با این همه ظلمی که سیاهی کرده است .... تردید ندارم که خدا هم سبز است !!!

آخرین اخبار

۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

مرزهایی که شکست - مهر انگيز كار

دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۸
از روز22 خرداد شروع شد و ادامه پیدا کرد. همیشه این دشمن خارجی نیست که سرزمینی را اشغال می کند و مالکان آن سرزمین را به  قلمرو مالکانه شان راه نمی دهد. یک جریان حکومتی در ایران، عرصه عمومی، این محل تجلی نقدها و نظرهای سیاسی و اعتراضی را به انحصار خود درآورده و سهم خواهی شهروندان از آن موکول به از دست دادن امنیت و بذل جان شده است.
ایرانیان چندی است با این وجه از انحصار گرائی وارد مبارزه صلح آمیز شده اند و پای هزینه ی آن ایستاده اند. در این رویارویی اراده کرده اند همان زمانها و مکانهای رسمی و مجاز برای ستایش از حکومت و ساز و کار آن را مایه دست قرار داده و در همان حدود و امکانات سهم خواهی کنند. دشمن داخلی این درجه از سهم خواهی را تحمل نمی کند و به آنها که بخش صبور جمعیت ایران بوده و سالها خشم و خروش شعاری و ستیزه جویانه ستایشگران و پرستندگان حکومت را دیده اند و خون خورده اند مجال نمی دهد تامطالبات خود را در همان عرصه عمومی که تیول اشغالگران داخلی است مطرح کرده و آرزوهایی در حدود استبدادزدایی از سیاست داخلی و تنش زدایی از سیاست خارجی را با حکومت در میان بگذارند.
بخش بزرگی از جمعیت ایران از آن رو راهی این مبارزه شده که حکومت ظرف سی سال ادعا کرده است ایرانیان با حضور میلیونی در خیابانها در روزهای خاص، سیاست داخلی و خارجی را طراحی می کنند و خواستار اعمال خشونت در سیاست داخلی و تداوم آن نسبت به منتقدین بوده و پروایی ندارند اگر با هدف مبارزات ضد استعماری منطقه را به خاک و خون بکشند. ایرانیان از ان رو راهی این میدان پر خطر شده اند که در مجلس نمایندگانی ندارند تا همه اندیشه های سیاسی شان را نمایندگی کنند. نمایندگان منتخب فقهای شورای نگهبان اند، تازه در همین قواره کوتاه از حق آزادی بیان نظر و عقیده و نظارت بر امور چندان  بهره ای ندارند. مطبوعات به اراده فراقانونی هیئت نظارت بر مطبوعات که دولت را حمایت می کند و برای حداقل آزادی جایی باقی نمی گذارد نفسهای آخر را می کشد. باقی می ماند عرصه عمومی که در انحصار حامیان سیاستهای سرکوب و انزوای جهانی و تشدید بحران اقتصادی است. ایرانیان دل خسته و ناراضی این باقی مانده را که گوش تا گوش نیروهای مسلح آن را ناامن ساخته اند تبدیل به بستر حضور اعتراضی، صلح آمیزو مظلومانه خود کرده اند.
ایرانیان در انحصارشکنی پیش می روند. آنها با چند حرکت شطرنجی عرصه عمومی را از انحصار سی ساله  دشمن داخلی درآورده اند و با تن دادن به خطر پس از سه دهه توانسته اند در زمانها و مکانهایی که محل ستایش و پرستش مدیران سیاسی شده است با قبول خطر حاضر بشوند. نیروی فعال شده در این حرکت، سنجیده و آهسته پیش می رود و در این گامها هشیارانه انحصارشکنی می کند و برای ساختار شکنی شتاب ندارد. مجموعه حکومت در پی آن است که نیروی انحصارشکن مردم را به سمت و سوی ساختارشکنی سوق بدهد و بسترسازی کند برای خونریزی و تحمیل هرچه بیشتر دخالت نیروهای نظامی و پلیسی دراموراقتصادی، سیاسی و در مجموع دولتی که به تاخیر انداختن خواسته های دموکراتیک مردم ایران فوری ترین نتیجه ی آن است.
انبوه مردم ناراضی، باری، نماز جمعه به امامت هاشمی رفسنجانی را انگیزه ورود به عرصه عمومی ساختند. آسفالت خیابان سجاده شان شد و رنگ سبز مایه خوشدلی شان، با این یقین شیرین که تنها نیستند و با این امید که صاحبان عقل و تدبیر از درون حاکمیت به پا می خیزند و باور می کنند موضوع جدی است.متقاعد می شوند که نمی توانند کهریزک را در سطح کشور بازسازی کنند و نمی توانند راه بر مردمی ببندند که می خواهند در زمانها و مکانهای رسمی نظرات متفاوت سیاسی خود را اعلام کنند. باری دیگر روز قدس را کارسازی کردند و نترسیدند ازتهدید ائمه جماعت و نهراسیدند از آن لشکریان مخفی و اشکارکه منافع شخصی را بر منافع ملی و جمعی ترجیح می دهند.. نمایش قدرت مردمی که انحصار روز قدس را در عرصه عمومی ودر انتخاب شعارها شکستند اهل عقل و تدبیر و سیاست را از بستری که امن و امانش می پندارند به چاره اندیشی ترغیب نکرد. روز 13 آبان فرا رسید و زور آزمائی مردم ناراضی برای سهم خواهی از عرصه عمومی تکرار شد. خشونت ورزی دستجاتی از پلیس که حامیان منافع و خواسته های بخشی از مردم ایران شده اند و حفظ نظم را با هدف پاسداری از منافع جماعت خاصی بهانه ی خشونت ورزی کرده اند تکرار شد. جریان سیاسی متکی به سرکوب از گذشته ی دور و نزدیک پند نگرفت و این بدترین شیوه برای ثبات و دوام قدرت را باری دیگر کارسازی کرد. شیوه ای که دستکم در این روزگار کار نمی کند و ثبات سیاسی به لحاظ تنش های حاصل از آن دررابطه ی مردم با حکومت، به شدت آسیب پذیر می شود.
حال که باری دیگر ایرانیان راهی عرصه عمومی شدند تا انحصار شکنی بکنند حدود شش ماه پر و پیمان از باده امید و آرزو و اراده پشت سر داریم. افسوس هر چه می جوییم از عقل و درایت دولتمردان نشان نمی یابیم. هرچه است دشنام است و گزافه گویی پیرامون دشمن خارجی. دریغ از یک حرکت مدبرانه ازسوی مقاماتی که بر پایه همین قانون اساسی مقرر شده است از تدبیر و تدبر بهره ای داشته باشند و مقرر شده است وقتی کم می آورند دست به دامان اهل صلاح و مصلحت بزنند. همگان درهای عقل و مصلحت و درایت را بر خود بسته اند. گویا برای باقی ماندن بر عرصه قدرت به صورت گسترده تفویض اختیار کرده اند.به عبارت دیگر قدرت مطلقه دست به دست شده، بی آن که اصل و اساس و منشا قدرت که مردم باشند در این دست به دست شدن دخالت داشته باشند. خیلی که می خواهند مبتکرانه عمل کنند موازی سازی را در جای عقل و تدبیر می نشانند و سبز علوی با مفهوم ضمنی خشونت ورزی اعلام موجودیت می کند تا رنگ سبز اعتراضی را خالی از معنا کنند و سبز اموی وارد فرهنگ سیاسی روزنامه کیهان می شود تا خصومت های تاریخ تشیع را تداعی و بازسازی کند. سیاست امنیتی فرسوده ای که پیش تر بدون کمترین پیروزی خود را به صورت زنان علیه زنان و دانشجو علیه دانشجو تعریف کرده بود، اینک در جای سبز علیه سبز وارد میدان شده است. سبز علوی ساختگی و امنیتی چه کاری پیش می برد ؟ کدام تکلیف حکومتی را اجرایی می کند ؟  اگر سبز علوی آمده است تا سبزاعتراضی را خفه کند و بکشد که تحصیل حاصل است. پیش تر با نامهای دیگری چنین می کرد. اگر آمده است تا آدمکشی را شکل و شمایل مردمی بدهد و لباس شخصی ها یا دستجاتی از بسیج را سبز پوش کند و احیانا نوار سبز بر دشنه و قمه و باتون و زنجیر آنها ببندد باز هم کاری از پیش نمی برد.
هزینه بر هزینه می افزایند و زود تر از آنچه پیش بینی می شود سبز علوی در تاریخ معاصرو مبارزاتی ایران و در فرهنگ سیاسی روزگار ما در جای نهاد سرکوب ثبت می شود. ایران که نهاد سرکوب کم ندارد. ایران نهادهای برخاسته از انتخابات سالم و آزاد کم دارد. ایران مطبوعات ازاد کم دارد. ایران مدیران پاسخگو کم دارد. ایران سیاستمدار شجاع که به هنگام با مردم عاصی راه بیاید و نگذارد کار از کار بگذرد و نگذارد از کشته پشته درست یشود کم دارد. ایران کمبود مدیریت بحران دارد. در نبود مدیریت بحران، سبز علوی بار خاطر می شود. ایرانیان یار شاطر می خواهند. هرگاه هرچه زودتر از درون حاکمیت ندای همدلی با آنها بر نخیزد طوفانی مهیب از راه می رسد. آقایان دارند به دست خود بر سرعت شتاب طوفان می افزایند. انگار نه انگار که انبوهی از تجربه های جنگی و بحرانهای سیاسی و تحریمهای اقتصادی پشت سر دارند. اهل تجربه را خانه نشین و فلج و آواره ومرعوب ساخته اند و به جاهلان تفویض اختیار کرده اند.در این کشتی که زندگی هفتاد میلیون نفر به خطر افتاده و با بی کفایتی  مدیران، جنگ شیعه و سنی هم به کام جنگ افروزان جهان بر دیگر مصیبت ها افزوده می شود، به خوبی می توان باور کرد دولتی در کار است که این دولت قصد خدمت به رفاه و امنیت با مفهوم انسانی آن را ندارد. در این وضعیت اگر دست دشمن داخلی در کار نیست، دست چه کسانی در کار است ؟
ایکاش حال که مقرر شده است نماد سبز را به سلسله اموی منسوب کنند، به نقد و نظر آن جوان دانشجوی ایرانی که وارد بیت قدرت شد و در برابر نماد قدرت سخنانی از جنس سبز بر زبان آورد اعتنا می کردند. حتی اگر حضور سبزگونه ی آن جوان رشید ایرانی از پیش برنامه ریزی شده باشد، واجد ارزش و اعتبار تاریخی است. او نمادی است از وجه اعتراضی ایرانیانی که با حکومت حرف دارند، بیش از آن که جنگ داشته باشند. جوان در بیت رهبری دستبند و شال سبز با خود نداشت، با این وصف سبز سبز بود. اگر کانون های قدرت سیاسی درهای خود را بر مردم نبسته بودند کار به اینجا نکشیده بود. مردمی که درها را بر آنها بسته اند و هرچه در کوفته اند فریادرسی نبوده است، عرصه ی عمومی و زمان ها و مکان های رسمی و پذیرفته شده را از دست نخواهند داد، مگر آنکه با آنها باب مذاکره را بگشایند.
به نقل از روزآنلاين

شناسايي مزدوران !!!


موافق خشونت نیستیم ولی نمی توان گذاشت وحشی ها و مزدوران نگران عاقبت خیانت های خود نباشند. این افراد که به زنجیر، میله ی آهنی و کلت کمری مسلحند در 13 آبان به جان مردم بی سلاح افتادند و آن ها را مضروب و مجروح و دستگیر کردند. عکس دست جمعی این افراد و عکس های تک تک این افراد را در زیر می گذارم. لطفا با توجه به تمام مشخصات قابل تشخیص (انگشتر، لباس، کفش، حالت مو، رنگ مو، کم پشتی یا پر پشتی مو، بلندی یا کوتاهی مو، شکل پیشانی، داشتن یا نداشتن ریش، حالت بدن، چاقی ویا لاغری و ...) در این عکس ها دقت کنید. امکان دارد یکی از آن ها در بسیج اداره/کارخانه و ... و یا در محله ی شما باشد. آن ها را به مردم بشناسانید. همچنین از عکس ها پرینت بگیرید و در مساجد، مدارس، دانشگاه ها، مترو، اتوبوس، تاکسی و ... آن ها پخش کنید. اگر از فریب خوردگان/مزدوران دیگر هم عکس دارید چاپ کنید و پخش کنید. خوبی دیگر این کار این است که وقتی این افراد بیشتر و بیشتر شناخته شوند دیگر نمی توانند به صورت نفوذی بین مردم جاسوسی کنند.

سپاس: از هم وطن نازنینی که عکسی به این بزرگی و با کیفیتی این چنین خوب گرفته سپاس گزاریم.
 


از عکس این افراد (13 نفر) پرینت بگیرید و در شهر پخش کنید تا مردم آن ها را بشناسند


