با این همه ظلمی که سیاهی کرده است .... تردید ندارم که خدا هم سبز است !!!

آخرین اخبار

۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه

علت سركوب گسترده زنان در 13 آبان : پیشروی وجلوداری زنان در روند اعتراضات اخیر

  - آژانس ايران خبر - ۱۳۸۸/۸/۱۹
در روز سیزدهم آبان ماه نیروهای سرکوب گر حاشیه امنیتی پیشین زنان ایرانی را رعایت نکرده وبه شدت با آنها برخورد کردند.هرچند نیروهای سرکوب گر در جریان اعتراض های پیشین نیز برخوردهای خشونت آمیزی با زنان داشتند اما در روز سیزدهم آبان ماه این برخوردها بسیار خشن تر وسرکوب گرانه تر بود.نیروهای امنیتی نظام این بار زنان را بیش از دفعات پیشین مورد هجوم قرار دادندودر خیابان با حرمت شکنی به ضرب وشتم آنها در انظار عموم پرداختند.برخی تئوریسین های حکومت معتقد بودند که عدم برخوردهای فیزیکی نیروهای سرکوب گر با زنان ایرانی در انظار عمومی موجب پیشروی وجلوداری زنان در روند اعتراضات اخیر شده است.برهمین مبنا در روز سیزدهم آبان ماه زنان بیشتر از مردان کتک خوردند وضرب وشتم شدند.لازم به ذکر است که نیروهای سرکوب گر در چند ماه گذشته برخوردهای خشونت آمیز وتندی با زنان داشتند اما به گمان برخی از تئوریسین ها این مساله چندان علنی نبوده است وحاشیه نسبتا امنیتی زنان نسبت به مردان در جریان اعتراض ها موجب حضوربیش از پیش زنان در صحنه های اعتراضی شده است.همین دیدگاه اساس برخوردهای خشن روز سیزدهم آبان ماه با زنان در محدوده های مختلف اعترضی پایتخت گردید.گزارش های بسیاری از برخوردوضرب وشتم زنان توسط نیروهای سرکوب گر بسیجی وگارد ویژه منتشر شده است.برخی شاهدان عینی به خبرنگار آژانس ايران خبر گفتند که زنان ودختران بازداشت شده در روز سیزدهم آبان ماه با وسایل نقلیه مختلف به محدوده ی ورزشگاه شیرودی منتقل شده وبه وسیله دواتوبوس به مکانی نامعلوم برده شده اند.به نظر می رسد نیروهای امنیتی از قبل با استقرار چند دستگاه اتوبوس آماده برخورد با زنان وبازداشت گسترده ی آنها بودند.این گزارش موثق که به نقل از شاهدان عینی ارائه شده است حاکی از سخت گیری شدید ماموران نسبت به زنان ودختران بازداشت شده است.
 


خطر رادیکالیزه شدن یا خشونت در جنبش سبز؟

دکتر حسین باقرزاده
سه‌شنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۸ – 10 نوامبر 2009

جنبش سبز به سرعت رادیکالیزه می‌شود. در فاصله چند ماهی که از آغاز این جنبش می‌گذرد، شعارها تندتر و تندتر شده است. این مسئله به نگرانی‌هایی در درون جنبش دامن زده و رهبری اصلاح‌طلب جنبش را تحت فشار قرار داده است. این رهبری بر فعالیت در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی تأکید می‌ورزد و نمی‌تواند شعارهای ساختار شکن را بپذیرد. حاکمیت نیز آنان را زیر فشار قرار داده است که تکلیف خود را با ««ساختار شکنان» روشن کنند. رهبران اصلاح‌طلب جنبش با معضل بزرگی روبرو هستند. اگر به فشار حاکمیت تن دهند عملا تسلیم حاکمیت شده‌اند و اعتبار و موقعیت خود در جنبش سبز را از دست می‌دهند. و اگر در برابر این فشار مقاومت کنند حاکمیت سعی خواهد کرد هواداران اصیل آنان را از دورشان بپراکند. در هر دو صورت، رادیکالیزه شدن جنبش سبز اصلاح‌طلبان و رهبری آنان را با یک چالش سرنوشت‌ساز روبرو کرده است.

سیر رادیکالیزه شدن جنبش سبز از آغاز تا امروز روشن است. معترضان در ابتدا با سکوت به خیابان آمدند. این اقدام با تهدید حاکمیت روبرو شد. سپس معترضان با شعار «رأی من کجا است» به خیابان‌ها ریختند و از موسوی و کروبی خواستند رأی آنان را «پس بگیرند». پاسخ حکومت به این خواست‌ها ضرب و شتم و کشتار و دستگیری و شکنجه بود. شعارهای بعدی رادیکالتر و تندتر شد. به تدریج سخن از «جمهوری ایرانی» به میان آمد و فریادهای «مرگ بر دیکتاتور» در خیابان‌ها طنین‌انداز شد. و سرانجام چهارشنبه گذشته برای اولین بار شعارهایی از قبیل «خامنه‌ای قاتله، ولایتش باطله» همراه با پایین کشیدن تصویر خامنه‌ای و لگدمال کردن آن در تصاویر ویدئویی تظاهرات به چشم می‌خورد. از سکوت آرام تا به چالش کشیدن کلیت نظام و شکستن تابوی خامنه‌ای: جنبش سبز راه درازی را در یک فاصله زمانی کوتاه پیموده است.

رهبران اصلاح‌طلب جنبش، و به طور مشخص آقایان خاتمی، کروبی و موسوی سعی کرده‌اند از رادیکالیزه شدن این جنبش جلوگیری کنند و مردم را از طرح شعارها و خواسته‌هایی فرای قانون اساسی بر حذر دارند. ولی این نصایح «خیرخواهانه» کمتر مؤثر بوده است. رادیکالیزه شدن جنبش ثمره مستقیم سیاست سرکوب حاکمیت است ‌ و در برابر این سیاست خشن، نصیحت چندان بردی ندارد. رادیکالیزه شدن جنبش البته اگر همراه با تحلیل نیروهای آن باشد سرکوب آن را راحت‌تر می‌کند. از این رو، بسیاری بر این نظرند که حکومت عمدا تلاش کرده است جنبش سبز را رادیکالیزه کند تا با فراغ بال بیشتری به سرکوب آن بپردازد. این دید به خصوص در بین نیروهای اصلاح‌طلب که از شعارهای ساختار شکن احساس نگرانی می‌کنند شیوع بیشتری دارد.

تردیدی نیست که رادیکالیزه شدن جنبش سبز خطر سرکوب آن را افزایش داده است. یکی از این رو که نیروهای اصلاح‌طلب فعال در درون جنبش سبز عملا خود را کنار می‌کشند، و با تضعیف نیروی کمی جنبش ضربه‌پذیری آن بالا می‌رود. دوم به این دلیل که برای حکومت، سرکوب تحول‌خواهان و ساختارشکنان راحت‌تر است و قوانین غلاظ و شداد جمهوری اسلامی این کار را آسان کرده است. ولی رادیکالیزه شدن جنبش سبز بیش از آن که معلول «توطئه» عوامل حکومتی باشد بیانگر یک روند طبیعی است ‌ - روندی که از تجربه مستقیم مردم در تعامل با حکومت ناشی می‌شود و در شرایط حاکم بر ایران اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسد.

