای جامعه دانست و ضمن نامشخص بودن نتیجه این درگیریها، بر لزوم فراهم شدن فضای نقادی آزادانه در جامعه تأكید نمود
رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام ضمن ظالمانه خواندن قطعنامه اخير آژانس انرژي اتمي بر ضد ايران، خواستار اعمال تدبير و ديپلماسي فعال مسئولين كشور در عرصه بين المللي با هدف حفظ دستاوردهاي هسته اي شد. آيت الله هاشمي رفسنجاني در بخش ديگري از سخنان خود برخوردهاي خياباني و درگيري را ناشي از بستن فضاي جامعه دانست و ضمن نامشخص بودن نتيجه اين درگيريها، بر لزوم فراهم شدن فضاي نقادي آزادانه در جامعه تأكيد نمود.

به گزارش ايسنا آيت‌الله هاشمي رفسنجاني در ديدار جمعي از اعضاي تيم مكاترونيك دانشگاه آزاد اسلامي افزود: جايگاه فعلي ايران در زمينه علوم هسته‌يي با تلاش و زحمات فروان به دست آمده است و بايد با يك ديپلماسي فعال در عرصه بين‌المللي و تدبير مانع از اين‌گونه رفتارها با جمهوري اسلامي ايران شويم.

وي در بخش ديگري از سخنان خود خواهان فراهم شدن فضاي نقادي آزادانه در جامعه شد.

وي فضاي كنوني كشور را نيازمند همدلي و همراهي بيشتر و دوري از كينه‌توزي و جدال ميان فعالان عرصه سياسي دانست و ادامه داد: بحث و مناظره در رسانه خطري ندارد و آگاهي‌بخش است و به مردم حق انتخاب مي‌دهد، ولي زماني كه در فضاي بسته اين مسائل به برخوردهاي خياباني و درگيري منتج مي‌شود، نتيجه نهايي آن براي هيچ‌كس مشخص نخواهد بود.

رييس مجمع تشخيص مصلحت با توجه به اوضاع فعلي به ويژه در دانشگاه‌ها و با اشاره به انتشار برخي گزارش‌ها درباره موج جديد مهاجرت از كشور ميان دانشگاهيان و نخبگان تاكيد كرد: ايجاد اميد به آينده ميان نخبگان عامل مهمي در جلوگيري از مهاجرت‌ها از كشور است و انتظار مي‌رود شرايط به نحوي فراهم شود تا سرمايه‌هاي علمي كه قبلا كشور را ترك كرده‌اند، جهت خدمت به وطن باز گردند.

وي همچنين در اين ديدار با ذكر نحوه شكل‌گيري دانشگاه آزاد اسلامي با درايت و كمك مستقيم امام راحل به موضوع وقف آن پرداخت و خاطرنشان كرد: هيات موسس حق تصرف و اداره اموال اين نهاد را طبق شرع و قانون به عهده دارد و نگراني در خصوص آينده و حسادت‌ها و طمع‌هايي كه به اين دانشگاه مي‌شد، هيات موسس را به اين نتيجه رساند كه مطمئن‌ترين راه براي مقابله با اين معضلات وقف اين دانشگاه است.

رييس هيات امناي دانشگاه آزاد اسلامي با اشاره به بررسي‌هاي هيات امناء در مورد وقف دانشگاه و همچنين مشاوره و سوال از علماي ديني تاكيد كرد: در اين خصوص از مقام معظم رهبري نيز توسط اينجانب استفتا شد كه ايشان در پاسخ به آن گفتند، مي‌توانيد.

وي تاكيد كرد: وقف نامه بسيار محكمي نوشته شده و تلاش شده است تا اين سرمايه عظيم و عوايد اين موقوفات تا صدها سال آينده صرف علم و آموزش و پژوهش و ترويج دين شود.

وي همچنين دانشگاه آزاد اسلامي واحد قزوين را نمونه موفق يك دانشگاه عنوان كرد و گفت: توجه به كارهاي پژوهشي و تحقيقاتي و توسعه كيفي دانشگاه از اولويت‌هاي دانشگاه آزاد اسلامي است كه دانشگاه آزاد قزوين در اين خصوص بسيار خوب عمل كرده است.

هاشمي‌رفسنجاني همچنين خواستار ورود واحدهاي دانشگاهي دانشگاه آزاد به ويژه دانشگاه قزوين درباره تحقيقات در زمينه انرژي‌هاي نو و تجديدپذير شد.

در ابتداي اين ديدار جاسبي رييس دانشگاه آزاد اسلامي و همچنين موسي‌خاني رييس دانشگاه آزاد اسلامي واحد قزوين گزارشي را درباره فعاليت‌ها و موفقيت‌هاي اين دانشگاه ارائه كردند.

در اين ديدار چند تن از دانشجويان عضو مركز تحقيقات مكاترونيك كه در مسابقات جهاني ربوكاپ اتريش و همچنين مسابقات خودروي الكتريكي كشور مقام كسب كرده بودند، به بيان نظرات و خواسته‌هاي خود پرداختند كه در انتها جوايزي نيز توسط آيت‌الله هاشمي رفسنجاني رييس هيات امناي دانشگاه آزاد اسلامي به آن‌ها اهداء شد و از افتخارآفريني تيم‌هاي ربوكاپ دانشگاه آزاد در مسابقات اتريش و با حضور سه هزار محقق و كسب مقام اول توسط تيم دانشگاه آزاد اسلامي قزوين و كسب مقام اول در مسابقات خودروي الكتريكي با حضور دانشگاه‌هاي بزرگ كشور تشكر شد.

«طرح سوال از احمدی نژاد» در مجلس به علت تخلفات متعدد

بي توجهي به قانون براي کسي قابل قبول نخواهد بود

قنبري: آنقدر به احمدي نژاد تذکر داديم که زبانمان مو درآورد

ایصدا: سخنگوی فراکسیون خط امام(ره) مجلس شورای اسلامی از «طرح سوال از احمدی نژاد» در مجلس به علت تخلفات متعدد دولت خبر داد.

داریوش قنبری در گفت و گوی اختصاصی با خبرنگار «ایصدا» افزود: در شرایطی که بی توجهی های متعدد آقای احمدی نژاد به قانون در موارد مختلف دیده می شود و ما نمایندگان مجلس هم آنقدر تذکر ماده 157 قانون برنامه چهارم را به ایشان داده ایم که زبانمان مو درآورده است بنابراین طرح سوال از احمدی نژاد در شرایط کنونی کاملا منطقی بنظر می رسد.
قنبری با اشاره به اینکه با وجود تذکرات مکرر و متعدد به احمدی نژاد، وی تا کنون گزارش عملکرد دولت در رابطه با قانون برنامه چهارم را به مجلس ارایه نکرده است، افزود: با توجه به اینکه اولین مرحله از ابزارهای نظارتی مجلس نتیجه بخش نبوده است بنابراین بنظر می رسد مجلس ابزارهای نظارتی دیگری مانند طرح سوال از احمدی نژاد و در صورتی که این هم به نتیجه نرسید در مراحل بعد استیضاح و ... را به کار خواهد بست.
عضو فراکسیون اقلیت مجلس گفت: قوانین متعدد دیگری به جز قانون برنامه چهارم از جمله قانون بودجه که در گزارش دیوان محاسبات شاهد آن بودیم نیز مورد بی توجهی آقای احمدی نژاد قرار گرفته است.
نماینده ایلام در مجلس با بیان اینکه قانون تنها برای اقشار ضعیف و پایین دست جامعه تدوین نمی شود بلکه پس از تصویب آن دیگر برای همه الزام آور است، افزود: قرار گرفتن دولت در مقابل قانون برای هیچ کس قابل قبول نیست.
داریوش قنبری گفت: دفاع نمایندگاه از بحث طرح سوال از آقای احمدی نژاد می تواند به تقویت موقعیت و شان مجلس و همچنین نمایندگان کمک کند.
قنبری با اشاره به اینکه مجلس قانون را برای سرگرمی تصویب نمی کند بلکه برای اجرا شدن آن را به تصویب می رساند، افزود: اگر قرار بر این باشد که مجلس قانون تصویب کند و در جایی دیگر از اجرای آن خودداری شود یا مجلس باید منحل و یا آن دستگاه متخلف اصلاح شود.
فايل صوتي را در اينجا بشنويد !

موسوي: تاج‌زاده هرگز اهل معامله و زدوبند نبوده و نیست


سلام: این‌گونه رفتارها لطمه‌ای جبران‌ناپذیر به نظام جمهوری اسلامی است که برای استقرار آن زحمات فراوانی کشیده شده است این رفتارها موجب نارضایی دوست‌داران امام و انقلاب است.
غروب روز عید قربان خانواده آزاده دربند سیدمصطفی تاج‌زاده، عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی میزبان میرحسین موسوی، نخست وزیر محبوب امام و همسرش دکتر زهرا رهنورد بودند.
به گزارش سلام،در این ملاقات میرحسین موسوی سابقه آشنایی خود با مصطفی تاج زاده را مربوط به سال‌های اول انقلاب دانست و گفت: ایشان در آن زمان رابط سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با حزب جمهوری اسلامی بود.
وی با بیان‌این‌که تاج زاده انسانی وارسته، پاک و متعهد است که هرگز اهل معامله و زدوبند نبوده و نیست، از دربند بودن بهترین، بااخلاق‌ترین و منزه‌ترین یاران انقلاب ابراز تاسف کرد.
موسوی گفت: این عزیزان از این دوره عمر با برکت خود نیز نهایت بهره را خواهند برد، اما این‌گونه رفتارها لطمه‌ای جبران‌ناپذیر به نظام جمهوری اسلامی است که برای استقرار آن زحمات فراوانی کشیده شده است. این رفتارها موجب نارضایی دوست‌داران امام و انقلاب است.
فخرالسادات محتشمی‌پور، همسر سیدمصطفی تاج‌زاده نیز در این دیدار از مهندس موسوی به عنوان نخست وزیر امام و کاندیدای محبوب مردم ایران یاد کرد و از حضور وی و همسر اندیشمند و صاحب هنرش تشکر کرد.
وی با تبریک عید قربان، به موسوی و همسرش ابراز امیدواری کرد که در روز عید غدیر با آزادی تاج‌زاده، به‌همراه او توفیق میزبانی ایشان و همه علاقه‌مندان به راه امام و یاوران اصلاحات را داشته باشد.
محتشمی‌پور در بخش دیگری از سخنانش از برخوردها و بی‌اخلاقی‌های صورت گرفته از آغاز بازداشت‌های غیرقانونی تاکنون، خصوصا در ارتباط با زنان بازداشت شده اظهار تاسف عمیق کرد و گفت: دلسوزان نظام باید به ما بگویند که چه کسی پاسخگوی حقی است که از عزیزان ما و خانواده‌های زندانیان سیاسی ضایع شده است و رفتارهای غیرقانونی که با جوانان و زنان دربند صرفا به خاطر منتقد و معترض بودن آنان می‌شود با کدام منطق قابل توجیه است.
محتشمی‌پور با اشاره به رفتارهای معترضانه بزرگانی چون آیت‌الله جوادی آملی و اظهارنظرهای مدبرانه و دلسوزانه بسیاری از اهل حوزه و دانشگاه ابراز امیدواری کرد که این سخنان تاثیر لازم را در متنبه شدن خاطیان داشته باشد.
وی گفت: ما خانواده‌های زندانیان سیاسی اطلاع‌رسانی و افشاگری شیوه‌ها و رویه‌های زشت و غیراخلاقی اتخاذ شده علیه اصلاح‌طلبان منتقد را بر خود واجب می‌دانیم و به‌عنوان فرزندان انقلاب اجازه نمی‌دهیم این‌گونه اعمال به‌نام اسلام در کشور اسلامی‌مان انجام شود.
محتشمی‌پور آزادی شاپور کاظمی برادر دکتر رهنورد را تبریک گفت و همچنین از مهندس موسوی خواست که علی‌رغم موانع و سخت‌گیری‌های موجود امکان دیدار و گفت‌وگوی خود با گروه‌های مختلف جامعه را فراهم کند.
در این دیدار همچنین دکتر رهنورد با ابراز تاسف از رفتارهای غیراخلاقی با زندانیان به‌ویژه زنان بازداشت شده، روحیه بالای خانواده‌های آنان را ستود.
وی همچنین با آرزوی آزادی فوری همه زندانیان سیاسی برای صبوری و استواری هر چه بیشتر خانواده تاج‌زاده و دیگر خانواده‌ها دعا کرد.


