با این همه ظلمی که سیاهی کرده است .... تردید ندارم که خدا هم سبز است !!!

آخرین اخبار

۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

محمد خاتمی: هر منتقدی را به براندازی متهم می کنند و همچنان فضا به سوی محدود تر شدن پيش می‌رود، جرس


- امروز ديکتاتورهای زمان نيز ادعای مردمی‌بودن می‌کنند
شبکه جنبش راه سبز(جرس):محمد خاتمی با انتقاد از تداوم فضای امنيتی در کشور،گفت«انتظار اين بود که کم کم فضا غير امنيتی شود ، نه اينکه انتقاد و نقد کردن اين همه هزينه برای جامعه داشته باشد، بايد به خاطر داشت کسی که نقد می‌کند برانداز نيست بلکه دلسوز انقلاب و جامعه است.»
رييس جمهور دوره اصلاحات همچنين با تاکيد براينکه «زمانه ما زمانی است که در آن ديگر هيچ انسانی در وجدان خودش هيچ نوع حکومت استبدادی و ديکتاتوری را بر نمی تابد" گفت «امروز ديکتاتورهای زمان نيز ادعای مردمی‌بودن می‌کنند.»
دفتر حجت الاسلام سيدمحمد خاتمی خبر داد که وی در ديدار و گفت و گو با جمعی از اعضای هيات علمی دانشگاه‌ علم و صنعت ايران با اشاره به مباحث مطرح شده از سوی استادان در ابتدای اين نشست؛ گفت:«همه مطالبی که در اين جلسه بيان شد مطالبی خوب؛پخته و مبتنی بر تحليل درست بود، همچنانکه از محيط دانشگاهی انتظار می‌رود همه بحث‌ها به نحوی ناظر بر اين بود که چگونه می‌شود از اين وضعيت بيرون رفت و وضعيت بهتری داشت.»
سيد محمد خاتمی با بيان اينکه «خوشبختانه جامعه دانشگاهی ما هم درد را می‌شناسد و هم تلاش می‌کند راه حلی را برای رفع درد ارائه دهد»، اظهار داشت:«يکی از مشکلاتی که در جامعه ما وجود دارد، عدم درک جايگاه دانشگاه و دانشگاهيان در مجموعه نظام و عدم بهره‌گيری از آنهاست.»
رئيس بنياد باران در بيان علل و موانع کنونی پيش آمدن اين وضع افزود:« در حال حاضر نيز وضعيتی وجود دارد که همچنان فضا به سوی محدود تر شدن آن پيش می‌رود و متاسفانه زيانی که از اين ناحيه، مملکت دچار آن می شود زيان غيرقابل جبرانی است.»
خاتمی درباره توانايی های دانشگاه در بهبود وضع کشور و پيشبرد همه جانبه گفت: « بعد از انقلاب هم از اين ظرفيت دانشگاه کمتر استفاده شده است؛ البته در يکی دو مورد عکس اين اتفاق افتاد، يکی در تدوين برنامه چهارم توسعه اقتصادی و اجتماعی کشور که مرحوم دکتر عظيمی محور کار قرار گرفت.»
وی افزود:«در جريان تدوين اين برنامه هزاران ساعت نفر از نيروهای مختلف دانشگاهی از دانشگاه‌های مختلف بحث و صحبت کردند، بطوريکه تقريبا کمتر نظر علمی و دانشگاهی بود که در حد امکان شنيده نشده باشد و بر اساس آن برنامه چهارم تدوين شد که به نظر من علمی ترين و واقع بين ترين برنامه ای بود که تنظيم شد ولی در عمل متاسفانه بر خلاف آنچه می‌بايست انجام شود، انجام گرفت.»
رئيس دولت اصلاحات مورد ديگر در توجه و تکيه بر ظرفيت دانشگاه را در جريان تدوين برنامه چشم انداز بيست ساله عنوان کرد و گفت:«در اين برنامه که در دولت اول اصلاحات مورد بحث قرار گرفت از نيروهای مختلف کارشناسی از دانشگاه‌های مختلف استفاده شد و سرانجام نيز با بحث در مجمع تشخيص مصلحت با نظر رهبری تدوين ؛نهايی و ابلاغ شد.»
سيد محمد خاتمی با تاکيد بر ضرورت استقلال دانشگاه يادآور شد:« در دولت اصلاحات هم و غم دولت بر اين بود که دانشگاه روی پای خود بايستد و مورد احترام باشد و تلاش کنيم نيروهای خارج از دانشگاه اجازه و توان دخالت و اعمال نظر به هر صورت را نداشته باشند.»
رئيس جمهور سابق کشورمان در اين باره گفت:اختيارات هيات های امنا در اداره دانشگاهها و انتخابی شدن مديريت های دانشگاهی از جمله ضرورت های مشارکت دانشگاهيان در تصميم سازی های کشور است که دولت در دوران اصلاحات توانست تنها گام های اوليه در آن مسير بردارد.
سيد محمد خاتمی استقلال دانشگاه و رعايت حقوق و حرمت دانشگاهيان و دانشجويان را در هر شرايطی ضروری و لطمه مداخله های سياسی و امنيتی را مخل ايفای نقش های واقعی دانشگاه دانست.
وی انتظارات جامعه را از دانشگاه و دانشگاهيان در تامين سه هدف خلاصه کرد و گفت:دراولين هدف علم‌اندوزی و پژوهش است که بدون دستيابی به آن هيچ گامی را نمی‌توان برداشت و حتی حيات اجتماعی، تاريخی، سياسی و مدنی با مشکلات مختلف مواجه و بلکه نابود خواهد شد.
خاتمی در ادامه گفت:دومين هدف کار‌آمدی بدين معناکه افراد چگونه می‌توانند علم را به کار گيرند و کشور و جامعه را با اين علم اداره کنند؛کارآمدی فقط تربيت نيروی علمی و انسانی کارآمد نيست، بلکه اين است که دانشگاه عالم به مديران ما کمک کند که کارآمد شوند، يعنی راه مديريت علمی و منطقی را به آنها بياموزند و اگرتصميم‌سازان ما عالمان ما باشند آن‌وقت مديريت کار آمدی در کشور داريم و تصميم گيران نيز درست عمل می کنند.»
خاتمی تصريح کرد: هدف سوم روشن فکری است و روشنفکر يعنی کسی که از خود بيرون آمده و به سرنوشت جامعه می‌انديشد و اهل نقد و نظر است وعظمت، پيشرفت، آزادی و اعتلای جامعه خود را می‌خواهد.
رئيس دولت اصلاحات افزود:«روشنفکر کارآمد بايد دو خصوصيت داشته باشد که دانشگاه‌های ما بايد و می‌توانند در اين زمينه کار کنند، يکی اينکه چون وجود انسان تاريخی است کسی روشنفکر خواهد شد و می‌تواند در جامعه اثر مثبت بگذارد که با سنت آشنا و مانوس باشد.»
وی ادامه داد:«در کشور ما اسلام بطور خاص در شکل‌دهی اين سنت و ساختن هويت تاريخی و فرهنگی جامعه ما موثر است و وقتی می‌گوييم اسلام، اسلامی را می‌گوييم که غير مسلمان هم در آن امکان رشد پيدا بکند.»
خاتمی خصوصيت ديگر روشنفکر را آشنا بودن به اقتضائات زمان عنوان کرد و گفت:«کسی که زمان خودش را نمی‌شناسد، تاثير وتاثرعوامل، خواست‌ها و توقعات تاريخی جامعه را نمی‌شناسد و در زمان خودش نيست، نمی‌تواند زبان مناسب برای جامعه‌ خود پيدا کند و جامعه هم حرف او را نمی‌شنود و راه حل هايی که ارائه می دهد به جای انديشه بر توهم استوار است.»
رئيس موسسه بين‌المللی گفتگوی فرهنگ‌ها و تمدنها تصريح کرد:«روشنفکر کسی است که با سنت و اقتضائات زمان خود آشنا باشد و بداند او در اين زمان دارد زندگی می‌کند و چگونه می‌تواند از سنت که پايه اجتماعی‌ اوست بهره‌برداری و حتی نوآوری کند تا بتواند گذشته‌اش برای آينده‌اش معنا داشته باشد و پيش برود.»
وی تاکيد کرد:«روشنفکر کسی است که از امکانات عظيم موجود، بتواند استفاده کند و برای ملت سربلندی،استقلال و عظمت بيافريند تا همه احساس حرمت بکنند.»
رئيس‌جمهور سابق کشورمان در تبيين اين مسئوليت يادآور شد:«روشنفکر کسی است که توقع زمانش را بشناسد و من بارها گفته ام زمانه ما زمانی است که در آن ديگر هيچ انسانی در وجدان خودش هيچ نوع حکومت استبدادی و ديکتاتوری را بر نمی تابد و رد می‌کند. از جمله دلايل آن هم همين است که امروز ديکتاتورهای زمان نيز ادعای مردمی‌بودن می‌کنند ؛ اين‌ها مساله زمان ماست و متعلق به شرق و غرب نيست و انتقاد و بيان آزاد عقايد و انديشه‌ها امروز ديگر به عنوان يک حق شناخته شده است.»