رادیکالیزه شدن جنبش سبز البته با کاهش نسبی نیروهای تظاهر کننده در خیابان‌ها همراه شده است. بسیاری بر آنند که این کاهش معلول رادیکالیزه شدن جنبش و پراکندگی عناصری است که خواهان تغییرات اصلاحی در درون حاکمیت هستند و با شعارهای ساختارشکن همراه نمی‌شوند. دلیل قانع‌کننده‌ای برای این مدعا در دست نیست. به عکس، استدلال می‌شود که تجربه چندماهه جنبش سبز و برخورد خشن حاکمیت با آن بسیاری از اصلاح‌طلبان را به صف تحول‌خواهان رانده است. به عبارت دیگر، چنین نیست که تحول‌خواهان و ساختارشکنان به «مصادره» جنبش برخاسته باشند، و بلکه بسیاری از کسانی که امروز شعارهای ساختارشکن سر می‌دهند تا چندی پیش در صف اصلاح‌طلبان بوده‌اند. در نتیجه، کاهش نیروهای تظاهر کننده در خیابان‌ها را نه معلول تند شدن شعارها و بلکه نتیجه طبیعی سرکوب خشن حکومتی و بالا رفتن هزینه شرکت در تظاهرات باید دانست.

گرایش به تحول‌خواهی در جنبش سبز را به خوبی می‌توان در بسیاری از مقالات روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسان جوانی که تا چندی پیش در حمایت از اصلاح‌طلبی و اصلاح‌طلبان قلم می‌زدند دید. بسیاری از اینان در عین حمایت از موسوی و کروبی و خاتمی، از رفتار و موضع‌گیری خامنه‌ای در تحولات چند ماه اخیر چنان به فغان آمده‌اند که به چیزی کمتر از نفی ولایت فقیه یا برچیدن جمهوری اسلامی رضایت نمی‌دهند. در تظاهرات ۱۳ آبان نیز دیده شد که همان جمعیتی که با جرأت تمام شعار «خامنه‌ای قاتله، ولایتش باطله» را سر می‌داد بلافاصله از کروبی و موسوی نیز حمایت می‌کرد. از دید اینان، و به رغم تصریح آقایان کروبی و موسوی در خودداری از طرح شعارهای تند ضد ولی فقیه، تناقضی در طرح آن شعار و حمایت از این دو رهبر اصلاح‌طلب وجود نداشته است.

به این ترتیب دیده می‌شود که رادیکالیزه شدن جنبش سبز بیش از آن که معلول توطئه رژیم یا مصادره آن از سوی نیروهای برانداز باشد محصول روند طبیعی این جنبش و رفتار و موضع‌گیری‌های حاکمیت و به خصوص شخص علی خامنه‌ای است. شناسایی این واقعیت و اجتناب‌ناپذیر بودن آن برای تصمیم‌گیری در باره کیفیت موضع‌گیری در برابر آن اهمیت اساسی دارد. اولین نتیجه‌ای که می‌توان گرفت آن است که برخورد «اخلاقی» با موضوع فایده‌ای ندارد. یعنی آقایان موسوی و کروبی و خاتمی هرچه هم که بر علیه شعارهای «تند» نظر بدهند و از معترضان بخواهند که از آن‌ها اجتناب کنند سودی نخواهد داشت. مردمی که سبعیت و پوسیدگی نظام جمهوری اسلامی را با تمام وجود احساس کرده‌اند حاضر نیستند بیش از این بر خواست و احساس خود سرپوش بگذارند و بلکه با تحمل خطرات آن، آن را فریاد می‌کنند.

دوم این که جنبش سبز در حال رادیکالیزه شدن است، و نه این که رادیکال‌ها بر جنبش سبز چیره شده باشند. به عبارت دیگر، بسیاری از کسانی که به نامزدهای اصلاح‌طلب رأی داده‌اند و خواهان پیروزی آنان بوده‌اند اکنون علیه خامنه‌ای شعار می‌دهند. نفی این افراد از سوی رهبران اصلاح‌طلب در واقع نفی هواداران گذشته (و احیانا فعلی) خود آنان است. این رهبران البته گزینه سختی در پیش دارند. آنان اگر بخواهند پا به پای جنبش پیش روند مجبورند در برابر فشارهای حاکمیت مقاومت کنند و از تخطئه نیروهای تحول‌خواه درون جنبش سر باز زنند. در غیر این صورت، بیش از آن که تخطئه آنان به جنبش صدمه‌ای بزند اعتبار و حیثیت آنان را حتا در بین هوادارانشان ملکوک خواهد کرد.

و بالاخره این که در برابر رادیکالیزه شدن جنبش چه سیاستی را باید در پیش گرفت؟ رادیکالیزه شدن تا حد زیادی معلول سیاست خشن سرکوب از سوی حکومت است و می‌تواند به فرهنگ خشونت در جامعه دامن بزند. رهبری جنبش از یک سو بجای نفی شعارهای «تند» و «افراطی» باید نفی شعارهای «خشونت‌بار» را از هواداران خود بطلبد، و از سوی دیگر حکومت را مسئول گسترش فرهنگ خشونت و رادیکالیزه شدن جنبش بشناسد. علاوه بر این، رهبری باید از گسترش فرهنگ خشونت در درون جنبش سبز مانع شود. جامعه ایران از انقلاب سال ۱۳۵۷ تجربه بسیار تلخی در حافظه خود دارد و شباهت‌هایی که گسترش جنبش سبز در ماه‌های اخیر با تحولات ماه‌های پیش از انقلاب ۵۷ پیدا کرده (صرف نظر از تفاوت‌های فاحش آن‌ها) نگرانی‌های زیادی در باره آینده پس از جمهوری اسلامی پیش آورده است.

این نگرانی‌ها بسیاری از رهبران جمهوری اسلامی را از عواقب جنبش سبز به شدت ترسانده است. جنبش سبز و رهبران آن باید صریحاً و علنا به رهبران و کارگزاران جمهوری اسلامی تضمین دهند که در تحولات آتی ایران خشونت جایی نخواهد داشت و از جمله شکنجه و اعدام و انتقام جویی را بالکل نفی کنند. موضع‌گیری در برابر مجازات اعدام به خصوص برای شکستن سد مقاومت عوامل سرکوب رژیم (که در هر تغییر بنیادین جان خود را در خطر می‌بینند) حیاتی است. علاوه بر این، با موضع‌گیری‌هایی از این قبیل این پیام به هواداران داده می‌شود که خواست تغییر حق شما است، ولی این تغییر باید به صورت دموکراتیک و مسالمت‌آمیز و بدون اعمال خشونت صورت بگیرد.

رادیکالیزه شدن جنبش سبز در شرایط سیاسی حاکم بر ایران کاملا طبیعی است و نمی‌توان با نصیحت از این روند جلوگیری کرد. آن چه که قابل پیشگیری است جلوگیری از آلودگی این جنبش به خشونت است. برای این کار باید صریحاً و از هم اکنون علیه خشونت موضع گرفت. نفی مطلق مجازات اعدام یک عنصر تعیین‌کننده برای این امر است. (گفتن این که اعدام سیاسی نخواهیم داشت کافی نیست ‌ بسیاری از عوامل حکومت مرتکب جرم یا جنایت عمومی شده‌اند.) تنها با نفی مطلق مجازات اعدام می‌توان به سردمداران قدرت و عوامل آنان تضمین داد که در هرگونه تحول سیاسی پیش رو خطر انتقامجویی وجود نخواهد داشت - و به این وسیله از مقاومت آنان در برابر خواست مردم برای تغییر کاست.