احداث 10 سایت جدید غنی سازی صنعتی هسته ای در کشور

۱۳۸۸/۰۹/۰۸
 هیئت دولت در جلسه روز یکشنبه خود مصوبه ای را به تصویب رساند که طبق آن 10 سایت غنی سازی صنعتی همانند سایت نطنز در کشور احداث می شود. به گزارش خبرنگار مهر، بر اساس این مصوبه دولت مکلف است تا شش ماه آینده احداث 5 سایت غنی سازی صنعتی جدید را آغاز کند و برای احداث 5 سایت دیگر غنی سازی مکان یابی و برنامه ریزی انجام داده باشد.
رئیس جمهور در جریان تصویب این قانون در جلسه عصر یکشنبه هیئت دولت اعلام کرد که ایران برای تامین 20 هزار مگاوات برق هسته ای طبق مصوبه مجلس تا سال 1404 به تاسیساتی برای نصب 500 هزار دستگاه سانتریفیوژ نیاز دارد.
احمدی نژاد درادامه اعلام کرد: البته سانتریفیوژهای جدیدی که در جمهوری اسلامی ایران طراحی شده است با ظرفیت بالاتر و با تعداد کمتر این کار را انجام می دهند که به محض به بهره برداری رسیدن آنها از این سانتریفیوژهای جدید استفاده می کنیم.
وی تاکید نمود که باید به جایی برسیم که 250 تا 300 تن سوخت در سال تولید کنیم و از سانتریفیوژهای جدید و با سرعت بالاتر بهره بگیریم.
رئیس شورای عالی امنیت ملی از بررسی تولید سوخت 20 درصد در جلسه چهارشنبه این هفته دولت خبر داد و گفت: با همه دنیا از در دوستی و محبت برخورد می کنیم اما با کسی هم شوخی نداریم و اجازه نمی دهیم سر سوزنی از حق ملت ایران در جایی ضایع شود.
رئیس سازمان انرژی اتمی هم درحاشیه جلسه دولت، این تصمیم هیئت وزیران را پاسخی محکم به حرکت ناپسند 1+5 در نشست اخیر شورای حکام توصیف کرد و گفت: ده سایت جدید غنی سازی ساخته خواهد شد.
علی اکبر صالحی در عین حال جمهوری اسلامی ایران را همچنان پایبند به تعهدات بین المللی خود دانست و افزود: به همان میزان که پیگیر حقوق خود هستیم به تعهدات بین المللی خود هم پایبندیم.
خبر تکمیلی متعاقبا ارسال خواهد شد.

نشانه هاي "بصيرت" از ديدگاه آقاي معظم!

آقاي معظم، بعد از غائله تقلب در انتخابات خرداد 88 همواره بر واژه جديدي تاكيد كرده اند: "بصيرت". او در هر مناسبتي مردم و هوادران خود را به داشتن بصيرت توصيه  كرده و گفته است كه بايد با عمل و گفتار سنجيده ي خود نشان دهند كه "بصيرت" دارند و آن گونه نباشد كه مانند كروبي منافق و موسوي ناسپاس،‌ با عمل و گفتار خود "بي بصيرتي " را سرلوحه اعمال خود كنند. اكنون كه زمان نسبتا زيادي از مطرح شدن اين "واژه" در گفتمان معظم له گذشته،‌ خوب است كه نشانه هاي عملي تبعيت هوادران ايشان و مسئولان دولت كودتا از اين امر را بررسي كنيم:
 ۱-      نشانه "بصيرت تامه" براي همه عوامل كودتا: "انكار خون مظلوم":
چندماه است كه دولتي ها، دفتر معظم، نيروي انتظامي،‌ سپاه و بسيج و ... از "شدت بصيرت" نقش خود را در كشته شدن "ندا،‌ محسن، سهراب،‌ اشكان، ترانه و ..." نفي مي كنند. نقدي،‌ فرمانده بسيج و چهره "ما فوق بصيرت" اخيرا گفته: "ندا را انگليسيها كشته اند"! احمدي مقدم،‌ فرمانده نيروي انتظامي هم كه بصيرت زيادي دارد در اولين روزهاي كهريزك، كشته شدن جوانان مردم در كهريزك را ناشي از مننژيت" اعلام كرده بود. او اخيرا در باره پزشك وظيفه كهريزك كه دچار خودكشي شده است گفته:‌ "او از شدت وجدان درد در اهمال وظيفه نسبت به مداواي بيماران كهريزك، خود كشي كرده است!
 نشانه هاي بصيرت در عمل و گفتار هواداران مقام معظم:
 2-      نشانه بصيرت  اهالي مسجد محل و معتمدان شهر: "كمك به تقلب سازماندهي شده انتخاباتي قربتا الي الله در شعبه هاي راي گيري"
3-      نشانه بصيرت يك بسيجي: "مشاركت ولايتمدارانه در زدن و كشتن مردم در يك تظاهرات خياباني"
4-      نشانه بصيرت يك نيروي نظامي كهريزكي: "تجاوز به دستگيرشدگان خياباني با نيت قربتا الي الله"!
5-      نشانه بصيرت يك كارمند وزارت كشور و استانداري: "مشاركت نرم افزاري و سخت افزاري در تقلب سازماندهي شده انتخاباتي"
6-      نشانه بصيرت يك رئيس جمهور،‌ يك مسئول صداوسيما،‌ يك رئيس بسيج و يا هر مسئول ديگري در كشور: " خوب دروغ گفتن"
7-      نشانه بصيرت رئيس سازمان بورس تهران:‌" كمك به هاپولي شدن بيت المال از طريق غارت سهام مخابرات،‌ پتروشيمي و ..."
8-      نشانه بصيرت  كارمند صندوق سهام عدالت: "كمك خالصانه براي پخش كردن پول نفت بين هواداران دولت و خريد راي مردم روستاها و .."
9-      نشانه بصيرت امام جماعت مسجد محل: "كمك به تعطيلي مغز مردم با تكيه بر تبعيت بي چون و چراي مردم از ولايت!"
10-    نشانه بصيرت دانشجوي بسيجي ولايتمدار: "جمع شدن جلو سفارت انگليس براي پس گرفتن دكتر آرش حجازي به عنوان قاتل ندا آقا سلطان!"
11-   نشانه  بصيرت يك مقام معظم: "خود علي بيني!"
از وبلاگ اتوپيا

آيت الله منتظری: ضاربان مردم علاوه بر اين که خلاف شرع انجام داده اند بايد ديه هم بپردازند، دفتر آيت الله منتظری

‏بسمه تعالی
آيت الله العظمی منتظری با اشاره به حوادث پس از انتخابات و برخوردهای تند و خشن توسط‏ ‏نيروهای انتظامی و برخی از نيروهای بسيج : "بدبختی اين است که برای دنيای ديگران به جهنم برويم."
‏ ‏همزمان با عيد سعيد قربان آيت الله العظمی منتظری طی سخنان کوتاهی در جمع علاقه مندانی که برای‏ ‏ديدار با معظم له گرد آمده بودند ضمن اشاره به فرمان الهی به حضرت ابراهيم برای ذبح حضرت‏ ‏اسماعيل ، عيد قربان را فرصتی برای قربانی کردن "نفس شيطانی " توصيف نمودند; و نفس انسان را با‏ ‏توجه به آيات قرآن دارای چهار مرتبه دانستند:
‏مرتبه اول نفس اماره است که فرمانده کل قوا نفس انسان است که به بدی ها و شرور انسان را‏ ‏وسوسه می‎کند. در مرتبه دوم نفس لوامه است که در قبال گناهان انسان بی تفاوت نيست و پس از‏ ‏انجام گناه انسان را ملامت می‎کند.
‏ ‏معظم له در توضيح اين مرتبه نفس ، ضمن اشاره به حوادث خشونت بار پس از انتخابات و‏ ‏برخوردهای خشن نيروهای امنيتی و نظامی با مردم که گاه برخی نيروهای بسيج هم در آن شرکت‏ ‏داشته اند، اين اعمال خشونت آميز با معترضين را خلاف شرع و قانون دانسته و ضمن طرح‏ ‏پرسش هايی خطاب به کسانی که مردم را مورد ضرب و جرح قرار دادند، فلسفه تشکيل بسيج را‏ ‏بسيج در راه خدا دانستند نه بسيج در راه شيطان. و تمامی کسانی که به دست مأموران کتک خورده اند حتی اگر‏ ‏خراشی به بدن آنها وارد شده باشد را دارای ديه دانسته و فرمودند: زدن مردم به چه مجوزی ؟! آيا هر‏ ‏کس مرا قبول ندارد بايد کتک بخورد؟!

حضرت امير(ع ) با اين که معصوم بودند در خطبه ۲۱۶ نهج البلاغه به مردم خطاب‏ ‏کرده و می‎فرمايد: شما خود را باز نداريد از گفتار حق و مشورت عادلانه ، من ذاتا فوق خطا نيستم‏ ‏مگر اين که خدا مرا کفايت کند. حتی حضرت علی (ع ) با اين عظمت خود را ذاتا فوق خطا نمی داند.‏ ‏چرا مردم را کتک می‎زنيد چون حرفتان را قبول ندارند؟
‏ ‏ايشان تمامی اعمال خشونت بار را گناه و تضييع حق مردم دانسته‏ ‏و فرمودند: ضاربان علاوه بر اين که خلاف شرع انجام داده اند بايد ديه هم بپردازند.
‏ ‏همچنين ايشان ضمن اشاره به اين که برخی ها مردم را کتک‏ ‏زده اند برای اين که به آنها يک احسنت بگويند فرمودند: نفس‏ ‏لوامه انسان را ملامت می‎کند که چرا برای دنيای ديگران جهنم‏ ‏می‎رويم ؟ آيا اين بدبختی نيست که انسان برای دنيای ديگران به‏ ‏جهنم برود؟
‏ ‏در ادامه معظم له مرتبه سوم را نفس ملهمه برشمرده که دائم حق‏ ‏و باطل را به او اعلام و القاء می‎کند. و مرتبه چهارم ، نفس مطمئنه‏ ‏است چنانچه آيه قرآن می‎فرمايد: (يا ايتها النفس المطمئنة ارجعی‏ ‏الی ربک راضیة مرضيه ...) که فرد از اطمينان قلب بالايی در برابر‏ ‏حوادث و ناملايمات برخوردار است . مانند امام حسين (ع ) که با‏ ‏آن همه مصيبت و کشته شدن اصحاب و ياران و اولادش ، ولی‏ ‏دلش محکم و استوار بود. و واقعا قربانی واقعی را امام حسين (ع )‏ ‏در روز عاشورا کرد.
‏ ‏در پايان معظم له برای رفع گرفتاری ها، آزادی زندانيان در بند و‏ ‏استجابت دعاها دعا نمودند.
‏ ‏والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته .

