با این همه ظلمی که سیاهی کرده است .... تردید ندارم که خدا هم سبز است !!!

آخرین اخبار

۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

برنده ۱۳ آبان كه بود؟

تاریخ انتشار: ۱۸ آبان ۱۳۸۸
فوادصادقی
ناآرامی‌های مربوط به 13 آبان نیز همانند سایر حوادث 150 روز پس از انتخابات سپری شد و آن‌چه كه از آن به جا ماند، ده‌ها و شاید صدها زندانی، هزینه‌های هنگفت امنیتی و تخریب بیشتر چهره كشور در سطح افكار عمومی جهان بود.

اگرچه هر دو طرف خود را برنده این میدان می‌دانند، اما باید گفت كه در واقع همه ما از تداوم این نوع حوادث و برخوردها بازنده‌ایم.

حامیان دولت و دستگاه‌های امنیتی به علت آن‌كه معتقدند شمار معترضان در راهپیمایی روز قدس را كه صدها هزار برآورد می‌شده به چند هزار نفر كاهش پیدا كرده، این را یك پیروزی محسوب می‌كنند، چرا كه به عبارت دیگر در 13 آبان پروژه ایجاد ریزش به موفقیت رسید.

از سوی دیگر، ‌معترضان به انتخابات یا جنبش سبز نیز حوادث 13 آبان امسال را نشان دهنده موفقیت خود می‌دانند، از نگاه اینان، حضور غیرمتمركز و در دسته‌های چند ده نفره تا چند صد نفره در مناطق گسترده‌ای از تهران و چندین شهر دیگر با وجود تدابیر شدید امنیتی و شدت برخوردها، موجب شد تا وضعیت مناطق گسترده‌ای از پایتخت غیرعادی شود و این برای جریانی كه به طور مداوم در رسانه‌های رسمی از مردن آن خبر داده می‌شود، نوعی احیا و اعلام حضور است، ‌علاوه بر آن كه سبزها شمار خود را بسیار بیشتر از چند هزار نفر می‌دانند و در رسانه‌های خارجی از حضور صدها هزار معترض در 13 آبان خبر داده شده است.

طبیعی است این دو نگاه در دو بخش با هم تفاوت دارند: اول در برآورد تعداد معترضین و دوم در تعیین پیروز حوادث.

در رابطه با تعداد معترضین، این اختلاف پدیده‌تازه‌ای نیست، از روز 25 خرداد كه تعداد معترضان راهپیمایی خیابان آزادی بین 100 هزار تا 3 میلیون نفر اعلام شد، ‌این تفاوت فاحش دیده می‌شود، در نمازجمعه هاشمی رفسنجانی در 26 تیر نیز تفاوت میان 70 هزار نفر تا دو میلیون نفر در آمار و گزارش‌های رسانه‌‌های دو طرف به چشم می‌خورد.

در روز قدس نیز از نگاه مسئولان عالی‌رتبه نظام جمعیت معترضین حداكثر 40 هزار نفر و از نگاه موج سبز بین 500 هزار تا یك‌میلیون نفر بود و امروز هم تفاوت میان چند هزار و چند صد هزار، اندازه‌ای نیست كه بتوان آن را ناشی از اختلاف در محاسبات دانست.

البته این انتقاد به حامیان دولت وارد است كه پس از هر حادثه‌ای، تعداد معترضین را ابتدا بسیار كم در حد چند صد نفر اعلام می‌كنند، به تدریج این آمار را افزایش می‌دهند و آن‌گاه كه حادثه بعدی رخ می‌دهد، برای نشان دادن ریزش، یك باره آمار واقعی خود از حادثه قبلی را اعلام می‌كنند. به طور نمونه در روز قدس، برخی ‌رسانه‌های حامی دولت ابتدا تعداد معترضین را حداكثر 800 نفر اعلام كردند، چند روز بعد برآورد 40 هزار نفری منتشر شد و پس از دو ماه آمار چند صد هزار نفری به گوش می‌رسد. كه این نوع دادن اطلاعات قطره‌چكانی، موجب سلب اعتماد مخاطب می‌گردد.

بنابراین، به نظر می‌رسد تكیه بر تعداد معترضین حاضر در انتخابات، چندان گرهی را از كار طرفین باز نكند، چرا كه مهم‌تر از تعداد معترضین، كیفیت آن‌هاست. اگر در روز 25 خرداد جمعیت فرضاً 2 میلیون نفری به خیابان آزادی آمد، این ناشی از تجربه راهپیمایی های مسالمت‌آمیز دوران تبلیغات بود كه با حادثه تأسف‌بار پایگاه مقداد تا حدودی مخدوش شد.

این حادثه در راهپمیایی 28 خرداد در میدان امام‌خمینی(ره) موجب شد تا هر چند شمار معترضین كاهش یافته و به كمتر از یك میلیون نفر برسد، اما آمادگی آن‌ها برای مواجه با حوادث مشابه افزایش یابد و این افزایش هزینه اگرچه به كاهش شمار معترضین انجامید، اما شدت اعتراض را تقویت كرد و به همین ترتیب در روز 26 تیر ماه در نماز جمعه هاشمی و روز قدس نیز افزایش آمادگی معترضین كماكان به چشم می‌خورد.

بنابراین اگر به طور میانگین شمار راهپیمایان در روز 13 آبان را حدی بین ادعای چد هزار نفری حامیان دولت و چند صدهزار نفری موج سبز، چند ده‌هزار نفر در نظر بگیریم. كیفیت و شدت اعتراض این طیف با راهپیمایی سكوت 25 خرداد و 18 تیر كاملاً متفاوت است.

به عبارتی دیگر موج سبز در سطح میدانی، رادیكالیزه شده است، بدین معنا كه به دلیل فضای به وجود آمده در جامعه كه ناشی از عملكرد طرفین است، از یك‌سو نیروهای معترض تندرو میدان بیشتری برای تأثیرگذاری یافته‌اند و از سوی دیگر، برخی افراد عادی معترض نیز كه بیش از این رفتاری ملایم داشتند، به اقدامات و شعارهای رادیكال تمایل پیدا كرده‌اند و عده‌ای دیگر حاضر به پذیرفتن هزینه برخوردهای سخت با خود را ندارند و طبعاً ترجیح می‌دهند در این میدان حاضر نشوند.

طبیعی است كه تنها بخش محدودی از یك جریان اجتماعی ظرفیت رادیكال شدن را دارد اما آیا این به معنای ریزش سایر طیف‌های این جبنش است؟

به نظر می‌رسد كه پاسخ به این پرسش چندان مثبت نباشد، ‌واقعیت این است كه بخش عمده معترضان به نتایج انتخابات پس از مشاهده رفتارهای صورت‌گرفته در 25 خرداد،‌خرداد، 18 تیر، 26 تیر، روز قدس و 13 آبان و افشای جنایاتی نظیر كهریزك، كوی دانشگاه و مجتمع سبحان نه تنها از اعتراضات خود دست نكشیده‌اند، بلكه بر دامنه و عمق ابهامات آنان افزوده شده است و بدین علت می‌توان گفت بخش عمده جنبش اعتراضی یا به دلیل مخالفت با رفتارها و شعارهای رادیكال و یا به علت عدم آمادگی برای پرداخت هزینه‌های اعتراض، از اعتراض خیابانی دست كشیده‌اند؛ اما اعتماد آسیب‌دیده آنان بازسازی نشده است.

از سوی دیگر تبدیل طیف معترضان مسالمت‌آمیز و نه چندان شجاع به مبارزان میدان نیز از پیامدهای بی‌تدبیری در مدیریت جریان اعتراضی است. كسانی امروزه حاضر به اعتراض خیابانی و سردادن شعارهای تند كه بهترین پیامد احتمالی برای آن ضرب و شتم و برخورد پلیس است می‌شوند كه تا چند ماه پیش برای حفظ منافع شخصی و مسلم خود حتی حاضر به تحمل مجازات فیزیكی نبودند و اگر این روند تداوم پیدا كند، نتیجه برخوردهای فله‌ای فیزیكی با معترضین، چیزی جز تولید انبوه چریك و مبارز برای موج سبز نخواهد بود.

واقعیت آن است كه جریان اعتراضی شبیه كوه یخی است كه در 25 خرداد، بخش عمده آن قابل رویت بود، اما با افزایش خشونت و برخورد سخت به تدریج بخش عمده آن در زیر آب پنهان شده و تنها قسمتی از قله آن در خیابان‌ها قابل رویت مانده است.

اما برای پاسخ به محور دوم درباره این‌كه چه كسی برنده این گونه حوادث است، باید گفت كه در حقیقت همه بازنده‌ایم.

تداوم این‌گونه اعتراضات و جنگ و گریز خیابانی، چیزی صرف هزینه‌های سنگین امنیتی و نظامی و فرسایش نیروهای پلیس و سایر مأموران نخواهد بود و معترضین نیز علاوه بر زیان، از هدفمندی گذشته فاصله خواهند گرفت.

اكنون حدود یك ماه تا 16 آذر كه ظاهراً ایستگاه بعدی معترضین است، باقی‌مانده و در دی ماه نیز مراسم عزاداری محرم می‌تواند نقشی را ایفاد كند كه از راهپیمایی 22 بهمن متصور است،‌بنابراین اگر قرار باشد این رویه در درازمدت ادامه یابد، مهمترین بازنده آن جامعه و ایران خواهد بود.

به نظر می‌رسد تنها مسیر پیش‌رو بازگشت طرفین به مدار قانون است، اگر دستگاه‌های مسئول نیز حضور و فعالیت معترضین را در چارچوب بسترهای قانونی فراهم كنند و معترضین هم با خودداری از رفتار و شعارهای ساختار شكنانه در عملكرد ماه‌های اخیر خود تجدیدنظر كنند، بخش قابل توجهی از هزینه‌های سنگین كنونی كه گریبانگیر مردم شده است، كاهش خواهد یافت.
منبع : سايت اينده

حامیان دولت: زندانیان آزاد نشوند

دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۸
بررسی نحوه سرکوب تظاهرات ١٣ آبان در مجلس
همزمان با انتقاد سایت رجا نیوز به آزادی تعدادی از بازداشت شدگان اعتراضات اخیر، سبحانی نیا، عضو هیات رییسه کمیسیون امنیت ملی مجلس دیروز از بررسی نحوه سرکوب تظاهرات 13 آبان در کمیسیون امنیت ملی مجلس خبر داد.
وی در گفتگو با "پارلمان نیوز"، پایگاه خبری فراکسیون اقلیت مجلس، در خصوص "برخوردهای صورت گرفته با مردم و برخی از چهره‌ها" در این روز اظهار داشت: "کمیسیون امنیت ملی مجلس پیش از آغاز جلسات خود، آخرین تحولات مربوط به مسایل سیاست داخلی و خارجی را بررسی می‌کند و مطمئنا مسایل مربوط به روز 13 آبان نیز قابل طرح و بررسی است." حسن سبحانی نیا با اشاره به اخبار تایید نشده در مورد کشته شدن یک دانشجو در اصفهان به دست ماموران گفت: "در صورت صحت این گزارش، کمیسیون حتما وارد مساله شده و پیگیری خواهد کرد."
وعده این نماینده محافظه کار مجلس درحالی ابراز می شود که تا کنون هیچ تلاشی از سوی قوه مققنه کشور برای رسیدگی به وضعیت کشته شدگان و زندانیان پس از انتخابات به نتیجه نرسیده است. در همین حال، برخی ناظران ابراز عقیده کرده اند که با وجود نمایندگانی چون "سروری"، "حسین فدایی"، "ذاکانی" و "تجری"، که جملگی از بنیانگذاران و گردانندگان بازداشت گاه کهریزک بوده اند، بعید است که درباره این جنایت نیز تلاشی در جهت کشف حقیقت صورت گیرد.
این درحالی است که سبحانی نیا وعده داده است که برای روشن شدن ابعاد حوادث بعد از ١٣ آبان "در صورت لزوم" کمیسون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس  مقامات ذیربط را برای پاسخگویی به مجلس خواهد کشاند.