لشگر مخلص خدا؟

یکشنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۸
بسیج  لشگر مخلص خداست. در و دیوارهای شهر و کتابهای مدرسه و صفحه های تلویزیون مدام می کوشیدند این جمله را در سر کودکان فرو کنند. اما بسیجی که ما در زندگی روزمره دیدیم هر چه بود مخلص نبود، لشگر خدا بود یا نبود را باید از خود خدا پرسید. برای نسل ما در مدرسه، بسیجی خبرچین بود، تازه ما چندان خلافی هم نداشتیم برای خبرچینان. هر چه بزرگتر شدیم بسیج هم هیولایی وحشی تر شد، خیابانهای شهر پر بود از گزمه های بسیجی، بسیجی شناسی خود درسی شده بود برای نسل ما برای دور ماندن از خطر.
بسیجی برای نسل من کسی بود که با موتورش جلوی تو را می گرفت و تهدیدت می کرد یا تو و دوست دخترت را به پایگاه بسیج می برد یا تو باید باجی به او بدهی.اینها تازه بسیجیهای دله دزد بودند، بسیجیهای زبر و زرنگتر یک باری به زور اسلحه ماشین یکی از آشنایان را برده بودند و اوراق شده تحویل داده بودند. اینها همه اما بسیجیهای خوب بودند بسیجی های بد مردم را که با دوست دخترشان می گرفتند  به پایگاه بسیج می بردند و عقده های جنسیشان را خالی می کردند.بسیجی خوب رشوه می گرفت و بسیجی بد متجاوز به عنف بود، یک نمونه اش در کرمان از پرده برون افتاد که روحانیت طالبانی نگذاشت چینی بر ابروی نگهبانان وفادارش بیفتد  و مجرمین با سلام وصلوات آزاد شدند ولابد این روزها در کهریزک مشغول خدمت به اسلام ومسلمین بوده اند. روزی که پرده ها برافتد و اسناد بیرون بیاید مشخص خواهد شد که چه تعداد از قتلها بدست همین ها انجام شده است، آمار تجاوزها شاید هرگز مشخص نشود چرا که  هنوز بسیاری حاضر نیستند بگویند مورد تجاوز قرار گرفته اند. چه بسیار خانواده هایی که توسط بسیجیان عزادار شده اند.چه بسیار زندگیها که توسط اینان نابود شده اند.
بسیجی از کودکی تعلیم می بیند که این مملکت ملک طلق اوست، تا وقتی  دستور فرمانده را اجرا کند و سرسپرده رهبر باشد هر کاری بکند ایرادی ندارد. یادم هست در دوران راهنمایی و دبیرستان دوستی داشتم، بسیجی بود و سر خیابان می ایستاد، تعریف می کرد که شبی با پسر حاج آقای مسجدشان به ماشینی ایست می دهند و ماشین نمی ایستد و پسر حاج آقای مسجدشان به سمت ماشین تیراندازی می کند. با خنده می گفت و هیجان  و اینکه چقدر جالب بوده و سرنشین ماشین وقتی ایستاده بود چقدر ترسیده بود و به قول او از ترس شلوارش را خیس کرده بود و  باقی ماجرا.کودکی 12 – 13 ساله را فرض کنید که از کودکی یاد می گیرد اگر به کسی گفت بایست و او نایستاد باید به او شلیک کرد.چنین کسانی وقتی بزرگ شوند به چه تبدیل می شوند؟ پاداش امثال آن نوجوانان اگر حتی فقط همین باشد نیز آنان را بس است.قدرتی غیرپاسخگو تا حد شلیک به این و آن. باز اما پاداش بسیجی همین قدرهم نبوده است، برای همین قدرت بی حساب پول می گرفته، هم در دوی پنج هزار متر کنکور بسیجیان بی استعداد سه هزار متر جلوتر از بقیه مسابقه را شروع می کردند، هم بدون داشتن لیاقت شغلهای آب و نان دار را بدست می آورند  و....
بسیجی اینک اما دیگر تمامی حد و مرزها را پشت سر نهاده، اینک بسیجیان شکارچیان انسانند.بسیج اینک علاوه بر پاداشی که برای کتک زدن و شکنجه کردن و تجاوزبه نوامیس مردم و آدم کشتن می گیرد-چند صدهزارتومان- برای شکار انسان جایزه می گیرد- نفری چند صد هزارتومان- تظاهرات سیزده آبان با بازداشت گسترده زنان و دختران همراه بود چرا که دستگیری زنان و دختران کم دردسر تر است و وقتی قرار است به ازای هر بازداشتی فلان مبلغ پول گرفت بهتر است که تلاش کمتر کرد تا سود بیشتر برد.منطق سود اینک به بهترین وجهی خود را نشان می دهد، آشکار است که بسیجی می فهمد و اتفاقا خوب هم می فهمد.این بسیجی دیگر آن فریب خورده ای نیست که بعضی بسیجیان سابق تعریف می کنند. که فردای پیروزی باید بخشیدش، اگر چه فراموش نکرد.بسیجی امروز آن است که نقشه می کشد، آنالیز می کند، حساب و کتاب می کند و سود و زیان هر عملش را می سنجد.چنین افرادی را نه می توان بخشید ونه فراموش کرد.
بسیج اینک لشگر شکارچیان انسان، لشگر مزدور شیطان و میراث شوم حکومت اسلامی است هم ارز جوانان نازی و اس اس، فداییان صدام، پیرهن سیاههای موسولینی و...آن کسی که اینک بسیجی است، آن کسی است که حقوق اساسی دیگران را پیشاپیش، به کرات و سیستماتیک نقض کرده است و از آنجا که حق محمولی دوموضعی است خود را در موقعیتی فاقد حقوق قرار داده است.دستگاه آدمکشی وشکار انسان حکومت اسلامی حساب وکتاب دارد، شکار می خرد و رسید می دهد، اما شکارچیان انسان  باید بدانند این رسیدها می مانند؛ روز پیروزی که برسد روسا آنقدر آشفته اند که نتوانند دفتر و دستک ها را نابود کنند، فردای پیروزی شمایید وملتی خشمگین که هر قدرهم زعمای قوم نصیحتشان کنند که خشونت بد است و فلان وبهمان، به گوششان نخواهد رفت.
فردای پیروزی که دیر نیست ملتی شما را شکارخواهد کرد، روسایتان با چمدانهای پر از پول به هر حال گوشه ای از دنیا مخفیگاهی برای خود خواهند یافت. برای شما اما هیچ پناهگاهی پیدا نخواهد شد، تا دیر نشده توبه کنید، به صفوف ملت بپیوندید؛و بشنوید که مردم از بسیجی خوب که یاد می کنند می گویند باهری و همت؛و خطاب به شما فریاد می زنند:ما اهل کوفه نیستیم، پول بگیریم بایستیم.
 به نقل از روزآنلاين

انتشارنام شاگردان آیت‌الله مصباح برای نخستین‌بار


 - سایت رجانیوز اسامی شاگردان، نزدیکان و همراهان سیاسی آیت الله مصباح یزدی را منتشر کرد.
این اسامی که تا کنون به صورت رسمی انتشار نیافته بود به شرح زیر است:
حجت الاسلام و المسلمین غلامرضا فیاضی ( مدرس فلسفه)
حجت الاسلام و المسلمین سید محمود نبویان (متخصص در علم کلام)
حجت الاسلام و المسلمین محمود رجبی
حجت الاسلام و المسلمین مرتضی آقاتهرانی(متخصص عرفان/ فارغ التحصیل از دانشگاه مک گی کانادا/ با سابقه اقامت طولانی در کانادا و امریکا)
سید محمدرضا طباطبایى  (مدیر جامعة الزهرا)
دکتر عباسعلى شاملى (استادیار مؤسسه آموزشى امام خمینى)
دکتر سید احمد رهنمایى(معاون اطلاع رسانی مؤسسه امام خمینى)،
 دکتر محمد فنایى اشکورى (استادیار مؤسسه آموزشى امام خمینى)
، دکتر شمالى (استادیار مؤسسه آموزشى امام خمینى)،
دکتر محمد جواد زارعان (رییس مرکز انتشارات مؤسسه امام خمینی)،
 اکبر میرسپاه (استاد دروس معارف قرآن)،
 سید محمد غروى (مدیر گروه روان شناسى مؤسسه امام خمینى)،
 محمد حسین بهجتی اردکانی (امام جمعه اردکان)،
 مجتبی مصباح یزدی
احمد جهان بزرگی
علی مبشری (رییس دادگاه‏های انقلاب اسلامی تهران)
پرویز داوودی (معاون اول سابق رئیس‌جمهور - مدیر گروه اقتصاد)
منوچهر محمدی (معاون وزیر امور خارجه - مدیر گروه علوم سیاسی)
عباسعلی کدخدایی (سخنگوی شورای نگهبان - مدیر گروه حقوق)
سیدمحمد غروی (سخنگوی سابق و عضو شورای مرکزی جامعه مدرسین - مدیر گروه روانشناسی)
غلامحسین الهام(سخنگوی سابق دولت و عضو شورای نگهبان)
 ابراهیم فیاض
حسین کچوئیان
موسی نجفی
سیداحمد رهنمایی
قاسم روانبخش
محمدناصر سقای‌بی‌ریا
 علیرضا پناهیان
 محمد فنایی نعمت‌سرا
محمود نمازی
 حسین جلالی،
محمدحسین برجیان،
علی مصباح یزدی
محمود دهقانی
عبدالمجید اشکوری
ابوالحسن حقانی
علی معصومی‌نیا
سیدمحمود نبویان
حمید کثیری
عبدالجواد ابراهیمی
محمدمهدی نادری
احمد و علی ابوترابی
 حمید رسایی
 احمد رهدار

به نقل از سفير نيوز

میر حسین موسوی: حاشیه پررنگ تر از متن شده است


من احساس می کنم تمایل قدرت برای مطلق کردن خود، در بخش های مختلف نظام یک فساد ساختار یافته، پیدا کرده است/ یکی از سئوال‌هایی که در انتخابات مطرح شد این بود که سیصد میلیارد دلار چه شده است؟/بنده اعتقاد قطعی دارم که واگذاری پیمانهای چند میلیارد دلاری به سپاه، نه نفع کلیت نظام است و نه به نفع سپاه.