حکومت ایران همواره از مجازات اعدام به عنوان یک وسیله ارعاب بهره گرفته است. موضع‌گیری علیه اعدام برای مقابله با این حربه نیز ضرورت دارد. دست کم پنج نفر در تهران در هفته‌های اخیر به دلایل سیاسی به مرگ محکوم شده‌اند. سه نفر در کردستان در آستانه اعدام به سر می‌برند. از جمله، احسان فتاحیان که در ابتدا به ۱۰ سال زندان محکوم شده بود در دادگاه ناعادلانه دیگری به مرگ محکوم شده است. خبر این که قرار است او را در صبح چهارشنبه به قتل برسانند موجی از اعتراض را در ایران و جهان برانگیخت. پرسیدنی است که چرا هیچ یک از آقایان خاتمی، کروبی و موسوی در این مورد اعتراضی نکردند؟ آیا وقت آن نرسیده است که این آقایان با نفی مجازات اعدام هم این حربه سرکوب رژیم را کند کنند و هم خطر خشونت را در آینده‌ای که جنبش سبز نوید می‌دهد کاهش دهند؟ 

چند توصیه جدی به مردم تهران برای حفظ سلامتی در برابر پارازیت ها

نظر به اینکه گوش کسی بدهکار انتقادها از پخش امواج پارازیت سرطان زا توسط عوامل دولت کودتا برای قطع کردن ماهواه ها نیست و به نوبت این امواج را روی شهر پخش می کنند ،برای مثال تا دیروز ماهوارها در منطقه پونک قطع بود ولی در منطقه محدوده خیابان ظفر قطع بود اما هم اکنون منطقه ظفر قطع شده و پونک وصل شده است ، لذا چاره ای جز حفاظت خودمان نداریم .با شناختی که از ایمنی کاردر محیط های پارازیت ساز دارم این توصیه ها مفید است :
1- نوشیدن یک یا چند لیوان شیر بویژه برای کودکان که باعث دفع امواج جذب شده در بدن و نیز سلولهای آسیب دیده و در معرض موتاسیون یا جهش سلولی می شود .کاملا جدی بگیرید به کلیه کسانی که در این جور محیطها قرار دارند هر روز سهمیه شیر داده می شود.
2- چنانچه منازل شما مشرف به برج میلاد می باشد سعی نمایید حتی الامکان پنجره ها بسته باشد و در صورت امکان انها را با اجسام سخت بپوشانید
3- از بردن کودکان به ارتفاعات و مکانهای مرتفع بصورت طولانی مدت مثل رفتن به کوه خودداری کنید کودکان بدلیل داشتن بافتها و نسوج نرم در معرض خطر جدی هستند
4- بانوان حتما از سوتین های با بافت ضخیم تر استفاده نمایند نسوج سینه در زنان بیشتر از سایر اعضاء بدن امواج را جذب می کنند و به سایر نقاط بدن منتقل می کنند
چنانچه دوستان توصیه های دیگر دارند بویژه پزشکان این پیشنهادها را کامل نمایند فعلا چاره ای نیست شاید گوش شنوایی پیدا شد .حتی نمایندگان مجلس هم دارند واکنش نشان می دهند بویژه دکتر پزشکیان رییس کمیسیون بهداشت چون خود پزشک هستد و می دانند چه خبر است.

جایگاه و نقش شیخ در روند تحول اصلاحات

مزدک بیدخش

بررسی و تحلیل کنش سیاسی شیخ مهدی کروبی در سال های اخیر و به خصوص پس از انتخابات ریاست جمهوری نهم نکات بسیار آموزنده ای در بر دارد. از آن جهت که شیخ امروز نسبت به سال های گذشته تغییرات مثبت و قابل توجهی داشته و از آن جهت که او امروز دست بر روی مؤلفه هایی از گفتمان اصلاحات گذاشته و محور عمل و برنامه های خود را آن دسته از مطالبات مردم قرار داده که پیش از این توسط اصلاح طلبان عمدتا مغفول ماند و یا اینکه در مسیر اجرا، اصلاح طلبان به راحتی از آن ها گذشتند و عقب نشستند. در دوران اصلاحات و ریاست جمهوری سید محمد خاتمی بر روی توسعه سیاسی بیش از هر چیز دیگری تمرکز می شد. صحبت از ایجاد زمینه های لازم برای گسترش مشارکت سیاسی مردم و در نتیجه توزیع قدرت و جلوگیری از تمرکز قدرت در دست دولت مرکزی و  در نتیجه ایجاد زمینه برای کنترل و نقد و پاسخگو شدن قدرت می گردید. به عبارتی سعی بر این بود که تئوری "فشار از پایین و چانه زنی در بالا"  به تئوری مطرح در جامعه بدل شود که البته چنین نشد. لازمه این موضوع فعالیت در جامعه مدنی از طریق سازمان های غیر دولتی و فعالیت حزبی کلاسیک از طریق احزاب قدرتمند بود که بتوانند فشار اجتماعی را جهت دار کرده و مطالبات لایه های پایین را به لایه های بالای قدرت منتقل کند. اما حلقه فکری ای که عملا گفتمان اصلاحات را شکل داده بودند پس از به قدرت رسیدن سید محمد خاتمی وارد ساختار حاکمیت شده و  با درگیر شدن در منازعات سیاسی فرسایشی با جناح رقیب، عملا کار چندانی در بستر جامعه مدنی انجام ندادند. به عبارتی عملکرد خاتمی در دوره دوم ریاست جمهوری به گونه ای بود که گویی اصلاحات به بن بست خورده و وظیفه او تنها در اتمام دوره ریاست جمهوری خلاصه می شد. شاهد آن هم عقب نشینی و سکوت خاتمی در اکثر منازعه ها و بحران ها و دادن امتیاز به طرف مقابل است، همچون لوایح اختیارات ریاست جمهوری و یا جریان فرودگاه امام که در نهایت با عقب نشینی کامل دولت خاتمی به پایان رسید. این گونه اتفاقات از یک سو باعث کاهش انگیزه اصلاح طلبان از سویی و جدا شدن بدنه حامی آن به خصوص دانشجویان ( که حتی به مقابله با خاتمی در پایان دوران کاری او هم رسید) و نا امیدی مردم از آن ها شد. بعد از کنار رفتن سید محمد خاتمی و با روی کار آمدن محمود احمدی نژاد نیز نیروهای فکری اصلاحات یا به طور کامل از صحنه طرد و حذف شدند و یا خانه نشینی و سکوت را برگزیدند چرا که دیگر اندک روزنه ای هم که برای فعالیت در حوزه مدنی وجود داشت با روی کار آمدن احمدی نژاد بسته شد.

