صدرا معیری
یکیاز میراثهای نامبارک دوران طولانیرهبری آقای خامنهای، همنشین شدن تلویحی عنوان "رهبری" با معنای دیکتاتوری است. این بیشهراسی منجر به احتیاط مضاعف جنبش سبز در پرداختن به مقوله رهبری جنبش و بویژه در تبیین موقعیت جناب آقای موسوی و جناب آقای کروبی شده است. این در حالیاست که به گواه تاریخ، یک جنبش سیاسی موفق ناگزیر از برخورداری از رهبرانی توانمند و دارای نگاه راهبردی است. درست است که جنبش سبز از خلاقیت پراکنده و هستههای غیر متمرکز بهره گرفته و در واقع از این طریق صاحب یک مزیت استراتژیک شده است، اما این عدم تمرکز به معنای بینیازی از رهبری نیست چراکه عدم مدیریت کلان یک حرکت غیر متمرکز، آنرا به هدفیآسان برای نیروهای سرکوبگر تبدیل مینماید و سرکوبگران براحتی میتوانند به هستههای غیر متمرکز نفوذ کرده، هدایت نامحسوس آنها را بدست بگیرند. حتا با فرض نبود چنین رخنهیی، یک جنبش بیسر و غیر متمرکز در معرض اتلاف انرژی یک بخش توسط بخش دیگر قرار دارد و ممکن است به سرعت فرسوده شود. در شرایط حاضر و پس از گذشت چند ماه از انتخابات رسوای دهم، بیش از پیش ضرورت مدیریت فعالانهتر جنبش توسط جناب آقای موسوی و جناب آقای کروبی حس میشود. این دو بزرگوار نشان دادهاند که (لااقل تا کنون) گرایشی به دیکتاتوری ندارند و لذا هراس از رهبری فعالانه تر این دو در شرایط حاضر، هراسی بیبنیاد است. بدیهیاست که با ظهور نشانههای دیکتاتوری، جنبش سبز آنقدر بلوغ یافته که بیچون و چرا به تبعیت از یک فرد نپردازد. با توجه به این مبانی، میتوان از چهار محور مهم که در آنها رهبری جنبش سبز از اهمیتی استراتژیک برخوردار است نام برد:
محور اول- مدیریت شعارها
شعارهای سرداده شده در خیابانها از زمان انتخابات تاکنون به تدریج رادیکال تر شده است. این روند از راهپیماییهای کم نظیر سکوت آغاز شد (راهپیماییهاییکه اتفاقا به دلیل عدم وجود شعار، بیشترین قابلیت جذب را داشت چراکه تمام معترضان به وضع موجود با هر گرایشی خود را در راهپیمایی سکوت راحت مییافتند)، به آقای احمدینژاد و مساله انتخابات رسید، از آنعبور کرد و مقام رهبری را هدف گرفت و سپس با گذر از شخص رهبری، نهاد ولایت فقیه و سرانجام کلیت جمهوری اسلامی را نشانه گرفته است. در این شرایط، تعیین اینکه کجا باید ایستاد و فرا تر رفتن از چه مرزی افراط است نیاز به مدیریت صریح و صحیح دارد چراکه در نبود "شرایط انقلابی" سریعترین روش برای ایزوله کردن و در نهایت عقیم کردن یک جنبش سیاسی، رادیکال کردن "فراتر از ظرفیت" آناست و بهمین دلیل است که بسیاری از رژیمهای مسلط سرکوبگر، برنامههای ضد اطلاعاتی جهت "کاشتن" صداهای رادیکال در میان مخالفانشان را پیگیری میکنند. در این شرایط رهبران جنبش میتوانند با صراحت از شعارهای رادیکال تبری بجویند. توجه به این نکته البته ضروری است که این تبری جستن به معنای نفی کسانیکه شعارهای رادیکال میدهند نیست، به معنای آنهم نیست که هیچ بخشی از جامعه تقاضاهای رادیکال ندارد، بلکه به این معناست که رهبری جنبش در شرایط غیر انقلابی"برایند عملگرایانه میانه جنبش" است. از سوی دیگر، جناب آقای موسوی و جناب آقای کروبی