سيد محمد خاتمی با تاکيد بر نقش دانشگاهيان در اين زمينه گفت:«متاسفانه ما گرفتار بحران تفکر هستيم که بايد با استمداد از سنت و روح زمانه بتوانيم اين بحران را حل کنيم و به يک جمع‌بندی درستی برسيم و دانشگاه‌ها و محافل علمی می‌توانند در اين زمينه نقش بسزايی داشته باشند.»
وی لازمه تحقق اين نقش را وجود امنيت اجتماعی و احساس رضايت همه افراد جامعه و نخبگان به خصوص جامعه دانشگاهی دانست و گفت:رضايت مبنای رشد اجتماعی و نقد به تعبير اميرالمومنين علی (ع) وظيفه جامعه و حق واليان است پس ايجاد محدوديت در مسير نقد قدرت موجب کاهش رضايت عمومی و محروم کردن جامعه و حکومت از يک حق اساسی است.
رئيس بنياد باران در اين باره اظهار داشت:نظام اسلامی چنانکه در منابع دينی و تاريخی ما آمده است و در انقلاب و انديشه حضرت امام نيز ريشه دارد ؛نظامی است انسانی و اخلاقی که بايد همه شهروندان را در بر بگيرد و محدود به سليقه ها؛افراد و گرو ه های خاص نشود و جلب رضايت نخبگان و آحاد جامعه را مد نظر داشته باشد.
سيد محمد خاتمی با اشاره به اين مساله به بررسی وقايع اخير کشور پرداخت و گفت:بزرگترين عامل تضعيف نظام؛کاهش رضايت مردم و اعمال خشونت به هر شکلی است.خشونت از هر سو به خصوص از ناحيه حکومت مضر به حال جامعه؛دين و نظام است.اعمال خشونت از جانب حکومت تندروی و نارضايتی در جامعه به دنبال می آورد واگر در جامعه نارضايتی و بی‌اعتمادی بود و روز‌به‌ روز گسترش پيدا کرد، اولين ضربه به اسلام و نظامی که نام اسلام را دارد می‌خورد، اگر خدای نکرده رفتارها و برنامه ها طوری باشد که در ذهن جامعه القاء شود که در اين نظام خشونت و ارعاب و تهديد رسميت دارد و دشمنان هم از اين زمينه استفاده کنند بيش از همه خود نظام زيان می بيند.»
سيدمحمد خاتمی در ادامه اين بحث اظهار داشت:امروزسئوال اين است که بخصوص در جريان حوادث اخير، رضايت جامعه و بخصوص نخبگان آن افزايش پيدا کرده است؟اگر نکرده است بايد فهميد که مشکل وجود دارد و عاملان اين وضع تضعيف‌کنندگان نظام در اينجا کسانی هستند که سبب نارضايتی بيشتر در جامعه شده‌اند.»
وی تصريح کرد:« اين جامعه متعلق به ماست. اما چرا اينقدر فضا تنگ شده است؟چرا اينقدر نيروهای ارزنده‌ای که انتقاد يا حرف دارند ؛ نه تنها حذف می‌شوند بلکه مورد هرگونه اهانت و فشاری قرار می‌گيرند؟»
رئيس دولت اصلاحات افزود:«وقتی به دانشجو، استاد،عالم؛هنرمند؛ نيروهای اهل فکر و سابقه‌دار و جبهه رفته و نيروهايی که می‌گويند قانون اساسی را قبول داريم البته انتقاد هم داريم هرگونه ناسزا و نسبتی به آنها می‌دهند متاسفانه شعارهايی در جامعه مطرح می‌شود که هيچ کدام از ما نمی‌پسنديم؛نظام تضعيف می شود و ايران چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی آسيب می بيند.»
وی در توضيح دلايل شرايط به وجود آمده گفت:«اينها به اين دليل است که به مردم احترام نمی‌شود، اعتراض و انتقاد براندازی به حساب می‌آيد، رسانه‌های رسمی ما هر چه توانستند ناسزا و دروغ به افرادی می گويند که مورد توجه مردم هستند و همه اينها به نظام لطمه می‌زند.»
سيد محمد خاتمی برای حل اين مسائل گفت:« همه بايد به قانون اساسی بازگرديم و در چارچوب قانون اساسی و معيارهای اسلامی حرکت کنيم؛بايد پذيرفت که نمی‌توان بصورت پادگانی جامعه و دانشگاه را اداره کرد و اين نحوه مديريت به زيان مادی و معنوی و حيثيتی جمهوری اسلامی است.»
رئيس جمهور سابق کشورمان در اين زمينه افزود:« انتظار اين بود که کم کم فضا غير امنيتی شود ، نه اينکه انتقاد و نقد کردن اين همه هزينه برای جامعه داشته باشد، بايد به خاطر داشت کسی که نقد می‌کند برانداز نيست بلکه دلسوز انقلاب و جامعه است.»
سيدمحمد خاتمی خاطر نشان کرد:« اما آيا امروز انتقاد منطقی هزينه ندارد؟آيا منتقد متهم به انواع اتهاماتی که شايسته بدترين دشمنان کشور و ملت است ، نمی‌شود؟ اگر جواب اين سئوالات مثبت است ؛ اينها نشان‌دهنده انحرافی است که بايد اصلاح شود و به راه درست بازگردد.»
خاتمی در پايان اين ديدار و گفت و گوتصريح کرد:«مبنای حرکت قانون اساسی است؛ ما ايران سربلند را می‌خواهيم، ما می‌خواهيم مردم حکومت را از خود بدانند و حکومت مردم را از خود بداند و همچنين انتقاد از خود را نعمت بداند، همانگونه‌ای که امام راحل فرمود انتقاد، بلکه تخطئه يک هديه الهی است و مراد امام از انتقاد و تخطئه ؛انتقاد از خودشان و مسئولان بلند پايه بود.»
به گزارش روابط عمومی دفتر سيدمحمد خاتمی،پنج تن از استادان دانشگاه علم و صنعت پيش از ايشان به تشريح مسائل موجود کشور و دانشگاهها و راه های برون رفت از وضعيت نا مطلوب کنونی پرداخته و به عنوان کسانی که سالها در محيط دانشگاهی و صحنه جامعه و مسئوليت ها و مديريت ها حضور داشته اند و مسائل را از نزديک لمس می کنند نگرانی شديد خود را از وضعيت مديريت غير کارشناسانه؛غير علمی؛غير واقع بينانه و سليقه ای در ابعاد مختلف فرهنگی؛اجتماعی؛اقتصادی؛صنعتی،کشاورزی و سياسی امنيتی؛ديپلماسی و روابط خارجی؛رسانه ای و اطلاع رسانی ؛قضايی و حقوقی ابراز و خطر رکودها و تخريب ها وحيف و ميل های ثروت های ملی؛از بين رفتن و سوختن فرصت های اجتماعی و اقتصادی که می توانست بسيار ارزنده و پيش برنده در روند توسعه همه جانبه کشور باشد روش برخی جريان ها برای يک صدايی کردن و امنيتی کردن جامعه خصوصا فضای دانشگاه ها و تضعيف نقش مستقل عملکرد قوه قضاييه و قوه مقننه و مجلس خبرگان ؛دخالت دستگاه های امنيتی نظامی و انتظامی در اموری که طبق قانون اساسی از ورود به آنها نهی و منع شده اند عدم شفافيت در اطلاع رسانی و انعکاس واقعيت ها و ديدگاهها و انتقادهای جريان های سياسی و مردمی قانونی بد بين کردن و تفرقه افکنی بين طيف های مختلف اجتماعی و جريان های فکری و سياسی و نهادهای مردمی و قطبی کردن جامعه بيان کردند وبر اساس آنها برخی راه کارها را با تکيه بر قانون اساسی برای برون رفت از اين شرايط ارائه دادندو بر التزام عملی همه نهادها و دستگاههای کشور به همه موارد قانون اساسی و اطمينان دادن عملی به مردم در جهت تامين خواسته های اکثريت ملت و حقوق اقليت ها تاکيد کردند.
در اين ديدار همچنين بسترهای مساعد در توسعه صنعتی و نگرانی ها از وضع اقتصاد و مديريت کشور مورد اشاره قرار گرفت و ظرفيت ها و مخاطره های پيش روی جنبش اصلاحات و اينکه از تجربه های مشروطيت و انقلاب اسلامی و اصلاحات چگونه در اين دوران بايد بهره گرفت ؛ بر فرصت ها و تهديد هايی که در برابر جامعه دانشگاهی و زنان وجود دارد تاکيد شد.