اما حدیث مهدی کروبی در این بین متفاوت بود. او پس از انتخابات نهم به کار حزبی منظم روی آورد و با ایجاد روزنامه راه ارتباط با بدنه را در پیش گرفت و در این راه استقامت و صبر پیشه کرد. در زمان تبلیغات انتخاباتی ریاست جمهوری نهم و دهم چه بسیار انتقاداتی که به برنامه ها و شعارهای تبلیغاتی شیخ گرفته نمی شد. از مهم ترین آن ها وعده شیخ مبنی بر پرداخت وجهه نقد به ایرانیان بود. شاید اکثر انتقاداتی که به شیخ در این زمینه طرح این موضوع بود که این شعارها در کنه خود تفاوتی با وعده های آنچنانی  احمدی نژاد به مردم ندارد. نکته ای که شاید از آن غافل بودیم حقیقت جامعه امروز ایران بود. جامعه ما جامعه ای چند لایه است که ارتباط لایه های آن با هم ناچیز و در هم آمیختگی و زمینه های فکری-فرهنگی آن قرابت چندانی با هم ندارند. ما تنها تحلیل طبقه متوسط شهری ایران را نمی بایست مبنای قضاوت و عملکرد خود قرار می دادیم. شاید از لحاظ طبقه متوسط وعده وجه نقد ماهیانه وعده ای روشنفکرانه نباشد اما برای بسیاری از لایه های دیگر جامعه وعده ای بسیار جذاب است و آیا مگر در فعالیت تبلیغاتی انتظاری جز رای آوری هم می توان از نامزدها داشت؟ شاید این پرسش در ذهن خواننده شکل بگیرد که مگر پوپولیسم امری مذموم نیست؟ پس نباید برای دستیابی به هدف وسیله را توجیه نمود. در پاسخ به این موضوع باید گفت پوپولیسم را در رها کردن مصالح حقیقی مردم و فدا کردن آنها بپای امیال روزمره و زودگذرشان معنا کرده اند. اما آیا این کاری بود که کروبی و تیم او در نظر داشت؟ پوپولیسم امری زشت و غیر اخلاقی به حساب می آید زیرا که از آن برای انحراف افکار مردم در جهت نیل به خواسته هایی جز آنچه وعده داده شده، استفاده می گردد. احمدی نژاد در وعده های انتخاباتی خود سخن از تورم  و تحریم به میان نیاورد. صحبت از ماجراجویی در زمینه سیاست خارجی نبود. صحبت از محدودیت آزادی های سیاسی و اجتماعی در کار نبود. آن چه او از بیش از هر چیز از آن سخن گفت عدالت اجتماعی و آوردن نفت بر سر سفره ها بود. او با روانشناسی طبقه فرودست جامعه ایران آشنا است و درست روی همان قشر سرمایه گذاری می کند. در جامعه ایران هم همانطور که گفته شد دسترسی و امکان تبدل اطلاعات و گفتگو بین لایه های مختلف جامعه به علت فقدان رسانه های مستقل و همچنین به علت جناحی عمل کردن مهم ترین رسانه گروهی یعنی صدا و سیما امکان شفاف سازی در مورد عملکرد دولت وجود ندارد. در چنین شرایطی آیا عمل شیخ در جذب رای با دادن شعار تقسیم پول بین مردم اشتباه بود؟ نقدی که به شعارها و وعده های شیخ در دوره نهم انتخابات ریاست جمهوری وارد است نه در شعارها و وعده های او که در عدم ارائه برنامه شفاف و راهکار مشخص جهت عملی ساختن آن بود. انتقادی که به احمدی نژاد هم وارد است زیرا که او تنها به طرح مفاهیم جذابی همچون عدالت اجتماعی پرداخت بی اینکه برنامه ای شفاف و عملی ارائه کند چرا که ارائه برنامه بعدها نقد و پاسخگویی را طلب می کند. در دوره اخیر هم احمدی نژاد تنها به دفاع از عملکرد خود پرداخت و باز برنامه ای برای تحقق وعده های خود اعلام نکرد. اما کروبی با درک و قبول ایرادات وارد شده به وی و با نگاه انتقادی به عملکرد خود، نقائص را در دوره دهم پوشش داد. و این دقیقا از ویژگی های برجسته شیخ است که نه تنها گوش شنوایی برای نقدها دارد که خود به نقد خود می پردازد و در پی آن به اصلاح کار می پردازد. شاید مهم ترین نقد وارده به اصلاحات تنها مطرح کردن و بیرون کشیدن مطالبات از عمق اجتماع بود بی اینکه راهکار و برنامه ای برای اجرایی شدن آن ها داشته باشد ولی کروبی و تیم همراه او با بررسی این نقطه ضعف طرحی نو درانداخته و ارائه برنامه عملی را در دستور کار خود قرار دادند به عبارت دیگر عملگرایی را در نتیجه نقد گذشته به عنوان استراتژی برگزیدند. گفتمان مطالبه محوری شیخ در دوره اخیر انتخابات سرفصل جدیدی بود که در فضای سیاسی ایران گشوده شد. در دوره پیش از دوران اصلاحات واژه ها و مفاهیمی همچون مردم سالاری، جامعه مدنی و توسعه سیاسی، مطبوعات آزاد به عنوان گوش و چشم مردم و ابزار نظارت آن ها بر دولت و اصلاح ساختارهای ناکارآمد از طرق مدنی واژه های رایج در گفتمان سیاسی نبودند. اما مگر در دوره بعد از اصلاحات جز با استفاده از همین مفاهیم که خود اصولگرایان هم صرفنظر از اعتقاد یا عدم اعتقاد از آن ها بهره می جویند، می توان حداقل اگر نگوییم با اکثریت با قشر قابل توجهی با مردم سخن گفت؟  علت این موضوع افزایش خواست عمومی است که خط های قرمز را پس زده و این مفاهیم را به صورت وجدان عمومی خود در آورده. مفاهیمی که روزی برای گوینده آن ها هزینه ها در بر داشت. اما بخشی از این سد های ذهنی که به تدریج و آهسته ایجاد شده بودند، در هم شکستند. شیخ نیز در جریان تبلیغات انتخاباتی دوره دهم سدهایی دیگر را شکست. صحبت از مفاهیم مترقی ای همچون حقوق بشر، حقوق شهروندی، حقوق زنان و کودکان، استقلال آکادمیک دانشگاه ها و مراکز علمی، حقوق زندانیان و غیره، همه و همه سدها و تابوهایی بودند که وی آن ها را در همین چارچوب های موجود شکست. عملکرد او در دوره بعد از انتخابات و ایستادگی او در جهت دفاع از حقوق مردم نه در جهت منافع او که در جهت به کرسی نشاندن مطالباتی از مردم است که او آن را نمایندگی می کند. او امروز در حالی به دفاع از حقوق ملت ایستاده که خود می داند منتخب اول آن ها نیست. او درحالی آماج حملات اقتدار گرایان قرار گرفته و در حالی تهدیدها و بی حرمتی ها را به جان خریده که اگر بر فرض ادعای او در مورد تخلف در انتخابات به اثبات هم برسد، او ذی نفع نیست. اما او همچنان ایستاده و بر خواسته های مردم پافشاری می کند و این همه نه به این خاطر است که او شخصیتی عجیب، رمز آلود و سیاس دارد که همه از ایستادگی او در عهدی که با مردم نهاده ناشی می شود. بنابراین حمایت از او نه حمایت از یک شخص حقیق که در حقیقت حمایت وایستادگی بر سر خواسته ها و مطالبات انباشته شده خودمان است. شیخ شاید از واژه های پر طمطراق و آن چنانی بهره نگیرد اما حرف خود را صریح و واضح می زند و روی آن می ایستد حتی اگر صحبت از دفاع از حقوق زندانیان سیاسی آن هم در دشوارترین زمان ها در میان باشد. شاید شیخ مهدی کروبی را به درستی نشناختیم و در مورد او به درستی قضاوت نکردیم اما با این همه او ایستاده حتی برای آن هایی که او را نشناختند و ناسزایش گفتند. حتی برای آن ها که هنوز خود نمی دانند. آیا ما نیز در پاسداری از مطالبات خود به جدیت او ایستاده ایم؟
به نقل از جنبش راه سبز

