تاریخ انتشار: ۲۲ آبان ۱۳۸۸, ساعت ۲:۲۹ قبل از ظهر
یکی از خصوصیات ماجراجویی هسته ای دولت کودتا این است که هر وقت اقدام یا تلاشی جهت حل این معضل پیشنهاد میشود، پس از مدتی نه تنها مشکل حل نمیشود، بلکه گرهی جدید بر گره های قبلی اضافه میشود. اگر بخواهیم این مسیر را به یک بازی تشبیه کنیم، میتوانیم بازی تخیلی «جومانجی» را ذکر کنیم، که در آن هیچ امکانی برای بازگشت وجود ندارد: هر وضعیت نتیجه یک انتخاب است و برای خروج از هر وضعیت، فقط میتوان یک انتخاب دیگر کرد و به جلو رفت؛ نه تنها نمیتوان به عقب بازگشت، بلکه امکان تعلل و طول دادن یک مرحله هم وجود ندارد.
هرچند محمد البرادعی با پیشنهاد جدید خود به دنبال راه حلی برای بحران کنونی است، اما خواسته یا ناخواسته، دولت دلاوران هسته ای را از چاله به چاه انداخته است. آژانس و غرب، با پیشنهاد جدید، انعطاف و حسن نیت خود را نشان میدهند، در حالی که پیشنهاد آنها درد دولت کودتا را درمان نمیکند و دولت کودتا هم نمیتواند با صراحت بگوید که لطفا یک خرده صبر کنید، ما جنبش سبز را سرکوب کنیم، بعد با هر شرایطی که شما بخواهید، کنار می آییم! هر چند دولت کودتا، ابتدا توافق اولیه را یک پیروزی نامید و ادعا کرد که غرب کوتاه آمده و به دنبال «همکاری» با دولت کودتاست، اما وقتی که شرایط داخلی برای پذیرش چنین رسوایی نامناسب جلوه کرد، رهبر نظام یک سخنرانی ضد آمریکایی ترتیب داد و سپس اعلام شد که ما به غرب ( و به روسیه) اعتماد نداریم و آژانس هم در واکنش، یک کشور مسلمان و دوست (ترکیه) را پیشنهاد کرد، آن هم در حالی که رئیس دولت کودتا، مدتهاست که دل و دین خود را به اوباما باخته و ملتمسانه به دنبال راهی برای مذاکره با او میگردد.
اما این ملاحظات داخلی برای غرب، یا مسخره است یا توجیهی برای وقت کشی. غرب و آژانس انرژی هسته ای، با جدیت تمام، دنبال راه حلی فنی و حقوقی برای پرونده هسته ای ایران هستند و به همین دلیل از ارائه هر پیشنهاد مثبتی استقبال میکنند؛ آنها حتی بلوف احمدی نژاد که گفته بود حاضریم اورانیوم غنی شده خود را به شما بفروشیم را جدی گرفتند و در قالب طرح ژنو (معامله با روسیه و فرانسه) به ایران ارائه دادند.
اما در طرف ایران، مانور سیاسی بلاهت آمیزی که به مدت چهارسال بر روی فناوری «بومی» هسته ای صورت گرفته است، هنوز به نتایج مطلوب خود نرسیده است و به همین دلیل است که حاکمیت نمیتواند آن را بدون یک دستاورد ملموس سیاسی پایان دهد. اکنون در حالی که امکان بهره برداری سیاسی از پرونده هسته ای برای دولت کودتا به هیچ وجه وجود ندارد، رئیس دولت کودتا با دست پاچگی بسیار، به دنبال یک راه برون رفت آبرومندانه است که فقط به سلامت از این آوردگاه خارج شود، اما در شرایطی که یک جنبش اپوزیسیون قدرتمند و قبراق در انتظار کوچکترین لغزش هسته ای اوست، اجازه چنین گریزی به او داده نمیشود، زیرا رهبر نظام میداند که چنین توافق تحقیر آمیزی منجر به ریزش شدید نیروهای وابسته به حکومت و تقویت مواضع مخالفان میشود.