هر دو شناسنامه سیاسی مشخصیدارند و همه از نوع نگاه این دو بزرگوار به انقلاب اسلامی، به جمهوری اسلامی و به آیتالله خمینی آگاهند. جنبش سبز با علم به این شناسنامه در حمایت از این دو شکل گرفته و لذا بیانیه دادن و درخواست صریح از هوادارن جهت پرهیز از شعارهای تند توسط این دو شخصیت شناسنامه دار امری غیر عادی نیست چنین بیانیهیی البته منجر به حذف شعارهای رادیکال از خیابانها نخواهد شد اما ضریب امنیت سبزهای متعادل را افزایش میدهد چرا که کار سرکوبگران برای به حرکت در آوردن پایگاه اجتماعیشان را دشوارتر خواهد کرد. همانطور که یک بیانیه کوتاه جناب آقای موسوی در زیر سوال بردن قاطعانه مذاکرات هستهیی باعث گرفتاری جدی طرف مقابل در توجیه ایدئولوژیک مذاکرات شد، یک بیانیه صریح در رد شعارهای تند، مشکلات طرف مقابل را در "مهر" زدن به جنبش سبز دو چندان میکند. فراموش نکنیم مهمترین عامل ریزش خیابانی سبزها ناامن شدن خیابانهاست، مدیریت قاطع شعارها میتواند اندکیاز این ناامنیبکاهد و در عین حال بخشهای معتدل تر جنبش سبز و نیز بخشهای رادیکال اما عملگرا را در کنار یکدیگر بیاورد
محور دوم- اختلاف مقام رهبری و آقای احمدینژاد
از بعد از انتخابات در مسایل مهمی میان مقام رهبری و آقای احمدینژاد شکافی جدی در حال شکل گیری است. این شکاف از مساله آقای مشایی آغاز شده، به مذاکرات هستهیی، مساله رابطه با آمریکا و همچنین نحوه برخورد با معترضان کشیده شده است. آقای احمدینژاد به تدریج دایره قدرت خود را گسترش داده که آخرین تجلی آنرا میتوان در اطاعت خاضعانه مجلس مطیع رهبری در برابر تهدید اقای احمدینژاد در لایحه هدفمند کردن یارانهها مشاهده کرد. از سوی دیگر، آقای خامنهای که تمام تخم مرغهای خود را در سبد آقای احمدینژاد گذاشته و تقریبا تمام الیت سیاسی سابقهدار را بخاطر حمایت از او کنار زده، در مواجهه با این نیروی تازهبدوران رسیده و تمامیتطلب دچار مشکل شده است. ظهور این شکاف میتواند مزایای استراتژیکی برای جنبش سبز داشت باشد به شرط آنکه مدیریت شود. مدیریت این شکاف از بیرون و توسط رهبران جنبش سبز البته ظرافتهاییدارد که با توجه به شم سیاسی بالای جناب آقای موسوی ناممکن به نظر نمیرسد
محور سوم- ایجاد فضای بازگشت برای بدنه سپاه و بسیج
بسیاری از تحلیلگران انقلاب ایران، یکیاز هوشمندیهای راهبردی آیتالله خمینی را تفکیک میان بدنه ارتش و سران ارتش شاه میدانند که در شعار "برادر ارتشی، چرا برادرکشی" تجلییافت. این شعار فضای امنیبرای بدنه ارتش پدید آورد که بتوانند از حکومت جدا شده به مردم بپیوندند. ایجاد چنین فضایی در شرایطی که مردم خشمگین از خشونتها هستند کاری بسیار دشوار (و البته ضروری برای موفقیت جنبش) است و نیاز به رهبری مدبرانه دارد. جناب آقای موسوی در بیانیههایشان البته بر کنترل خشم پای فشردهاند اما ایجاد و تثبیت فضای بازگشت برای بدنه سپاه و بسیج نیازمند فعالتر شدن رهبری جنبش است. اگر چنین فضایی ایجاد نشود، امکان دارد بدنه سپاه و بسیج بقای خود را به بقای سرکوبگران (و بویژه سران سپاه) وابسته بدانند و سرسختانه برای "حفظ نفس" به سرکوب سبزها روی بیاورند. رهبری جنبش سبز میتواند به این بدنه اطمینان دهد که در فردای روشن مملکت، بدنه امروز سپاه و بسیج نیز سهمی از آن"حیات کریمانه" خواهد داشت