دام مبارزه مسلحانه

ارگانهای امنیتی رژیم اشتیاق عجیبی دارند تا حس انتقام جوئی و پناه بردن به جنگ مسلحانه را به جوانان جنبش سبز القاء کنند. حتی در مواردی پا را از این نیز فراتر گذاشته و خطر بروز جنگ داخلی را تبلیغ می کنند. واقعیت این است که دسترسی به اسلحه در شرایط امروز کار چندان دشواری نبوده و از طرفی هر کسی که دسترسی به اینترنت داشته باشد انبوهی از فرمولهای ساخت کوکتل مولوتف و مواد منفجره را براحتی در دسترس دارد. خشونت وحشیانه و سرکوب شدید مردم نیز انگیزه روی آوردن به جنگ چریکی را تقویت می کند، اما باید همه ما با تمام قوا در مقابل این وسوسه بایستیم و این توطئه حکومت را خنثی کنیم.
بعد از 13 آبان دیگر برای هیچ کس شکی باقی نمانده است که حوادث کشورمان نه یک شورش خیابانی و یا اعتراضات صنفی، بلکه یک انقلاب تمام عیار است، انقلابی که بسرعت در حال ریشه دوانیدن و گسترش است و از مرحله مهارشدنی عبور کرده است. ویژگی اصلی انقلاب نیز همگانی بودن و مشارکت توده ای مردم در آن است. موتور هر انقلابی هم جوانان هستند که با صداقت و پاکی، بی ادعا و پرتلاش، با شجاعت و ابتکارات متکی به انرژی جوانی اشان، مردم را بحرکت در می آورند.
مبارزه مسلحانه سبب می شود تا جوانان، یعنی موتور انقلاب، بجای تلاش برای بسیج توده ها و انتشار پیام انقلاب، بجای آنکه سرزنده و شاداب در متن جامعه حضور و فعالیت داشته باشند به گوشه خانه های تیمی خزیده و بجای شعارنویسی و پخش اعلامیه و روشنگری، تمام وقتشان را به پاک کردن اسلحه و طراحی عملیات مسلحانه بگذرانند.
انقلابی که اکنون در ایران در جریان است ریشه ای کهن دارد و در ادامه مبارزات نسلهای گذشته برای رسیدن به آزادی و دموکراسی است. سی سال پیش با پیروزی انقلاب، مردم به هیجان آمدند که بالاخره به خواست دیرین خود رسیده اند و آزادی و دموکراسی را در آغوش خواهند کشید، اما جمهوری اسلامی بتدریج خود بزرگترین دشمن آزادی و دموکراسی شد. اصل ولایت فقیه و زدن رنگ الهی بر حکومت و احساس بی نیازی از رای مردم و قائل شدن تقدس برای رهبر، ضدیت کامل با دموکراسی است. حکومت با جا زدن خود بعنوان نماینده خدا بر روی زمین و تبلیغ اینکه برحق ترین آئین و مقدس ترین نطام است، و با قائل شدن این رسالت برای خودش که وظیفه دارد تا از طریق دخالت در همه امور شخصی مردم و تحمیل توهمات خودشان بعنوان دستوراتی آسمانی، مردم را با پس گردنی وادار به اطاعت از خدای جمهوری اسلامی نماید، آزادی را بطور کامل در این کشور دفن کرد.
شاید مردم در مقطعی به این امید نشستند که گذشت زمان بر تجربه حکومت و سران آن افزوده و بر سر عقل بیایند و ضرورت آزادی و دموکراسی را که بمثابه آب و هوا، از بدیهی ترین و ضروری ترین نیازهای بشر است را دریابند و با بالغ شدن جمهوری اسلامی، رویکرد حکومت بسمت تامین آزادی و برقراری دموکراسی برود. ولی رشد نظام جمهوری اسلامی در جهت عکس بود و روزبروز عطش طالبانیسم و فاشیسم در میان مقامات حکومت بیشتر شد.
جمهوری ولایت مطلقه در رشد خود به بلوغ رسید و تبدیل به حکوت سلطانی شد و خلیفه شدن بدل به بزرگترین آرمان ولایت فقیه گردید. سکوت و بردباری مردم سبب گردید تا دگردیسی حکومت از جمهوری اسلامی به خلافت اسلامی سرعت بیشتری یابد. حتی مشارکت مدنی مردم در انتخابات و رای بیست میلیونی آری به خاتمی و اصلاحات و نه به ولایت خودکامه، نه تنها سبب عبرت گرفتن حاکمیت نشد بلکه آنرا در رویکرد به طالبانیسم رادیکال تر نمود.
انقلاب اخیر مردم ایران یک ضرورت تاریخی است که اکنون دیگر تبدیل به یک امر واجب شده و هیچ قدرتی قادر به متوقف کردن آن و منصرف کردن مردم از رسیدن به آزادی و دموکراسی نخواهد بود.
پس از اعتراضات همه گیر هفته آخر خرداد، تظاهرات عمدتاً در تهران ادامه یافت و با زحمات و تلاشهای فعالین جنبش سبز، در روز قدس بار دیگر شهرهای دیگر نیز به صحنه آمدند و در 13 آبان شاهد بودیم که حرکت مردم به سطح کشوری کشیده شد. این پیروزی بسیار ارزشمند و بزرگی است. اکنون نیز همه فعالیتها بر حول محور 16 آذر و نهم دیماه و دهه محرم است. هدف اصلی نیز فراگیر نمودن جنبش سبز و اقدام در سطح ملی است. در هر کدام از این مناسبتها و رویاروئی های حکومت با مردم، اختلافات داخلی حکومت نیز تشدید شده و نیروهایشان بیشتر ریزش می کنند و دوام و استقامتشان کمتر می شود.
تبلیغ به مبارزه مسلحانه و بمب گزاری و تخریب از اهداف حکومت است و جنبش سبز روش مبارزه مسالمت آمیز و صلح جویانه و مردمی خود را تغییر نخواهد داد. از یاد نبریم که هنوز هم خودکار بیک قویترین و مؤثرترین اسلحه چریکی در مبارزه با استبداد و دیکتاتوری است.

برگرفته از وبلاگ سهرابستان

دشواری‌های سیاست‌ورزی پس از کودتا

عصر پنج‌شنبه، 21 آبان 1388

یادداشتی برای این روزها:

احمد قابل

"کودتاچیان باید بترسند از فردای این دنیا و عالم آخرت که در برابر قدرت لایزال الهی، هیچ سپاه و ارتش و نیروی مسلحی به کارشان نمی‌آید و نه تنها هیچ بازداشتگاه و انفرادی و زندانی، سبب روسپیدی این مدعیان دروغین اسلام و ایمان و ایران نخواهد شد، بلکه بزرگ ترین سند رسوایی آنان و روسپیدی مخالفان ایشان خواهد شد. پس با امید به حقانیت راه اخلاقی و صادقانه و صلح آمیز خود، سرافرازانه و با اقتدار معنوی و تکیه بر خدای رحمان و وجدان‌های بیدار آدمیان، این مسیر پیروزمند را ادامه می‌دهیم و گرد یأس و نومیدی را بر دل‌های تاریک ستم‌پیشه‌گان دروغ‌گو می‌پاشیم تا از ظلم و ستم مأیوس گردیده و امیدوارانه به دامان پر مهر ملت خویش بازگردند."