‏دفتر آيت الله العظمی منتظری
‏‏۱۳۸۸/۹/۷‏‏

جشن یازدهمین سالگرد تاسیس جبهه مشارکت در منزل محسن میردامادی/ گزارش تصویری

1:13 صبح یک‌شنبه، 8 آذر 1388

 
 
 
 

فرمانده سپاه استان فارس اعتراض مردم شیراز را پس از تهران گسترده ترین اعتراضات در کشور اعلام کرد

تاریخ انتشار: ۰۷ آذر ۱۳۸۸, ساعت ۹:۳۸ بعد از ظهرشبکه جنبش راه سبز(جرس):فرمانده سپاه فجر استان فارس با اعلام اینکه اعتراضات مردم در شهر شیراز به احاظ گستردگی پس از تهران از سایر شهرها بیشتر بود،از بسیج به عنوان نیروی اصلی در سرکوب این اعتراضات نامبرد.
سرتیپ پاسدار غلامحسین غیب‏پرور که روز پنج شنبه در جریان مانور نیروهای بسیج و در حضور عزیز جعفری فرمانده کل سپاه سخنرانی می کرد از اعتراض مسالمت آمیز مردم به عنوان"اغتشاش" نامبرد و گفت"شیراز پس از تهران،‌ بيشترين فتنه‌ها را در اغتشاشات اخیر داشت اما بسيجيان شيراز با اقتدار مقابل آنها ايستادند و ارادت و وفاداري و ادعاي خود را در همراهی با مقام عظمای ولایت ثابت کردند."
وی با تاکید براینکه"بسيجيان فارس همواره پا در رکاب ولايت و رهبري هستند" گفت"خدا را شاکريم که حوادث بعد از انتخابات پيش آمد تا بسيجيان اين استان ارادت و وفاداري و ادعاي خود را در همراهی با مقام عظمای ولایت ثابت کنند."
سرتیپ پاسدار غیب پرور همچنین از برخورد نیروهای بسیج با مردم معترض تقدیر کرد و گفت که"بسيجيان فارس با حضور در صحنه‌هاي مختلف همواره نشان داده‌اند كه از اقتدار بالايي براي مقابله با دشمنان برخوردار هستند."
عزیز جعفری فرمانده کل سپاه نیز در مانور بسیجیان استان فارس گفت"اگر بسيج نبود، معلوم نبود سرنوشت اسلام چه بود و امروز چه وضعيتي داشتيم؟"
جعفری همچنین گفت که"افرادی در کشور به جاي هم‏صدايي و همراهي با مردم ستم ديده فلسطين و ديگر مستضعفان، مي‏گويند ما با مردم کشورهاي ديگر کاري نداريم و تنها بايد به فکر خودمان باشيم که این با مباني اسلام و انقلاب در تضاد است."
فرمانده کل سپاه با تاکید براینکه"؛ زمان تهديد نظامي سپري شده است" گفت که"جمهوري اسلامي به عظمت و اقتداري بي‏نظيري در تاريخ رسيده است اما"انقلاب اسلامي در آينده بيش از گذشته مورد تهديد قرار خواهد گرفت اما نوع تهديد متفاوت است و قابل لمس و حس کردن نيست."
عزیز جعفری همچنین با اشاره به اینکه"اگر بسيج نبود معلوم نبود چه وضعيتي داشتيم؟ و شايد فتنه‌گران به اهداف خود مي‌رسيدند" ادعا کرد که"اگر بسيج نبود راه امام و انقلاب بي‌ترديد متوقف می‎شد و آمريكا به ايران مسلط مي‌شد و نامي از ايران اسلامي نيز باقي نمي‌ماند."

۱۳۸۸ آذر ۷, شنبه

امنیت یوخ دور! - ابراهيم نبوي

چهارشنبه ۴ آذر ۱۳۸۸
وهابی وهابی، دشمن سیدعلی
اول فکر کردم منظورشان شمس الدین وهابی است که دعای کمیل خانه شان غلفتی 69 تا دستگیر تحویل جامعه مشارکتی داد که اکثرا آزاد شدند، ولی بعدا دیدم که نه، منظور همان حکومت عربستان سعودی است که سه سال قبل احمدی نژاد، خودش را با لوسیون های مناسب چرب کرده بود و در حال زیارت مسجد الحرام دست پادشاه عربستان سعودی را ول نمی کرد و داشت می رفت که ساکن پادشاه سعودی بشود. یک جوری می گویند اسلام آمریکایی انگار تا شش ماه قبل از صبح تا شب خودشان را برای بارگاه عربستان سعودی جر نمی دادند. منتهی فرقش این است که یک زمانی دیپلماسی ایران درست بود، عربستان سعودی برای اولین بار قبرستان بقیع را گل روی خاتمی و هاشمی باز کرد و به شیعیان احترام گذاشت، حالا حکومت می خواهد مردم یمن را مثل مردم غزه و فلسطین با پول نفت به کشتن بدهد، عربستان هم قبل از برگزاری مراسم حج ضمانت کتبی گرفته و رسما اعلام کرده است که " مقامات ایرانی تضمین داده اند که زائران ایرانی قصد اخلال در مراسم حج امسال را ندارند."

فقط همین مان مانده بود که به حکومت عربستان تضمین رسمی بدهیم که دادیم. نکته مهم این است که سگ در خانه خودش شیر است، به همین دلیل اجتماع بسیجیان با حضور مقامات دولتی و کوچک زاده عضو کمیسیون اعصاب و روان مجلس در مقابل سفارت عربستان سعودی تشکیل شد و بسیجیان تاریخ ادبیات و شعر ایران را ضایع کردند. در این مراسم شعارها چنین بود " وهابی وهابی دشمن سید علی"، " وهابی بی پدر اعدام باید گردد."، " خامنه ای حکم جهادم بده، از غصه یمن نجاتم بده". حالا احترام جهانی و دوستی در منطقه و دیپلماسی درست و همه اینها توی سرتان بخورد، " بی" با " لی" هم قافیه نیست، " جهادم" هم با " نجاتم" هم قافیه نیست. این کلب آستان ولایت که تله واق به مخملباف می کند و مصرفش بالا رفته کجاست که حداقل شعور ندارد، قافیه که می فهمد، لااقل دو تا شعار را درست کند که یارانه فرهنگی بیت به بیب فنا نرود.

دیدار دانشجویان بسیجی با رهبری
اعلام شد که فردا، رهبری با دانشجویان بسیجی ملاقات خواهد کرد. در همین راستا برنامه ملاقات هفتگی بیت بشرح زیر اعلام شد:
شنبه: دیدار بسیج دانشجویی با حضور نخبگان بسیج با رهبری
یکشنبه: دیدار شاعران بسیج با حضور سه تن از شاعران و 1200 بسیجی جان بر لب.
دوشنبه: دیدار فیلمسازان بسیجی با حضور نصفی کارگردان و 2000 بسیجی.
سه شنبه: دیدار همسران جوان بسیجی در حال کف کردن با رهبر معظم.
چهارشنبه: دیدار قاریان بسیجی در حال قارقار بر روی سیم های بیت رهبری.
پنجشنبه: دیدار بقیه دانشجویان بسیجی با رهبری برای تائید متقابل.
جمعه: برگزاری نماز باشکوه جمعه به امامت رهبری و با حضور بسیجیان تهران و حومه.
اصلاحیه: نام این محل از بیت رهبری به پایگاه مقاومت بسیج ابومجتبی تغییر یافت.

موش کور بخورد شوما را!
آدم از ترس می میرد، این رئیس پلیس یک کلمه که تهدید می کند که با تجمعات غیرقانونی برخورد می کنیم، یک دفعه گوشت تن آدم می ریزد از ترس، نه که تا حالا برخورد نمی کردند. خوب! چکار کنیم، می ترسیم دیگر، ما که از این چیزها ندیدیم. مثلا می گویند که کسانی را که در خیابان حاضر بشوند دستگیر می کنیم. ما هم که بچه مثبت لای پنبه بزرگ شده، اسم زندان اوین که بیاید از ترس مثل تابلوهای ون گوک می شویم زرد آسمانی. مثلا همین سی خرداد یا روز قدس یا سیزده آبان، تهدید کرده بودند که هر کس را بگیریم به عنوان جاسوس دشمن محاکمه می کنیم. همین شد که مردم ترسیدند هیچ کس نرفت یک سرفه توی خیابان بکند. حالا هم که دیدند فایده دارد هی تهدید می کنند.

عزیز من! قربانت گردم! باباجانم! شما قبلا هم فرمودید که هر کسی روز قدس شعار صهیونیستی بدهد جاسوس اسرائیل است و روز سیزده آبان هرکسی شعار ضد آمریکایی ندهد، عضو سیاست. خیلی خوب، همانطور که قبلا تهدید کردید و مردم به خیابان نیامدند، شانزده آذر هم نمی آیند. اصلا شما بگیر بخواب! ما خیلی ترسیدیم، اول چون شب بود سبیلاتو ندیدیم، بعد هم چون آلزایمر گرفته بودیم یادمان رفت. احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی که قبلا خیلی شدید تهدید می کرد و فایده نداشت، اعلام کرد: " با تجمعات غیرقانونی شانزده آذر برخورد می کنیم."

توضیح اول: در هفته گذشته شصت دانشجو دستگیر شدند، پس حتی اگر تجمعی هم نشود به هر حال دستگیر می کنند، قانونی و غیرقانونی هم ندارد.
توضیح دوم: روز قدس 300 نفر و روز 13 آبان 150 نفر و روز نماز جمعه رفسنجانی 100 نفر دستگیر شدند، مراسم مجوز هم داشت. پس اگر مراسم قانونی هم باشد دستگیر می کنند.
توضیح سوم: شما که چه قانونی باشد و چه نباشد دستگیر می کنید، داروخانه تان ما هم که نفت ندارد، دستشویی نیروی انتظامی هم که خراب است، تهدید برای چه می کنی، بپاش و برو.

احمد زیدآبادی و عمر مضر حکومت
می خواستم بنویسم این حکومت مگر فکر می کند عمر مفیدش چقدر است که شش سال زندان و پنج سال تبعید به زیدآبادی می دهد؟ بعد دیدم اصطلاح " عمر مفید" اصولا اصطلاح غیرمفیدی برای این حکومت است، به همین دلیل فکر کردم باید بپرسیم که وقتی از عمر حکومتی مثلا سه سال باقیمانده است، دیگر چه فرقی می کند که آدم را شش سال زندان کنند یا شصت سال؟ آن هم آدمی مثل زیدآبادی که همین الآن ولش کنی توی گناباد، شش ماه بعد باید یک جنبش مطبوعات و یک جنبش زنان و یک جنبش سبز و یک جنبش کارگری در گناباد اتفاق می افتد و آن وقت باید همه گنابادی ها را برای دور ماندن از مرکز تبعید کنند به تهران.

به نظر من حکومت و دادستان دارد فرافکنی می کند، خودشان می دانند آینده ندارند، دل شان را به این خوش می کنند که به تعدادی زندانی بگوئیم که شما پنج سال زندان می مانید یعنی ما تا پنج سال دیگر هستیم. من البته امیدوارم که زیدآبادی و ابطحی و عطریانفر و شریعتی و خیلی های دیگر که از زندان آزاد می شوند، فعلا یا در زندان یا در خانه استراحتی بکنند، تا ملت پوست این حکومت را به شکل مناسب استخراج کند و تحویل شان بدهند. ما این دوستان را سالم و سر حال لازم داریم، حالا چه توی خانه شان، چه توی گناباد، چه توی اوین. از همه مهم تر این است که احمد زیدآبادی و ابطحی و شریعتی و رمضان زاده و همه این بزرگان، کاری را که باید می کردند، کرده اند، حالا نوبت ماهاست، ما هم که حالا حالا ها هستیم.