انتقاد به آزادی زندانیان
با آزادی برخی از بازداشت شدگان در حوادث روز ١٣ آبان و نیز آزادی برخی از فعالان سیاسی از جمله علی تاجرنیا و ابراهیم امینی، سایت رجا نیوز، که گفته می شود برخی از پرسنل آن از جمله بازجویان پرونده های پس از انتخابات بوده اند، دیروز به آزادی این عده اعتراض کرد. این سایت حامی دولت به انتقاد از دادستان تهران به دلیل "آزادی متهمان و تاکید بر تسریع در رسیدگی به پرونده ها" پرداخت و در عین حال، با ابراز خوشنودی از صدور احکام سنگین حبس برای برخی از فعالان سیاسی، ابراز امیدواری کرد که روند صدور احکام زندان و دوره زمانی محکومیت متهمان بیشتر شود.
رجا نیوز گزارش خود را بعد از انتشار سخنان دیروز رئیس قوه قضاییه، برای ساعاتی از روی خروجی خود پاک کرد و سپس با حذف برخی عبارات آن از جمله انتقاد به تسریع رسیدگی به پرونده ها، گزارش خود را مجددا منتشر نمود.
سایت حامی دولت کودتا در حالی به انتقاد از قوه قضائیه پرداخته بود که رئیس این قوه دیروز  در جلسه  مسوولان عالي قضايي، بر"تسريع در روند محاکمات" تاکید کرده بود. 
به گزارش ايسنا، صادق لاريجاني همچنين از ادامه کار "کمیته سه نفره رسيدگي به حوادث و اغتشاشات بعد از انتخابات" خبر داده  و گفته بود که :"فلسفه تشکيل کميته ٣ نفره، رسيدگي دقيق و تشخيص صحيح و قانوني در خصوص حوادث بعداز انتخابات و نحوه برخورد دستگاه قضايي با اين جريانات است".
این کمیته که متشکل از رئیسی، خلفی و محسنی اژه ای است، ماه گذشته و پس از برگزاری نشستی با مهدی کروبی درباره تجاوز به زندانیان کهریزک، به طور یکجانبه با انتشار بیانیه ای کروبی را "آلت دست عوامل دشمن" خواند و خواستار برخورد قضایی با وی شد.
یک منبع آگاه در این باره به "روز" گفت که با وجود تاکید آملی لاریجانی بر ادامه کار این کمیته،  پس افشاگری کروبی درباره موارد مطرح شده در دیدارش با اعضای هیات مذکور و تلاش سیاسی آنها برای زمینه چینی بازداشت کروبی که بی نتیجه ماند، فعالیت این کمیته تاکنون عملا متوقف بوده است.
در همین حال و با وجود انتقاد یکی از ارگان های اصلی دولت کودتا از قوه قضاییه، دادستان تهران دیروز  آزادي ٤٠ تن ديگر از دستگير شدگان روز ١٣ آبان را تاييد كرد.
همچنین بنا به گزارش ایسنا، این مقام قضایی از آزادی  هادي حيدري، محمد جواد مظفري، محمد امين شيرازد، ابراهيم شيركوند و ميثم وره چهره که در مراسم دعای کمیل خانواده های زندانیان سیاسی بازداشت شده بودند، خبر داده است.
برخی تحلیل گران معتقدند با احتمال آزادی برخی از چهره های سیاسی بلند پایه که نزدیک ٥ ماه از بازداشت غیر قانونی آنها می گذرد، رسانه های نزدیک به بازجویان از احتمال افشای جزئیات جدید از نحوه برخورد با زندانیان و برنامه های سرکوب روزهای اولیه پس از انتخابات، دچار نگرانی شده اند.

به نقل از روزآنلاين

شعری از پروانه فروهر برای همسرش داریوش




برای همسرم


وقتی، تاریکی لبریز
لبریزتر می‌شد،
وقتی یراق و برگ می‌بستند
بر راهوار مرگ
در مرزهای خونی خورشید
بر تاق‌های مبهم مهتاب
بر بام آن شبهای وحشت‌زا
با قامت افراشته چون کوه
جرمت اسیر ناامیدی‌ها نگردیدن
جرمت، صلابت رادی و مردی
جرمت، «وفایت در ره پیمان»
تو در رواق ساکت زندان
دروازه‌های بسته‌ی شب را
بر روشنان صبح
با قدرت جادویی امید، بگشودی

وقتی سپیده خون چکان می‌شد
از لاله‌های دشت
وقتی که بال خسته‌ی مرغان
در پنجه‌ی صیاد
یک یک فرو می‌ریخت
وقتی شقایق را به جرم عشق
آتش،به کام خویش می‌سوزاند
بیهودگی در شهر می‌پیچید
تو روی گلسنگ خیابانها
با تیغه‌ی خورشید
گلبوته‌ی امید را ترسیم می‌کردی.

وقتی که روزن‌ها همه بسته
درکوبه‌ها بی‌رنگ از امید
وقتی که طوفان سهمگین و سخت
در باغ،صدها آشیان می‌ریخت
وقتی که جای شبنم و باران
نفرین و بیزاری
بر دشت می‌بارید
فانوس چشمانت،
همچون سپیده، روشن و رخشا
شب را، اگرچه تیره و خاموش
آهنگ پایت، ای صبور سخت
ای سالها در بند
ای نبض هر جنبش
در کوچه‌های ظلمت و سستی
ما را نوید صبح فردا داد.
اینک پس از بوران و سرمای زمستانها
در آفتاب روشن و زیبای شهریور
ای کاش می‌گفتم
هستی گوارایت
آزادی ارزانیت!!

شهریور 58

از کتاب "شاید یک روز" شامل مجموعه‌ای از اشعار برگزیده پروانه فروهر که پس از شهادت او و با همت دخترش پرستو و علی‌ دهباشی توسط انتشارت جامعه ایرانیان منتشر شد.

صــد ضــربه گـــر بخوریــم از چماقتــان

(شعری از احمدرضا . ص)
در پیش پـای فتنه گــران فتنه میشویـم 
هستیم و در خزان شما سبز میشویم 
صــد ضــربه گـــر بخوریــم از چماقتــان 
با ضـربه های چماق شـما زنده میشویم 
من یـک نفر نـی ام، ما جنگلیم و سبـز 
هیزم به جان شمـا نه، قـلم کـه میشویم 
در بنــد میشویم و به خـون غسـل میکنیم 
مـا روبروی تفنگ شـما سنگ میشویم 
در دشت سبز وطن علـف هـرزه اید خائنان
ما پیچکیم و آفت علف هـرزه میشویم
این حرف در به در ترین شاعر رهایی است 
ما در مقابل خشم شما لبخند میشویم

اتهام احمد زید آبادی :تلاش برای کاندیدا کردن عبدالله نوری در انتخابات ریاست جمهوری


سه شنبه 19 آبان 1388

کانون زنان ایرانی :خانواده احمد زید آبادی دو روز پیش ، پس از موافقت قاضی پرونده شعبه بیست و شش دادگاه انقلاب وثیقه او را تودیع کردند و انتظار می رفت طبق قوانین ایران آزاد شود اما تاکنون این اتفاق نیفتاده است.
مهدیه محمدی ،همسر احمد زید آبادی می گوید :"پس از تودیع وثیقه ، قاضی پیرعباسی به رییس دفتر خود گفت که فعلا در باره آزادی زید آبادی دست نگه دارید .این برخورد قاضی پیرعباسی بسیار عجیب است .چه معنایی دارد که ایشان پس از تودیع وثیقه چنین حرفی بزند؟احمد تمام این پنج ماه به صورت غیرقانونی در زندان بوده است چرا که هرگز برایش قرار بازداشت صادر نشده و یک روز پس از بازداشت قرار وثیقه اش را امضا کرده است.حتی قاضی پرونده یک هفته پیش به وکیل زید آبادی گفته است که ما می دانیم که براساس قرار وثیقه ای که در پرونده او هست باید تاکنون آزاد می شد ،اما لطفا با ما همکاری کنید تا پس از محاکمه آزادش کنیم.این حرفهای غیرحقوقی چه معنا و مبنایی دارد ؟"
همسر احمد زید آبادی سپس در باره دادگاه همسرش که دو روز پیش برگزار شده ،گفت :"تبلیغ علیه نظام و تبانی در ایجاد اغتشاش اتهامات مطرح شده علیه وی بود.دلیل شان هم برای تبانی در اغتشاش تلاش زید آبادی برای قانع کردن آقای عبدالله نوری به کاندیدا شدن در انتخابات ریاست جمهوری بود."

خیابان؛ رسانه‌یی که سانسور نمی‌شود

در خیابان می‌دوند و در خیابان می‌مانند. می‌آیند که بمانند. می‌گویند «خیابان مال ما است». می‌دانند که باتوم و گاز اشک‌آور و خطر بازداشت و زندان اوین وجود دارد. اما باز هم می‌آیند. پشتوانه‌شان تنها حضورشان در کنار یک‌دیگر است که هزاران نفر می‌شوند. این گسترده‌گی حضور به آن‌ها قوت قلب می‌دهد.
حضور در خیابان این روزها یعنی جنگ و گریز، یعنی چند قدمی همراه با دیگران شعار و بعد فرار. یعنی اگر جرات‌اش را داشته باشی که در اول صف بایستی، یا کتک خورده‌یی یا بازداشت می‌شوی. یعنی این‌که آماده باشی تا گاز اشک‌آور مستقیم به سوی‌ات شلیک شود، یعنی این‌که ماموران وقتی به  تو برسند باتوم را به جای زدن به پا و پایین بدن، روی صورت‌ات فرود آورند. خیابان یعنی جنگ و گریز، یعنی همان‌جایی که «ندا» کشته شد، یعنی همان جایی که «خون شد قلب سهراب».
می‌گوید «می‌دانیم دیگر چه‌گونه باید جمع شویم، همه یاد گرفته‌ایم. این همه مامور در  خیابان می‌آورند مثل 13 آبان، اما باز هم جمع می‌شویم و شعار می دهیم. اول شروع می‌کنیم در پیاده‌رو راه رفتن. یکی یکی به جمعیت اضافه می‌شود، آخر سر به جایی می‌‌رسیم که تعدادمان صدها برابر ماموران می‌شود، آن‌ها هم وقتی ما را می‌بینند جمع می‌کنند و می‌روند روبه‌روی  ما می‌ایستند و ما شعارمان را می‌دهیم، عکس‌مان را می‌گیریم، فیلم‌مان را می‌گیریم و بعد هم کتک می‌خوریم.»
و حکومت از خیابان می‌ترسد؛ برای این‌که خیابان سانسور شدنی نیست، برای این‌که خیابان مثل تصاویر صدا و سیما «تصاویری بسته» نیست که واقعیت پشت مصالح حکومت به دروغ نمایش داده شود، برای این‌که خیابان را نمی‌شود از چشم‌های مردمی که نظاره‌گر هستند، دور نگاه داشت. خیابان یک واقعیت است، یک تصویر زنده از اعتراض و نگفته‌هایی که سال‌ها از نظرها پنهان مانده است.
و این خشونت که آن را «خشونت عریان» می‌دانیم از برای همین ترس است، ادامه‌ی حضور در خیابان که پنج ماه تدوام یافته و قرار است در 16 آذر و دهه‌ی محرم و 22 بهمن ادامه پیدا کند، لرزه‌یی است بر اندام ممیزی غبارآلود سیستمی که در تمام دوره‌ی تسلط خویش اعتراض‌ها را سرکوب کرده و معترضان را خاموش در زندان یا در کنج خانه نگاه داشته است. خیابان تصویری است که در صداوسیما هرگز دیده نشد.
خیابان یک رسانه است، رسانه‌یی که از سینه‌ی مردم پخش می‌شود، از درون مردم، از درون هویتی که خود را شناخته و آن‌چه را که تا به حال می‌خواسته ببیند و نتوانسته، خود به اجرای‌اش همت گماشته است. خیابان رسانه‌یی مردمی و ملی است که از پنج ماه قبل مشروعیت و مقبولیت حکومت را زیر سوال برد و رای خویش را برتر از رای «نماینده‌گان خود معرف خدا» بیان کرد، رسانه‌یی که در روز قدس میهن پرستی و اولویت اول خود را بیان کرد و در روز 13 آبان پیام صلح و دوستی‌اش را به همه‌ی مردم دنیا نشان داد.
خیابان به تمامی یک رسانه است، از نظر حکومت غیرقانونی است و بر خلاف مصالح نظام مطلبی را نشر می‌کند، خبرنگاران‌اش که بازی‌گران و حاضران‌اش هستند، بازداشت می‌شوند، حکومت حکم توقیف را پیش از انتشار صادر می‌کند، برای «شهروند رسانه‌»های‌اش پیام تهدیدآمیز می‌فرستند و آن‌ها را از حضور منع می‌کند. خبرنگاران این رسانه که مردم هستند، مانند خبرنگاران مطبوعات به اتهام تشویش اذهان عمومی، اقدام علیه امنیتی ملی، توهین به مقام رهبری، تبلیغ علیه نظام، ارتباط با بی‌گانه و… متهم می‌شوند و به دادگاه می‌روند و حکم می‌گیرند و در کنار همان روزنامه‌نگارانی زندانی می‌شوند که در روزنامه‌ها می‌نوشتند و همان گونه شکنجه می‌شوند که روزنامه‌نگاران پیش از این شکنجه می‌شدند. تنها یک تفاوت دارند و آن هم این‌که این خبرنگاران خیابان، گم‌نام هستند و مطالب‌شان سانسور شدنی نیست، زیر تیغ ممیزی صداوسیما نمی‌روند و هنگام انتشار آقای «سانسور» بالای سرش نایستاده، گر چه بدتر از آن آقای «نظامی» را برای سرکوب بالای سر خود می‌بیند، اما این‌بار توان سانسور نیست.
چه بگویند 100 یا 150 نفر در خیابان حضور داشته‌اند و چه بگویند این‌ها را سازمان‌ها و شبکه‌ها و دولت‌های خارجی سازمان داده‌اند که به خیابان بیایند، واقعیت فرقی نمی‌کند و حقایق وارونه جلوه نمی‌کند، مردم خود حضور دارند و دنیا را به تماشا نگاه داشته‌اند. خیابان مال ما است و رسانه‌یی زنده و پویا و توقیف نشدنی. خیابان زنده‌گی است، زنده‌گی واقعی و زنده‌گی خبر نیست که بشود آن را سانسور کرد.