به نام خدا
پس از کودتای 23 خرداد 1388 شرایط کشور دربسیاری موارد، دگرگون شده و کمتر شباهتی با روزگار پیش از آن دارد. صبر و تحمل حاکمیت و خصوصا کودتاچیان به انتها رسیده و هرگونه کار سیاسی مسالمت‌آمیز را رفتاری براندازانه ارزیابی کرده و واکنش‌هایی در حد حرکت‌های خشونت‌بار از خود نشان می‌دهند.
در چنین شرایطی است که نیروهای سیاسی و اعضای احزاب رسمی و گروه‌های قانونی که خود را صرفا برای شرایط سیاسی آرام و رفتارهای قانونی حاکمیت آماده کرده و هیچ گمانی به واکنش‌های غیرقانونی و خشونت‌بار از سوی حاکمیت نمی‌برده است، در برابر وضعیتی فوق‌العاده و غیرقابل پیش‌بینی قرار گرفته و دچار سردرگمی و استیصال می‌شوند و ممکن است در برابر حاکمیت خشن، خود را ببازند و داشته‌های خود و دوستان خویش را یکسره بر باد دهند. تصویر اوضاع جدید و نکات قابل توجه برای فعالیت سیاسی در شرایط فوق‌العاده را در چند نکته یادآور می شوم؛
یکم) رفتارهای غیرقانونی کودتاچیان و حاکمیت متکی بر آن، برای امنیتی کردن اوضاع و وادار کردن مخالفان خویش به رفتارهای خشونت‌بار است تا توجیهی برای سرکوب و خشونت‌ورزی بیشتر حاکمیت باشد. بیشترین فشارها و هزینه‌ها به نیروهای سیاسی تشکیلاتی وارد شده است و این امر نشانگر آن است که بیشترین دقت نیز باید از سوی بازماندگان شوراهای مرکزی احزاب و گروه‌های قانونی و اعضای آن‌ها صورت گیرد تا سوء رفتار حاکمان، آنان را به گزاره‌های غیراصلاحی متمایل نکند.
دوم) گرچه هزینه‌ی کارهای سیاسی قانونی در چنین شرایطی بسیار بالا می‌رود، ولی صبر و استقامت و تأکید بر اقدامات قانونی و غیرخشونت‌بار، تنها ضامن پیروزی بر رقیب قانون‌شکن است. به هیچ‌وجه نباید تسلیم خواسته‌های کودتاچیان شد و رفتار سیاسی خود را با میل آنان هماهنگ کرد. پرهیز جدی از خشونت‌ورزی، به معنی ناکام گذاشتن رقیب در توطئه‌اش بر علیه ملت صلح طلب و نیروهای جنبش سبز است.
سوم) همه‌ی اعضا و هواداران گروه‌ها و احزاب قانونی کشور، باید نسبت به شرایط دشوار پیش آمده، توجیه شوند تا بدون تعارف و با انتخابی آگاهانه، بین ادامه‌ی فعالیت‌های تشکیلاتی یا استعفا و کناره گرفتن از آن‌ها، دست به گزینش بزنند. به عبارت دیگر، سران این گروه‌ها، همچون سید الشهداء(ع) بیعت خود را از اعضاء و هواداران بردارند تا هرکس توان پرداخت هزینه‌های سنگین تحمیلی از سوی کودتاچیان برای اقدامات قانونی را ندارد، میدان فعالیت‌های سیاسی تشکیلاتی را ترک کند.
چهارم) کودتاچیان با رفتار‌های غیرمنطقی و شدیدا خشونت‌بار، سعی بر آن دارند تا برخی نیروهای جوان و کم‌تجربه یا افراد بسیار نرم‌خو و آرام از باتجربه‌های سیاسی را بازداشت کرده و تحت فشارهای شدید و غیرقابل‌تحمل برای آنان، قرار دهد و ایشان یا خانواده‌های آنان را علیه رهبران جنبش و یا رهبران احزاب و گروه‌ها تحریک کنند. به برخی از بازداشت‌شدگان و خانواده‌هاشان گفته‌اند: «رهبران سیاسی، شما یا بچه‌های شما را جلو انداخته و خود را پشت سر آنان مخفی کرده‌اند. ببینید که شماها امروز گرفتار شده‌اید و آنان آزادانه زندگی می‌کنند!!». باید این ترفند رقیب را افشا کرد.
پنجم) اتمام حجت از سوی احزاب و سران جنبش با تمامی افرادی که در صحنه‌ی سیاسی امروز کشور حضور دارند، هم اعتبار مجددی برای آنان و اثبات صداقت و اخلاقی بودن جنبش سبز است و هم سند دیگری بر بی‌اعتباری و اثبات بداخلاقی و دروغ‌گویی مجدد و مکرر کودتاچیان خواهدبود.
ششم) همه‌ی افراد تأثیرگزار نیز لازم است تا شرایط جدید را هرچه زودتر بشناسند و رفتارهای قانونی خود را متناسب با شرایط خطیر کنونی تعریف کرده و اقدامات لازم را انجام دهند. تسلیم شدن به تهدیدهای کودتاچیان و تعطیلی یکی پس از دیگری همایش‌های قانونی و خصوصا در مناسبت‌های مذهبی و ملی، هیچ توجیهی ندارد. ما باید نشست‌های قانونی خود را برگزار کنیم و بگذاریم آنان هم اگر مایل بودند و برایشان مقرون به صرفه بود، تهدیدشان را عملی کنند.
اساسا وقتی از حربه ی «تهدید» استفاده می‌شود که تهدیدکننده نمی‌خواهد یا نمی‌تواند اقدامی انجام دهد و با بهره‌گیری از تهدید، تلاش می‌کند که بدون پرداخت هزینه و با استفاده از رعب، خواسته‌های خویش را اجرا کند. امروز که کودتاچیان همه‌ی راه‌های غیرقانونی را پیموده‌اند و مسیر باطلی نمانده که آن‌ها نپیموده باشند، و اخیرا به مراسم دعای کمیل نیز حمله کرده و افراد شرکت کننده را دستگیر کرده‌اند، نیروهای سیاسی جنبش سبز نیز باید از پرداختن هزینه‌هایی چون بازداشت شدن‌های غیرقانونی و مورد ضرب و شتم قرار گرفتن‌های خلاف شرع و اخلاق، پروایی نداشته باشد.