امنیت یوخ دور!
اگر خدای ناکرده زبانم لال، چشمم کور، گوشم کر، آمریکا یا سازمان ملل یا دولت فرانسه یا محمود شمس الواعظین یا هر ایرانی و غیرایرانی چنین حرفی زده بودند، تا حالا شش بار به اتهام تبلیغ علیه نظام یا توطئه دشمن علیه حاکمیت اقتدار توی دهانشان زده شده بود. اصولا ما هم حرف مان همین است؛ اصولا هیچ کس امنیت ندارد، نه کسی که در حکومت است امنیت دارد، نه کسی که منتقد حکومت است امنیت دارد، نه کسی که دشمن حکومت است امنیت دارد، نه حتی کسی مثل حسین درخشان که طرفدار حکومت هم بود، در ایران امنیت دارد. حالا به من می گویند سیاه نمایی می کنی، حرف من نیست، دادستان تهران دیروز گفت: " هیچکس در ایران در حاشیه امن نیست."

جهان در آتش، ایران در امنیت کامل
در هفته گذشته شصت دانشجو در سراسر کشور بازداشت شدند. فقط در دانشگاه اهواز صد دانشجو به کمیته انظباطی احضار شدند. رجانیوز نوشت " اعتراض های دانشجویی در آلمان بالا گرفت." همین رجانیوز در همان هفته ای که دو تجاوز دسته جمعی در تهران انجام شد، و پلیس هم در یک تجاوز با متجاوزان همکاری شایان ذکری کرد، نوشت " ضرب و شتم شدید مردم توسط پلیس فرانسه" در خبرهای دیگر رجانیوز در مورد کشورهای دیگر می خوانیم " افزایش جنایات سعودی در یمن" و " رواج جشن طلاق در انگلیس". البته رجانیوز در هفته گذشته خبری منتشر کرده بود و با ارائه تصاویر فراوان از خشونت بیرحمانه پلیس آمریکا علیه دانشجویان خبر داده بود. این خبر در سال 1962 اتفاق افتاده بود. همین رجانیوز که خبر خشونت 47 سال قبل آمریکا را با عکس منتشر کرده بود، از انتشار خبرهای حمله پلیس به کوی دانشگاه که 47 روز قبل در ایران اتفاق افتاده بود، خودداری کرد. البته فکر نکنید که رجانیوز فقط خبرهای تلخ و سیاه از جهان را می نویسد، نه، به گزارش این خبرگزاری " استقبال بی سابقه مردم بولیوی از احمدی نژاد" در لاپاز صورت گرفت، عکس های این استقبال بی نظیر منتشر نشد تا چشم همه حسودها بترکد.


برد، باخت، فوتبال     
تیم فوتبال ایران به اردن باخت. حالا اینکه فوتبال ما بهتر از اردن است یا بدتر از اردن است یا اصولا جایگاه و پایگاه فوتبال در ایران چه میزان و چه شکلی است، بماند. مهم این است که به قول گابریل گارسیا مارکز فوتبال هر کشوری آینده وضعیت اجتماعی آن کشور است، به همین دلیل هم بهترین دوره فوتبال کشور ما از اواسط دولت دوم هاشمی شروع شد و تا اواسط خاتمی ادامه داشت، تا بوی احمدی نژاد آمد، فوتبال هم بکلی خفه شد رفت پی کارش. افشین قطبی مربی تیم ملی فوتبال کشور، بعد از باخت ایران از اردن گفت " گاهی یادمان می رود فوتبال باخت هم دارد." به نظرم این طور که داریم پیش می رویم، کم کم به جایی می رسیم که یادمان می رود که فوتبال برد یا مساوی هم دارد. آقا افشین هم گویا بعد از شرکت اجباری در مراسم تحلیف رییس تقلبی تکان خورده ها.

عبور جنبش سبز از اصلاح طلبی به عملکرد حکومت بستگی دارد

جمعه ۲۷ نوامبر ۲۰۰۹

شبکه جنبش راه سبز (جرس): دکتر محمد برقعی، استاد جامعه شناسی و علوم سياسی در دانشگاه استراير در ايالت مريلند امريکا معتقد است:
خطری بزرگ و فراگير انقلاب و کشور را تهديد می کند. او شرايط کنونی ايران را با دوران معاويه در تاريخ اسلام مشابه می داند که سلطانيسم باعث انحراف از مسير اصلی و روی کار آمدن حکومتهای خودکامه ای چون بنی عباس شد. دکتر برقعی با تاکيد بر ضرورت تشکيل جبهه مدافعان منافع ملی عليه اقتدار گرايان می گويد خطر پيش رو آن است که يک مجموعه پادگانی که در راس آن شخص آقای خامنه ای قرار دارد و به هيچ اصلی غير از قدرت پايبند نيست، کل کشور را به سمت سقوط می برد. در چنين شرايطی وفاق ملی يک ضرورت است. گفت و گو با دکتر محمد برقعی را در ادامه می خوانيد:



اجازه دهيد گفتگو را با پيشنهاد اخير آقای صدرحاج سيد جوادی برای تشکيل جبهه مدافعان منافع ملی عليه اقتدارگرايان شروع کنيم. ايشان اولين وزيرکشور جمهوری اسلامی و عضو شورای انقلاب و وزير دادگستری بودند و به همين جهت شرايط را خوب می شناسند. آقای حاج سيد جوادی در پيشنهاد خود برلزوم گسترش جبهه اصلاح طلبان و تحول خواهان به همه فعالين سياسی و اجتماعی که به منافع ملی و همچنين مبارزه اصلاح طلبانه و مسالمت آميز پايبندی دارند تاکيد داشتند و ازآقای کروبی خواسته اند در جلسات آينده اصلاح طلبان ، تشکيل جبهه ای از مدافعان منافع ملی عليه اقتدارگرايی را بررسی کنند.در اين رابطه من يک سئوال سه وجهی از شما دارم: اول اينکه منظور آقای صدر از لزوم گسترش جبهه اصلاح طلبان و تحول خواهان به همه فعالين اجتماعی سياسی که به منافع ملی و مبارزه مسالمت آميز و اصلاح طلبانه پايبندی دارند مشخصا کدام فعالين اجتماعی و سياسی است؟ دوم اينکه آيا اين فعالين اجتماعی و سياسی ِاصلاح طلب تابه حال به درون جبهه اصلاح طلبی راه نيافته بودند؟ وسوم اينکه آيا می توان اين جبهه را حول حداقل هايی چون انتخابات رياست جمهوری دهم يا اصلاح قانون انتخابات شکل داد؟

