روزبه خسروانی
تظاهرات دیروز و سرکوب وحشیانه مردم بار دیگر نشان داد که مسئولان حکومت کودتا در درس گرفتن از تجارب چهارماهه بعد از کودتا ذهنی کُندتر از آن دارند که ما انتظارش را داشته ایم. شاید هم مسئله کُند ذهنی نباشد و مشکل آقایان این باشد که برای خود راه بازگشتی نگذارده اند و یا این که بدتر از آن، با توجه به آن که عقل شان را به دست عده ای نظامی داده اند که از مدیریت اوضاع تنها استفاده از چوب و چماق و سرکوب را بلد هستند، در کنترل وضعیت مملکت آن چنان مانده اند که همه شاهدش هستیم.
در مقابل این همه بی رحمی، هر یک از هموطنان ما خود به یک رهبر، یک رسانه، یک استراتژیست و تاکتیسین تبدیل شده است. مردم اخبار را می شنوند، آنها را به یکدیگر منتقل می کنند، در تاکسی و اتوبوس و در محل کار این اخبار را تحلیل می کنند، وقایع را پیش بینی می کنند و برای آینده برنامه ریزی می کنند. در این روزهای سبز و پربرکت، هر ایرانی معمولی به یک مبارز حرفه ای تبدیل شده است. ما در این چهارماهۀ خجسته تجارب زیادی اندوخته ایم و در عملی کردن درس هایی که فراگرفته ایم از شیوه های قدیم و جدید مبارزه استفاده کرده ایم؛ ما ایرانی ها از یک طرف اعلامیه چاپ کرده ایم چنان که دهه هاست می کنیم، و از طرف دیگر در فیس بوک و یوتیوب فیلم آپ لود کرده ایم که فناوری اش را به تازگی یاد گرفته ایم.
من نیز مانند همه کسانی که در تظاهرات دیروز شرکت کردند، شاهد دستگیری مردم بودم. حتما هر کس صحنه هایی چند از این دستگیری ها را به چشم خود دیده است، اما صحنه ای که دل من و کسانی را که کنار من در چند صد متری میدان هفت تیر و در خیابان مفتح ایستاده بودند را به درد آورد، دختری بود که دستگیر شده بود و سوار بر موتور به همراه دو نفر پلیس 200 کیلویی (بی اغراق!) به طرف مقصدی نامعلوم برده می شد. دخترک نازنین هیکل ظریفی داشت و دو پلیس چنان او را در میان خود جای داده بودند که کاملا بین آن دو فشرده شده بود. حال من از دیدن این صحنه واقعا بد شد و تا ساعت ها ذهنم را درگیر کرده بود. مردی که "دختر نامحرم" را آن چنان به خود و همکار خود فشرده می کند، از مسلمانی و حرام و حلال بویی برده است؟
دیروز دستگیرشده ها را که می دیدم، خودم را جای هر یک از آنها می گذاشتم و با خودم فکر می کردم: " به کجا خواهند بردش؟ چه بلایی بر سرش خواهند آورد؟ خانواده اش چه زمان و چگونه از دستگیری عزیزشان مطلع خواهند شد؟ حتما الان قلبش به شدت می تپد. این چند ثانیه دستگیری او را از دنیای پشت سرش جدا کرده است. در همین چنددقیقه او دارد به دنیایی دیگر- دنیای بازداشت شده ها- پا می گذارد. این "انتقال" حس و حال خاصی دارد. شاید هم نه، آرامشی عجیب او را فراگرفته گویی که از اطراف خود، از خونی که از چهره اش می آید، از جای درد باتومی که بدنش را می سوزاند، از عربده های گوشخراش نیروهای پلیس و لباس شخصی جدا شده است و تنها دارد در ذهن خود فیلمی را تماشا می کند که ربط مستقیمی به خودش ندارد......."
مثل هر مشکل دیگری که در زندگی برای آدم پیش می آید، می توان حدس زد تجربه شخصی هر کس در زمان دستگیری با فردی دیگر تشابهات و فرق هایی داشته باشد. اما یک چیز مسلم است؛ هر چقدر دانسته هایمان بیشتر باشد، زودتر بر خود و اوضاع اطراف مان مسلط خواهیم شد. نوشته امروز من در باره یکی از این دانسته هاست که قدرت تطابق ما را با شرایط جدید – دستگیری- افزایش می دهد.