کلمه: مهندس میر حسین موسوی  حدود دو هفته قبل در گفت و گویی تفصیلی با پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران که به مناسبت سالروز صدور پیام روشنگرانه ” منشور برادری” از سوی حضرت امام در آبان ۶۷
صورت گرفت، برخی از دیدگاههای خود در خصوص مسایل روز کشور را مطرح کرده است.این گفت و گو امروز در سایت جماران منتشر شد.
به گزارش جماران  ۹سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی، یاران روحانی رهبر انقلاب، گرد آمدن بر یکی از موثرترین حلقه‌های جامعه روحانی را برنتافتند و سودای جدایی و ایجاد مجمع دیگری کردند. رهبر کبیر انقلاب این زایش تاریخی شاگردان خویش را مبارک دانست و مجمع روحانیون مبارز از دل جامعه روحانیت اعلام موجودیت کرد. جریان جدیدی که معادلات سیاسی را در انتخابات پیش روی مجلس سوم به نفع خود تغییر داد و همچنین در رخدادهای سیاسی کشور نقش تاثیرگذاری پیدا کرد.
امام ضمن تایید این انشقاق، به نگارش توصیه نامه ای روشنگرانه به این دو جریان دست یازید، نامه ای که عطف به محتوای آن به “منشور برادری” شهرت یافت. ۲۱ سال پس از صدور منشور برادری از سوی امام خمینی(س)، سراغ یاران امام و بزرگان انقلاب رفته ایم تا مراد رهبر کبیر را از «وحدت» و «اختلاف» بپرسیم و چاره چالش های فراروی وحدت ملی و امنیت سیاسی را در برهه ای از حساس ترین دوران نظام جمهوری اسلامی از آنها بخواهیم.میرحسین موسوی نیازی به معرفی ندارد. همان که نخست وزیر مود وثوق امام خمینی (س) است و کاندیدای مطرح ریاست جمهوری دوره دهم.
در نشست دو ساعته اعضای تحریریه پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران با میرحسین موسوی ، او بارها از قانون اساسی به عنوان میثاق ملی و نماد وحدت یاد کرد و تفسیر نامتوازن آن را مهمترین عامل تفرقه دانست. با آخرین نخست وزیر در طبقه هفتم ساختمان صبا گفتگو کردیم، بنایی که به همراه چند بنای معروف دیگر، حاصل معماری مهندس هنرمند است.
گفتگو با مهندس میرحسین موسوی پیرامون منشور برادری چنین آغاز می شود: «وحدت بخشی از رویکردی است که حضرت امام خمینی (س)از اول انقلاب تا آخر عمرشان به آن توجه می کردند. امام کاملا توجه داشتند که مهمترین سرمایه ما وحدت ملی هست و تلاش می کردند این وحدت در گسترده ترین شکل خودش وجود داشته باشد. مردم دور هم باشند. هیچ نوع متن مهمی از ایشان نمی بینیم که به این مساله تاکید نکرده باشند.
میر حسین، وحدت را همزاد قبول کثرت اندیشه های سیاسی و فکری در جامعه معرفی می کند و می گوید: کثرت اندیشه ها و نظرات، امام را آزرده و پریشان نمی کرد بلکه اینها را به عنوان نعمتی برای جمهوری اسلامی می دانست. به نظر من ، گاهی خود ایشان با مهر تاییدی که روی این مساله می نهادند اختلاف را به عنوان یک ضرورت مطرح می کردند که درخشنده ترین رفتار امام در این خصوص، رضایت کامل ایشان با تشکیل مجمع روحانیون مبارز است.
نخست وزیر دوران دفاع مقدس بحران های دهه اول را بهانه محدود کردن فضای سیاسی از سوی حاکمیت نمی داند و اظهار می دارد: در عرف ملی و جهانی، رهبری کشوری که انقلاب کرده و درگیر آشوب های داخلی و جنگ خارجی است، باید به این سمت گرایش داشته باشد که اندیشه ها و افکار مختلف را در یک کانال قرار بدهد و سعی کند یک اندیشه در کشور حاکم باشد؛ ولی امام با تاکیدی که روی تشکیل مجمع روحانیون داشتند، نشان دادند که وجود مستقل دو گروه مجمع روحانیون و جامعه روحانیت مبارک بوده و این کثرت ضروری است.
مبادا به دلیل طرح تنگ نظرانه مباحث فقهی، مردم در حصاری قرار بگیرند که آزادی خود را از دست بدهند
مهندس موسوی به فرازی از “منشور برادری” در خصوص باز بودن باب اجتهاد در نظام اسلامی اشاره کرده و خاطرنشان می سازد: امام توجه داشتند که مبادا تکیه بر نظام ارزشی اسلامی و مباحث تام فقهی، منجر به این شود که اندیشه های دیگر و حتی خود این اندیشه ها خفه بشوند و امکان بروز و ظهور پیدا نکنند. امام مدام تاکید می کردند که در زمینه های فقهی نظرات مختلفی گرداگرد مسائل گوناگون می‌تواند وجود داشته باشد.
“” من به نظرم می آید که این موضع گیری ایشان که خیلی صریح و روشن است؛ تنها جنبه فقهی ندارد و متوجه فقها نیست بلکه بیش از فقها، به نظر من دغدغه مردم مد نظر امام است که مبادا به دلیل طرح مباحث تنگ نظرانه این بحث ها، مردم در حصاری قرار بگیرند که آزادی خود را از دست بدهند.
امام در باب باز بودن باب اجتهاد درجمهوری اسلامی،می فرمایند: در مسائلی که ادعای اجماع هم شده است، اقوال مخالف وجود دارد. این مساله مهمی است. یعنی یک مساله فقهی وجود دارد که تا الان علما روی آن اجماع کرده اند، بنابه فرمایش امام حتی در این مساله هم امکان اختلاف است. اگر دقت بکنیم ایشان معتقد به یک نوع تسامح و مدارا است. فضا را برای مجتهدها باز می کند تا بتوانند بر اساس مسائل و رویدادهای جدیدی که در فضای مدرن در حال رخ دادن است، نظر بدهند. حتی امام به مردم عادی که فقیه نیستند و به نظرات کارشناسی فقها رجوع می کنند، پیام داده که نسبت به مساله خیلی تنگ نگاه نکنند و بدانند که اندیشه های گوناگون راجع به آن وجود دارد.”"
تکیه بر تحجر یا اصالت دادن به آن می تواند کشور را دچار بن بست بکند
آخرین نخست وزیر معتقد است که «اسلامی که امام به آن اشاره دارد اسلامی است که دائم با مسائل گوناگون جامعه درگیر است و نظریاتش در حال تغییر و متناسب با شرایط جدید است و در حال پاسخ به آنها است. ایشان دنبال اجتهادی است که در برخورد با مسائل جدید و نو بتواند درک درستی از آن‌ها داشته باشد و به تبع مسائل جدید بتواند احکام متناسب با آن را ارائه کند. »
اومی افزاید:«قرآن، اسلام و انقلاب واژه هایی هستند که معانی سیالی دارند که بر اساس مسائل مختلف معانی گوناگون پبدا می کنند و حوزوی آشنا به مسائل و روشنفکرها، مسولین، مجریان و مدیران که با اندیشه های امام جوش خورده اند با این نگاه می توانند مشکلات را حل کنند و گرنه یک حالت تنگ نظرانه همیشه حاکم خواهد بود.»
“”حضرت امام در رابطه با تنگ نظری و تحجر – با توجه به بروز برخی مسایل – بارها صحبت کرده اند که شاید هنوز برخی از آن‌ها منتشر نشده باشد. ایشان توجه دارند که تکیه بر تحجر یا اصالت دادن به آن می تواند کشور را دچار بن بست بکند. مواردی هست که امام اخطارهای شدیدی به برخی افراد دادند که ذهنیت تنگی داشتند و مواظب بودند که این مساله نظام را با بن بست مواجه نکند.”"
میرحسین موسوی از نتیجه این تفکر فقهی امام در حوزه آزادی بیان چنین برداشت می کند: اولین ویژگی این تفکر این است که خیلی راحت نمی شود افراد را تکفیر کرد و آنها را خارج از مدار دین به حساب آورد. نمی شود به اعتبار اینکه کسانی که مختصر اختلافی با نظرات رسمی در یک گروه یا جمعی دارند، به عنوان افرادی که مخالف دین و نظام هستند، قلمداد کرد و مورد حمله قرار داد. این تنگ نظری ها به نوعی بر روشنفکران اعمال شده و به نوعی دیگر بر فقها. امام این نگاه را مخالف وحدت بر سر منافع ملی می دانستند.
وحدت بر اساس خویشاندی سیاسی طرح نمی شود
مهندس موسوی در ادامه این گفتگو تاکید دارد:«از نظر امام وحدت بر اساس خویشاندی سیاسی طرح نمی شود. در وحدت مورد تاکید امام، فامیل و دوست و آشنا به هم باج نمی دهند بلکه امام وحدت را به مولفه های منافع ملی و حیات طیبه نظام اسلامی بر می گردانند و همه جا به آن تاکید می کنند. بحث بر سر خدمت و ارزشهای بسیار اساسی و بنیادی است که کشور را برومند کند. منشور برادری حضرت امام، کاملا به مسائل حیاتی جامعه معطوف است. صلاح گروه های مختلف سیاسی، فقها، روحانیون، روشنفکرها و مردم است که روی آن فکر کنند و اندیشه های مختلف آنها بر اساس این پیام به هم پیوند بخورد. »
در ادامه این گفتوگو از مهندس موسوی پرسیدیم لحن حضرت امام در نامه به جریانات سیاسی موجود، خوش بینانه و خود این لحن ایشان وحدت بخش است. واقعیت چه بود؟ آیا فضای آن دوران اینگونه بود یا امام عمدا با این کار می خواهند به جامعه و گروه های سیاسی وحدت را القا نماید؟ پاسخ اما این چنین مهم بود: حقیقت این است که در آن شرایط که خود نامه هم به آن معطوف است، اختلاف هایی وجود داشت و جناح بندی هایی هم بروز کرده بود . شخصیت ها در نهادهای موازی حضور داشتند که این نهادها به جناح مخصوص خودشان تعلق داشت. دفتر تبلیغات اسلامی در کنار سازمان تبلیغات اسلامی، انجمن اسلامی در کنار جامعه اسلامی و غیره وجود داشت. در نهادهای مختلف چنین تقسیم بندی وجود داشت. آنچه من در رابطه با حضرت امام دقت کرده ام ایشان در حوزه اقتصاد، معیشت، رفاه و … ترجیح هایی داشت که من فکر می کنم با نظریات دولت خیلی نزدیک تر بود یعنی با جناحی که آن موقع سر کار بود.
وی می گوید :آنچه مهم است این است که هیچ کدام از این اختلاف ها، منجر به این نشد که در حلقه پیرامونی ایشان، افراد متعلق به جناح های مختلف حذف بشوند. همه اینها یکپارچه حضور داشتند. آقای عسگر اولادی بود، آقای مهدوی کنی بود، آقای موسوی خوئینی ها بود، آقای موسوی اردبیلی هم بود. این افراد همه در کنار امام بودند. بودن یک جناح در کنار امام به معنی حذف جناح دیگر نبود.
“”من خیلی روی این مساله فکر کرده‌ام. احساسم بر این است این حلقه ها، واسط ارتباط امام با بخشی از قاعده جامعه بودند. یقینا افردای که از طریق آقای موسوی خوئینی ها – که امروز مورد اتهام و فحاشی قرار گرفته اند – به امام وصل می شدند؛ از طریق آقای مهدوی کنی نمی توانستند وصل بشوند. همان هایی که از طریق آقای مهدوی کنی به امام وصل می شدند و سخنان اینها از طریق ایشان به گوش امام می رسید یقینا نمی توانستند از طریق آقای موسوی خوئینی ها وصل شوند. این خودش یک روش خوبی بود. برای همین ایشان در مقابل حذف هر کدام از این چهره ها در گرداگرد خودش به سختی مقاومت می کرد همه تا آخرین دم در کنار ایشان ماندند. حذف اینها، موجب اختلال می شد و این اختلافات را به بدنه اجتماعی می کشاند. حذف هر کدام از این چهره ها، به معنای حذف یک قاعده اجتماعی نبود، چرا که قاعده که حذف نمی شود؛ بلکه رابطه رهبری و بخشی از قاعده اجتماعی قطع می شد. به نظر می رسد این مساله غیر از اینکه بعد اعتقادی داشت، یک جنبه استراتژیک هم در ذهن امام داشت. ایشان هر کسی را که قصد خدمت داشت و نیت پاک داشت، در انقلاب اسلامی و نظام به نوعی مشارکت می داد. “”
امروزه تساهل و مدارای جامعه نسبت به اندیشه های مختلفدر سطح سیاسی بسیار کم شده است
مهندس موسوی در این باره که شما در گذشته مسئولیت‌های خطیری داشتید. الان هم در عرصه سیاسی حضور فعال دارید و همیشه مسائل را رصد می کنید. پس از انقلاب همه استعداد های بالقوه تفرقه در کشور پررنگ می شود، آشوب های منطقه‌ای، نزاع های قومی، هجمه تهدید کننده دشمن خارجی، فشارهای اقتصادی؛ همه پیش‌نیازها برای اینکه جامعه دچار تشتت و تفرقه بشود، وجود داشت و شرایط سختی بر جامعه حاکم بود که نظام این فضا را مدیریت می کند. الان سی سال پس از انقلاب، نظام به شرایط خاصی گام نهاده است. به نظر شما شرایط امروز خطیرتر است یا شرایط آن دوران؟خاطرنشان می کند:ما می توانیم از گذشته درس بگیریم اما دو تا موقعیت دشوار را به سختی می توان روی هم انداخت و با هم مقایسه کرد. ما آن موقع تازه انقلاب کرده بودیم و تازه از سلطه رژیمی درآمده و رو به نظام جدیدی آورده بودیم.
نظام سابق ریشه عمیق تاریخی داشت و اثر خود را در فرهنگ ، سیاست ، اجتما ع و ساختارهای حکومت گذاشته بود بعلاوه حرکتی که انقلاب آغاز کرده بود برخلاف نظم موجود جهانی تلقی می شد و بخاطر همین دشمنان زیادی در سطح جهان بود که مشکلات زیادی مثل کودتای نوژه، شورشها و حمله صدام برای ما به وجود آورده بودند. در سطح بین المللی هم حرکت های دیگری وجود داشت.آنچه در این شرایط به ما قدرت می بخشید، وحدت و همدلی بر گرداگرد یک ایدئولوژی بسیار پیشرفته، مترقی و به روز و یک نوع صیانت از این وحدت در مقابل امواج فتنه هایی که می توانست این وحدت را مورد حمله قرار بدهد، وجود داشت.
می می گوید :در حال حاضر یقینا خطرهای آن موقع را به آن شکل نداریم اما اینکه الان احساس می کنیم آسیب پذیرتر شده ایم، به نظر من عامل آن مشکلات داخلی است. زمان جنگ علی رغم همه مشکلات، احساس قدرت وصف ناپذیری می کردیم ولی الان چنین احساسی وجود ندارد.
به نظر من امروزه تساهل و مدارای جامعه نسبت به اندیشه های مختلف در سطح سیاسی بسیار کم شده است. آن موقع مشکلات اگر چه بیشتر بود، تحمل و سعه صدر هم بیشتر بود. اندیشه های مختلفی که با هم اختلافاتی داشتند می توانستند در کنار هم کار بکنند ولی الان متاسفانه چنین حالتی وجود داشت.
ارزشها در اقتصاد و تجارت و فرهنگ فرق کرده است
نخست وزیر دوران دفاع مقدس در بخش دیگری از گفتگوی خود ، در تبیین تفاوت های دهه اول و فضای فعلی کشور از حاکمیت ارزشهای بنیادی در آن دوران یاد کرد که همه را برای اجرای سالم قوانین بسیج کرده بود. وی اظهار داشت: « آن موقع اگر فساد اقتصادی مطرح می شد، سریع مورد توجه قرار می‌گرفت. کوچکترین فسادی، بزرگ دیده می شد. اگر در سطح دولتی گفته می شد که ده هزار دلار گم شده و تکلیفش روشن نیست و مشخص نیست کجا هزینه شده، ممکن بود که منجر به سقوط دولت بشود. در حالی که الان بحث میلیاردها دلار هست ولی هیچکس حساسیت نشان نمی دهد. من نمی خواهم کسی را متهم بکنم اما اینها مسائلی را در کشور به وجود می آورد که ما را آسیب پذیرتر می کند. آن موقع دغدغه همه رسیدن به این مساله بود که همه مردم از نعمات و امکانات و از فرصت هایی که یک کشور و نظام می تواند داشته باشد، بهره‌مند بشوند و صادقانه این خدمات در اختیار همگان گذاشته بشود. بحث، بحث مردم بود.متاسفانه امروزه این ارزشها در اقتصاد و تجارت و فرهنگ فرق کرده است.»
میرحسین موسوی به هدفمند کردن یارانه ها اشاره کرد و گفت: من مجبورم به نکته ای اشاره کنم. همین لایحه هدفمند کردن یارانه ها اگر اول انقلاب بود به این شکل طرح نمی شد. اصل این لایحه چیز بدی نیست. اما اینکه ما بیاییم از یک طرف حذف یارانه ها را مطرح کنیم و بنزین را گران نماییم و از سوی دیگر بودجه مترو داده نشود. از یک طرف امور مردم به دلیل بهای سنگین بنزین مختل شود و از طرف دیگر به تامین وسایل حمل و نقل عمومی اهمیت ندهیم، برای مردم مشکل ایجاد می کند. همه زندگی و شغل و درآمد ملت به رفت و آمد بستگی دارد. اگر ما حمل و نقل را گسترش داده باشیم این گرانی بنزین بار زیادی را روی هزینه های خانوار وارد نمی کند. اما اگر به دلیل وجود پاره‌ای از مسایل بین دولت و شهرداری، ارز مورد نیاز مترو تامین نشود و در حالی هدفمند شدن یارانه ها تصویب شود که مشکلات زیادی -مثل قرار داشتن مترو در بدترین شرایط تامین بودجه- وجود داشته باشد، چوب این مسائل را مردم می خورند.
وی تاکید می کند که لایحه هدفمند کردن یارانه ها اگر خوب اجرا بشود، دولت کارآمدی داشته باشد و از همه نیروها خوب استفاده کند و مشکلات مردم را حل کند ، ممکن است به کشور کمک کند. اما اگر اینگونه نشود، خداوند با هیچ کسی عهد و پیمان نبسته است. اگر داد مردم را دربیاورند، آنان را در برابر دولت قرار می‌دهند. »
دهه اول انقلاب یک نوستالوژی ملی است
وی با بیان اینکه حتی در شرایط جنگی افکار عمومی اجازه اظهارات متناقض و سیاست های دوگانه به دولت نمی دادند، گفت: اینکه یک نفر از یک طرف حرفهایی بزند و از طرف دیگر کارهایی بکند که پاسخی برای اعمال خود نداشته باشد، اشتباه است. الان ما جنین چیزهایی را زیاد داریم. این مساله ما را آسیب پذیر تر می کند و مشکلات ما را زیاد خواهد کرد.نخست‌وزیر دوران امام از دهه اول به عنوان یک نوستالوژی یاد می کند و اظهار می دارد : این حسی که در سطح ملی به دهه اول انقلاب وجود دارد، ناشی از این است که در شرایط آن دوران چون مردم می‌دانستند که همه توان نظام و دست اندرکاران در خدمت حل کردن مشکلات آنان است اگر جایی هم کم و کسری می دیدند، تحمل بالایی داشتند. می آمدند پشت سر دولت قرار می گرفتند.
« مردم با کم و کسری های کشور که خیلی زیاد هم بود و ناشی از فقر و جنگ و انفجار کشتی های نفتی، خطوط انتقال گاز و محدودیت های واردات و صادرات بود، می ساختند. مشکلات را حس می کردند ولی فریادشان بلند نمی شد. چون می دانستند که هم خودشان، هم کسانی که در خدمتشان هستند برای حل این مساله تمام توان خود را به کار گرفته اند. برای همین با یک همکاری وسیع و صبر بزرگ در سطح ملی روبرو بودیم که هم اختلافات را از بین می برد، هم مشکلات را حل می کرد و هم پشتوانه قوی برای نیروهای رزمنده ما در جبهه بود.
در چنین شرایطی که کمبودهایی وجود داشت، مردم بچه های خود را به جبهه می فرستادند و طلاهای خود را به دولت می بخشیدند تا بلکه بخشی از هزینه های جنگی را تامین بکنند. این مساله احساسی از امنیت و آرامش را در کشور ایجاد می کرد که هنوز هم ذائقه و سابقه اش در جامعه مقداری مانده است. الان متاسفانه چنین چیزهایی نیست.
اجرای متوازن قانون اساسی همه را دور یک میثاق ملی جمع می کند
مهندس موسوی در پاسخ به این پرسش که اصولی که بر آنها باید وحدت کرد چیست؟ چگونه باید وحدت را تعریف کرد؟ به نظر می‌رسد در مفاهیم اساسی مانند منافع ملی یک تعریف واحد مورد قبول و اجماع نیست. چرا؟ می گوید:به این دلیل که توجهی به قانون اساسی نداریم.در متن قانون اساسی همه مسائل بصورت متوازن در مطرح شده است و نمی شود ما بخشی را برجسته نگاه کنیم و بخش دیگر را کم رنگ ببینیم. الان جناح ها و مسئولان مختلف به مذاقشان خوش می آید که تکه ای را برجسته کنند و تکه دیگر را ضعیف نمایند؛ این درست نیست. اینها بخش های به هم پیوسته است. مخصوصا بخش مربوط به آزادی ها (آزادی بیان، آزادی اجتماعات، آزادی عقیده … )،شوراها، اصل عدم تجسس، مساله زبان های قومیت های و آموزش آنها و …، اینها هیچ خطری را برای کشور ایجاد نمی کنند بلکه وحدت بخش هستند. بنده نوعی نمی توانم با سلیقه خود بگویم که اجرا یا عدم اجرای این اصل، صلاح نیست.