گویا در این مصاف نابرابر، تنها گزینه‌ی باقی مانده برای نیروهای صلح‌طلب ملی و مذهبی، استقامت بر پیمودن راه‌های مسالمت‌آمیز و اصرار بدون عقب‌نشینی بر حقوق بی‌چون‌و‌چرای ملت و پرداخت هزینه‌های گزاف این مبارزه‌ی قانونی و نابرابر با قانون شکنان کودتاچی است.
هفتم) کم‌توجهی سران جنبش و افراد تأثیرگذار، نسبت به مشکلات اقتصادی ملت و خصوصا اقشار آسیب پذیری چون کارگران و اعتراضات و اعتصابات آنان، توجیه پذیر نیست. جنبش سبز باید آغوش خود را به روی همه‌ی آنانی که از سیاست‌های حاکمیت کودتا زیان می‌بینند، باز کند و دوستی و یاری خود را نسبت به همه‌ی آنان تعریف کرده و عملا نشان دهد.
تکرار درخواست انجام راهپیمایی‌های سراسری با انگیزه‌های متعددی چون؛ «حمایت از حقوق کارگران، اعتراض به سیاست‌های تورم‌زای حاکمیت، اعتراض به واردات بی‌رویه و تعطیل شدن تولیدات کشاورزی و صنعتی، رشد فزاینده‌ی بیکاری، امنیتی‌شدن فضای دانشگاه‌ها، رویکرد ناعادلانه و غیرقانونی صداوسیما، اهانت به بزرگان حوزه و دانشگاه و برخی مفاخر ملی، تقلب و دروغ‌گویی دولت در آمارهای رسمی، تعطیلی بسیاری از اصول قانون اساسی، بازداشت‌های غیرقانونی و محاکمات ناعادلانه، و ...»، می تواند هر هفته از سوی یکی از گروه‌های رسمی و قانونی و یا چهره‌های سیاسی و مسئولان سابق کشور، تجدید شود. اگر روزی با این درخواست‌ها موافقت شود، امکان اعلام دیدگاه‌های معترضان فراهم شده و اگر مخالفت شود، اسناد مکرر تخلف حاکمیت کودتا از قانون اساسی و قوانین عادی کشور، موجب بی‌اعتباری بیشتر آنان شده و حقانیت ادعاهای معترضان را بیش از پیش اثبات خواهد کرد.
هشتم) هریک از ما که خود را فردی از جنبش سبز ملت ایران می‌دانیم، باید خود را برای انواع دشواری‌های بازداشتگاه‌های انفرادی و زندان‌های دراز‌مدت، آماده کنیم. به تمامی آنچه در تجربه‌های پیشین خود و دیگران از این محیط‌ها داریم، امروزه شدیدا محتاجیم. باید با «مطالعه‌ی مجدد خاطرات بازداشت‌شدگان و گونه‌های متفاوت برخوردهای بازجویان» و «چگونگی غلبه بر تنهایی‌ها» و «توجه کردن به انگیزه‌های مثبتی که آدمی را در آن شرایط دشوار یاری می‌رساند» و «چگونگی مشغول داشتن ذهن به مطالب مثبت و شادی بخش در انفرادی» و «مرور کردن خطاها و جرم‌های آشکار ستم‌کاران و کوچک نشمردن و از یاد نبردن آن‌ها در فضای بازداشتگاه‌ها» و مطالبی از این دست، خود را در آمادگی لازم برای شرایط سختی که کاملا منتظره است، آماده کنیم.
اگر با آمادگی لازم و منتظره‌ساختن اتفاقاتی که معمولا از سوی کودتاچیان و خشونت‌طلبان به صورت غیرمنتظره، اعمال می‌شود، در برابر حوادث ناگوار قراربگیریم، توان تحمل فوق‌العاده ای پیدا کرده و جنگ‌طلبان را مأیوس می‌سازیم و عملا حربه‌ی «بازداشت و زندان و انفرادی» را ازکار خواهیم انداخت و با امید به یاری قادر مطلق، ستم‌کاران را پشیمان‌ساخته و وادار به عقب نشینی خواهیم‌کرد.
نهم) همه‌ی ما در برابر خانواده‌های خود نیز مسئولیم. باید قبل از هر اتفاقی، آنان را نسبت به احتمالات خطیر موجود، آگاه ساخته و انتظار و لزوم تحمل مشکلات را برای ایشان توضیح دهیم. بیان خطرهایی که ملت، کشور و دین و آئین را تهدید می‌کند و لزوم عقلی و شرعی تلاش و پرداخت هزینه برای جلوگیری از پدید آمدن آن‌ها و یا کاستن از رنج و سختی ناشی از آن‌ها برای مردم، می‌تواند وجدان خانواده‌ها را بیدار کند و یا از تحت تأثیر عواطف و احساسات منفی قرار گرفتن، بازدارد. همه‌ی این رفتارها و تلاش‌های توضیحی، جزئی از مبارزه‌ی قانونی برای پیش گیری از جرم و گناه بیشتر کودتاچیان و زیان‌های جبران ناپذیر بیشتر به ملت و کشور و آئین او است.
دهم) نیروهای مذهبی این جنبش، اگر در ادعای ایمان به خدای رحمان و قادر مطلق، صداقت داشته باشند، هیچگاه حق مأیوس شدن در هیچ صحنه‌ای از صحنه‌های زندگی را ندارند. ما به خدای رحمانی اعتماد کرده‌ایم که هیچ قدرتی در برابر قدرت او، توان عرض اندام را نداشته و ندارد.
کودتاچیان باید بترسند از فردای این دنیا و عالم آخرت که در برابر قدرت لایزال الهی، هیچ سپاه و ارتش و نیروی مسلحی به کارشان نمی‌آید و نه تنها هیچ بازداشتگاه و انفرادی و زندانی، سبب روسپیدی این مدعیان دروغین اسلام و ایمان و ایران نخواهد شد، بلکه بزرگ ترین سند رسوایی آنان و روسپیدی مخالفان ایشان خواهد شد.
پس با امید به حقانیت راه اخلاقی و صادقانه و صلح آمیز خود، سرافرازانه و با اقتدار معنوی و تکیه بر خدای رحمان و وجدان‌های بیدار آدمیان، این مسیر پیروزمند را ادامه می‌دهیم و گرد یأس و نومیدی را بر دل‌های تاریک ستم‌پیشه‌گان دروغ‌گو می‌پاشیم تا از ظلم و ستم مأیوس گردیده و امیدوارانه به دامان پر مهر ملت خویش بازگردند.
به امید سرسبزی وسربلندی ایران و ایرانیان و آزادی همه‌ی ملت و خصوصاسرافرازان اسیر و قهرمان.
برگرفته از: وبلاگ از نگاه من