سیدمحمد خاتمی در تماس تلفنی از هادی حیدری دلجویی کرد

شنبه، 23 آبان 1388
حجت الاسلام سید محمد خاتمی(رییس جمهور پیشین کشورمان) در تماسی تلفنی پس از آزادی هادی حیدری، از وی دلجویی کرد.
سایت شخصی هادی حیدری (پرشین کارتون) نوشت:‌ خاتمی در این تماس، ضمن ابراز تاسف از دستگیری حیدری و سایر بازداشت شدگان در جریان برگزاری مراسم دعای کمیل، این اقدام را عجیب خواند و ابراز امیدواری کرد « کسانی که چنین اشتباهی را مرتکب شده اند، در آینده فرصت برای جبران و عذرخواهی پیدا کنند.»

هادی حیدری (کاریکاتوریست)، روز 30 مهرماه 1388 در حین برگزاری مراسم دعای کمیل در منزل یکی از روزنامه نگاران بازداشت شده وقایع پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری به همراه 21 تن دیگر دستگیر و به زندان اوین منتقل شد.

وی نزدیک 10 روز را در سلول انفرادی گذراند و پس از 17 روز، غروب یکشنبه 17 آبان ماه از زندان اوین آزاد شد. در روزهای اخیر پس از آزادی وی شخصیت های اجتماعی، سیاسی، روزنامه نگاران، کارتونیست ها و طنزپردازان مختلف طی تماس های تلفنی و با حضور در منزل حیدری، با وی ملاقات کردند.

از میان این شخصیت ها می توان به اسامی زیر اشاره کرد:
سید محمدرضا خاتمی (نماینده دوره ششم مجلس و دبیر کل سابق جبهه مشارکت)، سید صفدر حسینی (وزیر اقتصاد در دولت خاتمی)، عبدالله ناصری (مدیرعامل خبرگزاری جمهوری اسلامی در دوران اصلاحات)، محمد طبیبیان(معاون اسبق وزرای اقتصاد در دولت های سازندگی و اصلاحات)، هادی خانیکی (استاد ارتباطات دانشگاه و معاون وزیر علوم در دوران اصلاحات)، محمد قوچانی (روزنامه نگار و سردبیر روزنامه توقیف شده اعتماد ملی)، کسری نوری (سردبیر روزنامه ایران در دوران اصلاحات)، حمیدرضا جلایی پور (استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران)، حسین کروبی (فرزند مهدی کروبی)، علیرضا بهشتی شیرازی (سردبیر روزنامه کلمه سبز)، مهران کرمی (سردبیر روزنامه توقیف شده کارگزاران)، علی صالح آبادی (نماینده سابق مجلس و مدیرمسوول سابق روزنامه همبستگی)، حسینی (استاندار اصفهان در دوران اصلاحات)، عباس عبدی (روزنامه نگار)، خانواده محسن میردامادی (نماینده مجلس ششم و دبیر کل جبهه مشارکت)، جمعیت حقوق بشری «مادران صلح».

از اقدامات خلاف قانون بازجوها به چه کسی شکایت کنیم؟

کلمه: وبلاگ تا آزادی روزنامه نگاران زندانی نوشت: مهدیه محمدی همسر احمد زیادآبادی ،روزنامه نگار زندانی که از پنج ماه پیش در زندان است ،می گوید:”بازجوها ،باز پرس ها و دیگر مسوولان پرونده زید ابادی در وزارت اطلاعات و دادگاه انقلاب دهها اقدام خلاف قانون در باره او انجام داده اند.در برابر کارهای غیرقانونی آنها چه کسانی به فریاد ما خواهند رسید و آنها را محاکمه خواهند کرد؟”
مهدیه محمدی بخشی از موارد نقض حقوق شهروندی را که در پنج ماهه گذشته در باره احمدزید آبادی انجام شده ،به این شرح ذکر می کند:”ساعت ده شب بدون ارائه حکم او را بازداشت و با خشونت او را به زندان منتقل کردند.خانواده را تا هفده روز از او بی خبر نگه داشتند.هر لحظه از این هفده دقیقه بر ما سالی گذشت .ما حتی نمی دانستیم احمد زنده است یا نه؟او در این مدت ۱۴۰ روز بر خلاف تمام قوانین ایران در انفرادی بوده است . او را به شدت کتک زده و مورد توهین قرار داده اند.بازجوهایش هرزمان که خواسته اند ملاقات او را با ما بدون هیچ دلیلی قطع کرده اند.ما از این اقدامات خلاف قانون بازجوها به چه کسی باید پناه ببریم و شکایت کنیم؟”
او اضافه می کند :”ده سال پیش که همسرم به همراه تعدادی دیگر از روزنامه نگاران در زندان بود ،به همراه خانواده های آنها در خصوص اقدامات غیرقانونی قاضی مرتضوی به دادگاه انتظامی قضات شکایت کردیم .اما نه فقط هیچ کس به شکایت ما رسیدگی نکرد که مرتضوی پس از پنج سال ارتقا مقام پیدا کرد و دادستان کل تهران شد.”
همسر احمد زیدآبادی می گوید :”اگر یک جوان پانزده –شانزده ساله دست به یک کار غیرقانونی در خیابان بزند ،فوری به او دست بند می زنند و به زندان می برند ،اما اگر کسی صاحب مقام باشد و مرتکب خلاف بشود ،چه کسی به اتهام او رسیدگی خواهد کرد؟ظاهرا هیچ کس !اگر یک مقام قضایی مرتکب جرم شود ،به چه کسی باید شکایت ببریم ؟حتما کسانی خواهند گفت به دادسرای انتظامی قضات .اما من به تجربه دریافته ام که هیچ کس در ابن باره پاسخگو نیست.قاضی شعبه بیست وشش دادگاه انقلاب ،آقای پیرعباسی خودش چند بار به من و وکیل زید ابادی گفته است که می دانیم زید آبادی باید آزاد باشد اما فعلا صبر کنید.آیا این اقدام قاضی که حکم آزادی او را صادر نمی کند ،نباید مورد رسیدگی قرار گیرد؟”
وی با اشاره به اینکه یکی از اتهامات همسرش تبلیغ علیه نظام و تبانی در ایجاد اغتشاش مطرح شده ،گفت :”دلیل شان هم برای تبانی در اغتشاش تلاش زید آبادی برای قانع کردن آقای عبدالله نوری به کاندیدا شدن در انتخابات ریاست جمهوری بود.احمد در جلسه محاکمه اش از قاضی پیرعباسی پرسیده است ،مگر دعوت از آقای عبدالله نوری برای کاندیداتوری جرم است که قاضی به او پاسخ داده ،آنچه در ذهن تو در این باره وجود داشته مهم است .تو می خواستی با وارد کردن عبدالله نوری به صحنه انتخابات اغتشاش درست کنی.”
مهدیه محمدی در پایان می گوید :” تمامی فعالیت های احمد در چارچوب قانون بوده اما اقدامات بازجوهای او خلاف قانون بوده است .کسی که باید محاکمه شود بازجوی اوست نه خودش.چه کسی بازجوی او را محاکمه خواهد کرد؟”

سقوط آزاد برای دیپلماسی هسته ای دولت کودتا


گروه تحلیلگران انقلاب سبز

یکی از خصوصیات ماجراجویی هسته ای دولت کودتا این است که هر وقت اقدام یا تلاشی جهت حل این معضل پیشنهاد میشود، پس از مدتی نه تنها مشکل حل نمیشود، بلکه گرهی جدید بر گره های قبلی اضافه میشود. اگر بخواهیم این مسیر را به یک بازی تشبیه کنیم، میتوانیم بازی تخیلی «جومانجی» را ذکر کنیم، که در آن هیچ امکانی برای بازگشت وجود ندارد: هر وضعیت نتیجه یک انتخاب است و برای خروج از هر وضعیت، فقط میتوان یک انتخاب دیگر کرد و به جلو رفت؛ نه تنها نمیتوان به عقب بازگشت، بلکه امکان تعلل و طول دادن یک مرحله هم وجود ندارد.

هرچند محمد البرادعی با پیشنهاد جدید خود به دنبال راه حلی برای بحران کنونی است، اما خواسته یا ناخواسته، دولت دلاوران هسته ای را از چاله به چاه انداخته است. آژانس و غرب، با پیشنهاد جدید، انعطاف و حسن نیت خود را نشان میدهند، در حالی که پیشنهاد آنها درد دولت کودتا را درمان نمیکند و دولت کودتا هم نمیتواند با صراحت بگوید که لطفا یک خرده صبر کنید، ما جنبش سبز را سرکوب کنیم، بعد با هر شرایطی که شما بخواهید، کنار می آییم! هر چند دولت کودتا، ابتدا توافق اولیه را یک پیروزی نامید و ادعا کرد که غرب کوتاه آمده و به دنبال «همکاری» با دولت کودتاست، اما وقتی که شرایط داخلی برای پذیرش چنین رسوایی نامناسب جلوه کرد، رهبر نظام یک سخنرانی ضد آمریکایی ترتیب داد و سپس اعلام شد که ما به غرب ( و به روسیه) اعتماد نداریم و آژانس هم در واکنش، یک کشور مسلمان و دوست (ترکیه) را پیشنهاد کرد، آن هم در حالی که رئیس دولت کودتا، مدتهاست که دل و دین خود را به اوباما باخته و ملتمسانه به دنبال راهی برای مذاکره با او میگردد.

اما این ملاحظات داخلی برای غرب، یا مسخره است یا توجیهی برای وقت کشی. غرب و آژانس انرژی هسته ای، با جدیت تمام، دنبال راه حلی فنی و حقوقی برای پرونده هسته ای ایران هستند و به همین دلیل از ارائه هر پیشنهاد مثبتی استقبال میکنند؛ آنها حتی بلوف احمدی نژاد که گفته بود حاضریم اورانیوم غنی شده خود را به شما بفروشیم را جدی گرفتند و در قالب طرح ژنو (معامله با روسیه و فرانسه) به ایران ارائه دادند.