دولت نهم، طی چهار سال تصدی خود، با بحران سازی عمدی و ماجراجویی هسته ای تلاش کرد از یک مسئله فنی و حقوقی ساده، که برای همه کشورهای جهان مثل احداث یک کارخانه ذوب آهن، انجام میشود، یک حماسه هسته ای بسازد و از این طریق همه مخالفان و منتقدان و حتی رقبای احتمالی را از میدان خارج کند. اما بحرانسازی و تنش آفرینی بی مورد، باعث شد که دولت نهم فرصتهای تاریخی برای خروج از انزوا و اتصال به جامعه جهانی را از دست بدهد. در واقع در دوران تصدی دولت نهم، در شرق و غرب ایران (افغانستان و عراق) خوان نعمت و مجموعه ای از فرصتهای عظیم بین المللی در دسترس بود و این دولت میتوانست از موضعی قوی به مذاکره با آمریکا وارد شود و ایران را به عنوان یک قدرت منطقه ای تثبیت نماید. اما افراط در مورد پرونده هسته ای (که با اهداف داخلی صورت میگرفت) تمام این فرصتها را سوزاند و علاوه بر آن تمامیت ارضی و حیثیت بین المللی ایران هم به چالش کشیده شد: منافع ایران در دریای خزر، مورد تعرض قرار گرفت، آب هیرمند توسط دولت دوست افغانستان قطع شد، پاکستان به محل امنی برای مخالفان تروریست تبدیل شد، قطر منابع گازی مشترک با ایران را بالا کشید، و از همه مهمتر و عبرت آموز تر این که آمریکا (هرچند با هزینه های اقتصادی و انسانی سنگین) توانست بدون مشارکت ایران، در عراق ثبات نسبی ایجاد کند و القاعده را در افغانستان به طور کامل مهار کند. علاوه بر اینها با تغییر مدیریت کاخ سفید، سوریه به آمریکا نزدیکتر شد و در لبنان و فلسطین، عرصه برای تحرک ایران تنگ تر از قبل شد.
چنین است که ایران تحت حاکمیت دولت کودتا، به تدریج گزینه ها و جایگزین ها را از دست میدهد و باگذشت زمان مجبور میشود از میان گزینه های محدودتری دست به انتخاب بزند. برای درک شرایط سقوط آزاد و موضع رو به ضعف دولت کودتا در مذاکرات هسته ای، میتوان فرض کرد که مذاکرات فعلی در دو سال قبل، چطور میتوانست انجام شود: در آن مقطع دولتی میانه رو در اسرائیل حاکم بود، حماس قدرتمندتر و محبوب تر بود، سوریه به ایران نزدیک تر بود و از همه مهمتر، آمریکا برای همکاری و مشارکت ایران در آرام کردن عراق و افغانستان حاضر بود امتیازات بیشتر و متنوع تری به دولت نهم بدهد.
اما این دولت، تحت سیاستهای طراحی شده در اتاق فکرهای نظامی و بیت رهبری، تصمیم گرفت بحران و تنش را دست کم تا پایان تابستان 88 ادامه دهد تا توافق با آمریکا در غیاب رقبای سیاسی و پس از حذف کامل اصلاح طلبان و یکدست کردن حاکمیت صورت گیرد و سهمیه بندی های اقتصادی و سیاسی مطلوب جناح حاکم، طبقه متوسط را به طور کامل نابود کند. اما تمام این محاسبات با توجه به عدم موفقیت دولت نهم در جذب آرای اکثریت مردم ایران با شکست سنگینی مواجه شد، شکستی که ناشی از همان بحران سازی ها و تنش زایی های دولت نهم و رکود و انزوایی بود که بر مردم تحمیل شده بود. استراتژیستهای نظامی، برای مدیریت این وضعیت، برنامه ای چند منظوره را طراحی کرده بودند.
در مطلوب ترین شرایط، احمدی نژاد با صرف پول نقد و اهدای سیب زمینی و شانتاژ رسانه ای، برای بار دوم انتخاب میشد، و در بدترین وضعیت، تقلب صورت میگرفت و پس از آن با یک سرکوب سنگین و برق آسای پلیسی – امنیتی، کار مخالفان برای همیشه تمام میشد و جامعه مدنی ایران، تا مدتها پژمرده و راکد میشد. (به قول یکی از همین فرماندهان: انقلاب برای سی سال آینده تضمین میشد). اما چنان که میدانیم این اتفاق رخ نداد و با ظهور خیره کننده جنبش سبز و تداوم مبارزات مدنی و مسالمت آمیز آن، دولت کودتا در بدترین وضع ممکن قرار گرفت و سقوط آزاد خود در داخل و خارج را آغاز کرد.