دکتر محمد برقعی: آقای صدر پير دير سياست ايرانند و بيش از هفتاد سال در صحنه سياست با شرافت زندگی کرده و مورد احترام همگان هستند. ايشان از اينکه در کشور يک نيروی اقتدار گرا در مقابل بقيه قرار گرفته و همچنين از اينکه جامعه به سوی يک بحران بسيار وحشتناک سير می کند، احساس خطرمی کنند.بايد اين نکته را در پاسخ به سئوال شما ياد آورشوم که اصلاح طلبان درون حکومتی هم به "خودی" و"غيرخودی"باور داشتند و اصلاح طلبان بيرون حکومتی را قبول نداشتند.به عنوان مثال با نهضت آزادی، که آقای صدر عضو آن است، هميشه خط کشی داشتند يا با ملی - مذهبی ها و جبهه ملی و سکولارها همواره فاصله خود را حفظ می کردند. صحبت ايشان اين است که همه نيروهايی که سربلندی کشور را می خواهند بايد اين خطر را حس کنند و در مقابل دشمن مشترکی که بنياد انقلاب و کشور را به خطرمی اندازد بايستند. مجاهدين انقلاب اسلامی هميشه از نهضت يا از نيروهای ملی و سکولار فاصله داشتند.آقای مهندس سحابی را آقای رفسنجانی زندانی کردند يا آقای کروبی هم حملاتی را به حضرت آيت الله منتظری داشتند.الآن وقت آن رسيده تا از تجربه های سی سال گذشته بياموزيم و بدانيم که الان در مقابل يک خطر جدی قرار داريم که يک مجموعه پادگانی که در راس آن شخص آقای خامنه ای قرار دارد و به هيچ اصلی غير از قدرت پايبند نيست، کل کشور را به سمت سقوط می برد.
وفاق ملی در برابر خطر مشترک
برداشت من از پاسخ شما اين است که علت عدم حضور اين نيروها در جبهه ی اصلاح طلبان را می توان ناشی از تنگ نظری اصلاح طلبان دانست. آيا دليل ديگری هم وجود دارد؟
دليل ديگر آنست که ما در گذشته بدنبال وجوه اشتراک نمی گشتيم. مسئله حذف کردنها را مرحوم آيت الله خمينی شروع کردند و روحانيت حاکم هم آن را ادامه داد .در واقع همين حذف کردنها ، اخلاق عمومی سياسی جامعه ما را ساخت. آقای مهندس بازرگان و پيشکسوتان ديگر در اوايل انقلاب سعی کردند اين مسائل رابه گونه ای حل کنند اماموفق نشدند چون همه به نوعی از يک مطلق گرا يی تببعيت می کردند و همين باعث شد که يکی را پس از ديگری طرد کنيم. حالابايد از آن اشتباهات درس بگيريم.آقای صدرهم دقيقا به همين دليل به سراغ آقای کروبی رفته است . اين دو در گذشته با هم درگيريهايی داشته اند، اما آقای کروبی علی رغم حملاتی که عليه نهضت آزادی در گذشته داشته،اما در مسائل اخير مردانگی کرده و در صحنه سياست ايستادگی قابل ستايشی از خود نشان داده است. حرف ايشان اين است که با توجه به دشمن مشترکی که پيش رو داريم بايد نفی و طرد يکديگر را (درون و بيرون از جبهه اصلاح طلبان ) کنار بگذاريم تابه يکپارچگی برسيم .به سخن ديگر وجه غالب در عرصه سياسی ايران طی سی سال گذشته - داخل حکومت و بيرون از حاکميت - طرد ، حذف و نفی يکديگر بوده است. امروز بايد از اين تجربه درس های لازم را بياموزيم و به يک وفاق ملی در برابر خطر مشترکی که پيش رو داريم برسيم.
خطر تکرار دوران معاويه و اسلام سلطانی
آيا اين وفاق ملی يا تشکيل جبهه متحد عليه اقتدارگرايان را می توان حول حداقل هايی چون ابطال انتخابات رياست جمهوری دهم يا اصلاح قانون انتخابات شکل داد؟
مشکل ما مشکل فرهنگی - سياسی است. ما هنوز در حد خيلی وسيعی فرا نگرفته ايم که چگونه همديگر را تحمل کنيم و در يک حداقل هايی به توافق برسيم. ولی در حال حاضر واقعيت جامعه در حال دگرگون ساختن اين مساله است.از آنجا که قبلا ميزان فشارحاکميت تا اين حد وحشتناک نبود،درک همگان نيز از اين مساله به ميزان فعلی بالا نبود. در حال حاضر با وضعيتی که پيش آمده صحبت سر اين نيست که مثلا آقای رفسنجانی برود و آقای خاتمی بيايد و يا تغييراتی به اين شکل صورت بگيرد. ما اکنون با خطری مواجه هستيم که کل انقلاب و مملکت را تهديد می کند وبه همين دليل هم آقای صدر درخواست کرده اند که همه متحد شوند. نکته جالب اينجاست که اين خطر از سوی گروهها و طبقات مختلف به روشنی درک شده است.امروز می بينيم که مراجع مذهبی و نيروهای سکولار،هر دونسبت به اين خطر هشدار می دهند. روحانيت شيعه بخصوص در سطوح بالا به اين نيتجه رسيده که خطرفعلی خيلی سنگين است. بچه های جوانی که امروزبه خيابان می آيند و پايبندی مذهبی چندانی هم ندارند همان خطر را حس می کنند که پيران سياست يا بزرگان حوزه ها حس می کنند. همين احساس خطر را از سوی گروههايی چون جبهه ملی و ديگران نيز شاهد هستيم.
به اعتقاد من خطری که ايران را در حال حاضر تهديد می کند بسيار فراگير و وحشتناک است . اگر بخواهيم برای شرايط فعلی کشور، مشابهی در تاريخ اسلام بيابيم بايد آن را با تسلط معاويه تشبيه کنيم.معاويه وقتی به قدرت رسيد، مسير حرکت تاريخ اسلام را دچار تعييرات اساسی کرد.در صدر اسلام هرچند حضرت امير با خلفای ديگر تفاوت نظرهايی داشتند اما روند و مسير حرکت آنها در يک جهت بود.اما حاکم شدن معاويه صرفا به معنای اين نبود که خليفه ای برود و خليفه ديگری جای او را بگيرد. معاويه در واقع خليفگی را به سلطانی و سلطنت تبديل کرد و روند مسيرحرکت اسلام را تغيير داد که منجر به حاکميت حکومتهای خود کامه ای چون بنی عباس و غيره شد.الان آقای خامنه ای هم به همين کار مشغول است. عملکرد ايشان جهت انقلاب را به طور کامل عوض کرده و کشور را به يک سرازيری وحشتناک می برد.
"رای من کجاست؟"، سمبل عدم خشونت و حداقل خواهی است
اجازه دهيد برگرديم به مساله انتخابات و تشکيل حبهه متحد عليه اقتدار گرايان. بسياری بر اين باورند که نحوه برگزاری انتخابات - اعم از نظارت و اجرا- همان گلوگاه ونقطه استراتژيکی است که اقتدارگرايان را تا به حال در قدرت نگه داشته است. آقای خاتمی هم اخيرا در ديدار با فعالين دانشجويی گفتند که "اگر ما بخواهيم در عرصه حضور داشته باشيم بايد انتخابات، هم از نظر ضوابط و هم از لحاظ اجرا طوری باشد که اطمينان بخش باشد و اگر اينچنين نباشد حضور ما ديگر معنا ندارد. بر فرض که مردم را دعوت کنيم به انتخابات چه کسی پای صندوق رای می آيد؟اگر دلشان می سوزد و ما هم می خواهيم مردم بيايند بايد وضعيت سياسی و نحوه برگزاری انتخابات تغيير کند و اين تغييرات بايد در چارچوب قانون اساسی باشد".سئوال من اين است که اگر قرار است جبهه ای عليه اقتدارگرايی شکل بگيرد، با توجه به واقعياتی که بعد از انتخابات در ايران صورت گرفته و مواضع آقايان موسوی و کروبی مبنی بر غير قانونی بودن نتيجه انتخابات وضرورت ابطال آن،آيا می توان جبهه مورد نظر را حول محور تغيير قانون انتخابات شکل داد؟
تجربه سی سال گذشته، بسيار با ارزش است. خوشبختانه ملت ايران هم از اين تجربه استفاده کرده و می کند. يکی از اين تجربه ها ی مهم، نفی و سرکوب "ديگری" است. در باره انقلاب اسلامی ايران اين نکته گفتنی است که انقلاب ايران که بدون خشونت به پيروزی رسيد، بعد از پيروزی به يکی از خشن ترين انقلابها تبديل شد.اعدام های اول انقلاب، کشتار سال ۶۷ ، ترور افراد، ماجرای سعيد امامی و... نمونه های اين خشونت هاست. جامعه ايران از اين مسئله به خوبی درس گرفته که با خشونت چيزی به جلو برده نمی شود. خشونت، خشونت زاست. حتی حکومت هم از اعمال خشونت نتوانسته به مطلوب نظر خود برسد و هرچه جلوتر رفته مجبور به اعمال خشونت بيشتر شده است. امروز جامعه ايران به دو بخش کاملا متفاوت تقسيم شده است. در يکسو تمامی خشونت طلبان و طرفداران خشونت عريان، پشت سر آقای خامنه ای قرار گرفته اند و در سوی ديگر مردم قرار دارند که از خشونت بيزارند. يعنی ديگر نقطه خاکستری وجود ندارد. نکته جالب اينجاست که جنبش سبز به خوبی اين مساله را درک کرده و با وجود اين همه فشاری که تحمل می کند، ولی علنا از عدم خشونت صحبت می کنند و پايداری می کنند. تجربه مهم ديگر، "تماميت خواهی" است که از اول انقلاب شاهدآن بوديم. اين نقص در بين تمامی گروهها وجود داشت؛ اعم از دولتی، مذهبی و يا سکولار. همه بر اين باور بودند که يا بايد خوب مطلق بود ويا بايد نفی و حذف می شد. امروز جامعه ايران فرا گرفته که نمی توان با تماميت خواهی کارها را جلو برد. من و شما عليرغم تفاوتهايمان دارای نقطه هايی مشترکی نيز هستيم. اين حرفها را بيست سال پيش و حتی در اوايل دوران اصلاحات هم نمی توانستيم در ايران مطرح کنيم. الان ديگر متوجه شده ايم که بايد حداقل ها را بخواهيم و نقاط مشترک را ببينيم.الان ديگر نسل جوان، نيروهای سکولار، بخش مدنی جامعه، آنها که در خيابانها هستند با مراجع و نيروهای مذهبی به اين دليل توانسته اند با هم يکپارچه شوند که روی حداقل ها توافق کرده اند. اين حداقل ها خوشبختانه هم در بدنه جامعه جا افتاده و هم به تدريج در سطح بالای جامعه و رهبری جنبش هم در حال جا افتادن است. من بسيار خوشبينم و معتقدم که با تجربه سی ساله ای که از خشونت، طرد و تماميت خواهی بدست آورده ايم به فضايی رسيده ايم که عدم خشونت ، گفتگو و حداقل خواهی در آن حرف اول را می زند.حداقل خواهی هم در چارچوب همين سيستم قانونی می تواند انجام شود.بنابراين مساله اصلاح قانون انتخابات که آقای خاتمی هم اشاره کردند، گام اول است. شعار "رای من کجاست؟"، پيام رسائی از اين حداقل خواهی است .الان ما در شرايطی نيستيم که بخواهيم اهدافمان را با سرنگونی پيش ببريم.ما اهدافمان را گام به گام تا آنجا که جامعه شرفيت آن را داشته باشد جلو می بريم و من به ادامه حرکت بسيار خوشبينم.
آقای خاتمی به طورضمنی اقتدارگرايان را تهديد کرده اند که اگر دلشان به حال نظام نسوزد و با تغيير نحوه انتخابات فضا را باز نکنند، اصلاح طلبان به تحريم انتخابات روی خواهند آورد. آيا به نظر شما اين تنها راه باقی مانده است؟
در شرايط فعلی جامعه ايران سوال اين نيست که رهبران چه می گويند. ديگر نمی توانيد اين جمعيتی که برای رای دادن بيرون آمد و سرکوب و سرخورده شد را دوباره برای انتخابات به بيرون از خانه ها بياوريد. مسئله اين نيست که رهبران جنبش چه می گويند. اگر اين انتخابات اصلاح نشود، مردم نخواهند آمد. اين مساله احتياجی به تحليل رهبران ندارد. ديگر گرايش و اميدی به حضور در انتخابات وجود ندارد. وقتی خشونت و وقاحت به اين عريانی باشد ديگر انتخابات معنی نخواهد داشت. البته برای اين آقايان مردم اصلا اهميتی ندارند. وقاحت به نقطه اوج خود رسيده است .آقای احمدی نژاد آن آقای بسيار ثروتمند رابرای وزارت نفت به مجلس معرفی کرد، رای نياورد. دوباره و سه باره برای وزارتخانه های ديگر ايشان را به مجلس معرفی کرد. يا اين که آقای کردان که به سنبل فساد در ايران تبديل شده است را با خودش به مجلس می برد. اين ها نشانه های وقاحت و بی حرمتی به مردم است.چنين چيزی در تاريخ بی سابقه است . ميزان وقاحت و آلودگی از مرز تحمل گذشته است. همين اخيرا آمار سازمان ملل هم اين مساله را تاييد کرد که ايران جزء فاسدترين کشورهای جهان است و در يک سال گذشته سی درجه سقوط کرده و همطراز سومالی شده است. ديگر ملت به چه اميدی وارد انتخابات شوند و رای بدهند؟! مهم اين نيست که آقای موسوی و کروبی و خاتمی آنها را دعوت کنند، مردم ديگر انگيزه ای به اين کار ندارند.
شاه هم خشونت و سرکوب را انتخاب کرد و ساقط شد
فراموش نکنيم که اقتدارگرايان نشان داده اند که با حضوريک دولت غير مشروع بر سر کار چندان مشکلی ندارند. آنها توجيهات خودشان را دارند.اگر مردم هم به اين نتيجه برسند که حضورشان در انتخابات بی نتيجه خواهد بود و شرکت نکنند، اقتدارگرايان هم خواهند گفت که اين دولتی است که با رای سی درصد مردم که طرفدارش هستند سرکار آمده پس مشروع است. به نظر می رسد که بايد راه حلی بين اصل مسالمت آميز بودن حرکت مردم ، شرکت در انتخابات و مشروعيت دولت وجود داشته باشد؟
اين نگرانی مربوط به زمانی بود که مردم به مشروعيت حکومت اعتقاد داشتند. موقعی که مردم انتخابات شورای شهرو روستا را تحريم کردند گفتند اين تاکتيک غلطی بود و منجر به پيروزی اقتدارگرايان شد. مردم درانتخابات بعدی به ميدان آمدند اما در نتيجه انتخابات فرقی حاصل نشد و رای شان منظور نگرديد. مردم اينبار ديگر نخواهند آمد.آنها می گويند رفتن و يا نرفتن ما فرقی در نتيجه نخواهد داشت پس نرفتن بهتر از رفتن است. به همين دليل اگر ساختارانتخابات عوض نشود و روند انتخابات به سمت جلب اعتماد مردم نرود مردم اميدی به نتيجه انتخابات نخواهند داشت و شرکت نخواهند کرد. با اين همه خشونت و بی رحمی که به مردم روا داشته اند ديگر هيچ راهی برای نظام باقی نمانده است. تنها راه باقی مانده برای نظام يا ادامه رفتارهای غير قانونی تا جايی است که قدرت دچار شکنندگی و سقوط شود و يا آنکه دست به اصلاحات بزند و انتخابات واقعی برگزار کند تا مردم شرکت کنند. راه گشايش در اين مساله به دست حکومت است نه مردم. حکومت بايد بفهمد که راهش در خطر است و اگر اينگونه ادامه دهد از بين می رود. شاه هم همينطور به جلو رفت و سرنگون شد. چند صباحی را می توان با سرکوب،امور را به جلو برد، ولی تداوم آن برای هميشه شدنی نيست. گشايش در اين مساله در دست حکومت است نه مردم.من می پرسم مگر اين همه سرکوب و شکنجه باعث فروکش کردن جنبش سبز شده است؟ همين روزها در خبر ها خواندم که کنفرانس جنبش سبز و دين در دانشگاه تهران برگزار کرده اند.
عبور جنبش سبز از اصلاح طلبی به عملکرد حکومت بستگی دارد
اتفاقا سئوال بعدی من در باره صحبتهای يکی از اصلاح طلبان در اين کنفرانس است که درباره نام گذاری اين جنبش گفته شده است که هويت اين جنبش هنوز معلوم نيست. اين ايهام و نامشخص بودنش را ايشان هم فرصت دانستند و تهديد. يکی از فاکتورهايی که اين هويت را تعيين خواهد کرد نحوه مواجهه قدرت با آن است. حاکميت فعلی ممکن است به گونه ای با آن برخورد کند که جنبش اعتراضی به چهار چوب اصلاح طلبی بازگردد و ممکن است به گونه ای برخورد کند که از اصلاح طلبی عبور کند و وارد فاز انقلابی شود. شما اين احتمال را چگونه ارزيابی می کنيد؟
بزرگمرد تاريخ سياسی ما مرحوم آقای بازرگان در آن محاکمه کذايی به شاه گفت ما آخرين گروهی هستيم که با شما به اين صورت صحبت می کنيم. مرحوم مهندس بازرگان می گفت کاری که شما می کنيد جامعه را به اينجا می کشاند. نظام و مردم با هم بده بستان دارند. عمل نظام عملکرد مردم را سبب می شود. مرحوم بازرگان به شاه می گفت اين عمل شما باعث بروز جنگهای مسلحانه خواهد شد نه اينکه ايشان می خواست که اين اتفاق بيافتد.اين نظام بود که مردم را به اين راه می کشاند. در جنبش سبز هم همه خواهان آرامشند.اما نتيجه کار بستگی به عملکرد حکومت دارد که راه به کجا کشانده شود. وقتی حکومت، سرکوب و خشونت را پيش می گيرد و راه اصلاحات را می بندد ،خوب حتما آن اتفاق می افتد.اين يک اصل کلی است . عقل و درايت رهبران جنبش هم اين است که تا حد ممکن جلوی آن را بگيرند و نفتی روی آتش نريزند ولی وقتی شعله بالا گرفت ديگر با آب هم نمی توان آن را خاموش کرد. اميدواريم کار به آنجا نرسد. چون زمينه موجود در جامعه، زمينه ضد خشونت است اما عملکرد حکومت نقش آفرينی دارد. به عنوان مثال اخيرا حکم اعدام برای پنج نفر از متهمان حوادث اخير صادر شده است . برای هشتاد و يک نفر هم حکم زندان صادر کردند. شما به نسل بعدی چه می خواهيد پاسخ دهيد؟ اين ديگر از اختيار من و شما و رهبران بيرون است که کسی آمده به خيابان وبه خاطر تظاهرات محکوم به اعدام شده است.اينها مواردی است که در تعيين هويت جنبش نقش دارد و همان طور که قبلا گفتم عملکرد حکومت تعيين می کند که اين جنبش تا چه مقدار در عبور از مرز اصلاح طلبی و ورود به فاز انقلابی خود را کنترل کند.
آيت الله خامنه ای فاقد بصيرت است
در مورد درايت و عملکرد حکومت جا دارد که به اين نکته اشاره کنم که آقای خامنه ای اخيرا در چندين سحنرانی روی واژه " بصيرت" تاکيد داشتند و از نخبگان و خواص جامعه خواستند که بصيرت داشته باشند تا تصوير بزرگتری از واقعيات را ببينند.اما به نظر می رسد با توجه به رويدادهای اخير، خودايشان هم دچار اين مشکل هستند. بسياری از کارشناسان بر اين باورند که بصيرت و درايت حکم می کند که برای جلوگيری ازخشونت بايد راههای مسالمت آميز و اصلاح را نه تنها باز گذاشت بلکه بايد آنها را تشويق و ترغيب هم کرد،اما ظاهرا ايشان باور ديگری دارند.
با مروری بر روند کنونی جامعه می توان پی برد که آقای خامنه ای بی صلاحيت ترين انسانی است که می تواند واژه "بصيرت" را به کار ببرد. البته ما رئيس جمهور جنگ افروزی مانند آقای بوش را هم داشتيم که تمام مدت حرف از دموکراسی و ترويج آن می زد. آقای خامنه ای نشان داده که به هيچ عنوان در سياست بصيرت ندارد اما توطئه را خوب می شناسد. دسته بندی و گروه بازی يک مساله است و بصيرت مساله ای ديگر.اين نشانه بی بصيرتی ايشان است که جنبش سبز به اينجا رسيده است. اين جنبشی بود که اصلا ايشان را به خطر نمی انداخت و می توانست دولت را تقويت کند،اما به اين سرنوشت دچار شد .جهان اسلام همواره به دو کشور نگاه می کرد در درجه اول ايران بود که هژمونی منطقه ای داشت و بعد ترکيه بود که از ما بسيار عقبتر بود. ولی الان ترکيه به الگو تبديل شده است. وقتی می بينيم دولت دينی در ترکيه از سکولارها هم جلو افتاده وانتخابات را يکی پس از ديگری برنده می شود، می توانيم بگوييم که اسلامگرايان ترکيه بصيرت دارند.الآن ايران فقط برای بن لادن ها، طالبان ها و کرزای و امثال آنها جاذبه دارد. در حال حاضر آگاهان دنيا به محض اينکه به هويت حکومت ايران پی می برند ديگر انقلاب ايران برايشان جاذبه ای نخواهد داشت. اين چه بصيرتی است که ايشان انقلابی با اين عظمت را بدست گرفتند وباجامعه ای که بعد از سی سال، هشتاد درصد ازجمعيت آن با شور و شوق به پای صندوق رای آمدند آنگونه رفتار کردند.اين چه بصيرتی است که کشور را در فهرست فاسدترين کشورهای دنيا قرار داده اند. کامبوج توانسته از ۶۰ کشور پيشی گرفته و خودش را به جلو ببرد. من نمی دانم ايشان از کدام بصيرت صحبت می کنند.
جنبش سبز، يک جنبش ملی و متشکل از مردم ديندار و غير ديندار است
يکی از موارد مطرح شده در سمينار دين و جنبش سبز که در دانشگاه تهران برگزار شد اين بود که آيا جنبش سبز يک جنبش دينی است يا جنبش ضد دين. ارزيابی شما چيست؟
طرح مسئله دين و ضد دين، اشتباه است. دين بخش وسيعی از باورهای مردم و نياز مردم است. اما "دين"و "حکومت دينی" دو مقوله جدا هستند. مردم می گويند که حکومت دينی نباشد و علتش هم اين است که حکومت مجبور است يک ايدئولوژی داشته باشد. در جنبش سبز انسانهای دينی و غير دينی هر دو هستند. جنبش ملی است نه دينی. حرکتی است در جامعه عليه نظامی که حقوق مدنی مردم را از بين برده. سئوالی که بايد عنوان شود اين است که آيا جنبش سبز طرفدار حاکميت يک گروه اقتدارگراست که می خواهد انديشه دينی اش را در جامعه تحکيم بکند؟ کار دولت برقراری امنيت در جامعه است نه ترويج ايدئولوژی در جامعه. من می گويم رای من کجاست. دزدی و فساد نباشد و اين ربطی به دينی و غير دينی بودن من ندارد.
از فرصتی که در اختيار ما گذاشتيد، سپاسگزارم