محور چهارم- ایام محرم پیش رو
ایام عزاداری سالار شهیدان به واسطه ویژگیهای منحصر بفرد از اهمیتی استراتژیک برخوردار است. عمق مذهبیمراسم و غنای سمبلیک آنو نیز ارتباط مستقیم "نشانهها" در این ایام با ظلمی که دامنگیر جامعه شده، محرم امسال را به سیاسیترین محرم پس از انقلاب تبدیل کرده است. به لحاظ فرم این مراسم نیز، حضور هیئتهای عزاداری متعدد برای ساعتهای طولانی در بسیاری از خیابانها اهمیت ویژهای دارد که هم یک کابوس امنیتی برای نیروهای سرکوبگر است و هم میتواند منشأ خطرات فراوان برای عزاداران سبز باشد. از این رو مدیریت عزاداریهای ایام محرم توسط رهبران جنبش اهمیتی فوقالعاده دارد، هم به جهت استفاده حد اکثری از این فرصت بینظیر و هم در راستای کنترل میزان صدماتی که به سبزها وارد خواهد شد
علاوه بر این چهار محور،مدیریت راهبردی جنبش از افراط و تفریطهای نظیر "عذرخواهی از آمریکا از جانب ملت" در عرصه بینالمللی جلوگیری نموده، و میتواند از پتانسیلهای جهانیبرای پیشبرد اهداف ملیجنبش بهتر استفاده کند. در پایان و با عنایت به این نکته و به چهار محور فوق، امید است که جناب آقای موسوی و جناب آقای کروبی در هفتههای پیش رو فعالانه تر در نقش رهبر جنبش ظاهر شده و خطوط کلیو استراتژیک حرکت را صریحتر تبیین نمایند
به نقل از جنبش راه سبز
یکیاز میراثهای نامبارک دوران طولانیرهبری آقای خامنهای، همنشین شدن تلویحی عنوان "رهبری" با معنای دیکتاتوری است. این بیشهراسی منجر به احتیاط مضاعف جنبش سبز در پرداختن به مقوله رهبری جنبش و بویژه در تبیین موقعیت جناب آقای موسوی و جناب آقای کروبی شده است. این در حالیاست که به گواه تاریخ، یک جنبش سیاسی موفق ناگزیر از برخورداری از رهبرانی توانمند و دارای نگاه راهبردی است. درست است که جنبش سبز از خلاقیت پراکنده و هستههای غیر متمرکز بهره گرفته و در واقع از این طریق صاحب یک مزیت استراتژیک شده است، اما این عدم تمرکز به معنای بینیازی از رهبری نیست چراکه عدم مدیریت کلان یک حرکت غیر متمرکز، آنرا به هدفیآسان برای نیروهای سرکوبگر تبدیل مینماید و سرکوبگران براحتی میتوانند به هستههای غیر متمرکز نفوذ کرده، هدایت نامحسوس آنها را بدست بگیرند. حتا با فرض نبود چنین رخنهیی، یک جنبش بیسر و غیر متمرکز در معرض اتلاف انرژی یک بخش توسط بخش دیگر قرار دارد و ممکن است به سرعت فرسوده شود. در شرایط حاضر و پس از گذشت چند ماه از انتخابات رسوای دهم، بیش از پیش ضرورت مدیریت فعالانهتر جنبش توسط جناب آقای موسوی و جناب آقای کروبی حس میشود. این دو بزرگوار نشان دادهاند که (لااقل تا کنون) گرایشی به دیکتاتوری ندارند و لذا هراس از رهبری فعالانه تر این دو در شرایط حاضر، هراسی بیبنیاد است. بدیهیاست که با ظهور نشانههای دیکتاتوری، جنبش سبز آنقدر بلوغ یافته که بیچون و چرا به تبعیت از یک فرد نپردازد. با توجه به این مبانی، میتوان از چهار محور مهم که در آنها رهبری جنبش سبز از اهمیتی استراتژیک برخوردار است نام برد:
محور اول- مدیریت شعارها