 اما در طرف ایران، مانور سیاسی بلاهت آمیزی که به مدت چهارسال بر روی فناوری «بومی» هسته ای صورت گرفته است، هنوز به نتایج مطلوب خود نرسیده است و به همین دلیل است که حاکمیت نمیتواند آن را بدون یک دستاورد ملموس سیاسی پایان دهد. اکنون در حالی که امکان بهره برداری سیاسی از پرونده هسته ای برای دولت کودتا به هیچ وجه وجود ندارد، رئیس دولت کودتا با دست پاچگی بسیار، به دنبال یک راه برون رفت آبرومندانه است که فقط به سلامت از این آوردگاه خارج شود، اما در شرایطی که یک جنبش اپوزیسیون قدرتمند و قبراق در انتظار کوچکترین لغزش هسته ای اوست، اجازه چنین گریزی به او داده نمیشود، زیرا رهبر نظام میداند که چنین توافق تحقیر آمیزی منجر به ریزش شدید نیروهای وابسته به حکومت و تقویت مواضع مخالفان میشود.

دولت نهم، طی چهار سال تصدی خود، با بحران سازی عمدی و ماجراجویی هسته ای تلاش کرد از یک مسئله فنی و حقوقی ساده، که برای همه کشورهای جهان مثل احداث یک کارخانه ذوب آهن، انجام میشود، یک  حماسه هسته ای بسازد و از این طریق همه مخالفان و منتقدان و حتی رقبای احتمالی را از میدان خارج کند. اما بحرانسازی و تنش آفرینی بی مورد، باعث شد که دولت نهم فرصتهای تاریخی برای خروج از انزوا و اتصال به جامعه جهانی را از دست بدهد. در واقع در دوران تصدی دولت نهم، در شرق و غرب ایران (افغانستان و عراق) خوان نعمت و مجموعه ای از فرصتهای عظیم بین المللی در دسترس بود و این دولت میتوانست از موضعی قوی به مذاکره با آمریکا وارد شود و ایران را به عنوان یک قدرت منطقه ای تثبیت نماید. اما افراط در مورد پرونده هسته ای (که با اهداف داخلی صورت میگرفت) تمام این فرصتها را سوزاند و علاوه بر آن تمامیت ارضی و حیثیت بین المللی ایران هم به چالش کشیده شد: منافع ایران در دریای خزر، مورد تعرض قرار گرفت، آب هیرمند توسط دولت دوست افغانستان قطع شد، پاکستان به محل امنی برای مخالفان تروریست تبدیل شد، قطر منابع گازی مشترک با ایران را بالا کشید، و از همه مهمتر و عبرت آموز تر این که آمریکا (هرچند با هزینه های اقتصادی و انسانی سنگین) توانست بدون مشارکت ایران، در عراق ثبات نسبی ایجاد کند و القاعده را در افغانستان به طور کامل مهار کند. علاوه بر اینها با تغییر مدیریت کاخ سفید، سوریه به آمریکا نزدیکتر شد و در لبنان و فلسطین، عرصه برای تحرک ایران تنگ تر از قبل شد.

چنین است که ایران تحت حاکمیت دولت کودتا، به تدریج گزینه ها و جایگزین ها را از دست میدهد و باگذشت زمان مجبور میشود از میان گزینه های محدودتری دست به انتخاب بزند. برای درک شرایط سقوط آزاد و موضع رو به ضعف دولت کودتا در مذاکرات هسته ای، میتوان فرض کرد که مذاکرات فعلی در دو سال قبل، چطور میتوانست انجام شود: در آن مقطع دولتی میانه رو در اسرائیل حاکم بود، حماس قدرتمندتر و محبوب تر بود، سوریه به ایران نزدیک تر بود و از همه مهمتر، آمریکا برای همکاری و مشارکت ایران در آرام کردن عراق و افغانستان حاضر بود امتیازات بیشتر و متنوع تری به دولت نهم بدهد.

 اما این دولت، تحت سیاستهای طراحی شده در اتاق فکرهای نظامی و بیت رهبری، تصمیم گرفت بحران و تنش را دست کم تا پایان تابستان 88 ادامه دهد تا توافق با آمریکا در غیاب رقبای سیاسی و پس از حذف کامل اصلاح طلبان و یکدست کردن حاکمیت صورت گیرد و سهمیه بندی های اقتصادی و سیاسی مطلوب جناح حاکم، طبقه متوسط را به طور کامل نابود کند. اما تمام این محاسبات با توجه به عدم موفقیت دولت نهم در جذب آرای اکثریت مردم ایران با شکست سنگینی مواجه شد، شکستی که ناشی از همان بحران سازی ها و تنش زایی های دولت نهم و رکود و انزوایی بود که بر مردم تحمیل شده بود. استراتژیستهای نظامی، برای مدیریت این وضعیت، برنامه ای چند منظوره را طراحی کرده بودند.

 در مطلوب ترین شرایط، احمدی نژاد با صرف پول نقد و اهدای سیب زمینی و شانتاژ رسانه ای، برای بار دوم انتخاب میشد، و در بدترین وضعیت، تقلب صورت میگرفت و پس از آن با یک سرکوب سنگین و برق آسای پلیسی – امنیتی، کار مخالفان  برای همیشه تمام میشد و جامعه مدنی ایران، تا مدتها پژمرده و راکد میشد. (به قول یکی از همین فرماندهان: انقلاب برای سی سال آینده تضمین میشد). اما چنان که میدانیم این اتفاق رخ نداد و با ظهور خیره کننده جنبش سبز و تداوم مبارزات مدنی و مسالمت آمیز آن، دولت کودتا در بدترین وضع ممکن قرار گرفت و سقوط آزاد خود در داخل و خارج را آغاز کرد.

در دوره اول ریاست جمهوری احمدی نژاد، در زمانی که هنوز پرونده ایران به سازمان ملل متحد نرفته بود و صنایع اتمی ایران تحریم نشده بودند، ایران این فرصت را داشت که تحت یک کنسرسیوم بین المللی، به غنی سازی اورانیوم در روسیه ادامه دهد و دست کم دانش غنی سازی غیر نظامی تا 20 درصد و تولید میله های سوخت را به دست آورد. آن پیشنهاد، عالی یا بهترین پیشنهاد برای ایران نبود، اما با توجه به تندروی های صورت گرفته، میتوانست آغازی مناسب برای اعتمادسازی با جامعه جهانی باشد و فرایندی شکل بگیرد که طی آن، ایران در میان مدت، هم دانش هسته ای روز دنیا را کسب میکرد و هم اینکه میتوانست در درون قلمرو خود با دستهای بازتری به فعالیت هسته ای بپردازد. اما رد آن پیشنهاد نه به خاطر مسائل فنی یا حقوقی، بلکه به خاطر علاقه دولت نهم به ایجاد بحرانهای خارجی برای تثبیت خود و تضعیف رقبای سیاسی در داخل بود. اکنون در شرایطی که دولت کودتا در وضعیت بسیار آسیب پذیر داخلی به سر میبرد، شرایط بین المللی و منطقه ای هم دگرگون شده است: اوباما با زیرکی روسیه را از ایران دور کرده است و معادلات منطقه ای مورد نظر خود را بدون نیاز به ایران پیش برده است و هر از چندگاه مناسبتی را بهانه میکند و با رندی هرچه تمام، پیامی دوستانه به ایران میدهد.

 در واقع در حالی که تلاش دولت بوش برای وارد کردن فشار به ایران، نتیجه نداد، دموکراتها به جای مقابله و فشار، از طریق وارد کردن نیروی کششی، در حال پاشیده کردن دیپلماسی به اصطلاح تهاجمی دولت کودتا هستند. بنا براین در حالی که فشارهای دولت بوش موجب مشروعیت بخشی به سرکوبها و ماجراجویی های دولت نهم میشد، اکنون دولت کودتا از دو جهت تحت نیروی کشش قرار دارد: بحران مشروعیت داخلی و فشار دیپلماتیک خارجی. اکنون در حالی که دولت نهم، پیشنهاد کنسرسیوم را رد کرد و در ازای آن با تحریم مواجه شد، دولت کودتا هم پیشنهاد معامله با روسیه و فرانسه را از رد کرد و در عوص معامله با کشور غیر هسته ای ترکیه را پاداش گرفت.

 شاید اگر معذوریتهای سیاسی داخلی و وحشت از جنبش سبز در میان نبود، این معامله تحقیر آمیز، تحت عنوان «همکاری» و با هیاهوی تبلیغاتی رسانه های دولتی پذیرفته میشد، اما وقتی مشکل یا گره اصلی پنهان میشود، هر تلاشی برای گشایش، خود به گرهی ناگشودنی تبدیل میشود، و دیگر امکان بازگشت هم وجود ندارد، اکنون دولت کودتا باید به پیشنهاد تحقیر آمیز تر «ترکیه» فکر کند که این هم غیر قابل قبول و مردود است. در حقیقت کلید حل معمای هسته ای ایران در گروی تعاملات سیاست داخلی است و دولت کودتا تحت هیچ شرایطی قادر به مدیریت این بحران نخواهد بود. اکنون شرایط داخلی و بین المللی نظام بیش از هر زمان دیگر به یکدیگر شبیه میشوند: نظام، یا قربانی دولت کودتا میشود، یا آن را برای حفظ خود قربانی میکند؛ هنوز امکان یک معامله پرسود وجود دارد.

و در پایان یک نگاه اجمالی به مسیر سقوط آزاد دیپلماسی هسته ای دولت کودتا:

غنی سازی توسط روسیه و در خاک روسیه، با نظارت ایران:    رد شد.

غنی سازی مشترک در خاک روسیه و انتقال دانش پیشرفته هسته ای به ایران:    رد شد.