مورس
از دانسته هایی که دلم می خواهد با همرزمانم در میان بگذارم توانایی مورس زدن است. اگر این "سلاح" را در اختیار داشته باشید، محال است بتوانند شما را از بقیه "جدا" کنند، به شرط این که کس یا کسانی که در کنار شما قرار می گیرند نیز به آن مجهز بوده و آن را فرا گرفته باشد. فکرش را بکنید که اگر عزیزان ِ دربند ما که ماه هاست در انفرادی و از روزنامه وکتاب محروم هستند و بی خبر از دنیا و اطراف در تاریکی خبری به سر می برند، مورس بلد بودند چقدر زندگی شان می توانست متفاوت باشد.
نمیدانم الفبای مورسی که در قدیم در تلگراف خانه ها از آن استفاده می کرده اند چگونه بوده است، اما مورسی که زندانی سیاسی از آن استفاده می کند، همان الفبای 32 حرفی خودمان است که با ضربه زدن به دیوار صورت می پذیرد.
چگونه؟
ما برای مورس زدن یک ماتریس 4 در 8 رسم کرده و حروف الفبا را از راست به چپ در آن جای می دهیم. به این صورت:

چنان که ملاحظه می کنید، به هر حرف الفبا دو عدد که نشانگر جای آن در جدول ماتریس است تعلق می گیرد، مثلا حرف پ (3و1) و حرف خ (2و1) خواهد بود. اگر ریاضی خوانده اید و با ماتریس آشنایی دارید که لازم به توضیح نیست اما اگر رشته تان ریاضی نباشد، حواس تان باشد که اول عدد چپ را می خوانید بعد راست را. پس اگر بخواهیم به طرف مقابل حرف پ را "حالی" کنیم، نخست 1 ضربه و سپس 3 ضربه می زنیم. ضربه زدن می تواند با هر چیزی باشد، دیوار و اجسام جامد آن قدر در انتقال صدا خوب عمل می کنند، که حتی ضربۀ آهسته ناخن شما به دیوار، به راحتی به کسی که در آن طرف دیوار گوشش را به دیوار چسبانده است منتقل می شود.
خوب حالا یاد بگیریم چطور کلمه را منتقل کنیم. فرض کنید می خواهیم به طرف مقابل سلام کنیم. به این شکل ضربه می زنیم:
اول 2 ضربه و 7 ضربه،
سپس 3 ضربه و 4 ضربه،
بعد 1ضربه و 1ضربه،
و آخر سر 4ضربه و 4ضربه .
یعنی اول س، سپس ل، بعد الف و آخر سر م را زده ایم.
برای این که مطمئن شوید طرف مقابل کلمه ای را که شما مورس زده اید، فهمیده است، او باید بعد از هر کلمه، اگر حرف شما را فهمید یک ضربه و اگر نفهمید دو ضربه به دیوار بزند. پس اگر طرف مقابل در پاسخ شما یک ضربه زد، یعنی آنست که فهمیده و شما می توانید کلمه بعدی را بزنید و اگر دو ضربه زد یعنی این که نفهمیده و شما باید کلمه را دوباره بزنید.
نکته مهم
برای بعضی کلمات مثل "ُسلام" که خیلی استفاده می شوند، سنّت آنست که تنها "س" را بزنید. از آن مهم تر کلمه "خطر" است که فقط برایش "خ" یعنی (1و2) را می زنید. یعنی اول 2 ضربه و بعد 1 ضربه. "خ" یا خطر یعنی این که سریعا باید از دیوار کنار کشید و حالت عادی به خود گرفت، خطری در کمین است.
کلام آخر
فکر نکنید مورس زدن کار دشواری است و یادگیری آن امر پیچیده ای است. هر وقت حوصله داشتید (قبل از رفتن به تظاهرات بعدی!) ماتریس مورس را روی کاغذ رسم کنید و شروع به تمرین کنید؛ زودتر از آن که فکرش را بکنید یادش خواهید گرفت چنان که همه کسانی که مورس یاد گرفته اند آن را در عرض یکی دو روز آموخته اند. شما هم امتحان کنید. اگر سبز هستید، مطمئنا بهره هوشی بالایی دارید و یادگیری مورس برایتان آب خوردن است. مورس را یاد بگیرید و دیگران را به یادگرفتن آن تشویق کنید که -خدای نکرده ،زبانم لال- اگر دستگیر شدید، همیشه راه ارتباطی با دیگران داشته باشید و هرگز تنها نمانید.