“” توجه کنید که در زمان جنگ در کشورهای مختلف، انتخابات یا انجام نمی شود و یا بسیار تصنعی برگزار می گردد. در زمینه اجرای قانون مشکل پیدا می شود اما در تمام دوران جنگ ما باوجود همه بحران ها و مشکلات وسیعی که بود «انتخابات» ها علی رغم هزینه هایی که داشت، پشت سر هم انجام شد و نظام به قوت خود باقی ماند. کسی به ذهنش نرسید که کار دیگری بکند.تنها موردی که تاخیر انداخته شد، اجرای قانون شوراها بود. دلیل آن هم نظریات مختلف مسوولان بود وآن زمان من اعتقاد داشتم برای عدم تمرکز دولت قانون شورا یکی از مهمترین راهکارهای ممکن است. برخی مخالف این بودند می گفتند زمان جنگ احتمال دارد مشکلات اساسی در برخی از مناطق خصوصا مناطق مرزی داشته باشیم.
ما در دولت اقدام کردیم قانون را به مجلس بردیم و زمانی هم برای انتخابات شوراها معین کردیم. در آستانه انتخابات، عده‌ای از استاندارها به امام نامه نوشتند که این مساله به تاخیر انداخته شود. حضرت امام ملاحضه کردند. بعد در جلسه روسای سه قوه تصمیم بر این شد که انتخابات به بعد از جنگ وانهاده شود.بحث این بود که ما همه اصول را پیاده کنیم ولی الان این اعتقاد زیاد وجود ندارد. برخی اصول پررنگ شده و برخی اصلا کنار گذاشته شده اند. عدم اجرای درست قانون می تواند یکی از عوامل تفرقه باشد و از سوی دیگر اجرای متوازن آن می تواند همه را دور یک میثاق ملی جمع کند .”"
شکستن پی در پی نهادها یا تخریب قوانین بویژه قانون اساسی حلال مشکلات ما نیست
از مهندس موسوی پرسیدیم شما می فرمایید که اگر همه اصول قانون ساسی بصورت متوازن نگریسته و عمل شود، بخش بزرگی از این مشکلات حل می شود. آیا احساس نمی کنید که قرائت از برخی از اصول قانون اساسی آنقدر فربه هستند که اصول دیگر را به خودی خود کم رنگ می کنند؛ بطوری که مفسران و مجریان آن اصول را خیلی مورد توجه قرار می دهند و متوجه اصول مهم دیگر نمی شوند؟ همین امر باعث شده است که برخی از لزوم بازنگری در قانون اساسی سخن به میان آورند.
وی پاسخ داد : مشکلاتی در جامعه داریم که بخشی از آن به میراث های ما بر می گردد. رفتار، علایق و کردار سیاسی ما بیش از شکل و ظاهر قانون اساسی درموضع گیری های نظام ما موثر واقع شده است و گرنه ما در جهان کشورهایی داریم که از نظر شکلی و محتوایی جوامعی کاملا دموکرات و باز هستند اما وقتی به قانون اساسی آنها توجه می کنیم و به رویه هایی که باید به آن رجوع کنند، نگاه می کنیم، می بینم که خشک تر از قانون اساسی ما در آن کشورها وجود دارد ولی رویه هایی که برای نهادینه کردن مردم سالاری در آن کشورها استقرار پیدا کرده، منجر به این شده که تفسیر آن چارچوب های خشک سنتی، مشکلی برای دموکراسی و آزادی به وجود نمی آورد. نمونه اش چند کشور اروپایی که اگر نگاه بکنید اصول بسیار سنتی مبتنی بر نظام شاهنشاهی در آن هست. وی اضافه می کند : شکستن پی در پی نهادها یا تخریب قوانین بخصوص قانون اساسی حلال مشکلات ما نیست. این خودش می تواند یک نوع آشوب و آشفتگی را در کشور ایجاد کند. توجه به مسائل اجتماعی-سیاسی ریشه داری که در تاریخ کشور و فرهنگ ما وجود دارد، مهم است. مخصوصا اگر ما دقت بکنیم که خود قانون اساسی نیست که در حقیقت این مساله را ایجاد می کند بلکه نوع تلقی از قانون است که با تکیه بر نیروهای اجتماعی و فرهنگی به این مشکلات عمق می بخشد.
یک ذهنیت نقاد مردمی که نسبت به سرنوشت خود حساس هست، با استفاده از تمام فرصت ها برای جمع شدن بر اصول قانون اساسی می تواند به ما مجال دهد که ما تفسیرهای متعالی تر این قانون را اجرا نماییم. البته قانون اساسی هم وحی آسمانی نیست و بر اساس مقتضیانت زمان می تواند در چارچوب پیش بینی شده مورد تجدید نظر قرار بگیرد.
مهندس موسوی تاکید دارد : من مشکل را بیش از آنچه که فربه بودن یک اصل و سنگینی بر اصل های دیگر ببینم در برخی از سنت های اجتماعی فرهنگی می بینم که با رویه های نادرست انباشت شده در طول تاریخ و ایجاد رویه های غلط جدید، به نوعی به کرختی رسیده است. کرختی تنها به حکومت مربوط نیست. به کسانی که شهروند عادی هستند هم مربوط می شود. البته من نقش تربیتی حاکمیت در فرهنگ پذیری جامعه و آشنایی آنها با حقوق خود را خیلی موثر می دانم. وقتی حضرت امام بر می تابید که افکار و اندیشه های مختلفی وجود داشته باشند، این خودش در فرهنگ جامعه تاثیر زیاد می گذاشت. امام دائم به ملاک ها و معیارهای جمعی در تصمصم گیری ها برمی گشت.
اگر در یک نظام، مردم برایشان عادی باشد که حقوقشان پایمال بشود و آنها چیزی نگویندآن نظام بسوی دیکتاتوری و خشونت سیر می کند
مهندس موسوی در ادامه با بیان اینکه شیوه تفسیر حاکمیت در رابطه با قانون اساسی از یک سو اهمیت فوق العاده ای دارد و در سوی دیگر، سمت گیری مردم و روشنفکرها هم اهمیت زیادی دارد. امام حق را گرفتنی می دانند. آزادی را گرفتنی می دانند. آزادی را جزو حقوقی می دانند که باید مردم باید دنبال بکنند و به از دست دادن ارزشهای بنیادی تن در ندهند.این برای ما یک اصل است. اگر در یک نظام، مردم برایشان عادی باشد که حقوقشان پایمال بشود و آنها چیزی نگویند؛ آن نظام بسوی دیکتاتوری و خشونت سیر می کند. اینجاست که نقش مطبوعات، رسانه ها، روشنفکران، مردم، ادبیات سیاسی و فرهنگی اهمیت پیدا می کند.گفت:البته همه نظام ها با این مساله روبرو هستند. در کشورهایی که جامعه کمی به پختگی رسیده است، یک ذره محدودیت که در برابر حقوق مردم ایجاد می شود، بلافاصله موج اعتراض ایجاد می شود و این کار نهادینه شده است.
وی می گوید : ما از دوران مشروطیت قدم های زیادی پیش گذاشتیم. وضعیت امروز ما نه با دوران مشروطیت و نه با سی سال پیش قابل مقایسه نیست. قدم هایی پیش گذاشتیم اما اینکه بگوییم این راه در نقطه ای به پایان رسیده و مردم بروند در خانه خود بخوابند و هیچ خواسته ای نداشته باشند و مساله خوبخود حل بشود، اشتباه است. مطالبه مردم از حاکمیت و تفسیر روشن اندیشانه حاکمیت از قانون اساسی به نحوی که به ملت کمک کند، راه حل مشکلات است
بنده اعتقاد قطعی دارم که واگذاری پیمانهای چند میلیارد دلاری به سپاه نه نفع کلیت نظام است و نه به نفع سپاه
نخست وزیر دوران دفاع مقدس تاکید می کند :«حساسیت شدیدی در فرامین حضرت امام نسبت به مسائل مالی بود. یک زمانی در کشور این بحث آغاز شد که نیروهای مسلح نیاز مالی دارند و باید وارد فعالیت های تجاری شوند. من مخالف بودم و اعتقاد داشتم که این مساله کشور را با مسائل مختلفی روبرو می کند. می گفتند نیروی نظامی می خواهد کار عمرانی بکند. من گفتم نیروی نظامی که در پی آن باشد که که قیمت دلار چند است دیگر به وظایف خود عمل نمی کند و فساد هم ایجاد می کند. استدلال آنها این بود که در قانون اساسی اصولی داریم که در زمان صلح، ارتش و سپاه می توانند در سازندگی کشور کار کنند. من گفتم، بله در حد خود می توانند این کار را بکنند بدون اینکه از انجام وظایف خود جدا شوند و نیازی نیست که در مسائل مالی وارد شوند.
نیازهای مالی آن‌ها باید در دولت و وزارت دفاع حل و فصل بشود. بنده اعتقاد قطعی دارم که واگذاری پیمانهای چند میلیارد دلاری به سپاه نه به نفع اقتصاد کشور است و نه به نفع سپاه و نه نفع کلیت نظام. این رویکرد به تنهایی میتواند کشور را در معرض خطر قرار دهد .وی می افزاید : در سه چهار سال اخیر اینگونه مسائل ابعاد وسیع تری پیدا کرده است . توسعه موسسات پولی عجیب و غریب هم در میان نیروهای نظامی و انتظامی مشکل ایجاد کرده و هم در میان مردم. فکر نکنیم که سپاهی عزیزی که در مرزهای کشور شهید می شود، نفعی از این برده است. خیر، این فعالیت اقتصادی برای خود شبکه ای ایجاد کرده که این شبکه، شبکه اقتصادی صرف نیست مقاصد سیاسی هم دارد و این به نفع کشور نیست. حضرت امام این مساله را بارها مطرح کرده است، اگر به آن عمل می کردیم به اینجا نمی رسیدیم. »
هستند کسانی که نان خود را از راه دروغ و تهمت می خورند
مهندس موسوی در این باره که امام در نامه خود از واسطه هایی سخن می گوید که القای بدبینی می کنند و توصیه موکد دارند که از اینها پرهیز شود. اینها کی هستند؟ چکار می کنند؟ می گوید : هستند کسانی که نان خود را از این راه می خورند. واقعا من نمی دانم دین و ایمان دارند یا نه. الان فضای تهمت خیلی رواج دارد. ما افرادی داریم که اگر پرونده هایشان با نگاه امام گشوده شود پرونده های بسیار آلوده ای دارند. اینها آمدند یکدفعه یک حرکت عظیم مردمی را می گویند که به منافقین ارتباط دارند و … . اینها همان کسانی هستند که آتش بیار معرکه هستند و نفع خودشان برای رو نشدن پرونده هایشان در این است که دائم این اختلافات را در کشور به هم بزنند و بدبینی ایجاد کنند. در حالی که به سود همه هست که حقوق مردم را بشناسند و خوش بینی ایجاد کنند. اینکه یک عده ای این وسط بیافتند و بگویند این با بیگانه ارتباط دارد و … این کار بزرگ کردن بیگانه است اگر بیگانه ها اینقدر بزرگ هستند که می توانند اینهمه آدم را به صحنه بیاورند که ما باید دستهایمان را ببریم بالا و از کل انقلاب اسلامی استعفا بدهیم.
مهندس موسوی در پاسخ به پرسش که این فضای بد بینی را چه کسانی می سازند؟ می گوید : یقینا یک عده از ساختن فضای بدبینی سود سیاسی می برند و عده ای دیگر سود شخصی. مشهور بود که کسی در حضور حضرت امام واقعا جرات اینکه از دیگری غیبت کند و جوسازی و بدگویی بکند، نداشت. ایشان در همان جا جواب تندی می داد. بنده مواردی شاهد بودم که امام در برابر این مسائل تند می شد. این اثر جانبی در جامعه داشت. اینکه باید مراقب کسانی که آتش بیار معرکه هستند و فضا را آلوده می کنند، بود.از او پرسیدیم که امروزه عده ای بر ضرورت وحدت تاکید می کنند و گروهی با مساله وحدت مخالفت می کنند. مسائلی از سوی برخی از افراد مطرح می شود می گویند اول محاکمه بعدا وحدت و از این قبیل. شما این را چگونه می بینید؟.مهندس موسوی پاسخ داد:جنگ سیاسی و قدرت طلبی است. در این میان آنچه مطرح نیست، معنای وحدت است. یک عده ای نفعشان بر این است که در این کشور اختلاف باشد و دایره نظام و متن نظام روز به روز تنگ تر و لاغرتر بشود. امام سعی می کرد که متن واقعی انقلاب و جامعه غنی باشد. بزرگترین حجم را داشته باشد و حاشیه، کوچکترین حجم ممکن را داشته باشد. موقعی که در وصیت نامه سفارش می کنند که کسانی که از انقلاب بریدند، بازگردند؛ نشان می دهد که حتی آن حاشیه کوچک را هم بر نمی‌تابند. می خواهند همه در دریای وحدت قرار بگیرند.
امروز حاشیه نظام از متن پررنگ تر شده است
مهندس موسوی در ادامه با بیان اینکه امروزه حاشیه نظام از متن فراتر رفته است می گوید : آنچه امروزه اتفاق افتاده این است که حاشیه از متن فراتر رفته است و متن خیلی لاغر شده است. من فقط نمادین می گویم که در این حاشیه تعداد وسیعی از مدیران و روحانیون، بخشی از مراجع، چند رییس دولت و حتی رییس مجلس داریم. به این که نمی شود حاشیه گفت. این نقل مکان است. در چنین حالتی آن کسانی که در متن اصلی باقی می مانند به دلیل عدم برخورداری از این حاشیه بزرگ، مجبورند در یک حالت پادگانی و فیزیکی به افراد معدودی تکیه بکنند و این همان چیزی است که به نفع کشور ما نیست.وی افزاید : مصلحت کشور این است که آن فضایی که به عنوان غیر خودی برای خود تعریف می کنند، در کوچکترین سطح و اندکترین وجه ممکن باشد. اگر غیر از این باشد، باید در رفتار خود شک کنیم. نمی شود که در کشور هزاران هزار مدیر برجسته ای که خدمت کرده اند همه را کنار بگذاریم و به حاشیه ملحق بکنیم.
“”الان یک عده ای کشف کرده اند که موسوی خوئینی ها توده ای است یعنی همین شخصی که شاگرد امام است. می گویند گروه فرقان پیش ایشان درس خوانده اند. اگر اینجوری باشد فکر می کنم ما در نظام یک نفر را نمی توانیم پیدا کنیم که با این و آن ارتباط نداشته باشد. وقتی ما مسائل را به این اندازه تقلیل می دهیم این نشان بیماری است که در جامعه ما گسترش پیدا کرده است. همه باید نگران باشیم.”"
وی مثال دیگری هم می زند که این مساله بسیار مهمی است که ما یک همایش دوسالانه کاریکاتور بگذاریم و بیش از صد نفر از بهترین کاریکاتوریست ها اعلام کنند که ما در این دوسالانه شرکت نمی کنیم. این اتفاق بزرگی است. ما اگر این را علامت بگیریم، مشکلات را حل می کنیم. علامت ها همیشه در کلان جامعه نیست اگر در بخشی از جامعه آنها را ببینیم ، می توانیم به حل مشکلات برسیم. اینکه بیشتر سینمایی های، نویسنده ها، نقاش ها و … در حاشیه قرار می گیرند، این علامت خطر برای کشور است.
دچار کرختی جذام‌وار شده ایم
مهندس موسوی در ادامه در توصیف اوضاع امروز به این نکته اشاره می کند که ما دچار کرختی جذام‌وار شده ایم او سپس توضیح می دهد : ما دچار کرختی جذام‌وار شده ایم. یک یخش هایی از بدنه‌ی انقلاب جدا می شود و متوجه نمی شویم. این وضعیتی است که ما الان متاسفانه داریم و نگرانی امام در منشور برادری توجه به این قضیه است که حساسیت ها را در اوج خودش در میان نیروهای مسوول حفظ کنند.
“”در اوایل سال ۵۸ چند نفر از هند آمدند و خواهان حضور گروهی در آن جا جهت معرفی انقلاب اسلامی شدند. بنده از طرف شهید بهشتی مامور شدم که پس انتخاب چند نفر به هند رفتیم. یک روز که روی پله های مسجد جامع دهلی نشسته بودیم دیدم کنار من یک جذامی نشسته است که قسمتی از انگشتان و پاهایش افتاده است از یک دوست هندی پرسیدم که چرا اینجوری شده؟ گفت، بدن این فرد کرخت است . وقتی تکه تکه می افتد شخص متوجه نمی شود. ما دچار کرختی اساسی جذام‌وار شده ایم. وقتی می بینیم افرادی که برای نظام دل می سوزانند و چیزی از نظام نمی خواهند و حرفشان هم بازگشت به قانون اساسی و اصول است و ما راحت آنها را مورد هتاکی قرار می دهیم و حتی مثلا به آقای کروبی حمله فیزیکی می کنیم ، باید بدانیم که یک کرختی اساسی پیدا کرده ایم.”"
وی در پاسخ به این پرسش که آنچه از خاطرات امام و یاران ایشان از دهه اول بر می آید ، این تصویر را ایجاد می کند که آزادی سوال و انتقاد و مخالفت با نظرات دیگران و ایشان در آن زمان معمول بوده است، چرا امام که خود نظریه پرداز ولایت فقیه بودند، مساله تمکین مطلق را در این موارد مطرح نمی‌کردند؟ هم می گوید : البته در آن دروان به دلیل محبوبیت امام، مخالفت با ایشان یک نوع بدبینی نسبت به شخص در جامعه ایجاد می کرد اما این مانع از آن نبود که افراد و نهادهای مختلف ار جمله مجلس نظر خود را اعلام نکنند. من افراد مختلفی را یادم هست که حرفهای درشتی هم در رابطه با امام زده بودند و فکر نمی کردند به نظر امام رسیده است. بعدا فهمیده بودند و از ایشان وقت خواسته بودند و ایشان بلافاصله وقت داده بود. این مساله در سطح جامعه هم انعکاس پیدا می کرد. تحمل، مدارا و آزاداندیشی بخشی از اعتقادات دینی ما است که هیچ نوع تناقضی با مساله قانون اساسی ندارد بلکه قانون اساسی در همه جا به این مساله تاکید کرده است. البته بیم آن هست یک موقع اجماعی پیش آید که به دلیل ناکارآمدی و بدعمل کردن ما، مردم در هیچ موردی را قبول نکنند. من فکر نمی کنم در اصل آن چیزی که انقلاب برای آن اتفاق افتاد، مشکلی باشد. مشکل در عملکرد ما است. اگر زمانی مردم تصمیم جمعی و اجماعی بگیرند در برابر موج آن نمی شود ایستاد.
به نفع کشور است که بر سر یک امر مهم و بنیادی بنام قانون اساسی اجماع کنیم
مهندس موسوی در پایان این گفتگو ابراز می دارد :آنچه من مطرح می کنم از نظر سیاسی به عنوان یک فرد کوچک که مختصر آشنایی با وضع کشور دارم این است، به نفع کشور ما است که بر سر یک امر مهم و بنیادی بنام قانون اساسی اجماع کنیم. ممکن است بنده و شما عقاید متفرع و مختلفی داشته باشیم ولی لازم است که بر همین قانون اجماع بکنیم و مشکلات را حل کنیم و از این تفرق بیرون آییم و اصلاحات خوبی را در کشور انجام بدهیم . من این را بهترین مساله برای اجماع می دانم . خود قانون اساسی هم وحی نیست و اگر لازم باشد میتواند اصول آن مورد تجدید نظر قرار گیرد همانطور که در سال ۶۸ اینچنین شد .ما اگر این اجماع را داشته باشیم، در فضایی که حضرت امام در این منشور می فرمایند، قضیه بگونه ای خواهد بود که باز هم مردم مدافع ارزشهای اسلامی خواهند بود. اگر مشکلات حل شود مردم دنبال حاکمان می آیند ولی اگر ببینند که آنها را بدبخت تر می کنند، فشار بیشتر می کنند، مشکلات را زیاد می کنند؛ به نظر من اصلا نمی شود روی آن حساب کرد.
وی می گوید : اینکه به مردم بگوییم علی رغم همه بدی ها و ضعف ها و فساد ها پشت حاکمیت بایستید؛ این جوانمردانه نیست. نظام باید مشکلات همه مردم را حل کند یا اینکه در جاهایی که نمی تواند کاری بکند، مردم را قانع سازد. از تکنولوژی هسته ای تا سیاست های اقتصادی و کارآمدی. مردم از این نظام انتظار دارند.
سخن پایانی مهندس موسوی هم یک توصیه و هشدار بود : مردمی که در انقلاب به صحنه آمدند یقینا برای این تحمل اینهمه مشکل نیامدند. آنها آمده بودند تا به رفاه و آزادی برسند. اگر درست عمل نکنیم این فضا از دست می رود نه اینکه ما می خواهیم از دست برود، خودش می رود. حکومت باید مشکلات مردم را حل کند. مثل دفاع مقدس که اگر مردم نبودند دشمنان می آمدند کشور را می گرفتند. آنها که دیگر چرتکه نمی انداختد که اینها مسلمان هستند و باید مراعات کنیم. مشکلات کشور همچنین شکلی دارد اگر دولت در مسائل مختلف کارآمد نباشد مردم برنمی تابند و اعتراض می کنند. عدم کار آمدی به طور قطع به سلب مشروعیت نظام ختم می شود .
به نقل از سايت كلمه