تحویل اورانیوم 5 درصد به روسیه و مبادله با میله های سوخت 20 درصد فرانسوی:   رد شد.

تحویل اورانیوم 5 درصد به ترکیه و مبادله با میله های سوخت فرانسوی:  در دست اقدام!

در صورت رد شدن این پیشنهاد، احتمالا پیشنهادهای بعدی امارات، افغانستان و در صورت عدم موافقت، آخرین پیشنهاد، اسرائیل خواهد بود!!!

پزشک بازداشتگاه کهريزک خودکشی کرد!

نوروز: دکتر رامين پورارزجانی، که دوران خدمت سربازی خود را به عنوان پزشک در بازداشتگاه کهريزک سپری می کرد در پی اتفاقاتی که بعد از آشکار شدن وقايع بازداشتگاه کهريزک به وقوع پيوست خودکشی کرده است.
اين پزشک وظيفه و دانشجوی ممتازی که با رتبه دو رقمی در کنکور سرتاسری قبول شده بود اولين قربانی برگزاری دادگاهی غيرعلنی است که در پی حوادث اين بازداشتگاه مورد سئوال و اتهام قرار گرفته بود.
درحاليکه متهمان اصلی ضرب و شتم وحشيانه زندانيان اين بازداشتگاه متعلق به نيروی انتظامی تاکنون مورد سئوال قرار نگرفته اند و حتی قاضی مرتضوی با اعمال فشار بر نمايندگان مجلس ازقرائت گزارش کميته حقيقت ياب مجلس هشتم جلوگيری می کند، رامين پورارزجانی، پزشک ۲۶ ساله، متهم می شود که در ماجرای شهادت زندانيان کهريزک مرتکب قصور پزشکی شده است و تهديد می گردد که پروانه پزشکی اش لغو و برای ۵ سال راهی زندان خواهد شد.

به دنبال آشکار شدن جنايات وحشيانه ای که در بازداشتگاه کهريزک صورت گرفت و حتی به "گوانتاناموی ايرانی" معروف شد، پرونده ای در دادگاه نظامی قضات برای دادستان پيشين تهران و جانشين فرمانده نيروی انتظامی که به صورت مستقيم مسئول حوادث مرتبط با اين بازداشتگاه بودند تشکيل می شود و مقامات قضايی هم قول می دهند در سريع ترين زمان ممکن به اين پرونده رسيدگی کنند. اما مطابق اکثر پرونده های مربوط به مقامات قضايی و نيروی انتظامی در تمام سال های اخير نه تنها افراد فوق مورد سئوال و محاکمه قرار نمی گيرند بلکه با امدادهای غيبی اتهامات و متهمان ديگری برای اين واقعه تراشيده می شود و پرونده به بيراهه می رود و قربانيان جديدی برای اين پرونده ها دست و پا می شود که آخرين نمونه آن هم يک پزشک وظيفه مسئول در بازداشتگاه کهريزک است.
پيش از اين در جريان حوادث کوی دانشگاه و اتفاقاتی که کشور را برای يک هفته در بحران فرو برد يک سرباز نيروی انتظامی تنها به اتهام سرقت ريش تراش مورد مواخده قرار گرفت و تمام افراد مسئول که در گزارش شورای امنيت کشور هم به دخالت آنها در اين بحران اشاره شده بود تبرئه شدند.
مشابه اين اتفاق قرار بود برای متهمان پرونده قتل های زنجيره ای انجام شود اما اصرار محمد خاتمی بر کندن غده چرکين اين وزارتخانه در نهايت منجر به دستگيری سعيد امامی شد؛ هرچند او هم در زندان قوه قضائيه با آنچه که خودکشی با داروی نظافت خوانده شد، فرصت اين را پيدا نکرد که همدستان خود را به صورت کامل معرفی کند.
در اين بين هرچند خودکشی اين پزشک و سرباز وظيفه نکته ابهام پرونده متهمان بازداشتگاه کهريزک است، اما نفس خودکشی کسی که درون زندان جنايات وحشيانه عليه زندانيان را به چشم خود ديده است و می تواند هرلحظه نسبت به معرفی عاملان جنايت با دليل و مدرک اقدام کند، ابهام آميز به نظر می رسد.
اين سئوال جدی هم مطرح است در حاليکه افرادی مثل بهزاد نبوی به دليل اخلال در ترافيک تهران از طريق شرکت در راه پيمايی به اقدام عليه امنيت کشور متهم می شوند و بيش از ۵ ماه در زندان انفرادی قرار می گيرند و حتی در دادگاه ادعانامه های چندين صفحه ای عليه آنان قرار می شود، چطور ممکن است کسانی که مسئول مستقيم شهادت چندين جوان ايرانی هستند به آن اندازه اقتدار داشته باشند که نه تنها از قرائت گزارش کميته حقيقت ياب مجلس جلوگيری کنند، بلکه خود را نيز از هر اتهامی مبرا بدانند و با اعمال نفوذ از انتشار گزارش های مربوط به رسيدگی به اين پرونده نيز جلوگيری نمايند.
افکار عمومی از ياد نخواهد برد بازداشت شدگان سياسی حوادث اخير اکثراً يک يا دو روز بعد از انتخابات دستگير شدند و تا روز برگزاری انتخابات تمام فعاليت های آنان از نظر دولت مستقر هم قانونی بوده است. آنگاه برای اين افراد ظرف دو روز اتهامات چندين صفحه ای قرائت می شود و صدا و سيمای دولتی از بيان هر اتهامی عليه آنان دريغ ندارد؛ اما افرادی که مسئول شهادت جوانان کشورمان هستند می توانند پرونده ای را تا آن اندازه به بيراهه ببرند که در نهايت دادگاه مدعی شود دليل کافی برای متهم کردن و اثبات مجرم بودن اين افراد ندارد. رويه ای که طی ساليان اخير بارها و بارها در دستگاه قضائی کشورمان تکرار شده است و به نظر نمی رسد که اراده ای مبنی بر اين راه و روش غيرعادلانه، غيرقانونی و غيرمشروع وجود داشته باشد.

رهبری و راهبری جنبش سبز

صدرا معیری

یکی‌از میراث‌های نامبارک دوران طولانی‌رهبری آقای خامنه‌ای، همنشین شدن تلویحی عنوان "رهبری" با معنای دیکتاتوری است. این بیش‌هراسی منجر به احتیاط مضاعف جنبش سبز در پرداختن به مقوله رهبری جنبش و بویژه در تبیین موقعیت جناب آقای موسوی و جناب آقای کروبی شده است. این در حالی‌است که به گواه تاریخ، یک جنبش سیاسی موفق ناگزیر از برخورداری از رهبرانی توانمند و دارای نگاه راهبردی است. درست است که جنبش سبز از خلاقیت پراکنده و هسته‌های غیر متمرکز بهره گرفته و در واقع از این طریق صاحب یک مزیت استراتژیک شده است، اما این عدم تمرکز به معنای بی‌نیازی از رهبری نیست چراکه عدم مدیریت کلان یک حرکت غیر متمرکز، آن‌را به هدفی‌آسان برای نیروهای سرکوبگر تبدیل مینماید و سرکوبگران براحتی میتوانند به هسته‌های غیر متمرکز نفوذ کرده، هدایت نامحسوس آنها را بدست بگیرند. حتا با فرض نبود چنین رخنه‌یی، یک جنبش بی‌سر و غیر متمرکز در معرض اتلاف انرژی یک بخش توسط بخش دیگر قرار دارد و ممکن است به سرعت فرسوده شود. در شرایط حاضر و پس از گذشت چند ماه از انتخابات رسوای دهم، بیش از پیش ضرورت مدیریت فعالانه‌تر جنبش توسط جناب آقای موسوی و جناب آقای کروبی حس میشود. این دو بزرگوار نشان داده‌اند که (لا‌اقل تا کنون) گرایشی به دیکتاتوری ندارند و لذا هراس از رهبری فعالانه تر این دو در شرایط حاضر، هراسی بی‌بنیاد است. بدیهی‌است که با ظهور نشانه‌های دیکتاتوری، جنبش سبز آنقدر بلوغ یافته که بی‌چون و چرا به تبعیت از یک فرد نپردازد. با توجه به این مبانی، میتوان از چهار محور مهم که در آنها رهبری جنبش سبز از اهمیتی استراتژیک برخوردار است نام برد:


محور اول- مدیریت شعارها

شعارهای سرداده شده در خیابانها از زمان انتخابات تاکنون به تدریج رادیکال تر شده است. این روند از راهپیمایی‌های کم نظیر سکوت آغاز شد (راهپیمایی‌هایی‌که اتفاقا به دلیل عدم وجود شعار، بیشترین قابلیت جذب را داشت چراکه تمام معترضان به وضع موجود با هر گرایشی خود را در راهپیمایی سکوت راحت می‌‌یافتند)، به آقای احمدی‌نژاد و مساله انتخابات رسید، از آن‌عبور کرد و مقام رهبری را هدف گرفت و سپس با گذر از شخص رهبری، نهاد ولایت فقیه و سرانجام کلیت جمهوری اسلامی را نشانه گرفته است. در این شرایط، تعیین اینکه کجا باید ایستاد و فرا تر رفتن از چه مرزی افراط است نیاز به مدیریت صریح و صحیح دارد چراکه در نبود "شرایط انقلابی‌" سریع‌ترین روش برای ایزوله کردن و در نهایت عقیم کردن یک جنبش سیاسی، رادیکال کردن "فراتر از ظرفیت" آن‌است و بهمین دلیل است که بسیاری از رژیم‌های مسلط سرکوبگر، برنامه‌های ضد اطلاعاتی جهت "کاشتن" صداهای رادیکال در میان مخالفانشان را پیگیری میکنند. در این شرایط رهبران جنبش می‌‌توانند با صراحت از شعارهای رادیکال تبری بجویند. توجه به این نکته البته ضروری است که این تبری جستن به معنای نفی کسانی‌که شعارهای رادیکال میدهند نیست، به معنای آن‌هم نیست که هیچ بخشی از جامعه تقاضاهای رادیکال ندارد، بلکه به این معناست که رهبری جنبش در شرایط غیر انقلابی‌"برایند عملگرایانه میانه جنبش" است. از سوی دیگر، جناب آقای موسوی و جناب آقای کروبی هر دو شناسنامه سیاسی مشخصی‌دارند و همه از نوع نگاه این دو بزرگوار به انقلاب اسلامی، به جمهوری اسلامی و به آیت‌الله خمینی آگاهند. جنبش سبز با علم به این شناسنامه در حمایت از این دو شکل گرفته و لذا بیانیه دادن و درخواست صریح از هوادارن جهت پرهیز از شعارهای تند توسط این دو شخصیت شناسنامه دار امری غیر عادی نیست چنین بیانیه‌یی البته منجر به حذف شعارهای رادیکال از خیابانها نخواهد شد اما ضریب امنیت سبز‌های متعادل را افزایش میدهد چرا که کار سرکوبگران برای به حرکت در آوردن پایگاه اجتماعی‌شان را دشوارتر خواهد کرد. همانطور که یک بیانیه کوتاه جناب آقای موسوی در زیر سوال بردن قاطعانه مذاکرات هسته‌یی باعث گرفتاری جدی طرف مقابل در توجیه ایدئولوژیک مذاکرات شد، یک بیانیه صریح در رد شعارهای تند، مشکلات طرف مقابل را در "مهر" زدن به جنبش سبز دو چندان می‌کند. فراموش نکنیم مهمترین عامل ریزش خیابانی سبز‌ها نا‌امن شدن خیابانهاست، مدیریت قاطع شعارها میتواند اندکی‌از این نا‌امنی‌بکاهد و در عین حال بخش‌های معتدل تر جنبش سبز و نیز بخش‌های رادیکال اما عملگرا را در کنار یکدیگر بیاورد


محور دوم- اختلاف مقام رهبری و آقای احمدی‌نژاد

از بعد از انتخابات در مسایل مهمی میان مقام رهبری و آقای احمدی‌نژاد شکافی جدی در حال شکل گیری است. این شکاف از مساله آقای مشایی آغاز شده، به مذاکرات هسته‌یی، مساله رابطه با آمریکا و همچنین نحوه برخورد با معترضان کشیده شده است. آقای احمدی‌نژاد به تدریج دایره قدرت خود را گسترش داده که آخرین تجلی آن‌را میتوان در اطاعت خاضعانه مجلس مطیع رهبری در برابر تهدید اقای احمدی‌نژاد در لایحه هدفمند کردن یارانه‌ها مشاهده کرد. از سوی دیگر، آقای خامنه‌ای که تمام تخم مرغ‌های خود را در سبد آقای احمدی‌نژاد گذاشته و تقریبا تمام الیت سیاسی سابقه‌دار را بخاطر حمایت از او کنار زده، در مواجهه با این نیروی تازه‌بدوران رسیده و تمامیت‌طلب دچار مشکل شده است. ظهور این شکاف میتواند مزایای استراتژیکی برای جنبش سبز داشت باشد به شرط آنکه مدیریت شود. مدیریت این شکاف از بیرون و توسط رهبران جنبش سبز البته ظرافت‌هایی‌دارد که با توجه به شم سیاسی بالای جناب آقای موسوی ناممکن به نظر نمی‌‌رسد


محور سوم- ایجاد فضای بازگشت برای بدنه سپاه و بسیج

بسیاری از تحلیلگران انقلاب ایران، یکی‌از هوشمندی‌های راهبردی آیت‌الله خمینی را تفکیک میان بدنه ارتش و سران ارتش شاه میدانند که در شعار "برادر ارتشی، چرا برادرکشی" تجلی‌یافت. این شعار فضای امنی‌برای بدنه ارتش پدید آورد که بتوانند از حکومت جدا شده به مردم بپیوندند. ایجاد چنین فضایی در شرایطی که مردم خشمگین از خشونت‌ها هستند کاری بسیار دشوار (و البته ضروری برای موفقیت جنبش) است و نیاز به رهبری مدبرانه دارد. جناب آقای موسوی در بیانیه‌هایشان البته  بر کنترل خشم پای فشرده‌اند اما ایجاد و تثبیت فضای بازگشت برای بدنه سپاه و بسیج نیازمند فعالتر شدن رهبری جنبش است. اگر چنین فضایی ایجاد نشود، امکان دارد بدنه سپاه و بسیج بقای خود را به بقای سرکوبگران (و بویژه سران سپاه) وابسته بدانند و سرسختانه برای "حفظ نفس" به سرکوب سبز‌ها روی بیاورند. رهبری جنبش سبز میتواند به این بدنه اطمینان دهد که در فردای روشن مملکت، بدنه امروز سپاه و بسیج نیز سهمی از آن‌"حیات کریمانه" خواهد داشت


محور چهارم- ایام محرم پیش رو

ایام عزاداری سالار شهیدان به واسطه ویژگیهای منحصر بفرد از اهمیتی استراتژیک برخوردار است. عمق مذهبی‌مراسم و غنای سمبلیک آن‌و نیز ارتباط مستقیم "نشانه‌ها" در این ایام با ظلمی که دامنگیر جامعه شده، محرم امسال را به سیاسی‌ترین محرم پس از انقلاب تبدیل کرده است. به لحاظ فرم این مراسم نیز، حضور هیئت‌های عزاداری متعدد برای ساعت‌های طولانی در بسیاری از خیابان‌ها اهمیت ویژه‌ای دارد که هم یک کابوس امنیتی برای نیروهای سرکوبگر است و هم میتواند منشأ خطرات فراوان برای عزاداران سبز باشد. از این رو مدیریت عزاداری‌های ایام محرم توسط رهبران جنبش اهمیتی فوق‌العاده دارد، هم به جهت استفاده حد اکثری از این فرصت بی‌نظیر و هم در راستای کنترل میزان صدماتی که به سبز‌ها وارد خواهد شد

علاوه بر این چهار محور،مدیریت راهبردی جنبش از افراط و تفریط‌های نظیر "عذرخواهی از آمریکا از جانب ملت" در عرصه بین‌المللی جلوگیری نموده، و میتواند از پتانسیل‌های جهانی‌برای پیشبرد اهداف ملی‌جنبش بهتر استفاده کند. در پایان و با عنایت به این نکته و به چهار محور فوق، امید است که جناب آقای موسوی و جناب آقای کروبی در هفته‌های پیش رو فعالانه تر در نقش رهبر جنبش ظاهر شده و خطوط کلی‌و استراتژیک حرکت را صریح‌تر تبیین نمایند
به نقل از جنبش راه سبز