شعارهای سرداده شده در خیابانها از زمان انتخابات تاکنون به تدریج رادیکال تر شده است. این روند از راهپیماییهای کم نظیر سکوت آغاز شد (راهپیماییهاییکه اتفاقا به دلیل عدم وجود شعار، بیشترین قابلیت جذب را داشت چراکه تمام معترضان به وضع موجود با هر گرایشی خود را در راهپیمایی سکوت راحت مییافتند)، به آقای احمدینژاد و مساله انتخابات رسید، از آنعبور کرد و مقام رهبری را هدف گرفت و سپس با گذر از شخص رهبری، نهاد ولایت فقیه و سرانجام کلیت جمهوری اسلامی را نشانه گرفته است. در این شرایط، تعیین اینکه کجا باید ایستاد و فرا تر رفتن از چه مرزی افراط است نیاز به مدیریت صریح و صحیح دارد چراکه در نبود "شرایط انقلابی" سریعترین روش برای ایزوله کردن و در نهایت عقیم کردن یک جنبش سیاسی، رادیکال کردن "فراتر از ظرفیت" آناست و بهمین دلیل است که بسیاری از رژیمهای مسلط سرکوبگر، برنامههای ضد اطلاعاتی جهت "کاشتن" صداهای رادیکال در میان مخالفانشان را پیگیری میکنند. در این شرایط رهبران جنبش میتوانند با صراحت از شعارهای رادیکال تبری بجویند. توجه به این نکته البته ضروری است که این تبری جستن به معنای نفی کسانیکه شعارهای رادیکال میدهند نیست، به معنای آنهم نیست که هیچ بخشی از جامعه تقاضاهای رادیکال ندارد، بلکه به این معناست که رهبری جنبش در شرایط غیر انقلابی"برایند عملگرایانه میانه جنبش" است. از سوی دیگر، جناب آقای موسوی و جناب آقای کروبی هر دو شناسنامه سیاسی مشخصیدارند و همه از نوع نگاه این دو بزرگوار به انقلاب اسلامی، به جمهوری اسلامی و به آیتالله خمینی آگاهند. جنبش سبز با علم به این شناسنامه در حمایت از این دو شکل گرفته و لذا بیانیه دادن و درخواست صریح از هوادارن جهت پرهیز از شعارهای تند توسط این دو شخصیت شناسنامه دار امری غیر عادی نیست چنین بیانیهیی البته منجر به حذف شعارهای رادیکال از خیابانها نخواهد شد اما ضریب امنیت سبزهای متعادل را افزایش میدهد چرا که کار سرکوبگران برای به حرکت در آوردن پایگاه اجتماعیشان را دشوارتر خواهد کرد. همانطور که یک بیانیه کوتاه جناب آقای موسوی در زیر سوال بردن قاطعانه مذاکرات هستهیی باعث گرفتاری جدی طرف مقابل در توجیه ایدئولوژیک مذاکرات شد، یک بیانیه صریح در رد شعارهای تند، مشکلات طرف مقابل را در "مهر" زدن به جنبش سبز دو چندان میکند. فراموش نکنیم مهمترین عامل ریزش خیابانی سبزها ناامن شدن خیابانهاست، مدیریت قاطع شعارها میتواند اندکیاز این ناامنیبکاهد و در عین حال بخشهای معتدل تر جنبش سبز و نیز بخشهای رادیکال اما عملگرا را در کنار یکدیگر بیاورد
محور دوم- اختلاف مقام رهبری و آقای احمدینژاد
از بعد از انتخابات در مسایل مهمی میان مقام رهبری و آقای احمدینژاد شکافی جدی در حال شکل گیری است. این شکاف از مساله آقای مشایی آغاز شده، به مذاکرات هستهیی، مساله رابطه با آمریکا و همچنین نحوه برخورد با معترضان کشیده شده است. آقای احمدینژاد به تدریج دایره قدرت خود را گسترش داده که آخرین تجلی آنرا میتوان در اطاعت خاضعانه مجلس مطیع رهبری در برابر تهدید اقای احمدینژاد در لایحه هدفمند کردن یارانهها مشاهده کرد. از سوی