هاشم آقاجري : قطعا جنبش سبز پيروز خواهد شد


سه‌شنبه، 19 آبان 1388

هاشم آقاجری در ديدار با دانشجويان دانشگاه تهران: "قطعا جنبش سبز پيروز خواهد شد"

دوشنبه گذشته، همزمان با روز آزادي بيان، دكتر هاشم آقاجری در جمع تعدادی از دانشجويان دانشگاه تهران به سخنرانی پرداخت. در اين ديدار كه در تالار انجمن اسلامی دانشكده حقوق و علوم سياسی دانشگاه تهران برگزار شد، وی به نقد وضعيت فعلی كشور پرداخت.

عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ، در ابتدا ضمن ابراز تاسف از جلوگیری از سخنرانی دكتر آرمین و شكوری راد در دانشگاه تهران، آن را منتسب به دستور عوامل خارج دانشگاه دانست. آقاجری در آغاز سخنان خود، با اشاره به آزادی ، استقلال و عدالت به عنوان سه آرمان تاریخی ملت ایران، تصریح كرد: این سه مفهوم بعد مكمل همدیگر در تاریخ آزادی خواهی ملت ایران بوده اند. وی ضمن اشاره به آرمان آزادی، گفت:مردم از زمان مشروطه تاكنون به دلیل فقدان این امر و وجود استبداد، به دنبال استقرار آزادی بوده اند، وبه خصوص دانشگاه از زمان شكل گیری به عنوان مشعلدار بزرگ و اصلی این سه آرمان شناخته شده است.
آقاجری ضمن اشاره به مرتبط بودن این سه آرمان با یدكریگر تصریح كرد: می بینیم كه دولت اقدامات خود را تحت ایدئولوژی عدالت قرار داده و سعی دارد اینگونه آن هارا موجه و مشروع سازد، اما باید دانست وقتی تمشیت امور تحت كنترل یك نفر باشد، عدالتی وجود نخواهد داشت.اگر ملت بر مقدرات خود حاكم نباشد و سرنوشتش در سفارتخانه كشورها همچون روسیه، انگلیس ویا هر كشوری تعیین شود، عدالت بی معنا خواهد بود، چنانچه در طول تاریخ معاصر بارها این امر را مشاهده كرده ایم.
وی افزود: متاسفانه امروز هم می بینیم كه با نام امنیت و یا استقلال از حقوق ملت چشم پوشی میشود و هرگاه كه آنها خواسته های خود را مطرح كردند، جوابشان خشونت بوده و حریم شان شكسته شده است. شرممان می آید كه دختران و پسران جوانمان در كهریزك و شاپورو...با آن برخورد ها روبرو می شوند. وی تصریح كرد: عدالت اگر عدالت باشد باید پاسدار آزادی باشد و البته آنچه كه در تقابل با عدالت قرار دارد، قدرت است و نه آزادی و آنچه كه آزادی را محدود می كند سلطه است.
آقاجری در بخش دیگری از سخنان خود گفت: در كشور ما در طول تاریخ استبداد و استعمار دوقلوی همزاد هم بوده اند و این دوهمیشه از پس یكدگر برآمده اند و امروز باید انست كه هیچ حكومت استبدادی از استعمار به دور نیست واستقلال یك دروغ بزرگ برای حكومتهای استبدادی است.
وی آزادی بیان را یكی از شقوق مهوم آزادی دانست واشاره كرد: متاسفانه امروز دانشگاه با محدودیت شدید روبرو است و دانشجو نمی تواند فارغ از هیاهو ومحدودیت حرف خود را بزند .چطور می توان حرف از حقوق ملت ایران در جهان زد و حقوق آنها را در داخل تضییع نمود و به نام ملت حقوق قدرتمندان را پیگیری كرد؟
این نماینده مجلس ششم ضمن اشاره به جنبش سبز حامی موسوی، تصریح كرد: این جنبش مرحله تكاملی انقلاب اسلامی است و به دنبال استیفای حقوق ملت واجرای قانون اساسی بدون تبعیض و چشم پوشی از بعضی اصول آن است. این جنبش می خواهد ریشه استبداد را در این مملكت بخشكاند و نشان دهد كه استبداد صرفا با جابجایی در قدرت و حاكمان از بین نمی رود .
وی افزود: مگر این جنبش چه می خواهد كه در مقابل حركت های مدنی و آرام آن این برخورد ها صورت می گیرد. خوشبختامه امروز مردم دریافته اند كه برای رسیدن به خواسته هایشان نباید به هیچ قدرت خارجی تكیه كنند یا منتظر ناجی باشند بلكه تنها باید بر آگاهی و امید خود تاكید كنند، چرا كه هر كشوری تنها به دنبال تامین منافع خود می باشد و دلسوز دیگران نیست.
آفاجری ضمن گرامیداشت یاد اساتید زندانی دانشگاه تهران، دكتر میردامادی و رمضان زاده، گفت: متاسفانه امروز اساتید گرانقدر و سرداران بزرگ مبارزه با استبداد و استعمار در زندان به سر می برند و این درحالیست كه سابقه مبارزاتی آنها و اعتقادات راسخشان بر هیچ كس پوشیده نیست، به راستی كدام یك از كسانی كه چنین برخوردهایی می كنند، كارنامه مذهبی و انقلاب شان از مهندس بهزاد نبوی پررنگ تر است؟ آقاجری گفت: رهبران جنبش سبز چیزی نمی خواهند جز بازگشت به قانون اساسی و استقرار اصول آن همچون مجلس مستقل.جنبش سبز مجلسی می خواهد كه زبان گویای ملت باشد و نه دربار.مجلسی كه به فرموده و اشاره عمل نكند، بلكه اراده ملت باشد.
وی افزود: جنبش سبز قوه قضائیه ای می خواهد كه استقلال خود را حفظ كند. چرا كه در غیر این صورت باید فاتحه ی عدالت را خواند.اگر قاضی آلت دست نظامیان و نیروهای امنیتی قرار بگیرد جز یك چهره پست نخواهد بود.اتفاقا یكی از محك های سنجش استقلال قوه قضائیه یك كشور نیز عملكرد آن در زمینه پرونده های سیاسی است.
آقاجری قوه قضائیه مستقل و واقعی را همانی دانست كه در زمان حكومت حضرت علی(ع) بدون مدح و ثنا، حاكم زمان را در جایگاه حقوقی بابر با متهم قرار داد و او را با ملاك های قانونی محاكمه نمود. عضو سازمان مجاهدین انقلاب ضمن اشاره به زمزمه های مذاكره و سازش پنهانی با آمریكا، گفت: این یك طنز تاریخیست كه مدعیان مبارزه با استكبار جهانی كه مخالفین خود را متهم به وابستگی به مستكبرین می كنند و آن ها را با سابقه روشن مبارزاتی(همچون میردامادی) به زندان می اندازند، خود پنهانی به مذاكره با آمریكا می پردازند.
وی گفت: اگر تا چندی پیش جنبش آزادی خواهی محدود بود و صرفا در برخی مجامع وجود داشت اما خوشبختانه امروز گسترش یافته و در تمامی خانه ها پیگیری می شود و حتی در خانه سهامداران قدرت نیز راه یافته است. وی نشانه فراگیری جنبش را تركیب زندانیان آن دانست كه از هر قشر و طبقه ای در آن حضور دارند:معلمین، دانشجویان، اساتید، زنان، صاحبنظران، روحانیون و... آقاجری ضمن اشاره به آینده جنبش سبز خاطرنشان كرد:این جنبش قطعا پیروز خواهد شد و وقتی ملت اراده كند شب ناچار است كه بگریزد، البته این مهم صبر می خواهد و تحمل.
وی گفت: امروز دو نوع تحلیل پیرامون این جنبش وجود دارد، یك تحلیل از زاویه توهم توطئه صورت می گیرد و دیگری به صورت واقع بینانه. تحلیل توهم توطئه از جانب كسانیست كه تازه پا به عرصه سیاست گذاشته اند و آگاهی و تجربه كافی ندارند و این جنبش مردمی را توطئه دشمن می خوانند و بر همین اساس معتقدند باید آن را رفع كرد. لذا به برخورد قهرآمیز و خشن با آن روی می آورند و فضا را محدود و امنیتی می كنند و بعضا همچون بیماران پارانوئید توهم حمله به خود را دارند.در زمان شاه نیز وی جنبش انقلابی مردم را توطئه می دانست و زمانی پی به مردمی بودن آن برد كه همه چیز بر سر وی ویران شده بود.
دیدگاه دوم كه واقع بینانه است از سوی مخالفین واقع گرا و میانه رو ارائه می شود و معتقد به حل آن هستند، چرا كه به آن به عنوان یك بحران می نگرند كه ریشه داخلی دارد و باید آسیب شناسی شود. آقاجری گفت: مخالفان باید بدانند كه جنبش مردمی با سركوب حل شدنی نیست و راه حل آن نیز از سوی رهبران جنبش سبز-موسوی، كروبی و خاتمی- اعلام شده؛ تسلیم شدن به خواست و اراده ملت.
وی در پایان در پاسخ به سوالی پیرامون ادعای ریزش در جنبش سبز گفت: اگر منظور از ریزش این است كه مردم از خواسته های خود دست برداشته اند یا به این نتیجه رسیده اند كه اشتباه كرده اند، قطعا اینطور نیست. زمان انقلاب هم این طور نبود كه مردم همیشه با یك جمعیت انبوه در خیابان ها حضور یابند و اعتراض كنند، بلكه در زمان های مختلف با جمعیت مختلف به خیابان ها می آمدند و بعضا در مناسبت های مختلف به صورت انبوه و زیاد در خیابان ها حاضر می شدند.
وی در پایان گفت: خوشبختانه این انتخابات بسیاری از مسایل را برای مردم روشن كرد و ما دیدیم كه حتی در خانواده های سنتی و مذهبی خاص، پس از انتخابات تغییر دیدگاه اساسی ایجاد شد و جنبش آزادی خواهی به درون خانه های مردم راه یافت ،جنبشی كه از دیدگاه بنده قطعا به پیروزی خواهد رسید.