بیانیه شماره یک ستاد هماهنگی جنبش سبز دانشجویی به مناسبت ۱۶ آذر

4:53 صبح شنبه، 7 آذر 1388
جنبش سبز دانشجویی که زنجیره سبز دانشجویان در تمام دانشگاه‌های آزاد و دولتی سراسر کشور است، در روز شانزده آذر امسال (روزدانشجو) بعدازظهر دعوت به برگزاری مراسم هم زمان می نماید. به گزارش خبرنگار رویداد "ستاد هماهنگی جنبش دانشجویی" اعلام نمود: "مراسم سخنرانی شخصیت های سیاسی در هر دانشگاه بزودی اعلام می شود. درصورت عدم امکان دعوت سخنران، دانشجویان سبز هردانشگاه با ابتکارخود مراسم را برگزار می کنند."


در ادامه این بیانیه آمده است: "ازتمام مردم درهمه شهرها دعوت می شود که با پیوستن به فرزندان دانشجوی خود درمراسم امسال دردانشگاه ها، آنان را تنها نگذارند ودرصورتی که کودتاچیان از ورود آنان به محوطه دانشگاه ها ممانعت به عمل آوردند با تجمع اتومبیل دراطراف دانشگاه ها وایجاد ترافیک، تردد سرکوب گران را با اشکال مواجه سازند وبه این ترتیب دانشجویان را یاری دهند".

ستاد هماهنگی جنبش سبز دانشجویی با تاکید بر نفی هرگونه خشونت در اعتراضات مردمی اعلام نمود: "مراقبت ازانضباط مبارزات بی خشونت مجددا مورد تاکید قرارمی گیرد و دانشجویان مراقب هستند که به دام حکومت برای خشونت ورزی نیفتند. اما اگرمزدوران بخواهند به صحن دانشگاه وارد شده و حمله کنند، سد کردن راه آنان و یا بررسی راه های گریز و پخش شدن درسطح شهر از واجبات است.
اصل براین است که با حفظ انضباط مبارزات بی خشونت درشانزده آذرامسال کتک خورده و یا دستگیری نداشته باشیم. بررسی راه های بیرون رفتن ازدانشگاه و برگزاری تظاهرات پراکنده و سریع در مراکز شهری متعدد، توسط دانشجویان سبز هردانشگاه به عمل می آید."

در ادامه بیاینه ستاد هماهنگی آمده است: "جنبش سبز دانشجویی ازتمام دانش آموزان مدارس کشور نیزدعوت می نماید که با سردادن شعارهای جنبش سبزدرروزدانشجو، درمدارس و یا هنگام خروج ازآن ها همبستگی خود را با دانشجویان اعلام نمایند.
"اتحاد، مبارزه، پیروزی"(شعاردیرینه جنبش دانشجویی)، "برادرسپاهی چرا برادرکشی" و" ارتشی وسپاهی دولشکرالهی    یاورملت ما درجنگ با تباهی" به اضافه سایرشعارها، پیشنهاد جنبش سبزدانشجویی برای مراسم امسال است."

در پایان این بیانیه تایید شده است: "امسال دانشجویان غیرازبرگزاری مراسم درسطح کشور و دعوت ازاقشارگوناگون ملت به خصوص دانش آموزان برای پیوستن به آنان، اولین گام را نیزدردعوت ازنیروهای مسلح برای پیوستن به ملت برمی دارند. این امریکی ازمقدمات شرکت عموم مردم درمراسم سراسری محرم امسال خواهد بود."

اتحاد- مبارزه - پیروزی
جنبش سبزدانشجویی
هفتم آذرهشتاد وهشت
به نقل از موج آزادي

*کیان نظام اسلامی زیر چادر من پنهان نیست*

 فاطمه صادقی : دختر آیت الله صادق خلخالی (صادقی گیوی)

از حرف زدن در مورد حجاب خسته نمی شوم. در تمام سالهای کودکی و جوانی ام، «حجاب» بخشی از زندگی من بوده و سرنوشت مرا تعیین کرده است. با آن بزرگ شده ام. دو رو برم در خانواده تقریباً همه محجبه اند و مادرم هنوزهم مرا به خاطر، به قول خودش «اهمال و کوتاهی در حجاب» نبخشیده است. حجاب بزرگترین چالش فردی و سیاسی زندگی من بوده است. بعدها وقتی از کودکی درآمدم، به دانشگاه رفتم و خواندم و دیدم که بزرگترین چالش زندگی زنانی بوده است که من حتی با آنها در بسیاری جهات دیگر متفاوتم.

بگذارید برایتان بگویم تجربه تلخ من با حجاب چگونه آغاز شد؟ به خاطر دارم روزی را که برای نخستین بار می بایست جلوی پسرهای فامیل که با آنهاهم بازی بودم و در بسیاری موارد با آنها رقابت می کردم، روسری بپوشم. حس تحقیر می کردم. احساس می کردم فلج شده ام و در نگاه آنها خُرد. بخصوص در نگاه یکی شان می خواندم که : «دیدی بالاخره چطور مغلوب شدی؟» قضیه اما فقط مربوط به پوشش نبود. بس فراتر از این بود. موارد متعددی اتفاق می افتاد که وقتی سخت سرگرم بازی یا به خود مشغول بودم، صداهایی عتاب آلود از گوشه و کنار می آمد که : «درست بنشین، لباست را درست کن. همه جایت پیداست. روسریت را بکش جلو، چادرت عقب رفته، گردنت پیداست، موهایت پیداست و ...» هرگز نمی دانستم معنای پس پشت این عتاب و خطابها چیست و اصلاً چرا باید به این شیوه مورد خطاب قرار گیرم.