به نقل از جنبش راه سبز
تظاهرات دیروز و سرکوب وحشیانه مردم بار دیگر نشان داد که مسئولان حکومت کودتا در درس گرفتن از تجارب چهارماهه بعد از کودتا ذهنی کُندتر از آن دارند که ما انتظارش را داشته ایم. شاید هم مسئله کُند ذهنی نباشد و مشکل آقایان این باشد که برای خود راه بازگشتی نگذارده اند و یا این که بدتر از آن، با توجه به آن که عقل شان را به دست عده ای نظامی داده اند که از مدیریت اوضاع تنها استفاده از چوب و چماق و سرکوب را بلد هستند، در کنترل وضعیت مملکت آن چنان مانده اند که همه شاهدش هستیم.
در مقابل این همه بی رحمی، هر یک از هموطنان ما خود به یک رهبر، یک رسانه، یک استراتژیست و تاکتیسین تبدیل شده است. مردم اخبار را می شنوند، آنها را به یکدیگر منتقل می کنند، در تاکسی و اتوبوس و در محل کار این اخبار را تحلیل می کنند، وقایع را پیش بینی می کنند و برای آینده برنامه ریزی می کنند. در این روزهای سبز و پربرکت، هر ایرانی معمولی به یک مبارز حرفه ای تبدیل شده است. ما در این چهارماهۀ خجسته تجارب زیادی اندوخته ایم و در عملی کردن درس هایی که فراگرفته ایم از شیوه های قدیم و جدید مبارزه استفاده کرده ایم؛ ما ایرانی ها از یک طرف اعلامیه چاپ کرده ایم چنان که دهه هاست می کنیم، و از طرف دیگر در فیس بوک و یوتیوب فیلم آپ لود کرده ایم که فناوری اش را به تازگی یاد گرفته ایم.
من نیز مانند همه کسانی که در تظاهرات دیروز شرکت کردند، شاهد دستگیری مردم بودم. حتما هر کس صحنه هایی چند از این دستگیری ها را به چشم خود دیده است، اما صحنه ای که دل من و کسانی را که کنار من در چند صد متری میدان هفت تیر و در خیابان مفتح ایستاده بودند را به درد آورد، دختری بود که دستگیر شده بود و سوار بر موتور به همراه دو نفر پلیس 200 کیلویی (بی اغراق!) به طرف مقصدی نامعلوم برده می شد. دخترک نازنین هیکل ظریفی داشت و دو پلیس چنان او را در میان خود جای داده بودند که کاملا بین آن دو فشرده شده بود. حال من از دیدن این صحنه واقعا بد شد و تا ساعت ها ذهنم را درگیر کرده بود. مردی که "دختر نامحرم" را آن چنان به خود و همکار خود فشرده می کند، از مسلمانی و حرام و حلال بویی برده است؟
دیروز دستگیرشده ها را که می دیدم، خودم را جای هر یک از آنها می گذاشتم و با خودم فکر می کردم: " به کجا خواهند بردش؟ چه بلایی بر سرش خواهند آورد؟ خانواده اش چه زمان و چگونه از دستگیری عزیزشان مطلع خواهند شد؟ حتما الان قلبش به شدت می تپد. این چند ثانیه دستگیری او را از دنیای پشت سرش جدا کرده است. در همین چنددقیقه او دارد به دنیایی دیگر- دنیای بازداشت شده ها- پا می گذارد. این "انتقال" حس و حال خاصی دارد. شاید هم نه، آرامشی عجیب او را فراگرفته گویی که از اطراف خود، از خونی که از چهره اش می آید، از جای درد باتومی که بدنش را می سوزاند، از عربده های گوشخراش نیروهای پلیس و لباس شخصی جدا شده است و تنها دارد در ذهن خود فیلمی را تماشا می کند که ربط مستقیمی به خودش ندارد......."
مثل هر مشکل دیگری که در زندگی برای آدم پیش می آید، می توان حدس زد تجربه شخصی هر کس در زمان دستگیری با فردی دیگر تشابهات و فرق هایی داشته باشد. اما یک چیز مسلم است؛ هر چقدر دانسته هایمان بیشتر باشد، زودتر بر خود و اوضاع اطراف مان مسلط خواهیم شد. نوشته امروز من در باره یکی از این دانسته هاست که قدرت تطابق ما را با شرایط جدید – دستگیری- افزایش می دهد.