به نقل از موج آزادي

فهرست بلاهایی که جمهوری اسلامی بر این مملکت آورده است

منبع : سهرابستان

آنچه بر سر ملت آوردید:

بیوفائی به عهد – قبل از انقلاب تا دلتان خواست وعده های شیرین و فریبنده دادید و از صداقت نسل جوان سوء استفاده کردید و بمحض پیروزی انقلاب، زیر همه آن قول و قرارها زدید.
خیانت در امانت – حکومت را بعنوان امانتی از سوی آحاد ملت تحویل گرفتید و آنرا بنفع یک گروه خاص بنام روحانیت مصادره کردید.
انحصار قدرت – یک طبقه حاکم تشکیل دادید که حداکثر پانصد عضو دارد و 30 سال است که همه پستهای کشور بین همین عده قلیل در چرخش است و یک روز وزیر می شوند و روز دیگر وکیل و سپس استاندار و سفیر، و میلیونها ایرانی را رعیت خود و این عده قلیل نمودید و برایشان هیچ حقی در حکومت قائل نشدید.
قتل – شما با شعار احمقانه صدور انقلاب، کشورهای عربی و عراق را تحریک کردید و تا بهانه لازم برای تجاوز به خاک ایران را پیدا کنند و از جنگ بعنوان حربه ای برای تصفیه حسابهای سیاسی داخلی بهره بردید و حتی بعد از آزادی خرمشهر و عقب نشینی کامل عراق از خاک ایران، بخاطر کوته فکری و مطامع شخصی، راضی به صلح نشدید و بیش از یک میلیون جوان ایرانی را شهید و مجروح و جانباز نمودید، شما در این جنایت، همدست صدام و هم سرنوشت او هستید.
ترویج خرافه پرستی – شما بر همه آئین های پر از شعور ایرانی تاختید و چهارشنبه سوری و نوروز و سیزده بدر و مهرگان و یلدا را خرافات نامیدید و خودتان بدترین خرافه ها را ترویج نمودید. دین را در پای قدرت سر بریدید و اسلام جدیدی را اختراع نمودید که بجای دین رحمت، مذهب وحشت و انتقام و دست و پا قطع کردن و شلاق زدن و سنگسار و اعدام بود، شما بر علیه خدای مهربان و بخشنده شوریدید و بجای او، خدایی جعلی که منتقم و عذاب کننده و دشمن شادمانی و رحمت بود نشاندید.
چپاول ثروت ملی – صنایع کشور را به زور از صاحبان آن با انگ طاغوتی و بهائی و ساواکی گرفتید و مصادره کردید و شد جولانگاه فرزندان و دامادهایتان تا به قیمت ورشکستگی صنعت، آنها برای خودشان در لندن و نیویورک و تورنتو کاخ هایی ناقابل فراهم کنند. میلیاردها پول فروش نفت را خرج اتینای خود نمودید و آنهمه ثروت، ناپدید شد و معلوم نشد کجا رفت.
دشمنی با ملتها – قبل از تشریف فرمائی امثال شماها، ملت ایران بعنوان ملتی با تمدن کهن و مردمی صلح جو و میهمان دوست در دنیا شناخته می شدند و مردم این سرزمین فقط بلد بودند درودهای دیگر ملتها را با درود متقابل پاسخ بدهند، ولی شما با خودتان تنفر از دنیا و شعار مرگ را آوردید و فهرست کشورهایی که باید مرگ بر آنها گفته می شد هر روز طولانی تر گردید و اندکی بعد دیگر حتی یک کشور نیز در دنیا وجود نداشت که از دید شما مستحق درود باشد، درود بر خودمان و مرگ بر همه بقیه دنیا.
وطن فروشی – برای اینکه غرب ستیزی کنید و از غرب یک هیولا در ذهن مردم درست کنید و با چشم بستن بر تمدن و فرهنگ و پیشرفتهای آنها، آنان را مشتی حرامزاده و عرقخور و غرق در فساد و لاابالی گری معرفی کنید که مبادا دمکراسی آنها مردم را خوش بیاید، به دامن شرق پناه بردید و باجهای کلان به چین و روسیه دادید و در یک وطن فروشی آشکار، برای رسیدن به بمب اتمی و ترسانیدن غرب، سهم ایران در دریای خزر را به روسها دادید و ننگ وطن فروشی را بر پیشانی خود گذاشتید.
تحجر و ارتجاع – در دنیایی که دموکراسی تنها راه سعادت و نجات بشر است، در جهانی که بسرعت پیشرفت می کند و تولید علم و تکنولوژی فقط در سایه آزادی و دموکراسی و حاکمیت آرای مردم و رقابت نخبگان و شایسته سالاری ممکن است، قصد این نمودید که ایران عزیز را هزاران سال عقب برده و اصل ارتجاعی ولایت فقیه را اختراع کنید و با جعل آیه و حدیث تلاش نمائید به مردم بقبولانید که عقل یک نفر از مجموع عقل هزاران فرزانه و دانشمند ایرانی بهتر کار می کند و تنها راه نجات این است که همه اندیشه ها را تعطیل کنیم و چشم به دهان ولایت فقیه بدوزیم تا همه امورات و شئوناتمان را او تصمیم و تدبیر کند.
اتلاف نسل جوان – شما برای استحکام پایه حکومت خودتان و نه بخاطر خدا و دین، همه سیستم آموزشی کشور را دگرگون نمودید تا از کلاس اول دبستان، بجای علم و دانش و صداقت، دوروئی و نفاق و ریاکاری به فرزندان این کشور بیاموزید و با مغزشوئی، مسیر زندگی نسل جوان را تباه نمائید و جای گناه و ثواب را عوض کنید. نسل جوان در دستگاه ابداعی شما فقط می سوزد بدون اینکه آینده ای داشته باشد.
تقلب و تزویر – شما سنگ بنای این نظام را با دروغ و تقلب گذاشتید. اولین رفراندم شما برای این بود که جمهوری اسلامی آری یا نه؟ بدون اینکه ذره ای از محتوای این جمهوری فرضی گفته باشید. رای آری به جمهوری اسلامی را گرفتید و پس از آن قانون اساسی گروه خودتان و اصل ولایت فقیه را به ملت تحمیل کردید. بهنگام انتخاب رهبر جدید باز هم به تقلب متوسل شدید و برای ملت مصلحت اندیشی کردید. احمدی نژاد که برای هر کشوری فقط می تواند یک مایه ننگ باشد را با تقلب بر کرسی نشاندید و هنگامی که ملت فهیم ایران خواستند که با روشی انسانی و از طریق صندوقهای رای، این لکه ننگ را پاک کنند، باز هم به اصل خود بازگشتید و با تقلب در آراء، رای خود را بجای رای ملت جا زدید.
شکنجه و تجاوز – برجسته ترین عاملی که غیرت مردم را بجوش آورد و بر علیه پهلوی شوریدند این بود که ساواک زندانیان سیاسی را شکنجه می کند، شما خودتان از 23 بهمن 57 شکنجه و آزار جسمی و روحی زندانیان را در مقیاسی گسترده بکار گرفتید و نام آنرا از شکنجه به تعزیر اسلامی تغییر دادید و از لکه دار کردن نام اسلام نترسیدید. 30 سال شکنجه و تجاوز، آنچنان این موضوع را برای حکومتتان عادی کرده که آنرا عین قانون و حق طبیعی خودتان می دانید. در حوادث اخیر شکنجه را به خیابانها آوردید و با کمال بیشرمی شکنجه بازداشتی ها را از همان خیابانها شروع کردید و به تجاوز در زندانها متصل نمودید.

آنچه ملت بزرگ ایران مستحق آن است:

آزادی – آزادی از نفس کشیدن هم واجب تر است. بدون آزادی انسانها پژمرده شده و در هم می شکنند. ملت ایران افتخار دارد که فرمان 2500 سال پیش کورش بعنوان اولین منشور آزادی و حقوق بشر در جهان برسمیت شناخته شده است. بنی امیه و پس از آنها بنی عباس، با خودشان اسلام و دین و دیانت را به ایران نیاوردند، بلکه نفرت از ایرانی و رذالت و جنایتکاری خودشان را به این سرزمین آوردند. چگونه است که شما بر کشتن حسین توسط بنی امیه شیون می کنید ولی در همان حال دستاوردهای آنها برای ایران را تحسین و طرفداری می کنید؟ بنی امیه و بنی عباس آزادی را از ایرانیان گرفتند و استبداد و ظلم را حاکم نمودند. ما بنی امیه و بنی عباس را بعنوان اسلام نمی شناسیم، شما چطور؟
استقلال – شعار نه شرقی نه غربی، دقیقاً ضد استقلال واقعی است. ما عضوی از جامعه بشری هستیم و قبل از رنگ پوست و ملیت و مذهب، با همه آنها پیوند انسانی داریم. دوستی با سایر ملل و احترام به آنها و تعامل با ایشان است که برای یک ملت احترام بهمراه آورده و آنها را در قلب دیگر ملل محبوب می کند.
جمهوری – ملت ایران قرنها است که نظام برده داری و فئودالیته را پشت سر گذاشته و قادر به تعیین سرنوشت خود است. جمهوری بمعنای اصالت یافتن اراده اکثریت مردم و همزمان همکاری با سایر گرایشات در اقلیت و ساختن کشور با همدلی و تلاش همگانی است. رقابت احزاب در ارائه برنامه های بهتر و کسب آرای مردم، آنها را وادار به مطالعه و تحقیق و بهره گیری از فرزانگان نموده و سبب نفع بردن جامعه از این رقابت می شود. گردش قدرت بصورت دوره ای بین احزاب، موجب شایسته سالاری و جلوگیری از استبداد و دیکتاتوری می گردد. سرنوشت ملت باید در دستان خودشان باشد.
اندیشه آزاد – هر تفکر و اعتقادی باید آزاد باشد تا خود را به جامعه عرضه نماید و باید این بلوغ و شعور را برای جامعه قائل بود که خودشان انتخاب کنند. این به این معنی است که نباید در ایران زندانی عقیدتی و زندانی سیاسی داشته باشیم. آزادی اندیشه حق اولیه هر ملتی است و موتور حرکت علوم انسانی و تحقیق و پیشرفت است.
خزانه شیشه ای – کشور ما نفت دارد و خاصیت نفت این است که هر دولت و مقامی را در اولین تماس فاسد می کند. ملت ایران نیاز به یک خزانه شیشه ای و شفاف دارد تا همه افراد حامعه قادر باشند تا جریان فروش نفت که ثروت ملی و متعلق به ایشان است را دنبال نموده و اطلاعات دقیق مبالغ حاصله و نحوه مصرف شدن آنرا بداند. کشور اروپایی نروژ هم صادر کننده نفت است و هر نروژی مستقیماً از فروش نفت بهره می برد.
تحصیل رایگان – در همه کشورهایی که به پیشرفت رسیده اند تحصیلات رایگان بوده است. با سیستم دوگانه دولتی/غیرانتفاعی نمی توان استعدادهای واقعی جامعه را تربیت کرد. پدیده شوم کنکور باید از بین برود و همه جوانان علاقمند امکان تحصیلات دانشگاهی را داشته باشند.
عزت جهانی – در همه کتابهای درسی مدارس دنیا بخش مهمی از تاریخ به امپراطوری ایران و تمدن درخشان آن دارد ولی نام ایران را که در اینترنت جستجو کنید فقط تصاویر شلاق زدن و اعدام و وحشیگری است که خودنمایی می کند. ملت ایران مستحق یک عزت جهانی است و وظیفه دارد تا میراث دار پیشینیان خود بوده و نام بلند تمدن ایرانی را بار دیگر در دنیا زنده کند.
فهرست بلاهایی که شما بر این مملکت آوردید بسی طولانی تر از آن است که بیان شد و فهرست آنچه ملت ایران شایسته آن است ولی بواسط وجود شما از آن محروم گردیده نیز بی پایان می نماید.

منبع : سهرابستان

سرداران درنگ کنید!

دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۸
اشاره: این نوشته نیز مانند نوشته پیشین من ( وحدت ملی ممکن است؟ ) صرفا یک مقاله و از سرِ تفنن نیست بلکه کاملا برآمده از یک اندیشه و تحلیل از شرایط موجود و با انگیزه خیرخواهانه ملی و با احساس مسؤلیت و نگرانی تمام و در نهایت به قصد شنیدن و توجه نوشته شده است. گرچه ظاهرا گوش شنوایی نیست! فعلا چکاچک شمشیر است و خشم و خشونت!
این نوشته، که می توان آن را "نامه سرگشاده"  شمرد، خطاب به سرداران سپاه و مقامات عالی نظامی است و از این رو عنوان آن را "سرداران درنگ کنید" انتخاب کرده ام. چرا که به نظر می رسد در حال حاضر کشور و نهادهای حکومتی و دولتی و حتی اقتصادی  یکسره یا در اختیار مستقیم نظامیان سپاهی است و یا نظامیان بر تمام نهادها و حتی اشخاص حقیقی و حقوقی نظارت و کنترل دارند و به هرحال مملکت بوسیلة سرداران اداره می شود. از این رو تعبیر استقرار "ولایت نظامی"  به جای "ولایت فقیه"  بوسیلة برجسته ترین تئوریسین ولایت فقیه یعنی آیت الله منتظری دور از واقعیت نیست. بگذریم که دخالت نظامیان در سیاست و بالاتر از آن حکومت نظامیان بر خلاف قانون و به ویژه رأی و نظر رهبر فقید انقلاب و معمار نظام جمهوری اسلامی است، اما فعلا این ایراد بنیادین مورد نظر و بحث من نیست.
سخن من بی ابهام و بی مقدمه این است که سرداران محترم! به کجا می روید و به گفتة زیبای آن شاعر بزرگ "به کجا چنین شتابان"؟! می خواهید چه کنید و چه برنامه ای برای اداره کشور و آیندة نظام جمهوری اسلامی و مردم دارید؟ شعارها و رفتارهای انبوه مردم و به ویژه جوانان را در روز 13 آبان دیده و شنیده اید؟ پس از حدود پنج ماه از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری گذشته و در طول این مدت نه چندان کوتاه، بیشترین تلاش سیاسی و نظامی و انواع رفتارهای خشن را برای پایان دادن به این جنبش اعتراضی به کار برده اید، چه نتیجه ای به دست آورده اید؟ توانسته اید مردم را در مورد نتایج شگفت انتخابات و مشروعیت دولت دهم توجیه و قانع سازید؟ همواره از دخالت بیگانگان می گویید و ادعا می کنید که طرح از پیش آماده ای برای شورش و اغتشاش و طرح ادعای "تقلب بزرگ" وجود داشته و بدین ترتیب انبوه مردم و از جمله معترضانی راکه جملگی از کارگزاران نظام در این سی سال بوده اند، به دشمنان پیوند می زنید. نمی خواهم در این باره با شما محاجه کنم و بگویم که درست است یانه، اما می گویم تا کنون توانسته اید معترضان متنوع مردمی و از جمله همکاران دیروزتان و معترضان امروز را به همراهی و همدلی بکشانید و حتی به آن نزدیک کنید؟
نمی دانم شما در این موارد چگونه می اندیشید و پاسخ شما به این پرسشها چیست. گرچه در گفتارها خود را کامیاب و پیروز می دانید، اما بعید می دانم که این گفتارها جدی باشد و حداقل تمام واقعیت را بازتاب دهد. همین که پس از پنج ماه نه تنها جنبش اعتراضی خاموش نشده بلکه از یک سو گسترش یافته و از سوی دیگر رادیکال تر گشته است، خود دلیل کافی و قانع کننده ای بر عدم موفقیت شما است. اساسا از اظهار نگرانی روز افزون شما و اعمال خشونت بیشتر و تهدید های گستردة مخالفان و معترضان بوسیلة سرداران ( تا آنجا که اخیرا ایرانیان سبز خارج نشین را نیز تهدید به برخورد می کنید )، نشان می دهد که در سرکوبی جنبش موفق نبوده اید. اما نمی خواهم در این موارد نیز با شما محاجه کنم و اصرار کنم که حقیقت چیست. سخن من اکنون اندیشیدن به آینده است و اینکه شما حاکمان چه طرحی برای کشور و مردم دارید.       
  از مجموعه گفتارها و رفتارها چنین بر می آید که هیچ عزمی برای حل بحران و شکستن  بن بست کنونی وجود ندارد. چنین می نماید که تنها راه ممکن برای بقا از نظر سرداران و دولتیان خشونت و شدت عمل و زندان و احتمالا اعدام مخالفان است. نمی دانم این تنها گزینه از درون چه تحلیل و منطقی بیرون آمده است. ظاهرا دلیل انتخاب این گزینه جابجایی سیاستمداران و نظامیان در ارکان تصمیم گیری است و در نتیجه یا غفلت از واقعیتهای بحران خیز و خطرناک کنونی است و یا تغافل و به تعبیری خوش خیالی نظامیان و دیگر دست اندکاران افراطی کشور است. اما تا آنجا که تجارب تاریخی و منطق تحولات اجتماعی و جامعه شناسی انقلابها می آموزند، این هر دو حالت به فاجعه و بد فرجامی و در نهایت پشیمانی می انجامد.
برای تبیین این دیدگاه به اجمال می توان گفت که اگر جنبش اصلاح طلبی در جامعة نیازمند تغییر و اصلاح به مطالبات و خواسته های منطقی و طبیعی خود نرسد، در فرایند انقلاب قرار می گیرد و با فراز و فرودهایی، سرانجام دیر یا زود با فروپاشی نظام حاکم به خواسته هایش می رسد. تاریخ تمام جنبشهای انقلابی دویست سال اخیر جهان مؤید این مدعا است. انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی دو نمونه این تجربه است. در صد سال پیش مشروطیت این دو مرحله را طی کرد. در مرحله نخست، مردم ورهبرانشان با مقاومت و مبارزه مدنی و گفتگو با شاه و دربار به موفقیت رسیدند و فرمان مشروطه را از شاه قاجار گرفتند، و در مرحله بعد، بر اثر مقاومت سرسختانه محمدعلی شاه و حتی لجاجت کودکانه اش در برابر مجلس و مشروطه خواهان و به ویژه رهبران میانه رو و مصلحی چون بهبهانی و طباطبایی و در نهایت حمله به مجلس و کشتن آزادیخواهان و انحلال مشروطیت، سرانجام مدافعان استوار مشروطه با رهبرانی به مراتب رادیکال تر و در واقع انقلابی برخاستند و با جانفشانی تهران را فتح کردند و شاه دشمن اصلاحات را از کشور اخراج کردند. انقلاب ایران نیز درست همین گونه بود. از شهریور بیست اصلاح طلبی مشروطه خواهانه آغاز شد و نهضت ملی و کودتا را تجربه کرد تا اوایل دهه چهل طول کشید اما  پس از برخورد با سد شدید استبداد مطلق محمدرضاشاهی و سرکوبی آزادیخواهان و مصلحان، فصل انقلاب و اندیشه انقلابی گری گشوده شد و در یک روند پانزده ساله با مشارکت گروههای متنوع اجتماعی و فکری به فروپاشی منتهی گشت و در 22 بهمن 57 پیروزی نصیب ملت ایران شد. بنابراین در پروسه اصلاح / انقلاب، مرحله اول اصلاحات است و اگر این پروژه به فرجام رضایت بخش رسید، دیگر نیازی به فروپاشی نظام حاکم و عمل انقلابی نخواهد بود. چرا که اصلاح هم برای مردم کم هزینه است و هم برای کشور و از مخاطرات گوناگون به دور است، اما انقلاب همراه با مخاطراتی است که کمتر می توان ابعاد مخرب آن را پیش بینی کرد.
حال سخن این است که ظاهرا شما سرداران با بستن راه اصلاحات و سرکوبی اصلاح طلبان برآمده از درون حاکمیت، عملا راه انقلاب را می گشایید. در واقع کار شما مصداق کامل در آمدن از چاله ترمیم پذیر اصلاحات و سقوط در چاه ویل فروپاشی است. از اصلاحات در چهارچوب قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی به دست بخشی از ارکان و کارگزاران همین نظام بیم دارید و هر نوع تغییر خواهی را انقلاب نرم و نقشه دشمن می شمارید، اما درست در همین روند راه شورشها و به گفتة شما اغتشاشات مردمی و جنبشهای خیابانی و احتمالا بیابانی را باز می کنید و مسیری را به مردم ناراضی نشان می دهید که جز انقلاب و فروپاشی نظام فرجامی نخواهد داشت. سرنوشت و آیندة نظام در گرو عملکرد امروز مدیران آن در تهران است نه در واشنگتن و لندن و تل آویو. از این رو این شما هستید که با نشنیدن صدای مسالمت جویانه انبوه ناراضیان و اعمال هر نوع خشونت علیه آنان، گزینة انقلاب و براندازی را به مثابة تنها گزینه به مردم پیشنهاد می کنید. شما بهتر از هرکسی می دانید که کسانی چون خاتمی و موسوی و کروبی و دوستانشان نه تنها برانداز و دشمن نیستند بلکه حتی با اصل نظام و قانون اساسی با محوریت ولایت فقیه هم مخالفت ندارند. اگر مخالفتی هست، که هست، به برخی رفتارهای خلاف قانون و خلاف مصالح ملی و حتی خلاف مصالح خود نظام است. اگر به انصاف بنگریم، امروز به واقع انقلاب و نظام جمهوری اسلامی مصلحانی صادق تر و خیرخواه تر از این افراد ندارد. آخر چگونه می توانید افکار عموم را قانع کنید که حجاریان و نبوی و تاج زاده و مشارکت و مجاهدین انقلاب و کارگزاران و اعتماد ملی و دیگران عامل دشمن و برانداز جمهوری اسلامی اند؟ فکر می کنم امروز باید قانع شده باشید که زندانی کردن این افراد و دادگاههایی با چنین ماهیتی و اعترافاتی چنان مبتذل و ناشیانه نه تنها به سود نظام نبوده که کاملا به زیان نظام و مسؤلان سیاسی و نظامی آن بوده است.
حال با این مشکل و بن بست چه باید کرد؟ اگر تصور می کنید با تندی و تهدید و سرکوب می توانید از بحران خارج شوید، سخت در اشتباهید و این راه، چنان که گفتم، به خشونت بیشتر و در نهایت براندازی نظام، یعنی دقیقا همانی که از آن بیم دارید، منتهی می شود. طبق منطق امور و تجارب مکرر تاریخی، فقط یک راه حل وجود دارد و آن اینکه اصلاحات دموکراتیک و مسالمت جویانه و مدنی یعنی همین جنبش سبز را بپذیرید و به خواسته های حداقلی جامعة نا امید از تغییر در نظام تن دهید و به هرحال به تنها گزینة محتمل برای خروج از بن بست خاضعانه گردن نهید. راه دیگری متصور نیست. تجربه نشان می دهد به میزانی که به مطالبات قانونی مردم بی اعتنایی کنید و به خشونت بیشتر متوسل شوید، به همان میزان به بحران ساختاری و در نهایت فروپاشی نزدیک تر می شوید. حداقل اگر به سیر شعارها از 22 خرداد تا 13 آبان بنگرید، به روشنی می بینید که  شعارها به لحاظ محتوا و حتی شکل طرح و شور شعار دهندگان تندتر و خشمگین تر می شود. این شعارها و خشمها اخیرا مستقیما متوجه رهبری نظام نیز شده و حتی به زیر کشیدن شمایل وی نیز دیده شده است. این در حالی است که مردم ایران به طور سنتی هموراه حریم و حرمت بزرگان و حاکمان را ( حتی اگر با آنها مخالف باشند ) معمولا حفظ می کنند و تا کنون نیز کم و بیش چنین بوده است. چه کسی و کسانی مسؤل این خشم و خشونت است؟ آیا این بدان معنا نیست که مردم حتی از عالی ترین مقام نظام نیز نا امید شده اند؟ این شما را به وحشت نمی اندازد؟   
داستان جالبی است! در تمام دنیا حکومتها و دولتها با مردم مخالف و به اصطلاح اوپوزیسیون خود سخن می گویند و در موارد اختلاف و اعتراض با آنان وارد گفتگو و چانه زنی و مصالحه می شوند اما در جمهوری اسلامی سی سال است که حاکمان ولایتمدار ما، مخالف را به رسمیت نمی شناسند یا انکار می کنند یا نادیده می گیرند و با سر کوب می کنند. به شما سرداران و حاکمان فعلی دوستانه و مشفقانه توصیه می کنم که تا دیر نشده با معترضان خودی گفتگو کنید و صادقانه و با دید ملی و مصلحت اندیشانه راه حلی برای خروج از بحران کنونی پیدا کنید. بدانید که در فاز بعدی راه هر نوع گفتگو بسته خواهد شد و در آن روز همه چیز بر ضد شما و نظام مورد علاقه شما خواهد بود و در نهایت جز خسران دنیا و آخرت بهره ای نخواهید برد. آخر این چه کاری است که گرهی را که با دست می توان گشود با دندان باز می کنید؟ سیاست مشت آهنین همواره در فرجام کار جز شکست نبوده است. دوستانه عرض می کنم به جای اینکه این نوشته را لای پرونده ام بگذارید تا فردا در بازجویی ها به کار آید، در آن تأمل کنید. در این توصیه ها جز خیر خواهی برای کشور و مردم انگیزه ای وجود ندارد.
نکته مهم اما مسألة بقا و یا فنای نظام سیاسی نیست، مشکل بنیادین، خطراتی است که بر سر راه حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور و منافع و مصالح ملی و سرنوشت مردم کشور کمین کرده است. تردید ندارم که نه تنها موسوی و خاتمی و کروبی و دیگر اصلاح طلبان وابسته به نظام، که تمام حامیان جنبش سبز و متحدان استراتژیک پیشگامان آن، جدای از عقاید شخصی شان، به خاطر حفظ کشور و تحمیل هزینه کمتر بر مردم و بار دادن تدریجی نهال دموکراسی در این سرزمین، ترجیح می دهند از طریق اصلاحات تدریجی و مدنی و مسالمت آمیز در چهار چوب نظام سیاسی و قانون اساسی فعلی آن ( با همة تناقضات ساختاری آن ) به خواسته های حداقلی خود برسند و این راه را تا آنجا که ممکن است رها نخواهند کرد. اما شما سرداران نگران روزی باشید که مردم از همین اصلاح طلبان نیز ما نا امید شوند و در آن زمان ممکن است راه انقلاب را در پیش بگیرند و در آن حالت سخن هیچ مصلح دور اندیشی نیز شنیده نخواهد بود. سخنان مصلحانی چون بهبهانی و طباطبایی در روز حمله نظامیان روسی به مجلس مشروطه و سخنان  بازرگان در سال 57 را به یاد می آورید؟ بنا براین سرداران کمی درنگ کنید!          