13 آبان گذار طبیعی جنبش به واقع گرایی سیاسی


یادداشت روز کورش عرفانی
حرکتی که در روز 13 آبان 1388 انجام شد بسیاری از محاسبات  رژیم را در مورد قدرت سرکوبگری اش به هم ریخت. سپاه پاسداران که راجع به قدرت سرکوب خود بسیار متوهم بود دید که با وجود دهها نوع تهدید و لشگرکشی بی مانند، صدها هزار نفر در تهران و سایر شهرهای بزرگ کشور قدرت نظامی، انتظامی، امنیتی، اطلاعاتی و تبلیغاتی رژیم را به هیچ گرفتند. اعتراضات این روز یک نقطه ی عطف بود، هم از جهت گستردگی و هم از جهت رادیکالیزم در شعارها و عمل.
آیا جنبش خطر ساز شده است؟
یکی از علائم خطر سازشدن جنبش به صدا درآمدن آژیرهای امنیتی غیر مستقیم است: سایت «پیک نت» ارگان حزب همیشه وفادار به نظام توده در این باره می گوید:«... ادامه سیاستی که سکان آن دراختیار رهبر و گروهی از فرماندهان سپاه در راس و یک پله پائین تر، در دست احمدی نژاد و احمد جنتی است، می رود تا ایران را درگیر یک جنگ پراکنده خیابانی کند. طبیعی است که چنین حادثه ای یکشبه بوقوع نخواهد پیوست، اما فراهم آمدن مقدمات آن قابل انکار نیست.»[1] ماشاالله شمس‌الواعظین می گوید: « وضعیت کاملاً طبیعی است. وقتی شما معادله‌ای را مطرح می‌کنید که نتیجه آن‌برای حکومت همه‌اش بُرد بُرد باشد، جامعه‌و بدنه‌ی اجتماعی به سمت رادیکالیزه‌شدن حرکت می‌کند، حتی در طرح شعارها. بهتر آن است که حکومت روی توانایی خودش برای سرکوب و ایجاد محدودیت و ایجاد خفقان شرطبندی نکند. روی توانایی خودش برای این که می‌تواند این مسئله را جمع و جور بکند، زیاد حساب باز نکند. روی توانایی و قدرت اجتماعی هم فکر بکند که اگر به انفجار بغض و ترکیدگی مطالبات و انبوهی مشکلات برسد، آنوقت هیچ قدرتی و هیچ حکومتی قادر به رویارویی با آن نخواهد بود.»[2] عبدالله شهبازی فریاد سر می دهد که انقلاب در راهست. او می گوید:« آن‌چه مي‌گذرد «شورش» نيست؛ «انقلاب» است و راه‌کارهاي خود را دارد.»[3]
اما آن چه که نگرانی جدی این افراد را برانگیخته است چیزی نیست جز واکنش طبیعی  فعالان جنبش به پاسخ تغییر ناپذیر حاکمیت از ابتدای این جنبش تا کنون، یعنی سرکوب. این یک رادیکالیزه شدن تدریجی وذاتی جنبشی است که برای یک درخواست ساده در قالب های مدنی و مسالمت آمیز تشکیل شده بود: ابطال نتایج تقلبی انتخابات. صدهها کشته، هزاران بازداشت، دهها مورد تجاوز، شکنجه و قتل از این حرکت آرام و مدنی یک جنبش اعتراضی را ساخت که می رود گام به گام به یک قیام رادیکال نزدیک شود. این دیگر یک رادیکالیزم تشکیلاتی و یا توسط یک اقلیت تندرو نیست. یک رادیکالیزه شدن تدریجی، منطقی و اجتماعی است و به همین دلیل نیز متعلق به جنبش است و نه به یک نیروی محدود و منزوی که بخواهد به طور مصنوعی تندروی را به جنبش تحمیل کند.
این خصلت طبیعی جنبش است؟
جنبش های اجتماعی پدیده هایی زنده هستند و به دلیل خصلت جمعی شان فوق العاده پویا و متحول می باشند. تحول آنها به دلایل متعددی می تواند صورت گیرد: تغییر بافت فعالان جنبش، تغییر تاکتیک های جنبش، واکنش های حریف مقابل و یا دگرگونی زمینه و بستری که در آن جنبش آغاز شده بود. فراموش نکنیم که یک جنبش به صورت بیان شده و یا ضمنی برای خود یک هدف دارد. اگر فعالان جنبش از وقت و جان و سلامتی خود برای دستیابی به این هدف می گذرند بدین معناست که برای آنان مهم است که حرکت طوری پیش رود که به مقصود و هدف خود دست یابد. به همین دلیل نیز وقتی که جنبشی دچار ایستایی، تکرار و یا درجازدن می شود فعالان آن تلاش می کنند که برایش راه حل بیابند و آن را به سویی برون رفت از بن بست ببرند تا بتواند موفق شود. پس، زمانی که سرکوب سبب ایستایی یک جنبش می شود، مقابله ی با سرکوب تبدیل به راه بیرون کشیدن حرکت از شکست می شود. این مقابله درجه ای از رادیکالیزم را تولید می کند. لیکن این رادیکالیزم با یک تندروی ابتدا به ساکن مشابه نیست. این رادیکالیزم مقابله گرا جنبه ی ابزاری دارد. یعنی رادیکالیزم یک هدف نیست، یک وسیله است برای دستیابی به هدف. یعنی می خواهد بتواند دستگاه سرکوب را که با جنبش به نحو خشونت آمیز برخورد می کند و هیچ راه و چشم اندازی برای مصالحه باقی نمی گذارد به کنار زند. بنابراین فعالان جنبش راه ها و تاکتیک هایی را انتخاب می کنند که سبب شود در مقابل دشمن پیروز شوند.
چنین تشخیصی توسط فعالان جنبش یک تغییر در شکل و تا حدی ماهیت حرکت به وجود می آورد. این تغییر در جنبش امری طبیعی است. فراموش نکنیم که جنبش با شورش که گذراست فرق دارد. جنبش دارای خصلت ماندگاری و تداوم است و باید انتظار داشت که در عمر چند ماهه ی خود به سان مراحل زندگی یک موجود زنده متحول شود. از خامی و بچگی به بلوغ رسد و رشد کند.
آن چه در 13 آبان روی داد به خوبی حکایت از آن دارد که جنبش در مسیری قرار گرفته است که می توان از آن به عنوان بلوغ نام برد. یک انسان بالغ از تجربه هایش استفاده می کند و دیگر خطاهای گذشته را تکرار نمی کند. جنبش نیز حاضر نیست آن خوشباوری سبز روزها و هفته های اول را بازتولید کند و شعارهایی بدهد که از دل آن چیزی بیرون نمی آید، کارهایی را کند که تاثیری ندارند، رفتارها و واکنش هایی را نشان دهد که برایش سودی در برندارند که هیچ، ضرر و زیان هم دارد. آدم ها نمی خواهند مثل سابق بیایند و کتک بخورند و برگردند، یا دستگیر شوند تا در زندان شکنجه و اعدام و تجاوز شوند. بنابراین با بهره گیری از آن تجارب به سوی آن نوع کنشی کشیده می شوند که  بتواند کارآ موثر باشد. این روند کاملا طبیعی و قابل فهم است.
به همین دلیل می توان گفت که در عین حال که حرکت 13 آبان ادامه ی اعتراضات جنبش اعتراضی آغاز شده از 23 خرداد است، اما در عین حال بازتولید کننده و تکرار کننده ی همان اعتراض ها نیست، تبدیل به چیزی نو شده است که شاید بازشناسی آن با حرکت های قبلی جنبش برای برخی چندان ممکن نباشد. اما به هرروی به دنبال آن است که راه خود را باز کند و به هدفش نزدیک شود.
در این میان، گفتمان معروف به «ضد مبارزه خشونت آمیز» به تدریج درمقابل خشم و نفرت قابل فهم توده ها و چشم انداز بن بست احتمالی جنبش – در صورت عدم ارتقاء کیفی جدید-  رنگ می بازد. برای جا انداختن این واقعیت بد نیست تفکیکی میان انواع بکارگیری زور قائل شویم.
خشونت یا زور نامشروع
خشونت عبارت است از به کارگیری از زور به طور غیر انسانی، غیر اخلاقی و غیر قانونی. در مقابل، مبارزه ی ضد خشونت عبارت است به کارگیری زور به طریقی درست، بجا ومنطقی. خشونت فاقد مشروعیت اجتماعی است و مبارزه ی ضد خشونت دارای چنین مشروعیتی می باشد. آنچه که درحال حاضر دولت جمهوری اسلامی به دست ولی فقیه و سپاه می کند مصداق مشخص خشونت است و بدیهی است که برای توقف آن راهی نمانده است جز آن که زور به کار گرفته شود. بنابراین زوری که توسط حاکمیت نامشروع فعلی به کارمی رود خشونت است و زوری که توسط مردم برای پایان بخشیدن به این خشونت به کار می رود مشروع و مقبول اکثریت جامعه  است.
تفکیک بالا به خوبی نشان می دهد که این حق مشروع مردم است که برای دفاع ازجان خود و پایان دادن به خشونت دولتی دست به اقدام بزنند. در این اقدام، مردم جان هیچ کس را بی دلیل و برای انتقام نخواهند گرفت. به طور کلی نیروهای اجتماعی تغییرطلب برای تهاجم نیست که دست به حرکت عملی می زنند، بلکه برای دفاع از خودشان است. آنها دشمن خود را نابود نمی کنند، خلع سلاح می کنند، نمی کشند، بازداشت  و برای محاکمه ای عادلانه زندانی می کنند. در چنین چارچوبی، حفظ جان ماموران رژیم به عهده ی خودشان است، هرکس که به روی مردم سلاح بکشد می تواند در جریان فرایند خلع سلاح و خلع حاکمیت، آسیب ببیند و جان خود را از دست دهد و هر کس که تسلیم شود، در امان است و جان سالم به در خواهد برد.
به عنوان نتیجه گیری:
جنبش اعتراضی و آزادیخواهانه ی مردم ایران که از روز 23 خرداد 1388 آغاز شده است در 13 آبان از یک نقطه ی عطف گذشت و بی شک در 16 آذر باز چهره ی دیگری را که ادامه روند طبیعی حیات اجتماعی و سیاسی آن است از خود نشان خواهد داد. از آن روز به بعد نیز جنبش به مرحله ی تازه ای پا خواهد گذاشت که گامی است به سوی اقدام نهایی جنبش. نظام جمهوری اسلامی روایت های متفاوتی داشت، روایت 8 سال جنگ، روایت رفسنجانی، روایت خاتمی و بعد هم روایت احمدی نژاد. همه این ها یکی بعد از دیگری دارند می سوزد و با پایان رسیدن توهمات درباره ی این یا آن روایت این ایده جا می افتد که این کل نظام است که باید برود. امروز هر کس که بخواهد به یکی از روایت های فوق در جمهوری اسلامی پایندی نشان دهد خود را از قطار تحول جامعه ی ایرانی پیاده کرده است، اسمش هر چه می خواهد باشد، مقامش نیز. پایمال شدن عکس خامنه ای در خیابان ها، شعار مرگ بر «اصل» ولایت فقیه و تقاضای علنی یک جمهوری ایرانی همگی تاییدی است بر گذر از دوران جمهوری اسلامی به دوران بعد از جمهوری اسلامی، ورود به دوران جمهوری ایرانی. یک جمهوری متعارف مبتنی بر قانون سالاری، رعایت نهادینه آزادی های فردی و جمعی و عدالت اجتماعی



آرشیو

برچسب‌ها