مورس
از دانسته هایی که دلم می خواهد با همرزمانم در میان بگذارم توانایی مورس زدن است. اگر این "سلاح" را در اختیار داشته باشید، محال است بتوانند شما را از بقیه "جدا" کنند، به شرط این که کس یا کسانی که در کنار شما قرار می گیرند نیز به آن مجهز بوده و آن را فرا گرفته باشد. فکرش را بکنید که اگر عزیزان ِ دربند ما که ماه هاست در انفرادی و از روزنامه وکتاب محروم هستند و بی خبر از دنیا و اطراف در تاریکی خبری به سر می برند، مورس بلد بودند چقدر زندگی شان می توانست متفاوت باشد.
نمیدانم الفبای مورسی که در قدیم در تلگراف خانه ها از آن استفاده می کرده اند چگونه بوده است، اما مورسی که زندانی سیاسی از آن استفاده می کند، همان الفبای 32 حرفی خودمان است که با ضربه زدن به دیوار صورت می پذیرد.
چگونه؟
ما برای مورس زدن یک ماتریس 4 در 8 رسم کرده و حروف الفبا را از راست به چپ در آن جای می دهیم. به این صورت:

چنان که ملاحظه می کنید، به هر حرف الفبا دو عدد که نشانگر جای آن در جدول ماتریس است تعلق می گیرد، مثلا حرف پ (3و1) و حرف خ (2و1) خواهد بود. اگر ریاضی خوانده اید و با ماتریس آشنایی دارید که لازم به توضیح نیست اما اگر رشته تان ریاضی نباشد، حواس تان باشد که اول عدد چپ را می خوانید بعد راست را. پس اگر بخواهیم به طرف مقابل حرف پ را "حالی" کنیم، نخست 1 ضربه و سپس 3 ضربه می زنیم. ضربه زدن می تواند با هر چیزی باشد، دیوار و اجسام جامد آن قدر در انتقال صدا خوب عمل می کنند، که حتی ضربۀ آهسته ناخن شما به دیوار، به راحتی به کسی که در آن طرف دیوار گوشش را به دیوار چسبانده است منتقل می شود.
خوب حالا یاد بگیریم چطور کلمه را منتقل کنیم. فرض کنید می خواهیم به طرف مقابل سلام کنیم. به این شکل ضربه می زنیم:
اول 2 ضربه و 7 ضربه،
سپس 3 ضربه و 4 ضربه،
بعد 1ضربه و 1ضربه،
و آخر سر 4ضربه و 4ضربه .
یعنی اول س، سپس ل، بعد الف و آخر سر م را زده ایم.
برای این که مطمئن شوید طرف مقابل کلمه ای را که شما مورس زده اید، فهمیده است، او باید بعد از هر کلمه، اگر حرف شما را فهمید یک ضربه و اگر نفهمید دو ضربه به دیوار بزند. پس اگر طرف مقابل در پاسخ شما یک ضربه زد، یعنی آنست که فهمیده و شما می توانید کلمه بعدی را بزنید و اگر دو ضربه زد یعنی این که نفهمیده و شما باید کلمه را دوباره بزنید.
نکته مهم
برای بعضی کلمات مثل "ُسلام" که خیلی استفاده می شوند، سنّت آنست که تنها "س" را بزنید. از آن مهم تر کلمه "خطر" است که فقط برایش "خ" یعنی (1و2) را می زنید. یعنی اول 2 ضربه و بعد 1 ضربه. "خ" یا خطر یعنی این که سریعا باید از دیوار کنار کشید و حالت عادی به خود گرفت، خطری در کمین است.
کلام آخر
فکر نکنید مورس زدن کار دشواری است و یادگیری آن امر پیچیده ای است. هر وقت حوصله داشتید (قبل از رفتن به تظاهرات بعدی!) ماتریس مورس را روی کاغذ رسم کنید و شروع به تمرین کنید؛ زودتر از آن که فکرش را بکنید یادش خواهید گرفت چنان که همه کسانی که مورس یاد گرفته اند آن را در عرض یکی دو روز آموخته اند. شما هم امتحان کنید. اگر سبز هستید، مطمئنا بهره هوشی بالایی دارید و یادگیری مورس برایتان آب خوردن است. مورس را یاد بگیرید و دیگران را به یادگرفتن آن تشویق کنید که -خدای نکرده ،زبانم لال- اگر دستگیر شدید، همیشه راه ارتباطی با دیگران داشته باشید و هرگز تنها نمانید.
به نقل از جنبش راه سبز