متن کامل سخنرانی دکتر محسن کدیور در دانشگاه نورث وسترن شیکاگو

صبح دوشنبه، 18 آبان 1388

ضرورت‌های نخستین مرحله جنبش سبز

دکتر محسن کدیور، اسلام شناس و فیلسوف مسلمان ایرانی و از پیشگامان جنبش سبز، در آخرین سخنرانی خود در تاریخ نهم آبان ماه امسال و در آستانه مراسم ۱۳ آبان مطالب مهمی را در مورد ضرورت‌های نخستین مرحله جنبش سبز در دانشگاه نورث وسترن شیکاگو عنوان نمودند. در این سخنرانی مهم دکتر کدیور علاوه بر تجزیه و تحلیل آخرین رویدادهای سیاسی کشور از جمله نقد رهبری توسط دانشجویان نخبه و زندانیان سیاسی و نیز لزوم پرهیز از افراط و تفریط و سیاست خارجی جنبش سبز، به طرح ضرورت‌هایی که در نخستین مرحله جنبش سبز باید مورد امتنان گروه‌های مختلف سیاسی و فرهنگی حامی جنبش سبز قرار گیرد پرداخته‌اند. متن کامل پیاده شده این سخنرانی برای اولین بار توسط سایت موج سبز آزادی منتشر می‌شود:


بسم‌الله الرّحمن الرّحیم

خدمت خانم‌ها و آقایان، اساتید، دانشجویان و هموطنان عزیز ایرانی در دانشگاه نورث وسترن شیکاگو سلام عرض می‌کنم و از برگزارکنندگان جلسه تشکر می کنم. مخاطب اصلی سخن در این جلسه مطابق ضرورتی که ما الان در ایران با آن مواجه هستیم، هموطنان داخل ایران هستند. لذا مخاطبینی حقیقی و مخاطبینی مجازی داریم. اجازه بدهید بیشتر براساس نیازهای مخاطب مجازی‌ام صحبت کنم. اگر برخی از سخنان من برای هموطنان حاضر مناسب به نظر نمی‌رسد، فرض من این است که این سخنرانی به اشکال مختلف مجازی برای هموطنان داخل ایران منتشر می‌شود (در یوتیوب، فیس‌بوک و رادیوهای اینترنتی...)، گویی که داریم با هموطنان‌مان در داخل ایران سخن می‌گوییم.

مباحثی که در این جلسه می‌خواهم با شما در میان بگذارم نکاتی است که حداقل در یک ماه اخیر - یعنی در فاصله‌ی سخنرانی قبلی تا این سخنرانی - پیش آمده و نوعی گفتگو با دوستان عزیز ایرانی است به‌خاطر مسایل بسیار مهمی که الآن فراروی ما قرار گرفته است.
این لحظاتی که ما در آن به‌سر می‌بریم می‌توان گفت در تاریخ سی‌ساله‌ی اخیر ایران بی‌سابقه بوده است. ما در یک موقعیت ساخته شدن مجدد ایران قرار گرفته‌ایم. این موقعیت بعد از وقوع انقلاب اسلامی دومین موقعیت مهم در تاریخ معاصر ایران است و حتی از موقعیتی که دوره‌‌ی اصلاحات در ایران ایجاد کرد مهم‌تر است. در این جلسه مجموعا به هفت نکته اشاره خواهم کرد که همگی حول محور "ضرورتهای مرحله نخستین جنبش سبز" تنظیم شده است.

دادخواهی کاوه جوان در حسینیه سلطان جائر

نکته اول: واقعه‌ای که سه روز پیش در ایران رخ داد از ابعاد مختلف قابل توجه است. یک دانشجوی نخبه‌ی دانشگاه شریف به‌نام محمود وحیدی نیا در جلسه‌ای که توسط رهبر جمهوری اسلامی به‌شکلی بسیار متعارف – متعارف در این رژیم- ترتیب داده شده بود، تا صرفا یک شوی تلویزیونی برای عادی جلوه دادن مسایل اخیر در ایران به ‌نمایش دربیاید، با سخنان شجاعانه‌ی خود همه‌ی کشور را تحت‌الشعاع قرار داد. می‌شود گفت اگر در دهه‌ی اول جمهوری‌اسلامی مرحوم آیت‌الله خمینی ذکر کرد که رهبر ما آن نوجوانی است که خود را به زیر تانک می‌اندازد – یعنی محمدحسین فهمیده- ، می‌توانم بگویم الان در اوایل دهه‌ی چهارم جمهوری‌اسلامی رهبر ما امثال محمود وحیدی نیا دانشجوی دارای مدال طلای المپیاد ریاضی جهانی است که با شجاعت تمام صدای ملت خودش را در برابر یک سلطان ستمگر به جهانیان اعلام می‌کند. و در شرایطی این سخنان را به‌زبان می‌آورد که چون مقابل دوربین‌های تلویزیونی بوده و خبرنگاران حضور داشته‌اند به‌هیچ‌وجه امکان سانسورش نبوده است. و مجبور می‌شوند سخنانش را بشنوند و در سایت مقام رهبری هم بخشی از سخنانش - و نه همه‌ی آن- منعکس شود. و برای اولین بار در تاریخ جمهوری‌اسلامی در روزنامه‌ی کیهان یعنی روزنامه‌ی متعلق به رهبری مجبور ‌می‌شوند این گفته‌ را بیاورند که «چرا اجازه نمی‌دهید از رهبر انتقاد شود؟ مگر شما خود را جایزالخطا نمی‌دانید؟ اگر این‌گونه با خشونت با مردم خود برخورد کرده‌اید حتما منتظر باشید که وقایعی تلخ‌تر از این اتفاق بیفتد» (نقل به مضمون) و از رویه‌ی صدا و سیما انتقاد کند، از رفتار نیروهای انتظامی و سپاهی با مردم انتقاد کند و خواستار تغییر این رویه شود.

فکر می‌کنم این واقعه فارق از همه‌ی وقایع یک درس دارد، این جوان بیست و چند ساله که معلوم نیست بعد از این سخنرانی چه به روزش آمده، مبهم است که آزاد است یا دستگیر شده یا هر اتفاق دیگری برایش افتاده - اما نامش در تاریخ ایران به‌نیکی باقی خواهد ماند، در برابر حاکم ایستاده و این‌گونه رشیدانه سخن گفته است. و در سرزمین کاوه‌ی آهنگر باید مقابل ضحاک این‌گونه سخن گفت. به فرموده پیامبر (ص): "افضل الجهاد کلمة عدل عند امام جائر" (بالاترین جهاد دادخواهی نزد پیشوای ستمگر است). امروز هر کدام از ما باید مانند محمود وحیدی نیا وظیفه‌ی خود را ایفا کنیم. من این جوان را مقایسه می‌کردم با برخی از مراجع تقلید ساکت در حوزه‌ی علمیه، با برخی از اساتید محترم علوم‌انسانی، علوم دقیقه و بقیه‌ی اساتید دانشگاه در ایران. کسانی که جوایز کتاب سال جمهوری‌اسلامی و مانند اینها را دریافت می‌کنند. به‌نظر می‌رسد دانش و فهم اجتماعی هیچ‌کدام از آن‌ها به‌اندازه‌ی این جوان نبوده است. می‌خواهم بگویم همه‌ی این علما، اعم از اساتید دینی، حوزه و دانشگاه، باید از چنین جوانی درس بگیرند. او فی‌الواقع زبان سرخ ملت ایران است که به سبزی سخن گفت. آن را گفت که می‌بایست بگوید. اگر این‌گونه سخنان در هرجمعی که قرار است رهبری شرکت کند (که ما می‌دانیم سخنرانان این جمع‌ها از پیش تعیین شده است؛ اینکه چه کسی بلند شود و چه بگوید) تکرار شود، (در جمع شاعران، هنرمندان، کارگردانان، اساتید، پزشکان و...) کسی بلند شود و این نظم را بشکند، و بگوید هیچ‌کدام از این سخنانی که گفته شد سخنان ملت ایران نیست و این افراد نماینده‌ی ملت ایران نیستند، بگذارید یک‌نفر هم به‌صورت طبیعی با شما سخن بگوید و حقیقت آنچه در جامعه می‌گذرد را با شما در میان بگذارد. اگر اینگونه پیش می‌رفتیم وضع و روز ما امروز بهتر بود. نمی‌شود در کنج خانه نشست و انتقاد کرد.

امروز اگر کسی می‌خواد نهضت سبز به پیش برود و ایران آباد شود، می‌باید انتقادهایش را از حوزه‌ی خصوصی و تاکسی و اتوبوس، به مجامع عمومی و رسمی بکشاند. و با کمال ادب و در چارچوب قانون انتقادهای خود را بیان کند. من بسیاری از اساتید و همکاران خود را می‌شناسم که در خفا فراوان انتقاد می‌کنند، هرکدام از شما هم فراوان چنین افرادی را می‌شناسید که در محافل خصوصی از ما هم تندتر انتقاد می‌کنند اما وقتی در یک جمع عمومی قرار می‌گیرند که تلویزیون هست، رادیو هست، صحبت‌هایشان ضبط می‌شود، فکر می‌کنند اگر انتقادی کنند، جایگاه‌شان به‌خطر می‌افتد، یا شغل‌شان را از دست می‌دهند. چنین افرادی نه‌تنها به‌ وظیفه‌ی اخلاقی خود عمل نمی‌کنند بلکه به وظیفه‌ی ملی و دینی خودشان هم عمل نکرده‌اند. می‌باید بسیاری از مراجع ساکت تقلید از محمود وحیدی نیا درس شجاعت و ایران‌دوستی و عمل به وظایف دینی بگیرند. بسیاری از اساتید دانشگاه باید از این دانشجوی خودشان درس عزّت بیاموزند. فی‌الواقع باید یاد او را گرامی بداریم که فصل تازه‌ای را در تاریخ کشور ما گشود. و بی‌بها نیست بگوییم کسانی که جنبش سبز را به پیش می‌برند همگی از جنس محمود وحیدی نیا هستند.