به نقل از روزآنلاين

مير حسين موسوي : قانون اساسي وحي منزل نيست

سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۸
سارا اصفهانی

21 سال پس از نگارش نامه آیت الله خمینی خطاب به دو گروه روحانی فعال در عرصه سیاسی آن روز کشور، میرحسین موسوی در مصاحبه با سایت جماران، با اشاره به اینکه امروز "جنگ سیاسی و قدرت طلبی" در میان است، اظهار داشت:"یک عده ای نفعشان بر این است که در این کشور اختلاف باشد و دایره نظام و متن نظام روز به روز تنگ تر و لاغرتر بشود." او همچنین ضمن تاکید بر اینکه "قانون اساسی وحی منزل نیست که نشود آن را اصلاح کرد" گفت: "اگر بیگانه ها اینقدر بزرگ هستند که می توانند اینهمه آدم را به صحنه بیاورند که ما باید دستهایمان را ببریم بالا و از کل انقلاب اسلامی استعفا بدهیم."

داستان نگاشتن نامه بنیانگذار جمهوری اسلامی به جدایی بخشی از روحانیون از جامعه روحانیت مبارز و تشکیل مجمع روحانیون مبارز باز میگردد؛ اکثر جداشدگان از جامعه روحانیت، شاگردان و افراد مورد وثوق رهبر سابق ایران بودند. آیت الله خمینی در این نامه که به "منشور برادری" معروف گردید خطاب به این دو گروه روحانی، توصیه هایی در زمینه وحدت کرده بود.به همین دلیل سایت جماران پس از 21 سال در قالب گفت و گوهایی این مسئله را مورد بازخوانی قرار داده است. این سایت پیش از موسوی، با سیدمحمد خاتمی رئیس جمهوری پیشین و محمود هاشمی شاهرودی رئیس سابق قوه قضائیه هم مصاحبه هایی انجام داده است.

موسوی در این مصاحبه ابتدا در پاسخ به این پرسش ها که "اصولی که باید بر آنها وحدت کرد چیست؟ چگونه باید وحدت را تعریف کرد؟ به نظر می‌رسد در مفاهیم اساسی مانند منافع ملی یک تعریف واحد مورد قبول و اجماع نیست و چرا؟" پاسخ می دهد: "به این دلیل که توجهی به قانون اساسی نداریم.در متن قانون اساسی همه مسائل بصورت متوازن در مطرح شده است و نمی شود ما بخشی را برجسته نگاه کنیم و بخش دیگر را کم رنگ ببینیم. الان جناح ها و مسئولان مختلف به مذاقشان خوش می آید که تکه ای را برجسته کنند و تکه دیگر را ضعیف نمایند؛ این درست نیست. اینها بخش های به هم پیوسته است. مخصوصا بخش مربوط به آزادی ها (آزادی بیان، آزادی اجتماعات، آزادی عقیده … )، شوراها، اصل عدم تجسس، مساله زبانهای قومیت ها و آموزش آنها و …، اینها هیچ خطری را برای کشور ایجاد نمی کنند بلکه وحدت بخش هستند. بنده نوعی نمی توانم با سلیقه خود بگویم که اجرا یا عدم اجرای این اصل، صلاح نیست."

موسوی در ادامه این مصاحبه در خصوص قانون اساسی می گوید: "من مشکل را بیش از آنچه که فربه بودن یک اصل و سنگینی بر اصل های دیگر ببینم در برخی از سنت های اجتماعی ـ فرهنگی می بینم که با رویه های نادرست انباشت شده در طول تاریخ و ایجاد رویه های غلط جدید، به نوعی به کرختی رسیده است. کرختی تنها به حکومت مربوط نیست. به کسانی که شهروند عادی هستند هم مربوط می شود. البته من نقش تربیتی حاکمیت در فرهنگ پذیری جامعه و آشنایی آنها با حقوق خود را خیلی موثر می دانم."

وی در ادامه با بیان اینکه "شیوه تفسیر حاکمیت در رابطه با قانون اساسی از یک سو اهمیت فوق العاده ای دارد و در سوی دیگر، سمت گیری مردم و روشنفکرها هم اهمیت زیادی دارد"، می گوید: "امام حق را گرفتنی می دانند. آزادی را گرفتنی می دانند. آزادی را جزو حقوقی می دانند که باید مردم باید دنبال بکنند و به از دست دادن ارزشهای بنیادی تن در ندهند. این برای ما یک اصل است. اگر در یک نظام، مردم برایشان عادی باشد که حقوقشان پایمال بشود و آنها چیزی نگویند؛ آن نظام بسوی دیکتاتوری و خشونت سیر می کند. اینجاست که نقش مطبوعات، رسانه ها، روشنفکران، مردم، ادبیات سیاسی و فرهنگی اهمیت پیدا می کند."

موسوی می افزاید: "هستند کسانی که نان خود را از این راه – تهمت زدن به دیگران - می خورند. واقعا من نمی دانم دین و ایمان دارند یا نه. الان فضای تهمت خیلی رواج دارد. ما افرادی داریم که اگر پرونده هایشان با نگاه امام گشوده شود پرونده های بسیار آلوده ای دارند. اینها آمدند یکدفعه یک حرکت عظیم مردمی را می گویند که به منافقین ارتباط دارند و … اینها همان کسانی هستند که آتش بیار معرکه هستند و نفع خودشان برای رو نشدن پرونده هایشان در این است که دائم این اختلافات را در کشور به هم بزنند و بدبینی ایجاد کنند. در حالی که به سود همه هست که حقوق مردم را بشناسند و خوش بینی ایجاد کنند. اینکه یک عده ای این وسط بیافتند و بگویند این با بیگانه ارتباط دارد و … این کار بزرگ کردن بیگانه است اگر بیگانه ها اینقدر بزرگ هستند که می توانند اینهمه آدم را به صحنه بیاورند که ما باید دستهایمان را ببریم بالا و از کل انقلاب اسلامی استعفا بدهیم."

نخست وزیر دوران جنگ در خصوص بحث وحدت که این روزها در رسانه ها مطرح است می گوید: "جنگ سیاسی و قدرت طلبی است. در این میان آنچه مطرح نیست، معنای وحدت است. یک عده ای نفعشان بر این است که در این کشور اختلاف باشد و دایره نظام و متن نظام روز به روز تنگ تر و لاغرتر بشود. امام سعی می کرد که متن واقعی انقلاب و جامعه غنی باشد. بزرگترین حجم را داشته باشد و حاشیه، کوچکترین حجم ممکن را داشته باشد. موقعی که در وصیت نامه سفارش می کنند که کسانی که از انقلاب بریدند، بازگردند؛ نشان می دهد که حتی آن حاشیه کوچک را هم بر نمی‌تابند. می خواهند همه در دریای وحدت قرار بگیرند."

مهندس موسوی در ادامه با بیان اینکه "امروزه حاشیه نظام از متن فراتر رفته است" می گوید :"آنچه امروزه اتفاق افتاده این است که حاشیه از متن فراتر رفته است و متن خیلی لاغر شده است. من فقط نمادین می گویم که در این حاشیه تعداد وسیعی از مدیران و روحانیون، بخشی از مراجع، چند رییس دولت و حتی رییس مجلس داریم. به اینکه نمی شود حاشیه گفت. این نقل مکان است. در چنین حالتی آن کسانی که در متن اصلی باقی می مانند به دلیل عدم برخورداری از این حاشیه بزرگ، مجبورند در یک حالت پادگانی و فیزیکی به افراد معدودی تکیه بکنند و این همان چیزی است که به نفع کشور ما نیست. مصلحت کشور این است فضایی که به عنوان غیر خودی برای خود تعریف می کنند، در کوچکترین سطح و اندکترین وجه ممکن باشد. اگر غیر از این باشد، باید در رفتار خود شک کنیم. نمی شود که در کشور هزاران هزار مدیر برجسته ای که خدمت کرده اند همه را کنار بگذاریم و به حاشیه ملحق بکنیم."

وی در ادامه به تهمت هایی که این روزها به اشخاصی مانند موسوی خوئینی ها زده می شود اشاره می کند و می گوید: "الان یک عده ای کشف کرده اند که موسوی خوئینی ها توده ای است یعنی همین شخصی که شاگرد امام است. می گویند گروه فرقان پیش ایشان درس خوانده اند. اگر اینجوری باشد فکر می کنم ما در نظام یک نفر را نمی توانیم پیدا کنیم که با این و آن ارتباط نداشته باشد. وقتی ما مسائل را به این اندازه تقلیل می دهیم این نشان بیماری است که در جامعه ما گسترش پیدا کرده است. همه باید نگران باشیم."

مهندس موسوی می افزاید: "آنچه من مطرح می کنم از نظر سیاسی به عنوان یک فرد کوچک که مختصر آشنایی با وضع کشور دارم این است، به نفع کشور ما است که بر سر یک امر مهم و بنیادی بنام قانون اساسی اجماع کنیم. ممکن است بنده و شما عقاید متفرع و مختلفی داشته باشیم ولی لازم است که بر همین قانون اجماع بکنیم و مشکلات را حل کنیم و از این تفرق بیرون آییم و اصلاحات خوبی را در کشور انجام بدهیم. من این را بهترین مساله برای اجماع می دانم. خود قانون اساسی هم وحی نیست و اگر لازم باشد میتواند اصول آن مورد تجدید نظر قرار گیرد همانطور که در سال ۶۸ اینچنین شد."

این نامزد معترض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری در ادامه در توصیف اوضاع امروز به این نکته اشاره می کند که: "ما دچار کرختی جذام‌وار شده ایم." او سپس توضیح می دهد: "یک یخش هایی از بدنه‌ی انقلاب جدا می شود و متوجه نمی شویم. این وضعیتی است که ما الان متاسفانه داریم و نگرانی امام در منشور برادری توجه به این قضیه است که حساسیت ها را در اوج خودش در میان نیروهای مسوول حفظ کنند. در اوایل سال ۵۸ چند نفر از هند آمدند و خواهان حضور گروهی در آن جا جهت معرفی انقلاب اسلامی شدند. بنده از طرف شهید بهشتی مامور شدم که پس انتخاب چند نفر به هند رفتیم. یک روز که روی پله های مسجد جامع دهلی نشسته بودیم دیدم کنار من یک جذامی نشسته است که قسمتی از انگشتان و پاهایش افتاده است. از یک دوست هندی پرسیدم که چرا اینجوری شده؟ گفت، بدن این فرد کرخت است. وقتی تکه تکه می افتد شخص متوجه نمی شود! ما دچار کرختی اساسی جذام‌وار شده ایم. وقتی می بینیم افرادی که برای نظام دل می سوزانند و چیزی از نظام نمی خواهند و حرفشان هم بازگشت به قانون اساسی و اصول است و ما راحت آنها را مورد هتاکی قرار می دهیم و حتی مثلا به آقای کروبی حمله فیزیکی می کنیم، باید بدانیم که یک کرختی اساسی پیدا کرده ایم."