پوستري براي 16 آبان



هشدار برای ره صد ساله

شورای فعالان ملی – مذهبی در مورد "جنبش سبز" بیانیه ای در نه بند صادر کرده که به نظر من با وجود وسواس نویسندگان بیانیه برای کوتاه و گزیده گویی، واجد نکات بسیار مهم و قابل توجهی به خصوص در بند ششم آن است که به مخاطرات پیش روی جنبش سبز از طرف دوستداران این جنبش پرداخته. این نگرانی را باید در تداوم همان نگرانی هایی دانست که از فروغلتنیدن، یا فرو غلتاندن، جنبش سبز در کژراهه بی توجهی به ظرفیت ها، بازتولید ادبیات سیاسی و رسانه ای اقتدارگرایان حامی سرکوب و به خصوص ترویج خشونت در این هفته های اخیر ابراز شده. واقعیت آن است که ایران ما با دمکراسی به معنای واقعی آن، فاصله بسیار دارد و تندروی و چپ روی نه تنها کمکی به استقرار آن نمی کند بلکه درک عمومی از موهبت های دمکراسی را اسیر هیجان زدگی های زود گذر سیاسی می کند. ایده "راه سبز امید" هم که میرحسین در بیانیه ها به آن پرداخته، بر محور باورمندی جنش سبز در جریان "زندگی" تاکید دارد که باور و ایمان را "هیجانِ صرف" و "شور بی شعور" بارور نمی سازد.
اینک فعالان ملی و مذهبی که در سی ساله اخیر و قبل از آن نیز مدام مورد قهر و غضب حاکمیت بوده اند، و به این ترتیب از اتهام "درباری و حکومتی" بودن مبرا هستند، با انتشار این بیانیه و هشدار در مورد مخاطرات اشتیاق به پیمودن ره صد ساله در یک شب، جنبش سبز را متوجه "ظرفیت های واقعی خود" می کنند.
اذعان به حذف ناپذیری و بقای جنبش سبزو تکثر درونی جنبش، اشاره به اثرگذاری ماندگار دوران ریاست جمهوری خاتمی بر ذهن و روح ایرانیان برای ورود به عرصه ای جدید دستیابی به آزادی و دمکراسی، توجه دادن مخاطبان به اهمیت استقلال نهاد دین، اعتراف به کمبود رسانه برای جنبش و تاکید بر نیاز و ضرورت رهبری نسبی شبکه های فعال غیرمتمرکز از سوی رهبران جنبش و لزوم گسترش جغرافیایی و طبقاتی جنبش سبز از دیگر دغدغه های مورد توجه در این بیانیه بوده است. متن کامل بیانیه را در ادامه بخوانید.
*
حضور فعالان جنبش سبز در روز قدس و سیزده آبان، یک بار دیگر نشان داد جنبش سبز قابل حذف و سرکوب نیست و تأکید نمود که طی ماه های اخیر مردم ایران دوران جدیدی را در سیر تاریخی تلاش برای کسب آزادی و برخورداری از حاکمیت ملی رقم زده اند. اگرچه این فصل نو در استمرار و پیوند با کوشش های گذشته می باشد، اما در عین حال آثار و پیامد های جنبش سبز کنونی آنچنان گسترده و وسیع است که هیچ نیروی سیاسی در داخل و خارج کشور نمی تواند نسبت به آن بی تفاوت باشد. برآمدن این جنبش بسیاری از صف بندی‌های نیروهای سیاسی را دگرگون، و دستاوردهای قابل توجهی را در برابر همه نیروها قرار داده است. مجموعه این کنش ها، نهایتاً سپهر و چشم انداز جدیدی را پیش روی هر کنشگر سیاسی گشوده است. بر این اساس یادآوری نکاتی ضروری به نظر می رسد:
۱- جنبش سبز ایران علیرغم موانع بی شمار و شرایط پلیسی– امنیتی موجود، واجد ارزش ها و هویتی است که بقای آن را تضمین می کند. باور به عدم خشونت، اصرار بر مدارا، تاکید بر دمکراسی و آزادی، پیوند با مدنیت، اخلاق مداری، ابعاد مهمی از هویت جنبش سبز مردم ایران را تشکیل می دهند که وجوه تمایز برجسته و روشنی با هویت برخی نیروهای حاضر در ساختار قدرت با نظام ارزشی مبتنی بر خشونت، استبداد و خودکامگی دارد.
۲- این جنبش مثل بسیاری از جنبش های نوین دوران ما، اگرچه حامل هویت و ارزشهای روشن و گران سنگی است، اما در عین حال در درون خود واجد تکثر و تنوع تحسین برانگیزی است. آموزه های جنبش که اغلب در خلال بیانیه های مهندس میرحسین موسوی و مواضع و دیدگاه های آقایان مهدی کروبی و سیدمحمد خاتمی منعکس شده، همگی با تاکید و تصریح بر پذیرش تکثر درونی جنبش سبز، همه نیروهای علاقمند به ایرانی آباد، آزاد و توسعه یافته را دعوت به همراهی می کند. بنابراین جنبش سبز، نهضتی دمکراتیک و مرکب از همه نیروهای مدافع آزادی، عدالت و منافع ملی با مشی اصلاح طلبانه است. از این رو جریان ملی مذهبی نیز با موج سبزی که در سراسر ایران در حال گسترش است، همراهی و حمایت کرده و به ایفای نقش و وظایف خود در این راستا می پردازد.
٣- اگر چه جنبش سبز مردم ایران در آغاز راه قرار داشته و عمر آن از چند ماه فراتر نمی رود، اما تبار این حرکت را باید در تلاش های تاریخی یک صد ساله مردم ایران، برای دستیابی به دمکراسی و حق حاکمیت ملی جستجو کرد. جنبش اصلاحی نیز که به پیروزی آقای محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱٣۷۶ منجر شد، اگرچه اجازه نیافت تا به مطالبات عمومی جنبش پاسخ دهد، اما آثاری ماندگار بر ذهن و روح ایرانیان برای ورود به عرصه های جدید دستیابی به آزادی و دمکراسی بر جای گذاشت.
۴- جنبش سبز مردم ایران مثل بسیاری از جنبش های نوین در عصر ما قدرت و ظرفیت آن را دارد تا با پیوند و ارتباط شبکه های گسترده ای از افراد علاقمند، انجمن ها و احزاب تحول خواه و جنبش های با مطالبات خاص، به تقویت جامعه مدنی و افزایش قدرت در عرصه عمومی، راه را برای حل بسیاری از گره های تاریخی ایران هموار کند و چشم اندازی از رسیدن جامعه به تعادل پایدار در ساختار سیاسی و عرصه عمومی را پیش روی ما بگشاید.
۵- سال هاست بسیاری از نواندیشان دینی ضرورت استقلال نهاد دین از ساختارهای سیاسی و نهاد قدرت را امری حیاتی برای اعتبار دین در جامعه دانسته و بر آثار نامیمون پیوند قدرت و دین تاکید کرده اند. جنبش سبز آزمونی شد تا نشان دهد چگونه استقلال نهاد دین می تواند بر ارج و قرب و اعتبار مراجع و روحانیون مستقل، نزد مردم بیفزاید. نقش بی بدیل حضرات آیت الله العظمی حسینعلی منتظری و آیت الله یوسف صانعی و... در حمایت از خواست ها و مطالبات جنبش سبز بی شک سرمایه عظیمی خواهد بود که مردم ایران را در مسیر مبارزه برای نیل به جامعه ای آزاد و دمکراتیک، یاری و پشتیبانی خواهد کرد.
۶- ما علیرغم موفقیت های قابل توجه جنبش سبز طی ماههای اخیر نمی توانیم نگرانی خود را نسبت به مخاطراتی که پیش روی جنبش قرار دارد پنهان کنیم. یکی از مهمترین تهدید های جنبش نه از جانب اقتدارگرایان که بیشتر از سوی برخی از دوستان جنبش است که بر نگرانی ها و دغدغه ها می افزاید. با توجه به اعمال خشونت از سوی اقتدارگرایان، جنبش سبز ایران بالقوه استعداد آن را دارد تا در دام چپ روی افتد و دامنه مطالبات و انتظارات را بیرون از ظرفیت های واقعی، افزایش دهد یا بخواهد ره صد ساله را یک شبه طی کند. در چنین وضعی، نه تنها امکان دریافت پاسخ مناسب را نداشته، بلکه امکان بسیج، وحدت و نیرو گرفتن اقتدارگرایان را فراهم می کند. از این رو مایلیم نگرانی خود را نسبت به اظهارات برخی فعالان سیاسی و اجتماعی در داخل و خصوصاً خارج کشور که از مطالبات مشترک این جنبش که در بیانیه شماره هشت آقای موسوی آمده است، فراتر می روند، اعلام داشته و آنها را به اتخاذ مواضع مسئولانه تر دعوت کنیم. از سویی ما، کمبود یک رسانه نزدیک به رهبران جنبش را احساس کرده و هم چنین بر نیاز و ضرورت رهبری نسبی شبکه های فعال غیرمتمرکز، از سوی رهبران جنبش تاکید می نماییم.
۷- طی سال های اخیر فعالان جنبش های دانشجویی، کارگری، حقوق بشر، معلمان، زنان، اقوام و... نقش موثر و فعالی در جامعه ایران داشته اند. بی شک جنبش سبز نیز از دستاوردها و سرمایه های این جنبش ها بهره مند شده است. جنبش سبز اینک "عام ترین" مطالبات مشترک همه جنبش های "خاص" را نمایندگی می کند. اما این به معنای انحلال هیچ کدام از جنبش های خاص نیست. تداوم این جنبش ها مکمل جنبش سبز بوده و در وضعیت کنونی که شاهد نوعی توازن متقابل بین نیروی حذف ناپذیر جنبش سبز و قدرت سرکوبگر متکی به در آمد نفت هستیم، می تواند هم مطالبات خاص اقشاری از جامعه را پی گیری کرده و هم یاری رسان و مکمل جنبش سبز باشد.
٨- ما هم چنین معتقدیم گسترش جغرافیایی و طبقاتی جنبش سبز می تواند به تدریج توازن قوا را به نفع این جنبش و اهداف حق طلبانه، دمکراتیک و عدالت طلبانه آن که بیانگر تداوم جنبش های یکصدساله اخیر ایران است، تغییر دهد.
۹- ما از موضع دفاع از منافع ملی به جریانات افراطی خشونت گرای حاکمیت هشدار می دهیم که از سیاست سرکوب و پیگیری بیهوده خط مشی خیالی حذف جنبش سبز دست بردارند و این جنبش را به عنوان پژواک صدا و ندای بخش مهمی از مردم و نخبگان جامعه ایرانی به رسمیت بشناسند و بجای سرکوب و متهم کردن آن به اتهامات واهی، وارد گفتگو و پاسخ دهی به مطالبات حق طلبانه و مسالمت آمیز آن شوند. این امر به نفع همگان و پاسدار منافع ملی ایرانیان خواهد بود.