این‌گونه است که در خیابان‌های تهران حماسه آفریده می‌شود. کسانی که الفبای سیاست را آموخته‌اند و کارکشته‌ی این عرصه هستند امروز در گوشه‌ی زندان‌ها هستند و تأثیر چندانی در پیش‌برد جنبش ندارند. ولی آنچه که ما را دلگرم می‌کند این است که نبود آن افراد خللی در جنبش ما ایجاد نکرده است. این جنبش همچو محمود وحیدی نیاهایی را تربیت کرده و او یک نفر نیست. یقین بدانید هر جلسه‌ی دیگری که آیت‌الله خامنه‌ای برگزار کند امثال این جوان بلند خواهند شد و سخن خواهند گفت. دیگر هیچ جلسه‌ای برای آیت‌الله خامنه‌ای امن نیست. هرجا بخواهد سخن بگوید، به‌شکل طبیعی یک جوان دستش را بلند می‌کند و می‌گوید «من هم حرف دارم!» این اولین بار است در جمهوری اسلامی که کسی می‌گوید ما هم اجازه‌ی سخن گفتن می‌خواهیم، ما حرفی متفاوت با حرف شما داریم، مگر شما بت هستید؟ شما کجا به یاد دارید که این سخن گفته شده باشد؟

برخی از زندانیان سیاسی ما جرم‌شان صرفا این است که برای رهبر جمهوری‌اسلامی نامه‌ی سرگشاده نوشته‌اند و از او انتقاد کرده‌اند. برخی از آن‌ها که امروز در بیمارستان اوین بستری هستند نامه‌ی سربسته‌ی انتقادی برای آیت‌الله خامنه‌ای نوشته‌اند. و امروز، پیش از برگزاری همه‌ی آن تظاهرات دارند قصاص آن نامه های انتقادی را پس می‌دهند، که چرا نامه نوشتید؟ چرا انتقاد کردید؟  حالا بیایید ببینید این صرفاً بهزاد نبوی نیست که برای رهبری نامه نوشته است، این صرفاً احمد زیدآبادی نیست که برای رهبری نامه نوشته است. بلکه آن جوان دانشجوست، این جوانان دانشجو هستند که در اول جوانی‌شان با اینکه می‌دانند که اگر کلمه‌ای بگویند نه آینده‌ای در جمهوری اسلامی خواهند داشت و نه حتی امنیتی! اما این احساس وظیفه را می‌کنند که الان این انتقاد باید بر زبانشان جاری شود، و جاری می‌شود.

یک سرباز، یک نظامی عمری حقوق می‌گیرد تا اگر روزی بیگانه‌ای به کشور حمله کرد از کشورش دفاع کند. اگر در آن زمان آن سرهنگ، آن نظامی از صحنه‌ی جنگ فرار کند، زندگی خود را زیر سوال برده است. امروز سخن ما با بسیاری از اساتید و علما همین است. یک عمر پای سفره‌ی این ملت نشسته‌اید و نمک خورده‌اید؛ امروز انتظار داریم تویی که نویسنده‌ای، تویی که علم دین می‌دانی، تویی که علوم‌انسانی می‌دانی ساکت ننشینی. اگر ساکت نشستی ملت ترا نخواهد بخشید، خدا ترا نخواهد بخشید، تاریخ هم ترا نخواهد بخشید. حالا فرض کنید امروز همه‌ی اساتید فلسفه –که رشته‌ی من هم هست- دور هم جمع شوند و بگویند این‌سینا چه گفت، سهروردی چه گفت، فارابی چه گفت؟ مهم این است که بگوییم اگر فارابی و ابن‌سینا و ملاصدرا و سهروردی امروز می‌بودند چه می‌گفتند؟ آن روز ملاصدرا به‌خاطر اینکه زیر بار زور سلطان ظالم صفوی نرود از اصفهان ده سال خود را تبعید کرد به کهک قم. امروز چه؟ آیا شما حاضرید یک کلمه بگویید که مطابق آن آرمان‌شهری که فارابی تصویر کرده این شیوه‌ی حکمرانی غلط است؟ لذا اگر استاد دانشگاهی سکوت کرد، مرجع تقلید و فقیهی سکوت کرد، این سکوت توسط ملت ایران پذیرفته نیست. این پیام پیام بسیار ساده ای است، همه‌ می‌ فهمند، پس فکر نکنیم که بگوییم ایشان فقیه دین‌اند، ایشان استاد مهندسی است، ایشان استاد پزشکی است. بسیار خوب؛ شمای پزشک که به محضر رهبری دعوت می‌شوید، شمای شاعر، شمای کارگردان آیا کلمه‌ای درباره‌ی آنچه که بر این ملت می‌رود سخن گفتید یا نگفتید؟ آن‌ها که سکوت کردند یقیناً در پیشگاه این ملت بخشیده نخواهند شد.

نکته کانونی فساد جمهوری اسلامی استبداد دینی است نه اصل دین

نکته دوم: این جنبش وارد مراحل تازه‌ای شده است. می‌توانیم بگوییم دموکراسی به‌سبک ایرانی. اصلاً هم قرار نیست ما آن‌گونه دموکرات شویم که آمریکایی‌ها،‌ فرانسوی‌ها، انگلیسی‌ها یا کسان دیگر شده‌اند. ملت ایران اراده کرده است تا به‌سبک ایرانی دموکراسی را به خانه‌ی خود بیاورد. سبکِ ایرانی ِ دموکراسی –مراد من دموکراسی ایرانی یا اسلامی و امثال آن افزودن یا کاستن چیزی بر دموکراسی نیست- یک روش تازه برای برقرار کردن و بومی‌کردن مناسبات دموکراتیک در ایران است.

تفسیرهایی که در این دو سه‌ماهه از جنبش سبز به‌ویژه توسط برخی هموطنان غالبا خارج‌نشین شده و می‌شود، به‌نظر می‌رسد بسیار با واقعیت‌های جنبش سبز تفاوت داشته است. می‌خواهم به بخشی از این تفاوت‌ها اشاره کنم. از این‌رو که اگر ما در تفسیر این واقعه خطا کنیم، باعث می‌شود زحمت‌های آن عزیزانی که این دشواری‌ها را در ایران تحمل می‌کنند، به‌واسطه‌ی سوء‌تفاهم‌های ما بر باد برود. و آن‌وقت پس از چندده‌سال ما خود را نبخشیم، نبخشیم که چرا در زمان واقعه آن را درست نفهمیدیم؛ به‌گونه ی واژگونه فهمیدیم. بسیاری از این تفسیرهایی که منتشر می‌شود، من سخنان چندسال قبل نویسندگان آن‌ها را خوانده‌ام و به‌یاد دارم، و این سخنان ِ امروز با سخنان چندسال پیش آن‌ها هیچ تفاوتی نکرده است. یعنی انگار نه انگار جنبش سبزی در ایران اتفاق افتاده است. یعنی اگر جنبش سبزی اتفاق نمی‌افتاد این عزیزان همان‌گونه می‌نوشتند که امروز می‌نویسند. منظور این است که اگر مولوی می‌گفت هرکسی از ظنّ خود شد یار من، امروز هم می توان گفت "هر کسی از ظنّ خود شد یار سبز".

آن کسی که با گمان‌های خود این جنبش را تفسیر می‌کند، اصلا کاری ندارد که چه در ایران اتفاق افتاده است و دارد می‌افتد. می‌گوید این‌گونه باید باشد که من می‌بینم. افرادی آمدند پنج‌سال پیش، سه‌سال پیش نسخه‌ای برای ایران نوشتند، این نسخه عمل نکرد. بیمار رودل کرد! بعد از این اتفاقاتی که افتاده عین همان نسخه دارند تکرار می کنند. وقتی این‌شکل از نسخه‌نویسی را پیش می‌بریم انگار ما در رؤیاهای خود منجمد شده‌ایم. انگار نه انگار که قرار است ما واقعه‌ی بیرون از ذهن خود را تحلیل کنیم. قرار نیست ما ذهنیت خود را بر عینیت تحمیل کنیم. این نکته‌ی بسیار مهمی است؛ قرار است ما ذهنیت خود را نزدیک به عینیت کنیم نه برعکس! اما چنین شده است. برخی از این تحلیل‌ها امروز با کمک تکنولوژی به‌راحتی قابل‌تحریف شده است. کافی است شعاری متفاوت با شعار اکثریت مردم جایی داده شود، توسط یک تلفن همراه این شعار ضبط شود، و چون مطابق میل شخص من نوعی است به‌عنوان شعار اصلی این جنبش معرفی شود. درصورتی که گویندگان این شعار افراد معدودی بوده‌اند. اگر قرار است هرچه را من می‌پسندم آن را بزرگ‌نمایی بکنم و هرچه را نمی‌پسندم کوچک بیانگارم حاصلش این می‌شود که واقعیت در کشور ما جائی ندارد. متأسفانه این مسأله توسط تفسیرهای نادرست برخی در حال وقوع است.

برای تفسیر جنبش سبز چاره‌ای نداریم جز اینکه چند عامل کلیدی را درنظر بگیریم و اگر به این عوامل توجه نشود دستاوردها به‌سادگی به‌باد می‌روند. در نظر داشته باشیم با رژیمی مواجه هستیم که بیشتر بودجه‌ی خود را صرف تسلیحات ضدشورش‌گری، امنیتی و انتظامی کرده است. و امروز می‌توانیم بگوییم بسیار بیشتر از چندسال آخر رژیم پیش از انقلاب نسبت به مقابله با شورش‌های شهری تواناست. تجربه‌ی رژیم شاه را هم به‌کمال پس ِ پشتِ خود دارد. می‌داند رژیم شاه کجا اشتباه کرد و درنتیجه سقوط کرد. و الان می‌خواهد آن اشتباهات را تکرار نکند. به‌علاوه از تجربه‌ی رژیم‌های سرکوب‌گری چون روسیه و چین هم برای مقابله با شورش‌های مردمی استفاده می‌کند. در لوازم تکنولوژیک هم از امثال چین و روسیه سود می‌جوید. آن‌وقت در این میانه من و شما هم بخواهیم با هم دعوا کنیم که ذهنیت من صحیح است یا ذهنیت شما، حال آنکه آنچه صحنه‌ی عمل را تعیین می‌کند آن‌ جوان‌هایی هستند که در خیابان‌های تهران زجر می‌کشند، نه ذهنیت من و شما که بیرون از گود نشسته‌ایم و ذهنیت‌های ایده‌آلیستی‌مان را به زور می خواهیم به این عینیت تحمیل می‌کنیم. به‌نظر می‌رسد ما در این جریان بیش از آنکه متوجه عینیت‌ها باشیم نکاتی را از ذهنیت‌ها و اید‌ئولوژی‌های سابق‌مان وارد عرصه کرده‌ایم.

دعوای امروز ایران، دعوای این مرحله، دعوای دین و بی‌دینی نیست. کسانی می‌خواهند میان دعوا نرخ تعیین کنند که این نظام فاسد شده‌ است پس دین‌داری غلط است. و این عصاره‌ی بسیاری از مطالبی است که در همین چندماهه منتشر شده‌اند. اینکه ما بیاییم ذکر بکنیم که الاهیات اسلامی برابر با "الاهیات شکنجه" است، و اسلام حقیقی در سلول‌های اوین قابل‌دسترسی است، و "تجربه‌ی دینی" توسط بازپرس‌های جمهوری اسلامی القا می‌شود. اگر بخواهیم این‌گونه از تلقی را در جامعه تسری بدهیم، معنایش چه می‌شود؟ می‌شود اینکه بگوییم آهای مسلمان‌ها! اشکال اصلی در دین‌داری شماست و راه رهایی در رها کردن دین است. خد و پیامبر را به کناری بنهید، رستگار می‌شوید! پیامبر می فرمود "قولوا لا اله ‌الّا الله تفلحوا"، این یکی می‌گوید خدا را به کنار بنهید، دین را رها کنید تا رستگار شوید.
راستی آیا مسئله‌ی کشور ما این است که عده‌ای دارند می‌جنگند، گرفتار شده‌اند، شکنجه می‌شوند، و راه رهایی‌شان رهایی از قید و بندهای دینی است؟ انگار ما فراموش کرده‌ایم؛ آیا در ایرانِ پیش از انقلاب استبداد سکولار برقرار نبود؟ همه‌ی اشکالات فقط از اسلام بود که بر صحنه آمد؟ آیا صدام حسین مصداق اسلام بود که این‌شکل خشن استبداد را در همسایگی ایران برقرار کرد؟ آیا سکولاریسم در همه‌ی دنیا برابر دموکراسی بوده است؟ و دین‌داری در طول تاریخ برابر استبداد بوده است؟ کجا ما این دو فرضیه را اثبات کرده‌ایم؟ آیا همه‌ی رژیم‌های فاشیست رژیم‌های دینی بوده‌اند؟ آیا استالین از ادیان ابراهیمی دفاع کرد؟ آیا هیتلر حاکمی دین‌دار بود؟ آیا موسولینی از این زاویه برخاست؟ حالا چه در خاورمیانه بگردیم چه در جای دیگر، این شعرها را بر چه مبنائی سروده اید؟ کجا این فرمول‌ها را اثبات کرده‌ایم؟

همچنانی که ما می‌توانیم سکولار باشیم در عین حال دموکرات هم باشیم، می‌توانیم سکولار باشیم و در عین حال دیکتاتور هم باشیم. ما می‌توانیم دین‌دار باشیم و استبداد و دیکتاتوری بورزیم، می‌توانیم مؤمن باشیم اما به دموکراسی و حقوق‌بشر هم احترام بگذاریم. نه تلازمی بین سکولاریسم و دموکراسی است، نه لزومی بین دین‌داری و استبداد است. آن‌ها که چنین تلازم بی دلیلی را ادعا می کنند، شیپور را از سر گشادش می‌نوازند. الان در ایران دعوای بین دین‌داری و بی‌دینی نیست. مسئله‌ی اصلی ایران مسئله‌ی استبداد است، نشانی غلط ندهید. این مدعیان بی بصیرت  بهترین طعمه را برای استبداد دینی در ایران فراهم می‌کنند و کرده‌اند. و هر زمان که به مطبوعات رژیم توجه کنید می‌بینید بهترین طعمه برایشان همین گونه ادعاهای گزاف است. می‌خواهند بگویند جنبش سبز جنبش بی‌دینان علیه دین‌داران است. نماد دین‌داری جمهوری اسلامی است و نماد بی‌دینی معترضان به جمهوری اسلامی؛ نمونه‌اش، سندش هم این‌گونه تحلیل‌هاست، تحلیل‌های غیرواقعی.

این چگونه نبرد بین دین‌داری و بی‌دینی است که مهم‌ترین معترضینش مراجع تقلیدند. امروز در ایران مقتدرترین و معترض‌ترین منتقد جمهوری اسلامی چه کسی است؟ مارکسیست‌ها؟ لائیک‌ها؟ یا فقیه عالی‌قدری مانند آیت‌الله العظمی منتظری؟ اگر ما می‌بینیم طرفین دین‌دارند، دعوا به‌قول زنده یاد دکتر علی شریعتی جنگ "مذهب علیه مذهب" است. دو تفسیر متفاوت از دین علیه هم در حال مبارزه‌اند. یک تفسیر بر تخت قدرت نشسته است و به استبداد جامه‌‌ی تقدس دینی پوشانده است و می‌گوید اسلام همین است و جز این نیست، تلقی دیگر می‌گوید خیر اینکه تو می‌گویی اسلام نیست. جمهوری‌اسلامی نه جمهوری است نه اسلامی؛ این سخن تاریخی امضای یک مرجع تقلید حوزه‌ی علمیه‌ی قم را بنام حسینعلی منتظری با خود دارد. او در آنجا این‌گونه سنجیده مبارزه می‌کند، بنده نوعی هم اینجا بنشینم و بگویم این نبرد یک جنبش سکولار و لائیک علیه یک حکومت دینی است!

اشکال جمهوری‌اسلامی سوء‌استفاده از دین است، اشکال جمهوری‌اسلامی استبداد دینی بودن آن است. این اشکالات ناشی از دینی بودنش نیست، ناشی از سرشت استبدادی آن است. این اشکالات مشابه اشکالاتی است که ما قبل از انقلاب داشتیم. سن من و بسیاری از شما اقتضا می‌کند، اکثر اشکالاتی که ماامروز با جمهوری‌اسلامی داریم با رژیم شاهنشاهی ایران هم داشتیم. همان زمان ما گفتیم آزادی در ایران نیست. عدالت در ایران نیست. به دین پشت‌ِ پا می‌زند. آن روز استقلال را هم اضافه می‌کردیم، امروز می‌گوییم آزادی نیست، عدالت نیست، شما دارید به‌نام دین سوء‌ استفاده می‌کنید.