در دوره اول ریاست جمهوری احمدی نژاد، در زمانی که هنوز پرونده ایران به سازمان ملل متحد نرفته بود و صنایع اتمی ایران تحریم نشده بودند، ایران این فرصت را داشت که تحت یک کنسرسیوم بین المللی، به غنی سازی اورانیوم در روسیه ادامه دهد و دست کم دانش غنی سازی غیر نظامی تا 20 درصد و تولید میله های سوخت را به دست آورد. آن پیشنهاد، عالی یا بهترین پیشنهاد برای ایران نبود، اما با توجه به تندروی های صورت گرفته، میتوانست آغازی مناسب برای اعتمادسازی با جامعه جهانی باشد و فرایندی شکل بگیرد که طی آن، ایران در میان مدت، هم دانش هسته ای روز دنیا را کسب میکرد و هم اینکه میتوانست در درون قلمرو خود با دستهای بازتری به فعالیت هسته ای بپردازد. اما رد آن پیشنهاد نه به خاطر مسائل فنی یا حقوقی، بلکه به خاطر علاقه دولت نهم به ایجاد بحرانهای خارجی برای تثبیت خود و تضعیف رقبای سیاسی در داخل بود. اکنون در شرایطی که دولت کودتا در وضعیت بسیار آسیب پذیر داخلی به سر میبرد، شرایط بین المللی و منطقه ای هم دگرگون شده است: اوباما با زیرکی روسیه را از ایران دور کرده است و معادلات منطقه ای مورد نظر خود را بدون نیاز به ایران پیش برده است و هر از چندگاه مناسبتی را بهانه میکند و با رندی هرچه تمام، پیامی دوستانه به ایران میدهد.
در واقع در حالی که تلاش دولت بوش برای وارد کردن فشار به ایران، نتیجه نداد، دموکراتها به جای مقابله و فشار، از طریق وارد کردن نیروی کششی، در حال پاشیده کردن دیپلماسی به اصطلاح تهاجمی دولت کودتا هستند. بنا براین در حالی که فشارهای دولت بوش موجب مشروعیت بخشی به سرکوبها و ماجراجویی های دولت نهم میشد، اکنون دولت کودتا از دو جهت تحت نیروی کشش قرار دارد: بحران مشروعیت داخلی و فشار دیپلماتیک خارجی. اکنون در حالی که دولت نهم، پیشنهاد کنسرسیوم را رد کرد و در ازای آن با تحریم مواجه شد، دولت کودتا هم پیشنهاد معامله با روسیه و فرانسه را از رد کرد و در عوص معامله با کشور غیر هسته ای ترکیه را پاداش گرفت.
شاید اگر معذوریتهای سیاسی داخلی و وحشت از جنبش سبز در میان نبود، این معامله تحقیر آمیز، تحت عنوان «همکاری» و با هیاهوی تبلیغاتی رسانه های دولتی پذیرفته میشد، اما وقتی مشکل یا گره اصلی پنهان میشود، هر تلاشی برای گشایش، خود به گرهی ناگشودنی تبدیل میشود، و دیگر امکان بازگشت هم وجود ندارد، اکنون دولت کودتا باید به پیشنهاد تحقیر آمیز تر «ترکیه» فکر کند که این هم غیر قابل قبول و مردود است. در حقیقت کلید حل معمای هسته ای ایران در گروی تعاملات سیاست داخلی است و دولت کودتا تحت هیچ شرایطی قادر به مدیریت این بحران نخواهد بود. اکنون شرایط داخلی و بین المللی نظام بیش از هر زمان دیگر به یکدیگر شبیه میشوند: نظام، یا قربانی دولت کودتا میشود، یا آن را برای حفظ خود قربانی میکند؛ هنوز امکان یک معامله پرسود وجود دارد.
و در پایان یک نگاه اجمالی به مسیر سقوط آزاد دیپلماسی هسته ای دولت کودتا:
غنی سازی توسط روسیه و در خاک روسیه، با نظارت ایران: رد شد.
غنی سازی مشترک در خاک روسیه و انتقال دانش پیشرفته هسته ای به ایران: رد شد.
تحویل اورانیوم 5 درصد به روسیه و مبادله با میله های سوخت 20 درصد فرانسوی: رد شد.
تحویل اورانیوم 5 درصد به ترکیه و مبادله با میله های سوخت فرانسوی: در دست اقدام!
در صورت رد شدن این پیشنهاد، احتمالا پیشنهادهای بعدی امارات، افغانستان و در صورت عدم موافقت، آخرین پیشنهاد، اسرائیل خواهد بود!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
شما مي توانيد با انتقادات يا پيشنهادات خود ما را در انجام كاري كه مي كنيم يعني اطلاع رساني ياري نمائيد .
با تشكر - فرداي ايران