چیزکی شورش وار در تمام آن سالها در من رشد می کرد و من در تلاش بودم تا با انواع ترفندهایی که می‌شناختم میان انتظارم از خودم و انتظار دیگران از من که رابطه پیچیده‌ای توأم با عشق و نفرت را با آنها تجربه می کردم، برقرار کنم. هر چه بیشتر کتابهای مطهری را می خواندم، کمتر قانع می شدم و دست آخر دیگر اصلاً خود را طرف خطاب او نمی دانستم. از نظر من او روحانی‌ای باسواد بود که خیلی چیزها می‌دانست ولی در مورد تجربه‌های شخصی و اجتماعی از حجاب هرگز هیچ . نمی توانستم برایش احترام زیادی قائل باشم. برج عاج نشینی این روحانی و عالم دینی که مرگش نیز در  جو آن سالها تأسف آور هم بود، به نظرم نابخشودنی می‌آمد. او چه می دانست پوشیدن روسری که در آن عالم بچگی هیچ نیازی به آن نیست، چه حسی دارد؟ کمتر از آن می دانست که برای من پوشیدن حجاب برای نخستین بار به مردن می‌مانست و نمی‌توانستم خودم را قانع کنم که چرا یک کودک دختر، که هیچ علامتی از زنانگی در او مشاهده نمی شود، به صرف اینکه به سن خاصی رسیده باید روسری و بعدها هم چادر سر کند. حال گیرم که مزایایی که او در کتاب مسأله حجاب از آنها یاد می کرد و من هرگز تا به امروز به آنها پی نبرده‌ام، حقیقت داشته باشند.

تجارب و تحقیرهای شخصی من و دیگران از حجاب در هیچ‌یک از کتابهای جلد اعلای روحانیون حوزه که بارها و بارهاهم تجدید چاپ شده اند، یافت نمی شود. کمتر از آن در شعارهای رنگارنگی که برای پاسداشت این وظیفه خطیر به خورد ما می دهند. بگذارید بگویم که بعد از آن تجارب کودکی تحقیر آمیز ترین جمله‌ای که در مورد حجاب شنیده‌ام این جمله بوده است که: « حجاب برای زن مثل صدف است برای گوهر!» می توانستم جملاتی با شأن بیشتر از این قبیل که :« خواهرم، حجاب تو کوبنده تر از خون من است!» را تحمل کنم، اما جمله فوق راهرگز. در جمله نخست توهینی نهفته است که برای هر انسانی قابل درک است. بی آنکه سازنده یا سازندگان آن را دیده باشم، می توانم حدس بزنم که در روانشناسی تخریب شخصیت باید زبر دست بوده باشند. شماهم می توانید حس کنید چرا. در این جمله ستایش با تحقیر توأم می شود. با تعریف از زن، اما، فقط به عنوان موجودی که باید زیبا باشد. بگذریم. اینها را شما بس بهتر از من می دانید. در جمله بعدی اما نوعی شأنیت را احساس می کنم.. از مبارزه جویی اش همراه با احترامی که برای زنانگی من قائل می شود، خوشم می آید، ولو آنکه مرا نفهمد و از منِ زن سرسری بگذرد.

بزرگتر که شدم، اما قضیه ابعادی پیچیده تر به خود گرفت. تقریباً به زودی متوجه شدم که باید میان روسری و چادر فرق بزرگی قائل شوم. اگر روسری برای کنترل جنسی من بود؛ البته به شیوه ای بس ناموفق، یا برای آن بود که کم کم مرا از عالم بچگی بِکنند و به زور زنم کنند و زن بودن را به خوردم بدهند، بحث چادر چیز دیگری بود. می دیدم که مادرم و بسیاری دیگر از زنان دور و برم از چادر به شیوه های مختلف استفاده می کنند. هرجا هر چادری را نمی پوشند و تازه هر جایی هم خیلی تنگ رو نمی گیرند. بویژه وقتی قرار بود روحانی معظمی قدم به خانه ما بگذارد یا آنکه ما قرار بود نزد روحانی معظمی برویم، می دیدم که خانمها ازهمیشه تنگ تر روی می گیرند و طبیعتاً در این میان دائماً با این خطاب روبرو می شدم که : «مواظب حجابت باش!»، یعنی آنکه تنگ رو بگیر. آیا این آقایان نامحرم تر از بقیه مردها بودند؟ به نظرم آری.هرچه درجه و مقام بالاتر می رفت، صورت باید بیشتر پوشیده تر می ماند.  حجاب با قدرت همواره پیوندی ناگسستنی داشته است.

چادر فقط یک پوشش نبود و نیست. با چادرهزار نوع فاصله گذاری، کدگذاری،همرنگ شدن، متمایز شدن، و امتیاز دهی و امتیازگیری و ... صورت می گرفت و می گیرد. من نیز باید می آموختم که در سلسله مراتب قدرت اریستوکراتیک روحانیت چگونه از چادر باید استفاده کرد. چطور باید آن را به ابزار قدرتی بدل کرد و بر دیگران اعمالش کرد. باید می آموختم چگونه علائم و نشانه ها را به کار بگیرم و با آن برای خودم سری میان سرها بشوم، به رسمیت شناخته بشوم، دیده شوم، مزایا به من تعلق گیرد. ثابت کردم که استعدادش را ندارم.

صرف پوشیدن روسری و مانتوهم کافی نبود؛همچنانکه وقتی برای نخستین بار یواشکی مانتو وروسری را آزمایش کردم، احساس برهنگی می کردم. امروز می دانم که بیش از احساس عریانی جسمی، عاری شدن از آنهمه عقبه، از آنهمه علامت گذاری، از آنهمه مزیت و تشخص و اعتبار، از آن اریستوکراسی بود که آشفته و پریشانم می کرد. پوشیدن مانتو وروسری باهمه ترسها و خطرهایش، اما مزیتی ماجراجویانه و بس چشمگیر داشت. مرا در کنار بسیاری چیزهای دیگر وادار ساخت تا به دنبال بی بهره شدن از مزایای اجتماعی و سیاسی ای که با حجاب و چادرهمراه بود، قدم در راهی دیگر بگذارم. با پوشیدن مانتو و روسری، بی هویت و خالی شدم و حال نیاز بود که هویت جدیدم را خودم بسازم.

مطمئنم که کسان بسیاری این تجارب را از سر گذرانده اند و من در این میان تنها نیستم. مجاز نیستم در اینجا از آنها یاد کنم، اما برایشان سخت احترام قائلم. تنها می کوشم از خلال گشودن این تجربه شخصی به این پرسش پاسخ دهم که چرا حجاب چالشی اساسی برای ما زنان است و نمی توان از آن به سکوت گذاشت. خاصه در این روزها که مسأله ابعادی تلخ به خود گرفته است. تو گویی می شود یک شبه همه مبارزات و چالشهایی را که زنان بسیار در این راه متحمل شده اند، نادیده گرفت. به گمان من این امر غیر ممکن است. نمی خواهم در اینجا پر دور بروم و از این حرف بزنم که بحث پوشش آزادانه در کنار بحث آموزش از نخستین خواسته های زنانی در ایران بوده است . کتابهای تاریخی پر اند از ماجرای زنانی که همچون من از این پوشش همراه با مزایای نخواستنی آن حس تحقیر داشته اند و حتی بعضاً به همین خاطر مجبور شده اند در کنار دولت هایی بایستند که از آنهاهیچ  دل خوشی نداشته اند، بلکه تنها مزیتشان این بود که بعد از گذر از دالانهای تنگ تاریخ پر از وحشت زنانه، دستکم به این امر رضایت دادند که زنان تا حدودی از پستوی خانه در بیایند. امثال محترم اسکندری و صدیقه دولت آبادی و تاج السلطنه و مهر انگیز منوچهریان و نویسندگان  شجاع عالم نسوان که در نهایت قربانی بی پروایی خود شدند، تنها مشهورترین‌های این تاریخ اند.

برای من چالش حجاب اما  تنها به پوشیدن یا نپوشیدن مانتو و روسری یا چادر خلاصه نشد. بحث دیگر بر سر خود پوشش اجباری بوده وهست. در تمام این سالها چالش ابعادی دیگر و وسیعتر به خود گرفت و از بحث فردی به بحثی اجتماعی و سیاسی بدل شد. کیست که نداند در تمامی این سالها «بی حجاب» بودن از مؤثرترین حربه ها برای خاموش کردن صدای زنان معترض بوده است. بی حجابی با ضد انقلاب بودن یکی شد و این واقعیت به سادگی نادیده گرفته شد که اگر نگوییم اکثریت زنان، اما تعداد کثیری از آنها که در انقلاب شرکت جستند و شعار «مرگ بر شاه» سر دادند، بی حجاب بودند. از اینهم نمی گویم که پس از انقلاب، حکومت تازه تأسیس پس از یک مدارای موقتی با تغییر ناگهانی لحن و گفتارخود زنان بی حجاب را ضد انقلاب و مزدور امپریالیسم خواند و تظاهرات گوناگون زنانی را که حجاب اجباری را زیر سؤال بردند، سرکوب کرد. اینها قضایایی هستند که بعدها به کرات روایت شده اند. حتی برای خود من نیز در آن عالم کودکی کم کم این موضوع بس بدیهی به نظر می آمد که کسی که حجاب ندارد، ضد انقلاب است. تنها بعدترها بود که به یاد آوردم و فهمیدم که زنان خانه نشین مذهبی از قضا کمتر از بسیاری دیگر در تظاهرات ضد رژیم شاه شرکت جستند و بسیاری از نسل های قدیمی محافظه کار آنها که دیگر خود را صاحب بی چون و چرای انقلاب می دانستند و از مزایای حکومت اسلامی چه بهره ها که نبردند، اصلاً قبول نداشتند که زن بتواند به تظاهرات برود و فریاد بزند. در خانه خودمان و در میان خویشان دور و نزدیک این جدال را از نزدیک تجربه کردم و در موارد دیگر نیز شاهد آن بودم. بسیاری از این بانوان محترم از شنیدن اینکه زنان در خیابان جیغ می کشیدند و بر ضد شاه فریاد سر می دادند، مو بر اندامشان راست می شد. بسیاری دیگر برای خود و دخترانشان ننگ می دانستند که زن از پلیس باتوم بخورد و یا دستگیر شود و شب را مجبور باشد در پاسگاه و میان یک مشت مرد شب را صبح کند. بارها شاهد مرافعه هایی از این قبیل در میان اطرافیانم بودم که: « برای دختر این کارها عیب است.» امروز اماهمان آدمها عقبه رویه سرکوبگرانه دولت اسلامی را تشکیل می دهند و تشویقش می کنند که بر دختران باصطلاح بدحجاب سخت بگیرد، چون وضع شهرمان «غیر قابل تحمل» شده و وقتی دختران با این «سر و وضع» به خیابان می آیند، «کیان خانواده ها به خطر می افتد». حق دارند. در گفتاری که زن در بهترین حالت مروارید صدف است و زینت المجالس، دیدن دختران و زنانی که از زینت بودن به ستوه آمده اند، عجیب است و بهترین کار آن است که با مشت و لگد بار دیگر وادارشان کنیم زنانگی را به یاد بیآورند.
نسل من با تعجب تمام به همه این تغییرات می نگریست و برای این پرسش ساده  که اصلاً حجاب اجباری چراهست و این دعوا بر سر چیست؟ هیچ جوابی نمی جست و نجسته است. در سرزمینی که آموزه های دینی در بسیاری موارد دیگر به راحتی نادیده گرفته می شوند، چرا بر سر حجاب زنان که تازه بر سر تفسیر آن در شرع اینهمه اختلاف وجود دارد و معلوم نیست که از محکمات باشد، اینچنین پافشاری می شود؟ آرزو می کردم یک بار کسی یافت شود و پاسخی قانع کننده داشته باشد.