در مقابل تفریط‌های رژیم در دام افراط نیفتیم
نکته سوم: دعوا سر این نیست که این حکومت یک حکومت دینی است و تنها راه برون‌رفت روی کار آمدن یک حکومت ایرانی است. هر حکومتی که در ایران برقرار شود ایرانی است، نیازی به ذکرش نیست. هر حکومتی در هرجای دنیا به‌نام آن سرزمین خوانده می‌شود، نوع حکومت که با نام ملیت خوانده نمی‌شود. حواس‌مان جمع باشد.

برخی از شعارهایی که ما می شنویم، که افرادی نادانسته می‌دهند، این‌ها در تاریخ ایران سابقه دارد. در زمان نهضت ملی شدن صنعت نفت، بسیاری از توده‌ای‌های دوآتشه کاری کردند که نتیجه‌ی آن نهضت بسیار ارزشمند شش‌دانگ در خدمت ارتشبد زاهدی، شعبان بی‌مخ و محمدرضا پهلوی قرار گرفت. برگردید ببینید چه شعارهایی آنجا می‌دادند. آن شعارها صرفاً برای این بود که حساسیت دینی مراجع را تحریک کنند تا با مصدق مخالفت کنند، از مصدق یک چهره‌ی غیردینی ارایه کنند، در نتیجه با دامن زدن به این حساسیت‌ها در جامعه انشقاق ایجاد کنند، که کردند. میان مصدق و کاشانی افتراق ایجاد شد و محمدرضا پهلوی دوباره بر اریکه‌ی قدرت نشست. از تاریخ عبرت بگیرید.

امروز اگر می‌خواهیم درست پیش برویم می‌باید به‌گونه‌ای شعار بدهیم، به‌گونه‌ای مسایل را تحلیل کنیم که به دامی که برخی چپ‌روی‌های کودکانه برای ما ایجاد کرده‌اند، نیفتیم. هر سخنی به ذهن‌مان رسید گفتنی نیست، اول این شعارها را باید مزمزه کنیم سپس بر زبان برانیم. چه بسا در زمان مصدق برخی از آن شعارها توسط دشمنان مصدق ساخته می‌شد و بر زبان برخی از جوانانی که اطلاعی از این مسایل نداشتند رانده می‌شد. امروز می‌باید ببینیم این شعار به‌نفع چه کسی تمام می‌شود.
در ایران اکثر مردم نسبت به سرنوشت فلسطین حساسند، درعین‌حال به‌شدت از استفاده‌ی ابزاری از مسئله‌ی فلسطین بیزارند. حالا بنده بیایم به‌گونه‌ای شعار بدهم که ضداخلاق باشد. ما قرار بوده است که دربرابر هیچ مظلومی در دنیا کوتاه نیاییم، اما اولین مظلوم مظلومِ خانگی است. اولین مظلوم خود ملت ایران است. بسیار خوب، اگر می‌خواهیم بگوییم آقای رئیس‌جمهور تقلبی! شما قبل از اینکه رئیس‌جمهور فلسطین اشغالی‌ یا لبنان باشید، رئیس‌جمهورِ اسلامی ایران هستید، لطفاً به‌جای ده‌بار اسم فلسطین و لبنان را بردن یک‌بار هم اسم ایران را بیاورید، این حرف حسابی‌ست. اما اگر بگوییم هیچ‌ لازم نیست درباره‌ی لبنان بگویی، هیچ‌چیز لازم نیست درباره‌ی غزه بگویی، فقط ایران، خوب می‌توان همین سخن را به‌گونه‌ای بیان کرد که حساسیت‌برانگیز نباشد، می‌توان گفت «هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ایران». اما چرا بگوییم چیزی را که نفی اخلاق اسلامی، نفی عرق ملی‌مان باشد؟ اجازه بدهید بگویم برخی تندروی‌های کودکانه در کشور ما در حال اتفاق افتادن است.

برخی شعارهای افراطی در حال شکل گرفتن است، در برابر برخی اقدامات تفریطی. مولا علی (ع) در نهج‌البلاغه یک جمله‌ی بسیار بسیار مهم دارد؛ می‌گوید: «لا ترى الجاهل إلا مُفرِطاً أو مُفَرِّطاً». جاهل، فرد نادان یا افراط می‌کند یا تفریط. یا زیاده‌روی می‌کند یا کم می‌گذارد. الان مشکلی که ما داریم این است که حکومت ما افراط می‌کند از زاویه‌ای. اگر قرار باشد ما هم به همان شیوه‌ی حکومت عمل کنیم، یعنی همان بکنیم که او می‌خواهد، ما هم افراطی‌گری کنیم، با او چه فرقی داریم؟ حکومت ما از مسئله‌ی فلسطین سوء استفاده افراطی می‌کند، قرار نیست ما هم سوء استفاده تفریطی کنیم از این مسئله در جهت مقابل. ما خیلی راحت می‌گوییم بله مسئله‌ی فلسطین برای من ایرانی هم مهم است، اما اولویت با مسایل ایران است. این می‌شود شکل معقول و بین‌المللی ماجرا. اگر من در هر مجمع بین‌المللی قرار بگیرم از حقوق مردم مظلوم فلسطین دفاع خواهم کرد اما در وهله‌ی اول حق با مردم مظلوم ایران است، چراکه من ایرانی هستم. در مرتبه‌ی ثانوی به مسئله‌ی دیگر مظلومان جهان هم فکر می‌کنم. اما اگر قرار شد در میان این مظلومیت‌ها من مسئله‌‌ی فلسطین را صرفاً ابزاری قرار دهم برای فراموش کردن مسایل داخلی ایران، این سخن پذیرفته نیست.

پس نکته‌ی سوم از افراط و تفریط بپرهیزیم. رژیم ایران افراطی با مسایل برخورد می‌کند. در اغلب مبارزه‌های سیاسی، مبارزان سیاسی تحث‌تأثیر رژیم قرار می‌گیرند و آن‌ها هم در مقابل افراط به تفریط می‌افتند. خیلی دشوار است که انسان انصاف و عدالت و اعتدال را در این‌گونه مسایل رعایت کند.

ملاحظه مقدورات و مرحله بندی مطالبات
نکته‌ی چهارم، غیر از افراط و تفریط ما می‌باید نکات دیگری را هم مد نظر داشته باشیم و آن مقدورات جنبش سبز و ملت ایران است. قرار نیست که ما هر چیز درستی را بلافاصله بر زبان بیاوریم و یکباره بخواهیم. در هر مطالبه‌ی اجتماعی می‌باید درنظر بگیریم که مردم چه ظرفیتی دارند، کشور چه محدودیت‌هایی دارد. آیا این مطالبه در این شرایط ابراز کردنش صحیح است یا نه؟ هر مطالبه‌ای در هر زمانی صحیح نیست. نمی‌توان در خلاء زیست و گفت که این مطالبه مطلقاً درست هست یا نیست. ابراز برخی مطالبات در برخی شرایط صحیح نیست. مثل دارو می‌ماند، هر دارویی به‌درد هر بدنی نمی‌خورد. پزشک حاذق می‌طلبد که بگوید دوز این دارو برای بدن این بیمار مناسب هست یا نیست. همان دارو در یک بیمار اثر می‌کند و در دیگری باعث تشدید بیماری می‌شود. مسایل اجتماعی هم دقیقاً همین‌گونه‌اند. برخی از این شعارها و مطالبات گرچه که فی‌نفسه درستند اما پیش از موعد بیان کردن‌شان، تلف کردنشان است، ازدست‌دادن‌شان است‌. کمی صبوری باید بکنیم. اینجا جامعه‌شناسی لازم است، کار میدانی لازم است. بدانیم که ظرفیت دانشجویان ما چقدر است، ظرفیت زنان ما، کارمندان ما، کارگران ما چقدر است. در جامعه‌ای که تورم واقعی بیش از ۳۰٪ است، تو هر تصمیمی که می‌خواهی بگیری باید تضمین کنی آیا این مردم می‌توانند معاش خود را تأمین کنند یا نه، وگرنه نشستن و دستورالعمل‌های بی‌پشتوانه صادر کردن که کاری ندارد. یک شبه می‌شود صد دستورالعمل صادر کرد که هیچ‌کدامش هم به هیچ دردی نخورد. بنابراین نکته‌ی چهارم، توجه به مقدورات داخلی است. این مقدورات را بیش از همه کسانی لمس می‌کنند که داخل کشورند و با شرایط ایران آشنا هستند. خلاصه پایمان را به اندازه گلیممان بلند کنیم.

نکته‌ی پنجم؛ بعد از پرهیز از افراط و تفریط و توجه به مقدورات، مسئله‌ی مرحله‌بندی مطالبات است. اگر می‌خواهیم این بیمار بهبود پیدا کند، این بهبودی زمان می‌طلبد، سیر مرحله‌به‌مرحله می‌طلبد. در یک مرحله ممکن است این قرص و شربت مفید باشد، در مرحله‌ی دیگری آب‌درمانی بطلبد، در مرحله‌ی دیگری فیزیوتراپی بخواهد؛ هر مرحله‌ای شرایط ویژه‌‌ی خود را دارد. حالا اگر من آمدم و همه‌ی حرف‌های آخر را همان اول ذکر کردم، این شیوه بیمار بیچاره را می‌کشد! بسیاری از چیزهایی که ما مطالبه می‌کنیم اگر در جای خود مطرح نشوند، به‌جای اینکه اثرمثبتی بگذارند، ضداثر خواهند بود. دوستان جوان می‌باید توجه کنند تغییرات فرهنگی و اجتماعی یک‌شبه اتفاق نمی‌افتد. کار کارستانی در ایران شروع شده، اما این کارِ کارستان می‌باید دقیقاً مرحله‌بندی شود.

جنبش سبز الان در حدود چهارماهگی خود است. یک بچه‌ی چهارماهه چه اقتضاهایی دارد؟ ما برای چهارماهه‌ی دومش چه برنامه‌ای داریم؟ در برخی از نسخه‌هایی که پیچیده می‌شود اصلاً به این توجه نمی‌کنند که هنوز در مرحله‌ی اول هستیم. در مرحله‌ی اول چه باید بکنیم؟ بله بنده هم موافق هستم، بخش رهبری قانون اساسی جمهوری اسلامی - بخش ولایت فقیه - یک بحث کاملاً ضددموکراتیک، منافی حقوق بشر و برخلاف ارزش‌های عادلانه‌ی اسلامی است. اما اگر قرار باشد من این مسئله را در مرحله‌ی اول مطرح کنم، اولین سوأل این خواهد بود: چه کسی زنگوله را به گردن گربه می‌بندد؟ وقتی در خود این قانون نوشته شده است که تغییر قانون اساسی به‌شکل قانونی تنها با تصویب مقام رهبری ممکن است. باید سه‌چهارم مجلس شورای اسلامی‌ای رأی بدهند که همه‌ی آنها توسط شورای نگهبان منصوب رهبری مهره‌چینی شده‌اند، یعنی بن‌بست!

در عین حال می‌بینیم که فصل سوم همین قانون اساسی هم کاملاً زمین مانده است. گفته شده تفتیش عقاید ممنوع است، اما دارد انجام می‌گیرد، تظاهرات به‌شکل مسالمت‌آمیز مجاز است، اما ممنوع شده است. محاکمات سیاسی باید علنی و با حضور هیأت‌منصفه باشد، برخلافش عمل می‌شود. همه‌ی زندانیان باید از حق داشتن وکیل اختیاری برخوردار باشند، حال آنکه برخوردار نیستند، آیین دادرسی باید رعایت شود، که نمی‌شود. اقرار تحت فشار باطل است، خلافش عمل می‌شود. حالا اگر در این مرحله کسی بگوید من می‌خواهم اصول معطّل‌مانده‌ی قانون اساسی را اجرا کنم، داد و هوار برمی‌دارند که تو می‌خواهی به اصل ولایت فقیه عمل کنی؟! این اصل ضد دموکراسی است، ضد حقوق بشر است. این‌چنین رفتارهایی می‌شوند بخشی از همان صبور نبودن، مقدرات را درنظر نگرفتن، و میوه را قبل از رسیدن چیدن.

مرحله‌ی اول جنبش سبز پیاده کردن و اجرای اصول معطّل‌مانده‌ی قانون اساسی است. هرگز گفته نشده که این قانون باید طابق النعل‌بالنعل اجرا شود، می‌گوییم در این مرحله ما به آن اصولی که معطل مانده و حاکمان به آن عمل نمی‌کنند، اصرار بورزیم. تفاوت ببینید کجاست تا به کجا؟ منظور گوینده‌ی سخن این نیست که قانون اساسی برابر است با اصل ولایت‌فقیه، و هروقت از قانون اساسی حرف می‌زنیم یعنی ولایت فقیه، بلکه می‌خواهد بگوید قانون اساسی فصل سوم آن هم هست، بیایید به فصل سوم عمل کنید. اگر ما همین فصل سوم را بگیریم، همین اصل ۲۷ قانون اساسی را بگیریم، می‌شود تظاهرات مسالمت‌آمیز. در این‌صورت ما می‌توانیم قدرت مردم را به رخ حکومت بکشیم. وقتی حکومت فهمید که از طرف اکثریت مردم ایران حمایت نمی‌شود، به‌گونه‌ی دیگری برخورد خواهد کرد.

شعار اصول جامانده‌ی قانون اساسی شعاری منطبق بر مقدورات فعلی ملت ایران است. بنده خودم شاید از اولین کسانی بودم که در ایران بر ولایت فقیه نقد فنی و دینی نوشته ام. اما در شرایط فعلی معتقدم که این نکته، یعنی اصول معطل‌مانده‌ی قانون اساسی یک شعار منطبق بر مقدورات است. این به معنای آن نیست که چیز دیگری نخواهیم، آن چیزهای دیگر در مرحله‌های بعد مطرح خواهند شد. قرار نیست ما همه‌ی مطالبات‌مان را در همان مرحله‌ی اول ارایه کنیم. ذکر کردم اگر همه‌ی مطالبات یکجا مطرح شوند این بیمار از دست خواهد رفت. باید مانند یک مهندس حاذق برنامه‌ریزی کرد و مرحله‌به‌مرحله پیش رفت. لذا برخی از تندروی‌ها، وقت‌نشناسی‌ها و مقدورات ملت را نشناختن یقیناً به ضرر جنبش تمام خواهد شد.
ضرورت برنامه ریزی و تحلیل انتقادی کارنامه سیاسی خودمان:
نکته‌ی ششم ضرورت برنامه‌ریزی است. بعد از مرحله‌بندی کردن ما باید برنامه‌ای متناسب با این مقدورات داشته باشیم. برنامه‌ای عملی. اگر من و تو برنامه‌ای نداریم اجازه بدهیم کسانی که در این شرایط دستی بالا زده‌اند و بالاخره با رأی میلیون‌ها نفر از مردم ایران هم پشتیبانی شده‌اند، برنامه‌ی خودشان را پیش ببرند. برخی نه خودشان برنامه‌ای دارند نه اجازه می‌دهند برنامه‌ی دیگران اجرا شود. اگر برنامه‌ی شما قابل اجرا بود، باید در این سی‌سال اجرا می‌شد. برخی هموطنان علیرغم ادعاهای فراوان توانایی بسیج کردن پنجاه‌نفر را در هم در خیابان‌های تهران نداشته اند. حالا کسی پیدا شده که توانسته سه‌میلیون نفر را در خیابان‌های تهران بسیج کند، مردانگی اقتضا می‌کند که حمایتش کنیم تا بتواند کار را به پیش ببرد. نه اینکه بیاییم بگوییم نه، حرف تو غلط است، ذهنیت من درست است. این ذهنیت تو کجا امتحان خود را پس داده است؟

اگر قرار است بگوییم آینده‌ی جمهوری اسلامی چه باشد؛ جمهوری دموکراتیک باشد، جمهوری لائیک باشد، جمهوری لائیک از نوع آتاتورکی باشد، هرچه می‌خواهد باشد این را باید مردم ایران تعیین کنند، نه من و نه تو و نه هیچ‌کس دیگر.  رفراندوم آن را تعیین خواهد کرد. الان موقع همچو دعواهایی نیست. الان هنوز نتوانسته‌ای در خیابان‌های تهران آزادانه پیش بروی، حالا بیاییم دعوا بکنیم که انتهای کار چه خواهد بود؟! بسیار خوب. هروقت که انشا‌الله جنبش به پیروزی رسید، رفراندوم برگزار می‌شود، چندین گزینه هم خواهد بود. همه‌ی گزینه‌هایی که الان مطرح می‌شود ذکر خواهد شد و به رأی عمومی گذاشته خواهد شد. همه هم تبلیغات خود را خواهند کرد. و آن‌وقت معلوم خواهد شد که جمهوری‌اسلامی منهای ولایت‌فقیه، جمهوری منهای اسلامی یا هر شکل دیگری کدامیک مورد نظر مردم ایران خواهد بود. همه‌ی این‌ها قابل احترام است اما جای طرح‌شان الان نیست. جای طرح این سخنان مرحله‌ی دوم و سوم است نه مرحله‌ی اول که هنوز نه به دار است نه به دور! هنوز کاری انجام نشده که داریم سر میراث دعوا می‌کنیم.