عبدالله مومنی به هشت سال زندان قطعی محکوم شد

كميته گزارشگران حقوق بشر- عبدالله مومنی ،سخنگوی ادوار تحکیم وحدت که به خاطر حوادث پس از انتخابات اکنون در زندان اوین به سر می‌برد، به هشت سال حبس تعریزی محکوم شد.
همسر عبدالله مومنی ضمن اعلام این خبر گفت :«دو سال از این حبس مربوط به دادگاه و اتهام قبلی مومنی است که به خاطر اقدام علیه امنیت ملی محکوم و اکنون به او ابلاغ شده است.شش سال دیگر به خاطر شرکت وي در تجمع‌های اعتراضی مردم در حوادث پس از انتخابات صادر شده است. این درحالی است که او در هیچ تجمعی حضور نداشته است.»
همسر مومني، می‌گوید :«وقتی خبر صدور این حکم ناعادلانه را برای عبداالله شنیدم به یکی از مسوولان دادستانی تهران گفتم ،من و فرزندانم رنج زیادی به خاطر شهادت همسرم کشیده‌ایم اما او پاسخ داد که ربطی به من ندارد .مگر تو به خاطر من شهید داده‌ای ؟»
همسر مومنی ادامه مي‌دهد:«گرچه این شخص با لحن تحقیر‌آمیزی این جمله را به من گفت .اما از طرفی درست می‌گوید من به خاطر وطن و دینم شهید داده‌ام و امروز هم نه فقط آماده‌ام که عبدالله در راه آرمان‌هایی که مهم‌ترینش زندگی بهتر و سعادتمند برای جوانان مهین است ،فدا شود که آماده‌ام خودم و سه فرزندم نیز در راه اعتلا و بزرگی ایران شهید شویم و به همسر شهیدم بپیوندیم.»

شعارنویسی شبانه سبزها، استمرار مناسبت‌های اعتراضی روزها

5 ماهی است که شهروندان تهران و سایر نقاط کشور که صبح‌های خیلی زود به سرکار خود می روند در بزرگراه‌ها و خیابان‌های شهر عده‌ای از کارکنان شهری را مشاهده می کنند که با چهره‌ای خسته‌، گویی در آخرین ساعات شیفت کاری خود‌، مشغول رنگ زدن و پاک کردن در و دیوار شهر از شعارهای شبانه معترضان جنبش سبز هستند.

شعارهایی اعتراض آمیز علیه استبداد ، در منقبت آزادی و عدالت و در محکومیت کودتا و دست اندرکاران آن ، درست روز پس از کودتای انتخاباتی ، شاید بعد از سه دهه به صورت گسترده بر روی و در و دیوار شهر چهره نمود. این رخداد و مبارزه شبانه که به صورت مداوم در 5 ماه گذشته و به موازات مبارزات روزانه و تظاهرات اعتراض آمیز جریان داشته ، این روزها وارد فاز جدیدی شده است و دست اندرکاران کودتا سعی دارند با الگو برداری از شیوه ابتکاری سبزها آن را دچار دگرگونی کنند.
شعارهای اولیه ای که در حمایت از میرحسین موسوی و کروبی و شهدای جنبش سبز نوشته می شد به تدریج جای خود را به شعارهای علیه کودتاگران داد. در غیاب امکانات اطلاع رسانی برای معترضان ، و عدم استفاده آگاهانه از اس ام اس به عنوان ابزار اطلاع رسانی ، شعارنویسی ها به تدریج به سمت اطلاع رسانی در مورد تظاهرات اعتراض آمیز هم سوق پیدا کرد و " نماز جمعه سبز " ، " روز قدس سبز " ، " 13 آبان " و اکنون 16 آذر ، موضوع دیوار نوشته های شهر شد.
دیوار نویسی با ابزارهای ساده و ابتکاری به تفریح جوانان و نوجوانان شهرها تبدیل شده است و کمتر دیواری در شهرهای بزرگ یا در حاشیه بزرگراهها ، پل ها ، تلفن های عمومی ، پست های برق وجود دارد که به رسانه ای سبز تبدیل نشده باشد. علامت گذاری باجه های تلفن و جعبه های برق و تلفن در سطح شهر ، چسباندن اعلامیه بر دیوارها و صندوق های صدقات و چسبانده اعلامیه های کوچک کف دستی به گوش تلفن های عمومی شهر و نوشتن شعار بر روی پول و هر آنچه که در منظر مخاطب احتمالی قرار می گیرد، اینها فقط بخشی از ابتکارات طرفداران جنبش سبز در تبدیل هر وسیله ای به رسانه است.
اگرچه بسیاری از این کارها ممکن است روزها هم اتفاق بیافتد اما عمده پیام آوران جنبش سبز پیام های خود را شبانگاه بر این رسانه ها حک می کنند تا فرصت زیادی برای امحای آن از سوی یاران رنگ سیاه ایجاد نشود. از یک هفته پیش دیوارهایی که در معابر اصلی به عنوان تابلوی شعار نویسی و یا علامت گذاریهای سبز مورد استفاده قرار می گرفت ، توسط دولت کودتا ، عرصه نقاشی هایی رنگارنگ با نوشته های عریض و طویل شده است تا پیام نوشته های ظریف و با ابزارهای ابتدایی طرفدران جنبش سبز را تحت الشعاع قرار دهد.
از سوی دیگر خرابکاری هایی به رنگ سیاه بر روی شعارهای سبز نشان می دهد یکی از کارویژه های جنبش جعلی موسوم به "جنبش سبز علوی " که چندی پیش از سوی ایادی کودتا سازماندهی شد ، پاک کردن و یا تخریب شبانه شعارهای جنبش سبز است. به گفته بسیاری از شهروندان که صبحگاهان قبل از روشن شدن هوا عازم کار و پیشه خود هستند ، عده ای مزد بگیران این جنبش جعلی در بزرگراهها و خیابانهای تهران آخرین ساعات کاری خود را با پاک کردن شعارهای تازه نوشته شده سپری می کنند ، با اینحال ناتوانی آنان برای مقابله با موج شعار نویسی سبزها از نوشته هایی هویداست که در خیابانهای فرعی و گاه خیابانهای اصلی هنوز پاک نشده است.
این " جدال خلق و نابودسازی کلمه " گاه نوشته های با مزه ای و جذابی هم خلق می کند و دیوارها نشان از تلاش خستگی ناپذیر اقدامات داوطلبان جنبش سبز و مزدبگیران دولت کودتا دارد . تهدیدهای مزدبگیران از یک سوی و استهزای طرفدران جنبش سبز که نمی توان ننگ کودتا را بار نگ پاک نمود در برخی از این تابلوهای دیواری نمایان است. تقریبا در اغلب محلات تهران دانش آموزان و نوجوانان درگیر این مبارزه هوشمندانه هستند و گفته می شود مقابله با این لشگر نوجوان باعث ایجاد یک شغل شبانه برای حامیان کودتا شده است که هزاران نفر از آن ارتزاق می کنند.
پس از شکست تلاش در جهت افزودن نوشته و یا عباراتی سبز قبل یا بعد از شعارها نوشته شده توسط جنبش سبز به منظور انحراف پیام آن ، یاران کودتا با رنگ سیاه به مقابله با پیام های سبز پرداختند و با پاشیدن رنگ سیاه سعی کردند تا شعارها را محو کنند اما کنکاش مخاطبان در درک این پیام های سبز از زیر رنگ های سیاه یک هنر انتزاعی را پدید آورد که به مراتب پیام های متنوع تری را متبادر به ذهن می کرد. پس از آن ، نوشتن شعارهایی حکومتی و کودتایی بر پیام های سبز در دستور کار قرار گرفت اما گروهان های مزدبگیر را یارای برابری با لشگریان داوطلب و مبتکر سبز نبود و روحیه بالا و تعداد بی شمار سبزها این اقدام آنها را نیز نقش بر آب کرد.
استخدام هزاران نفر در تهران برای کار شبانه رنگ پاشی و به کارگیری متخصصان ترکیب رنگ برای تهیه رنگ هایی کاملا هماهنگ با زمینه نوشته ها نیز هنوز نتوانسته است اشتیاق هزاران شهروندی را که در ترافیک صبحگاهی فرصت مناسبی برای خواندن رسانه های دیواری سبز می یابند ، سرکوب کند.
حال دولت کودتا از چند شب پیش دستگاه هایی مجهز را به کار گرفته است تا دیوارهای مورد استفاده طرفدران جنبش سبز را انحصارا در اختیار خود گرفته و با پاشیدن رنگ و نقش های فراوان تمامی فضای مورد استفاده جنبش سبز به خود اختصاص دهند. با اینحال بر گوشه و کنار این نوشته های بزرگ دیواری می توان نوشته های ظریف سبزها را مشاهده کرد که همچنان به تلاش بی پایان مشغول تولید و انتقال پیام اعتراضی جنبش سبز هستند.
بسیاری از کارشناسان بر این باورند که الگوهای ارایه شده در بیانیه های متوالی میرحسین موسوی در شکست ناپذیر بودن ابتکارات فردی و گروهی درون شبکه های جنبش سبز و بومی سازی ابتکارات در چارچوب محله ، شهر و مناطق مختلف ، برخوردهای سازمان یافته با این ابتکارات را بی اثر می سازد و اثبات آن هم در تداوم بی امان این دیوار نویسی ها محقق شده است.
به هرحال کارشناسان بر این باورند که به رغم الگوبرداری های ناشیانه کودتاچیان، تلاش های بی پایان کوشندگان شب زنده دار جنبش سبز ، پیوند دهنده و استمرار بخش مناسبتهای اعتراضی روزانه به شب های اعتراض آمیز سبز شهرهای کشور باقی خواهد ماند.
برگرفته از: وبلاگ ایرنای ما

آرشیو

برچسب‌ها