وقتی از یکی از روحانیون بسیار مشهور در مورد حجاب شرعی پرسیدم، با مضمونی شبیه به این پاسخ داد: «در شرع چنین حجابی نداریم. مسأله عرفی است.» و دیگری که بازهم از روحانیون  مشهور زمان خود و مدرس حوزه و دانشگاه بود برایم فاش گفت که اصلاً حجاب در شریعت به معنای پوشش سر نیست و در کمال تعجب حتی مرا نیز دعوت کرد که در رویه خودم در مورد پوشش تجدید نظر کنم. با اینحال هیچیک از آنهاهرگز عقیده خود را به صراحت برای عموم بیان نکردند؛همچنانکه بسیاری دیگر نیز امروز چنین نمی کنند. می دانیم که آن معدودی هم که شهامت داشته اند، چگونه خلع لباس و متحمل مجازات های دیگر شده اند.

برای بسیاری از مایی که این دوران را گذرانده ایم، کتابهای آقای مطهری و امثال او حتی اگر به شکرانه بودجه های هنگفت وزارت ارشاد و سازمان تبلیغات اسلامی هزاران بار دیگرهم چاپ شود، پاسخگوی پرسش ساده بالا نیست. حتی خود او نیز به خوبی به این امر واقف بود که دیدگاه روحانیت ارتجاعی دیگر نمی تواند پاسخگوی نسل جدید باشد. ازهمین رو کتاب خود را « مسأله حجاب» نامید و در آن تلاش کرد تا رویکردی به اصطلاح علمی را نسبت به این مسأله خطیر در پیش گیرد. اما گمان نمی کنم که خود او نیز می توانست رویه ای اینچنین را که در نهایت منجر به تخریب کل ماجرا و حذف مسأله شده است، تخیل کند.

در تلاش برای به کرسی نشاندن دعوی حجاب، کتاب او بارها و بارها مورد تبلیغ، خوانش، بازخوانی و بازهم بازخوانی هر چه بیشتر قرار گرفته است. جالب آنکه نظام اسلامی با این کار نشان داده است که هنوز از مطهری و افکار او گامی فراتر نگذاشته و قادر نبوده متنی بهتر از آن را تولید کند، آنهم برای موضوعی که نه تنها کیان خانواده ها بلکه دیگرهستی و نیستی دولت اسلامی به آن وابسته شده است. در فرصت هایی که برای این موضوع گاه و بیگاه به کتابفروشی های قم و تهران سرک کشیده ام، و در متن هایی که دستکم من خوانده ام، مطهری هنوزهم دست بالا را دارد. دیگران در بهترین حالت حاشیه هایی بر افکار او تولید کرده اند که خود بعضاً حاشیه هایی بر افکار راسل و روسو و دیگران بوده اند. آری ، موضوعی به این مهمی که گفته می شود باهویت زن مسلمان ارتباط تنگاتنگ دارد، تنها با مراجعه به آرای معدودی از فیلسوفان غربی امکان توجیه داشت.

بحث حجاب که سرنوشت بسیاری از دختران و زنان ما را تعیین می کند، به لحاظ نظری از فقیرترین موضوعات بوده وهست و دلیل آنهم روشن است. تلاشهای نظری از پیش از انقلاب تاکنون قادر نبوده اند پا را فراتر از آن چیزی بگذارند که مطهری زمانی گذاشته است. این بحران و آشفتگی بارها از سوی دست اندرکاران نیز تحت این عنوان که« باید کار فرهنگی کرد» مورد تأکید واقع شده است. اما واقعیت آن است که اتفاقاً کار فرهنگی زیاد شده، اما کفگیر به ته دیگ رسیده است.همان هایی که در تمام این سالها کار فرهنگی کرده و موی خود را در این آسیاب به نظر من بی جهت سپید کرده اند، می دانند که در این مورد حرف جدیدی وجود ندارد. حرفها و استدلالهاهمان حرفهای قدیمی است .هر آنچه باید گفته می شد، گفته شده و چیزی نگفته باقی نمانده است. ازهمه چیز برای توجیه حجاب بهره گرفته شده است. بیایید اعتراف کنیم که متأسفانه این حنا دیگر رنگی ندارد و تنها باید به زور متوسل شد. آنچه در این باب نوشته شده، نه تنها امثال مرا که با آن فرهنگ بار آمده ایم نتوانسته قانع کند، بلکه پاسخگوی بی شمار پرسش های نسل امروز نیست که دیگر از تکرار بی پایان وهذیان وار این مکررات سخت به ستوه آمده است.

....

نه در نظام اسلامی و نه درهیچ نظام دیگری حجاب نمی تواند بر اساس دلایل شرعی اجباری باشد و مسلماً اینکه حکومت نمی تواند در این مسأله به زور متوسل شود.. از اینرو قانون مجازات اسلامی نیز در این میان سندی مغایر با شرع است؛همچنانکه متخصصین امر اذعان می  کنند.

اینها راهم سالیان سال است که می شنویم و می دانیم. بی شمار مطالب در این باب نوشته شده اند و چه دلیلی از این محکمتر که چنانچه اختلافی در این باب نبود، چرا پس از گذشت سالیان بسیار اینهمه وقت و بودجه مصروف این موضوع می شود تا پوشش اجباری را توجیه کرده و رویه زورگویانه در مورد آن را نیز جا بیندازند. گو اینکه هر چقدر بیشتر نوشته می شود، کمتر نتیجه می دهد و کمتر قانع کننده می شود، از آنرو که میان دستگاههای ذیربط و خود مراجع و متخصصان نیز در این باب اختلافات جدی وجود دارد.

از اینهم نمی گوییم که رئیس جمهور محترمی که خود را مهرپرور می نامد، وقتی در مورد حجاب از او پرسیدند، چگونه با عوامفریبی  پاسخ داد: « آیاهمه مشکلات ما خلاصه شده در دو تا موی خانمها؟ آیادر مملکت هیچ کار دیگری وجود ندارد که انجام بشود؟»

جدال دائمی خیابانی در مورد حجاب این روزها رنگ دیگری به خود گرفته است. قرار است همه چیز از نو زیر چکمه له شود و کسی هم دم بر نیاورد. حتی کسانی که خود روزی به نام شرع همه اینها را توجیه می کردند، اکنون گرفتار صدای شوم چکمه شده و زبان در کام کشیده اند. بنابراین مسأله دیگر به هیچ رو بر سر انتخاب میان کار فرهنگی و کار نظامی در مورد حجاب نیست. مسأله بر سر خود حجاب اجباری است. از بسیاری نسلهای پیش از من تا به امروزهر روز این صدا رساتر به گوش می رسد که به هر دلیل و باهر توجیهی بسیاری از زنان دیگر نمی خواهندهیچ نوع پوشش سری را اعم از چادر، روسری یا به هر شکل دیگری تحمل کنند. این صدا آنقدر واضح ، آنقدر بلند و آنقدر دیرینه و تاریخ دار است که برای شنیدن آن به لوازم کمکی هیچ نیازی نیست.همه خوب می دانند که برای موضوع حجاب تنها یک راه حل وجود دارد و آنهم  واگذاری امر پوشش به انتخاب فردی خود زنان است. اگر کیان خانواده، اجتماع، و حکومت اسلامی به حجاب وابسته شده است، پس لاجرم اشکال را باید در آن کیان، در بنیاد آن خانواده، در آن اجتماع و در آن حکومت جست که خود تجدید نظری جسورانه اما ضروری را می طلبد. اما در واقع چنین نخواهد شد، یا لاقل نه به این زودی. اکنون نظام اسلامی یا دستکم بخشهای مهمی از آن تهاجمی تر ازهمیشه با زنان برخورد می کنند؛ به گونه ای که از ابتدای انقلاب تاکنون درهیچ حکومتی چنین رویه تهاجمی را نمی توان سراغ کرد. باید پرسید چه چیز این خشونت و تهاجم را که رویکردهای مربوط به حجاب تنها یکی از بی شمار ابعاد آن را تشکیل می دهد، موجب شده است؟

*حجاب و مأموریت دولت مقدس*

نظام اسلامی ما ازهر دولت و نظام دیگری ولو آنهم اسلامی بوده باشد،همواره برتر و بالاتر در نظر گرفته شده است. ازهمان ابتدای انقلاب تصور می شد که نظام اسلامی در ایران موهبتی الهی است. مأموریت مقدس مبارزه با امپریالیسم، برقراری عدالت جهانی، آزاد سازی دنیا از چنگال قدرتهای جهانی و خلاصه تغییر جهان به آن سپرده شده است و بالتبع در این مسیر بسیار چیزها می بایست تغییر کنند. این ادبیات افت و خیزهای بسیاری داشته است. اما اخیراً در بیانات بسیاری از رجال سیاسی، در مکاتبات و نامه نگاری های آنها با سران جهان، با پیشنهادهای عجیب و غریب برای اصلاح دنیا و مردم آن و جز اینها از نو ظاهر شده است؛هر چند با در نظر گرفتن وضع اسفناک اقتصادی و اجتماعی و ... دیگر کمتر قانع کننده است.

می توانم باهمه آن کسانی هم که درست عکس تجربه مرا داشته اند نیز احساس همدلی کنم. کسانی که بر خلاف من اما بازهم به خاطر آن تعادل مردانه، آن رابطه قدرت و آن مأموریت مقدس مجبور بوده اند پوشش خود را کنار بگذارند. در مورد این دومی نیز باید سخن گفت. زیرا به خاطر حساسیت موضوع حجاب و پوشش اجباری وضعیت زنانی که مجبور بوده اند از خود رفع پوشش کنند،همواره به حاشیه رانده شده و مسکوت گذارده شده است.

درهر دوی این گفتارها من با حجابم، هم فاعل بوده‌ام وهم مفعول. آنجا که پای تعادل در میان است، اگر روسری ام، چادرم عقب برود و اندامم نمایان شود، فاعلم و تعادل جامعه را، عفت آن را، و خلاصه همه آن چیزهایی را که به دست آمده در طرفه العینی بهم می زنم. نیز با حجابم به امپریالیسم جهانخوار« نه» می گویم و به او ثابت می کنم که نظام مقدس از حقانیت بی چون و چرا برخوردار است. در اینجا تعادل و نظم را برهم می زنم. این هر دو اوج نقش فاعلی من است. درهیچ مذهب و آیینی تاکنون برای زن هرگز اینقدر نقش فاعلی و اثر گذاری قائل نشده اند که با حجاب و پوشش به او داده شده است. درعین حال که درهیچ آیینی نیز زن تا این حد به واسطه زن بودن تخریب نشده است که ما او را با حجاب اجباری تخریب می کنیم. زیرا حجاب هم منتهای نقش فاعلی زن است وهم نهایت مفعول بودن او.

من به حجاب اجباری نه می گویم از آنرو که نه فاعلیت مطلقی را که در آن به من نسبت می دهند انسانی می دانم و نه آن مفعولیت مطلق را. من نه می خواهم و نه می توانم با حجابم مسئول عفت و تعادل جامعه و نظم مستقر یا بی نظمی و آشفتگی آن باشم و نه آنکه با پذیرفتن آن، خود را انکار کنم. نگاه من به جهان ازهمان اعتباری برخوردار است که نگاه هر موجود انسانی دیگر.*من و میلیونها مثل من در حجاب نه امنیت جسته‌ایم، نه زیبایی، نه اخلاق ، نه عفت و نه پاکی، و برعکس بی‌حجابی را هم ملازم بی‌عفتی و بی‌اخلاقی و ناپاکی نمی‌دانیم. اصلاً به نظر ما پوشش** **ملازم با پاکی و ناپاکی، عفت و بی‌عفتی، تعادل و عدم تعادل نیست. پوشش و حجاب بحثی یکسره مربوط به قدرت است. کاری به اخلاق و دین ندارد.

به نقل از روزنه

آرشیو

برچسب‌ها