نخست وزیر دوران جنگ تاکید می کند: "حساسیت شدیدی در فرامین حضرت امام نسبت به مسائل مالی بود. یک زمانی در کشور این بحث آغاز شد که نیروهای مسلح نیاز مالی دارند و باید وارد فعالیت های تجاری شوند. من مخالف بودم و اعتقاد داشتم که این مساله کشور را با مسائل مختلفی روبرو می کند. می گفتند نیروی نظامی می خواهد کار عمرانی بکند. من گفتم نیروی نظامی که در پی آن باشد که که قیمت دلار چند است دیگر به وظایف خود عمل نمی کند و فساد هم ایجاد می کند. استدلال آنها این بود که در قانون اساسی اصولی داریم که در زمان صلح، ارتش و سپاه می توانند در سازندگی کشور کار کنند. من گفتم، بله در حد خود می توانند این کار را بکنند بدون اینکه از انجام وظایف خود جدا شوند و نیازی نیست که در مسائل مالی وارد شوند. نیازهای مالی آن‌ها باید در دولت و وزارت دفاع حل و فصل بشود. بنده اعتقاد قطعی دارم که واگذاری پیمانهای چند میلیارد دلاری به سپاه نه به نفع اقتصاد کشور است و نه به نفع سپاه و نه نفع کلیت نظام. این رویکرد به تنهایی میتواند کشور را در معرض خطر قرار دهد."

به نقل از روزآنلاين

ظهور و سقوط امامی ‌خودخوانده

در ۲۳ خرداد ۱۳۶۷ با مرگ آیت‌الله خمینی خلاء بزرگی جمهوری اسلامی را فراگرفت. آیت‌الله خمینی شخصیت پیچیده‌ی کاریزما و چند بعدی بود. از سویی سیاست‌مدار برجسته‌ای بود که نفوذ بلامنازعه‌ای در بین طبقه‌ی حاکمه‌ی جمهوری اسلامی داشت و از سوی دیگر در بین قشر وسیعی از مردم به عنوان رهبری سیاسی مذهبی داری نفوذ بود. در بین مسلمانان خارج از ایران نیز دارای نفوذ زیادی بود و به عنوان رهبری ضدغربی و ظلم‌ستیز شناخته می‌شد. طی حوادت پس از انقلاب بسیاری از شخصیت‌هایی که می‌توانستند، گیرم در رده‌ای پایین‌تر، جای او را بگیرند یا توسط خود حکومت حذف شده بودند، مانند: آیت‌الله منتظری و شریعتمداری یا ترور شده بودند مانند: مرتضی مطهری و بهشتی و مرگ او بحرانی حقیقی و خلائی جبران ناپذیر بود. به هر حال نقش سیاسی او را هاشمی رفسنجانی به عهده گرفت و نقش مذهبی او به حجت‌الاسلامی که یک شبه آیت‌الله شد واگذار گردید. برای راضی کردن روحانیون عالی‌رتبه که پذیرش نقش مذهبی آقای خامنه‌ای این گونه تبلیغ شد که این نقش صرفا سیاسی است و ناظر بر خارج کشور است و نام «ولی‌امر مسلمین جهان» بر او نهاده شد و آیت‌الله عظمی اراکی نقش صوری سنتی مذهبی را برای داخل کشور ایفا کرد. طی تحولاتی که در ۲۰ سال گذشته صورت گرفت خامنه‌ای به نقش خارجی خود قوت بخشید و در داخل هم نفوذ خود را در سپاه پاسداران افزایش داد و کم‌کم به این باور رسید که می‌تواند به تنهایی جانشین خمینی شود و رفسنجانی را حذف کند. تحولات پس از دوم خرداد نشان داد که او نمی‌تواند در بین جناح‌های داخل حکومت تعادل و هماهنگی برقرار کند و در بین مردم هم پایگاه مذهبی و سیاسی ندارد و رای و نظر او موجب اوج و فرود کسی نمی‌شود. اگر او سایه‌ی کم‌رنگی از خمینی هم بود در انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ می‌بایست ناطق نوری انتخاب می‌شد نه محمد خاتمی. اما تنها وجه مشترک «خامنه‌ای» با «خمینی» حرف «خ» و «عمامه‌ی سیاه» بود. خامنه‌ای روز به روز بیشتر به نماینده‌ی یک جناح تبدیل شد و نقش فراجناحی خود را از دست داد. با حذف هاشمی به عنوان «شاهد بازاری» خامنه‌ای نیز از «پرده‌نشینی» بیرون آمد و با تغییراتی که در دنیا صورت گرفت نقش او به عنوان رهبری سیاسی مذهبی و ظلم‌ستیز نیز روز به روز کم‌رنگ‌تر شد.
موضوع‌گیری عجولانه و شتاب‌زده‌ی خامنه‌ای در تایید «دولت کودتا» تیر خلاصی بود به نقش او به عنوان رهبری سیاسی-مذهبی و فراجناحی و سقوط سریع او آغاز شد تا جایی که مردمی که پای صندوق‌های رای آمده بودند تا «دولت» انتخاب کنند پس از به قتل رسیدن و شکنجه شدن دیگر به «دولت» بسنده نکردند و مستقیم «رهبر» را نشانه گرفتند. شعارهایی مانند: «مرگ بر خامنه‌ای»، «خامنه‌ای قاتله/ ولایتش باطله»، «مجتبی بمیری رهبری را نبینی»… توسط گروهی ناراضی سیاسی در خارج از کشور یا زیر اعلامیه‌های تند اینترنتی داخلی و خارجی نبود. پای ثابت شعارهایی بود که با دست روی دیوارهای شهر نوشته می‌شد و صدایی که جمعیتی چندین هزار نفری فریاد می‌کردند. روز ۱۳ آبان آخرین مرحله‌ی سقوط این امام خودخوانده فرارسید و بت بزرگ زیر پای مردم افتاد. شعارهای جدیدی هم شنیده شد که دیگر مربوط به شعارهای روشنفکری و طبقه‌ی متوسطی نبود شعارهایی مانند: «خامنه‌ای جعلقه/ ولایتش معلقه»، «ننگ ما، ننگ ما/ رهبر الدنگ ما» این‌ها شعارهای طبقات فرودست جامعه است که به صف مخالفان پیوسته‌اند.
اکنون در سالی که آقای خامنه‌ای آن را «سال اصلاح الگوی مصرف نامیده بود» تاریخ مصرف «ولی‌امر مسلیمن جهان» نیز به پایان رسید. او دیگر در قلب میلیون‌ها انسان خانه ندارد و تداوم حیاتش بسته به تیزی سرنیزه‌ی مزدبگیرانی است که فرمان می‌برند و مهم نیست فرمان‌دهنده «خدا» باشد یا «شیطان». ولی‌امری که زیر پای مردمش لگدمال شود دیگر نه مصرف داخلی دارد نه مصرف خارجی، شئی بی‌مصرفی است که حضور سنگین و پرحجمش در راس ساختاری فشل تنها موجب رمبیدن و فروپاشی این ساختار می‌شود و بقای‌اش فنای نظامی را موجب می‌شود که باید پاسدار و حافظش می‌بود.

به نقل از بلوا

هرمنوتیک فلسفی حسین

سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۸
ابراهيم نبوي
e.nabavi(at)roozonline.com

نه اینکه فکر کنید من طرفدار رحیم مشائی هستم، نه، اتفاقا اصلا از او خوشم نمی آید، چون در کل این جماعت دو نفر آدم هستند که هفت مثقال( یا در همین حدود) عقل دارند، این ها اگر قدرت داشته باشند، روزی هزار تا کار علیه ما می کنند. فعلا دختر همسایه هر چی چل تر برای ما بهتر. ای کاش حسین شریعتمداری می شد مشاور فرهنگی احمدی نژاد، دکتر حسن عباسی( دکترایش را خودم نیم ساعت قبل دادم) هم می شد وزیر دفاع دیگر هیچ غمی نداشتیم. اخیرا اسفندیارخان رحیم مشائی نظرات خودش را در مورد " خداوند" اعلام کرده، حسین شریعتمداری هم با مشت محکم زده توی دهانش. اتفاقا استدلال های شریعتمداری هم خیلی مهم است، یعنی واقعا مهم است. مشائی در مورد خداوند گفته است: " ملت ها در طول تاریخ همواره یک خدا را نپرستیده اند." شریعتمداری هم برای اینکه پوز " اسی" را به خاک بمالد، در یک سرمقاله که با چشمه و بیل رابطه دارد، دلایل زیر را برای رد کردن نظر " اسی" آورده و یک نقطه عطف قهوه ای وسط تاریخ فلسفه خداشناسی گذاشته به چه گندگی



دلیل اول، ملت ها باید یک خدا را در طول تاریخ پرستیده باشند، چون ما می گوئیم.

دلیل دوم، اگر ملت ها در طول هزاران سال تاریخ یک خدا را نمی پذیرفتند ملت های مسلمان علیه استکبار جهانی وحدت نمی کردند.( مثل ملت مسلمان ایران که همه با هم وحدت دارند.)

دلیل سوم، اسلام در سه سال گذشته محور وحدت ملت ها علیه استکبار بوده است.( از جمله یهودیان و مسیحیان که همه شان با مسلمانان وهابی وحدت دارند، فقط روحانیون شیعه وحدت ندارند، که آنها هم فعلا در محاصره اند.)

دلیل چهارم، این سخن سخیف، غیر علمی و مسخره است، چون که مزخرف و غلط و آشغال است، حرف هم بزنی می زنم توی سرت باد کنی.

دلیل پنجم، مشائی در دولت پنج شغل داشته و دارد و چنین آدمی نظراتش نمی تواند درست باشد.

دلیل ششم، یکی از نیروهای ضدانقلاب در کنفرانس اسلام ستیز برلین، ده سال قبل گفت، مشکل شکل نگرفتن دموکراسی در ایران این است که " در ایران هنوز خدا نمرده است" بنابراین اثبات می شود که ملت ها در طول تاریخ یک خدا را می پرستیدند.

به نظرم این دلایل به اندازه کافی قانع کننده است، اسی! چرا خفه نمی شی؟



رسانه ملی تمدید شد



بیخودی نگران بودیم. اصلا برای چی؟ به این خوبی دارند تبلیغ می کنند، فرض کنید ضرغامی رفته بود و یک آدم عاقل با یک تیم درست و حسابی یا مثلا یک مجموعه آدم باهوش آمده بودند برای مدیریت صدا و سیما، بیچاره می شدیم. آیت الله خامنه ای هفته گذشته به دلایل زیر که فقط بعضی از دلایلی که به ذهن یک آدم نسبتا عاقل می رسد، ضرغامی را برای پنج سال دیگر به ریاست صدا و سیما انتخاب کرد. آگاهان گفتند که ایشان اگر می توانست این حکم را برای دویست سال دیگر تمدید می کرد. علل تمدید حکم مذکور به این شرح است:

اول، دروغ گفتن کار بدی است، ولی برای همسایه و بخصوص استکبار جهانی.

دوم، اصولا هر چیز تازه ای ممکن است خطرناک باشد، مثل محمود وحیدنیا.

سوم، تلویزیون برای ایمان و اعتقادات مردم خطرناک است، پس بهتر است همین وضع ادامه داشته باشد که مردم بیخودی تلویزیون نبینند.

چهارم، وقتی همه ملت به صدا و سیما فحش می دهند، به رهبری هم فحش می دهند، پس معلوم است این صدا و سیما در خط آن رهبر است.





از دل نرود یا از دل برود؟



یاد زمانی افتادم که در زندان بودم و داشتم فکر می کردم انگار در یک قبر دفن شدم و همه مرا فراموش کردند، داستان را از زاویه نارسیسیستی نبینید، از این زاویه ببینید که فرضا یکی از شخصیت های محبوب سیاسی و فرهنگی ما، مثل محمدعلی ابطحی( اسمش را درست نوشتم؟ از کی می پرسم؟ اصلا یادتان هست کدام ابطحی را می گویم؟) که ده سال به گردن همه ما حق دارد، در تمام روزهای سکوت و سیاه کابینه سیاه نهم و دوران سکوت دولت هشتم که کسی نمی توانست یک کلمه حرف بزند، ابطحی تنها کسی بود که با نوشته های کوتاه و دقیق و گاهی اوقات بسیار شوخ و اکثرا جسورانه اش، خیلی حرف ها را می زد. ابطحی از آن روحانیونی بود که قبل از همه یاد گرفت وقتی درها بسته است، چگونه از دریچه ویندوز بیرون برود. به نظر من او از همه سیاست ورزان اصلاح طلب، مدرن تر و امروزی تر بود. در تمام این جماعت تنها کسی که واقعا انرژی می گذاشت برای بچه های وبلاگ نویس و از آنها حمایت می کرد همین ابطحی بود و هست. می دانم که همین روزها بیرون می آید و دوباره جای خودش را پیدا می کند و می نشیند سر جای خودش، ولی به نظرم باید همه فضا را برایش آماده کنیم. عکس اش را بگذاریم روی صفحه های اینترنتی مان و درباره اش بنویسیم. برایش بنویسیم تا بیاید بیرون.