دیگر، آقای خامنهای که تمام تخم مرغهای خود را در سبد آقای احمدینژاد گذاشته و تقریبا تمام الیت سیاسی سابقهدار را بخاطر حمایت از او کنار زده، در مواجهه با این نیروی تازهبدوران رسیده و تمامیتطلب دچار مشکل شده است. ظهور این شکاف میتواند مزایای استراتژیکی برای جنبش سبز داشت باشد به شرط آنکه مدیریت شود. مدیریت این شکاف از بیرون و توسط رهبران جنبش سبز البته ظرافتهاییدارد که با توجه به شم سیاسی بالای جناب آقای موسوی ناممکن به نظر نمیرسد
محور سوم- ایجاد فضای بازگشت برای بدنه سپاه و بسیج
بسیاری از تحلیلگران انقلاب ایران، یکیاز هوشمندیهای راهبردی آیتالله خمینی را تفکیک میان بدنه ارتش و سران ارتش شاه میدانند که در شعار "برادر ارتشی، چرا برادرکشی" تجلییافت. این شعار فضای امنیبرای بدنه ارتش پدید آورد که بتوانند از حکومت جدا شده به مردم بپیوندند. ایجاد چنین فضایی در شرایطی که مردم خشمگین از خشونتها هستند کاری بسیار دشوار (و البته ضروری برای موفقیت جنبش) است و نیاز به رهبری مدبرانه دارد. جناب آقای موسوی در بیانیههایشان البته بر کنترل خشم پای فشردهاند اما ایجاد و تثبیت فضای بازگشت برای بدنه سپاه و بسیج نیازمند فعالتر شدن رهبری جنبش است. اگر چنین فضایی ایجاد نشود، امکان دارد بدنه سپاه و بسیج بقای خود را به بقای سرکوبگران (و بویژه سران سپاه) وابسته بدانند و سرسختانه برای "حفظ نفس" به سرکوب سبزها روی بیاورند. رهبری جنبش سبز میتواند به این بدنه اطمینان دهد که در فردای روشن مملکت، بدنه امروز سپاه و بسیج نیز سهمی از آن"حیات کریمانه" خواهد داشت
محور چهارم- ایام محرم پیش رو
ایام عزاداری سالار شهیدان به واسطه ویژگیهای منحصر بفرد از اهمیتی استراتژیک برخوردار است. عمق مذهبیمراسم و غنای سمبلیک آنو نیز ارتباط مستقیم "نشانهها" در این ایام با ظلمی که دامنگیر جامعه شده، محرم امسال را به سیاسیترین محرم پس از انقلاب تبدیل کرده است. به لحاظ فرم این مراسم نیز، حضور هیئتهای عزاداری متعدد برای ساعتهای طولانی در بسیاری از خیابانها اهمیت ویژهای دارد که هم یک کابوس امنیتی برای نیروهای سرکوبگر است و هم میتواند منشأ خطرات فراوان برای عزاداران سبز باشد. از این رو مدیریت عزاداریهای ایام محرم توسط رهبران جنبش اهمیتی فوقالعاده دارد، هم به جهت استفاده حد اکثری از این فرصت بینظیر و هم در راستای کنترل میزان صدماتی که به سبزها وارد خواهد شد
علاوه بر این چهار محور،مدیریت راهبردی جنبش از افراط و تفریطهای نظیر "عذرخواهی از آمریکا از جانب ملت" در عرصه بینالمللی جلوگیری نموده، و میتواند از پتانسیلهای جهانیبرای پیشبرد اهداف ملیجنبش بهتر استفاده کند. در پایان و با عنایت به این نکته و به چهار محور فوق، امید است که جناب آقای موسوی و جناب آقای کروبی در هفتههای پیش رو فعالانه تر در نقش رهبر جنبش ظاهر شده و خطوط کلیو استراتژیک حرکت را صریحتر تبیین نمایند
به نقل از جنبش راه سبز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
شما مي توانيد با انتقادات يا پيشنهادات خود ما را در انجام كاري كه مي كنيم يعني اطلاع رساني ياري نمائيد .
با تشكر - فرداي ايران