این دعواها در زمان مصدق هم اتفاق افتاد. این شعارهای تندروانه در ابتدای اصلاحات هم داده شد. آن شعارهای رادیکال حاصلش صرفاً ترسانیدن جناح سنت‌گرای جامعه بود. اگر برگردیم تحلیل‌های دیروز دوستان را بررسی کنیم، می توانیم ببینیم آیا آن تحلیل‌ها صحیح بود یا نه. متأسفانه بسیاری از این تحلیل‌های افراطی را دوستانی مطرح می‌کنند که خودشان در انتخابات 88 رأی نداده‌اند. تویی که رأی نداده‌ای و فکر می‌کردی با رأی ندادن پیشرفتی در حرکت حاصل می‌شود الان حق مطالبه‌ی رأیت را نداری. رأیی نداده‌ای که بخواهی آن را مطالبه کنی. آن‌ها که رأی دادند باید مسئله را دنبال کنند. تویی که در زمان اصلاحات آمدی و تضاد اصلی را تضاد با هاشمی‌رفسنجانی فرض کردی، تحلیلت غلط از آب درآمد. امروز باید برگردیم و ببینیم این تحلیل‌هایی که صورت گرفته چه‌مقدار از واقعیت پشت سرشان بوده است.

بسیاری از تحلیل‌گران اعم از روحانی، غیرروحانی، روشن‌فکرلائیک، روشنفکر دینی، احزاب، انجمنها .. در صحنه‌ی ایران متأسفانه خطا کرده‌اند. ما پرونده‌ی درخشانی نداریم. به‌قول برخی از عوام کُلُّنا ملّاقلی! یعنی همه‌مان اشتباه کرده‌ایم. اما جرأت این را داشته باشیم که بگوییم هر کدام از ما در چه مقطعی اشتباه کرده‌ایم. به سهم خودم در مصاحبه اخیرم به برخی خطاهای فاحش سه دهه گذشته اشاره کردم. ما امروز شخص مصون از خطا نداریم که بگوییم ایشان در طول حیات سیاسی‌اش هیچ اشتباهی نکرده، حالا پشت سر او قرار بگیریم. دست روی هرکه بگذاری در مقطعی خطای در تحلیل داشته. کسی کمی کمتر، کسی کمی بیشتر. اما همه‌مان جایزالخطا بوده‌ایم، بالاتر واجب‌الخطا بوده‌ایم. یعنی همه‌مان اشتباه کرده‌ایم. قرار نیست خطای کسی را به رخش بکشیم اما می‌خواهیم بگوییم عزیزم، تو همان کسی هستی که اکثر تحلیلهایت غلط از آب در آمد! حالا بیشتر دقت کن، توجه داشته باش آن خطاها ممکن است امروز نیز اتفاق بیفتد.
حاصل عرض من این است که در شعارها افراط و تفریط نداشته باشیم. مطالبات را مناسب با مقدورات بیان کنیم. مرحله‌بندی کنیم، برنامه‌ریزی کنیم و به عقل جمعی و به تجربه کار جمعی بهای بیشتری بدهیم .

سیاست خارجی جنبش سبز:

اما نکته‌ی هفتم و آخر عرایضم درباره سیاست خارجی جنبش سبز است. به‌نظر می‌رسد رهبران جنبش سبز در ایران باید از آن بیشتر سخن بگویند. حالا اگر به‌هرشکلی در این زمینه محدودیتی دارند، می باید کمک کنیم و این نقیصه را جبران کنیم. من هم در این زمینه حرف خودم را می‌زنم، ادعا هم نمی‌کنم که از سوی کسی حرف می‌زنم. من سخنگوی هیچکس جز خودم نیستم. این عرایض هم می‌باید جایی بیان شود. جنبش سبز در حوزه‌ی سیاست خارجی چگونه می‌اندیشد؟ رهبران جنبش سبز درباره‌ی مسایل داخل کشور بسیار سخن گفته‌اند. خدا اجرشان بدهد. بیانیه‌های متعدد منتشر کرده‌اند علیرغم همه‌ی مشکلاتی که در ایران هست، و این کار بسیار ارزنده‌ای است. اما حوزه‌ی سیاست خارجی به هردلیل حساسیت اول این دوستان نبوده و درباره‌‌ی آن کم‌تر سخن گفته شده است.
درباره‌ی بکارگیری انرژی هسته‌ای در حوزه‌ی نظامی چگونه می‌اندیشید؟ در مورد مذاکره با آمریکا چه می‌خواهند بکنند؟ درمورد مسئله‌ی فلسطین نظرشان چیست؟ در سیاست خارجی چه روشی را پیش خواهید گرفت؟ اعتمادسازی بین‌المللی را چگونه می‌خواهید پیش ببرید؟
نظرتان به‌شکل صریح درمورد تحریم اقتصادی و حمله‌ی نظامی به ایران چیست؟ امروز بالاخره دنیا از ما می‌پرسد و انتظار دارد جواب بشنود.
جنبش سبز - آن‌گونه که من می‌فهمم و آن را به هیچ‌کسی هم نسبت نمی‌دهم - از هیچ‌گونه فشار و حمله‌ای که برای ملت ایران مشکلی ایجاد کند دفاع نمی‌کند. می خواهد به نفع جنبش تمام بشود یا نشود. این جنبش قرار است در خدمت ملت ایران باشد. حال اگر دولت ایران به‌خاطر تحریم برایش محدودیت‌هایی ایجاد شد، چندین برابرْ دشواری‌هایی برای ملت ایجاد خواهد شد. برای پدر و مادر و خواهر و برادر من و تو ایجاد می‌شود. ما قرار است ایرانی آبادتر برای آن‌ها بسازیم نه ایرانی با محدودیت‌های بیشتر. لذا با صراحت اعلام می‌کنم در حد اطلاع من هیچ‌کدام از رهبران جنبش سبز از حمله‌ی نظامی نه‌تنها دفاع نمی‌کنند بلکه به‌شدت با آن مخالفند. علاوه بر آن هیچ‌کدام از رهبران جنبش سبز از تحریم اقتصادی ایران هم حمایت نمی‌کنند. چرا؟ به‌خاطر اینکه دود این مسئله بیشتر از اینکه به چشم حکومت ایران برود به چشم ملت ایران می‌رود. لذا به عنوان یک سبز ایرانی با صراحت می گویم نه تحریم اقتصادی نه حمله‌ی نظامی.

اما اگر قرار است رژیم امریکا با رژیم ایران وارد مذاکره شود، هرچند ما رئیس‌جمهور فعلی را رئیس‌جمهور قانونی ایران نمی‌شناسیم، اما از خودمان بپرسیم مگر در خاورمیانه دیگران بهتر از این هستند؟ همه‌شان لنگه‌ی همند. اگر این تقلبی بر سر کار آمده است آیا حسنی مبارک قانونی بر سر کار است؟ و قس علیه باب فعلل و تفعلل! (بر همین منوال دیگران را هم قیاس کن) هرجا بروید آسمان همین رنگ است. ایران با همه‌ی مشکلاتش هنوز دموکرات‌ترین کشور خاورمیانه است. حداقل مجلسی دارد، عربستان سعودی همین مجلس شورای ظاهری را هم ندارد (مجلس مشورتی دارد)، عمان اصلاً مجلس ندارد. در میان پنجاه‌و‌شش کشوری که اکثریت‌شان مسلمان هستند نرخ دموکراسی در پایین‌ترین سطح قرار دارد. اگر همه‌ی آن‌ها از همین سیاق هستند، داشتن انتظار اینکه با یک رئیس جمهور قانونی سخن گفته شود شاید انتظار دور از واقعی است.

اگر برای غیرایرانیان، برای امریکایی‌ها، برای طرفداران اسرائیل مسئله‌ی انرژی هسته‌ای ایران مسئله‌ی اصلی است، برای ایرانیان این مسئله در پایین‌ترین اولویت قرار دارد. برای ایرانیان مسئله‌ی حقوق‌بشر و دموکراسی مسئله‌ی اصلی است. لذا هر مذاکره‌ای که قرار است با نماینده‌ی ایران صورت گیرد اگر صرفاً بر مسئله‌ی انرژی هسته‌ای متمرکز شود، این مطلب به‌نفع ملت ایران نخواهد بود. ایرانیان انتظار دارند نسبت به دموکراسی و حقوق‌بشر در ایران همگان همان حساسیتی را داشته باشند که آنها نسبت به این مسایل دارند. بسیار نغمه‌ها شنیده می‌شود که این مسئله (حقوق بشر و دموکراسی) مسئله‌ی داخلی است. بسیار خوب، اگر این مسئله مسئله‌ی داخلی است پس بر سر آن مانور داده نشود.

من هیچ‌وقت به دیگران – خارجی ها - امید نبسته ام. معتقدم دیگران صرفاً به منافع ملی خودشان می‌اندیشند. آمریکایی‌ها آنچه برایشان مهم است منافع ملت امریکاست. هرگز از آنان انتظار نمی‌رود منافع ملت ایران را در نظر داشته باشند. اگر نفت بشکه‌ای چند سنت ارزان‌تر به‌ آن‌ها فروخته شود، تضمینی به آن‌ها داده شود که انرژی هسته‌ای ایران تا چند ده سال آینده علیه اسرائیل به کار گرفته نخواهد شد، می‌توانند تا اطلاع ثانوی نسبت به حقوق‌بشر و دموکراسی در ایران اغماض کنند و آن را ندیده بگیرند. می‌گویید نه؟ منتظر روزهای آینده باشید. این جنبش سبز صرفاً به اراده‌ی ایرانیان می‌اندیشد. هیچ چشم امیدی نه به امریکایی نه به اروپایی، و نه به هیچ دولت دیگری ندارد.

در تاریخ ایران هم ما هیچ‌گاه از خارجی‌ها خیری ندیده‌ایم که فکر کنیم آن‌ها دل‌شان بیش از ما برای کشورمان می‌سوزد. هرچه کرده اید خودتان کرده اید، دیگران فقط مسئله‌شان ایجاد امنیت برای اسرائیل است. اسرائیل انرژی هسته‌ای در خدمت تسلیحات نظامی دارد، ایران نباید داشته باشد. این حرفِ آن‌هاست. می خواهند تضمینی ایجاد شود که همچو چیزی علیه آن‌ها به‌کار گرفته نشود. درمورد دموکراسی و حقوق بشر، اگر حرف حسابی بود دستِ‌کم اعلامیه‌ای علیه امثال عربستان سعودی و مصر صادر می‌شد. این‌همه اعلامیه توسط سازمان ملل، امریکا و دیگران برای ایران صادر شده، آیا یک‌دهم این میزان برای عربستان صادر شده است؟ آیا کلمه‌ای شنیده‌اید که از  حقوق زنان در عربستان که حتی حق رانندگی هم ندارند، سخن بگویند؟ یک سیاست یک بام و دو هوا (double standard) کامل در جهان برقرار است. حقوق بشر ابزاری است که علیه منتقدان سیاست خارجی امریکا در زمان لازم به‌کار گرفته می‌شود.

ما سبزهای ایرانی هیچ انتظاری از هیچ دولت خارجی نداریم. تنها چیزی که می‌خواهیم این است که بدانند دموکراسی و حقوق‌بشر مطالبه‌ی اصلی و اولین در کشور ماست. هر حاکم ایرانی که بیاید و فارغ از این مسئله بر سر انرژی هسته‌ای امتیاز بدهد، به منافع ملی ایران خیانت کرده است. بیانیه‌ی شماره‌ی چهارده مهندس موسوی هم همین تذکر را به دولت محمود احمدی‌نژاد داده است. حاصل این‌همه هارت‌و پورت این بود که غنی‌سازی را به کشور دیگری بسپارید و آن‌ها اگر عنایت بفرمایند آن را به تو بدهند! خوب اینکه این‌همه هارت‌وپورت نداشت! اینکه فتح‌المبین نبود. بدون این‌همه حساسیت بین‌المللی هم می‌توانستی به این نتیجه برسی.

من هیچ آینده‌ی امیدبخشی در مذاکرات ایران و غرب اعم از امریکا و اروپا، نمی‌بینم. این دولت ایران چون فاقد پشتوانه‌ی ملی است برای بقا چاره‌ای جز امتیاز دادن در صحنه‌ی خارجی نخواهد داشت. و امروز جنبش سبز در مقابل امتیازی که از کیسه‌ی ملت داده می‌شود، باید حساسیت نشان دهد. بایستد و بگوید منافع ملی ما توسط دولت احمدی‌نژاد رعایت نمی‌شود. بنابراین عرض بنده در حوزه‌ی سیاست خارجی این است، ما به‌دنبال حساسیت‌زدایی در صحنه‌ی بین‌المللی هستیم. از هیچ تحریم اقتصادی و حمله‌ی نظامی به کشورمان دفاع نمی‌کنیم. و ضمناً معتقدیم هر تصمیمی که می‌خواهد درمورد ایران گرفته شود، همگان (چه طرف ایرانی، چه طرف خارجی) باید بدانند که مطالبه‌ی اول ملت ایران دموکراسی و حقوق‌بشر است. اگر برای دیگران – هر دو طرف - مسایل دیگری مهم است، دست‌ِ‌کم به این مطالبه‌ی اول ملت ایران هم توجه داشته باشند.

سخن من به درازا کشید. بی‌شک مطالب گفتنی دیگری هم هست. رئوس مطالبی را که لازم می‌دانستم خدمت شما عزیزان ارایه کردم. بقیه‌ی وقت را به پرسش و پاسخ خواهیم پرداخت. از حوصله شما تشکر می کنم. والسلام

آرشیو

برچسب‌ها