طرح هدفمند یارانه ها



از همین صداقت احمدی نژاد خوشم می آید، با حسن آقا می رود ترکیه، با حسن آقا هم برمی گردد. وقتی هم از او می پرسی کجا رفته بودی؟ می گوید رفته بودم ترکیه یک چیزی بدهم و بیایم. به این می گویند آدم با صداقت. اصلا طرح هدفمند یارانه ها( یا بقول امام جمعه جدید تهران طرح هدفمند شدن رایانه ها) همین است. از مجلس صد درصد اختیار گرفته که تمام پول یارانه را به هر کسی که دوست دارد بدهد. راحت! سیاست دقیق و روشنی است که مولای درزش نمی رود، تازه اگر برود هم اپیلاسیونش می کنند. به جای اینکه یارانه کشور را بدهد به مردمی که ایرانی هستند و حق دارند از پول نفت استفاده کنند، می دهد به کسانی که طرفدارش هستند. دقیقا همان کاری که در دوره اول ریاست جمهوری اش می کرد، منتهی قبلا مردم نامه برایش می نوشتند و او برایشان پول می فرستاد، حالا آدرس را دارد، سرماه پول را می ریزد به حساب شان. فقط مانده ام که چرا حواس اش نیست که اگر این سیاست موفق بود و با پول دادن مردم به آدم رای می دادند، چه مرضی بود که کودتا کنی؟ با این سیاست دولت موفق می شود، هشتاد درصد کسانی که بعضی شان موافقش هستند، تبدیل به مخالف بکند، تا بیست درصد را که اکثرا موافقش هستند، تبدیل به مزدور بکند. آن هم در کشوری که مردمش با پول گرفتن و کسی که پول می گیرد، بطور ریشه ای مشکل دارند.



فساد در غرب و بلوتوث سکسی



آیت الله مصباح یزدی اعلام کرد که " آمریکا در حال غرق شدن در فساد است" در همین حال، خبرگزاری ها نوشتند که یک زن در تهران به دلیل اینکه در موبایل شوهرش، تصاویر سکسی ارتباط او را با دیگران پیدا کرده است، خودکشی کرده است.



مصاحبه موسوی



هر کاری اش بکنی ترک است، حرف نمی زند، حرف نمی زند، حرف نمی زند، اممممممما وقتی می زند، دیگه می زند. مصاحبه میرحسین موسوی منتشر شد. بسیار نیکو و قدرتمند و پرمایه و دقیق. موسوی گفت: " نمی شود از مردم خواست با همه فسادها پشت حاکمیت بایستند"، او اضافه کرد: " قانون اساسی وحی آسمانی نیست" به همه دوستان پیشنهاد می کنم این مصاحبه را بدقت بخوانند. نکات خواندنی بسیار دارد. به نظر من وضع جنبش سبز، با رهبری استراتژیک خاتمی، نگاه روشن و صریح و ممکن موسوی، عمل قاطع و شجاعانه کروبی به عنوان مهم ترین نیروهای فشار بر حکومت و رهبری جمعی سبزهای داخل و خارج در بهترین حالت است. دلیل اش همین است که می بینیم.



صفحه دوم کیهان سبز



بار دیگر از حسین شریعتمداری بهترین روزنامه نگار سبز میهن مان کمال امتنان را دارم، در شرایطی که محمد قوچانی تازه از زندان بیرون آمده است، بهترین روزنامه نگاران کشور زندانی اند، شمس الواعظین روزنامه ندارد، برخی از روزنامه نگاران برجسته کشور مجبورند در بیرون ایران کار کنند، مسعود بهنود روزنامه نگار بزرگ و نویسنده برجسته کشورمان در انگلیس است و نمی تواند در ایران بنویسد، شریعتمداری یک تنه ایستاده است و تمام کیهان را اختصاص به اخبار و دیدگاههای سبزها داده است. من از سوی خودم و دو سه نفر دیگر از او تشکر می کنم. مرسی حسین جان! دستت درد نکند.



روزنامه دیروز کیهان، در صفحه دوم، کلا 13 مطلب دارد، که از این سیزده مطلب ده نوشته و خبرش در مورد سبزهاست، سرمقاله علیه مشائی است و سیاست خوبی را در ایجاد تفرقه میان نیروهای دولت دهم دنبال می کند، یک خبرش در مورد احمدی نژاد است و در قسمت نامه های خوانندگان، از 22 نامه، چهار تا در مورد سبزهاست، چهار مطلب علیه صدا و سیماست که تقارن آن با تائید ضرغامی توسط رهبری بسیار زیباست، 11 مطلب نامه هایی است که علیه دولت نوشته شده، یک مطلب علیه اسرائیل است و فقط دو مطلب آن نامه های خوانندگان در تائید کیهان است. من از شریعتمداری بخاطر این سیاست ظریف و دقیق اش تشکر می کنم و امیدوارم از فردا به جای هفتاد درصد مطالب، صددرصد مطالب صفحه دوم را در مورد سبزها بنویسد.



بمیر بابا، تکراری



لنین( 1920): آمریکا در حال نابودی است.

استالین( 1940): امپریالیسم زیر گامهای آهنین پرولتاریا خرد خواهد شد.

مائو( 1960): سقوط امپریالیسم آمریکا بزودی رخ می دهد.

فیدل کاسترو(1980): امپراطوری آمریکا بزودی فرومی پاشد.

آیت الله خمینی( 1985): لکن آمریکا در حال از بین رفتن است.

هوگو چاوز(2000): آمریکا در حال نابودی است.

آیت الله خامنه ای(2001): آمریکا و دشمنان در حال نابودی هستند.

احمدی نژاد( 2005): آمریکا و اسرائیل در حال فروپاشی است.

احمدی نژاد( 2006): آمریکا بزودی نابود می شود.

احمدی نژاد( 2007): آمریکا تا همین پس فردا نابود می شود.

احمدی نژاد( دیروز): مناسبات فعلی جهان دوام نمی یابد و آمریکا نابود می شود.

نتیجه گیری اخلاقی: فعلا که بقیه نابود شده اند و بقایایشان به آمریکا مهاجرت کرده اند تا محکم نگهش دارند.



بهمن قبادی علیه عباس کیارستمی



از دو سه روز قبل کلی خبرهای بد شنیدم، اول اینکه امیر قویدل از اولین کارگردانانی که از سینمای قبل از انقلاب وارد سینمای پس از انقلاب شد، در تهران مرحوم شد. کلی غمگین شدم. نیم ساعت قبل هم خبر فوت مهدی سحابی مترجم برجسته ایرانی را در پاریس شنیدم. با ترجمه های مهدی سحابی بسیار حال کرده ام و می کنم، ترجمه " بچه های نیمه شب" و " شرم" سلمان رشدی از آثار بسیار ارزشمند اوست. جالب است که دو سال قبل از صدور حکم قتل سلمان رشدی بوسیله آیت الله خمینی، آقای خاتمی به عنوان وزیر ارشاد جایزه بهترین مترجم سال را بخاطر ترجمه " بچه های نیمه شب" سلمان رشدی به مهدی سحابی داد. زندگی عجیبی پیدا کردیم، یکی در تهران می میرد، یکی در پاریس، این وسط هم بقیه آنهایی که زنده اند را هم خودمان ضایع می کنیم.



نامه بهمن قبادی فیلمساز خوب ایرانی را به عباس کیارستمی خواندم. احساس خوبی ندارم. هر دو تا را دوست دارم و معتقدم هر دو تاشان فیلمسازی بلدند. منتهی هر کدام یک جور فکر می کنند و یک جور کار می کنند. بهمن قبادی در یک جمله که فقط از جوانی آدم برمی خیزد گفته است: " تنها معیار شرف و عزت و افتخار، همراهی با مردم و همراهی نکردن با مخالفان مردم است." این جمله از آن جمله هاست که هر کلمه اش را دو هزار بار می توان نقد و رد کرد. حداقل دویست دلیل قانع کننده برای رد کردن این جمله می توان آورد، از جمله دویست فیلم برجسته ایرانی که در سالهای 1363 تا 1370 ساخته شدند. ظاهرا انتقاد قبادی به کیارستمی این است که او گفته است " ایران بهترین جا برای فیلمسازی است."



من هرچه فکر می کنم نمی فهمم کجای این جمله ایراد دارد. اصلا این که کسی بتواند در ایران امروز فیلم خوب بسازد، یک موضوع مهم است. ایرانی که پر از حادثه و موضوع و اتفاق و زندگی است و ما با هزار بدبختی یک پنجره پیدا می کنیم برای اینکه بتوانیم ببینیم در ایران چه اتفاقی می افتد. معلوم است که فیلمسازی در آنجا خیلی مهم است. حالا من نمی توانم بروم، دلیل نمی شود که همه فیلمسازانی که در ایران زندگی می کنند بیایند بروکسل پیش من. این که می شود کره شمالی یا عراق یا عربستان سعودی که هیچ تصویری از آن در جهان موجود نیست. به نظر من همانطور که بهمن قبادی کارش ارزشمند است که بخاطر حفظ ارزشهای انسانی از ایران بیرون می آید، کیارستمی هم کارش ارزشمند است که بخاطر ثبت ارزشهای انسانی در ایران باقی می ماند. حسود بازی و چشم تنگی و بچه بازی را بگذاریم کنار. طبیعی است که من حسادت می ورزم به کسی که مانده در ایران و با وجود اینکه فقط بخشی از حقیقت را می گوید، باعث آگاهی در آن شرایط سخت می شود. ولی من نمی توانم خودم را ملاک حقیقت بدانم. وقتی در ایران هستم از آنها که رفته اند انتقاد کنم و وقتی از ایران می روم از آنها که مانده اند گله کنم.



اصلا سینما خودش یک زندگی جدای از سیاست است، این را چرا نمی خواهیم بفهمیم؟ لنی رایفنشتال، فیلمسازی که " پیروزی اراده" را در ستایش فاشیسم یا نمایش فاشیسم ساخت، کارگردانی بزرگ و مهم است، لف کولشوف و سرگئی آیزنشتاین و وازوالود پودوفکین هم که فیلمهای تبلیغاتی اما پر از ارزشهای هنری دوره لنین را ساختند فیلمسازانی ارزشمندند که توانستند آن فضا را به تصویر بکشند. حتی تبلیغاتچی بودن هم چیزی از ارزشهای سینمایی آنها کم نمی کند. مگر دفاع مخملباف از جنبش سبز می تواند باعث شود که من فکر کنم فیلم های اخیر او خوب است، چون از خودش خوشم می آید، یا فحاشی اش به بیضایی در سال 1365 باعث می شود من فکر کنم، پس فیلم " دستفروش" او یک اثر بسیار ارزشمند نیست. یا مثلا فیلم بسیار معمولی " فرستاده" پرویز صیاد چون فیلمی افشاگر و بازگو کننده حقایق است، از نظر سینمایی فیلم خوبی است؟



به نظر من انقلابیگری نباید ما را دچار عقب ماندگی کند. اصولا یادمان نرود که امیر نادری فیلمهای " دونده" و " آب باد خاک" را با هیچ و در شرایطی کاملا استبدادی و در تلویزیون کاملا بسته جمهوری اسلامی یا کانون پرورش فکری سال 1364 ساخت، ولی هر دو فیلم عالی اند، در حالی که نادری " مانهاتان از روی شماره" را در نیویورک ساخت و این فیلم اصلا فیلم خوبی نیست. من وقتی فیلم " لاک پشت ها پرواز می کنند" بهمن قبادی را دیدم با تمام وجود لذت بردم، در حالی که وقتی فیلم های بعد از زیر درختان زیتون کیارستمی را می بینم، اصولا فکر می کنم فیلمهایش تکراری و به درد نخور است، ولی این چه ربطی دارد به اینکه کیارستمی فیلمسازی بسیار با ارزش است، همانطور که قبادی فیلمسازی با ارزش است. به نظرم خاله زنک بازی هم موضوعی است که نباید فراموش کرد. و فراموش نمی کنیم.


به نقل از روز آنلاين

آرشیو

برچسب‌ها