وبلاگ نگاهي ديگر
آدم میماند چه بگوید و چه بنویسد در این دوران. هجوم رویدادهای داخل کشور به من اجازه فکر کردن عادی و روزمره درباره آنها را هم نمیدهند چه رسد به نوشتن مطلبی که در خور شما عزیزان باشد. از روز ۱۳ آبان تا کنون دارم فکر میکنم چه بنویسم و از کجای آن همه حضور بنویسم. از آن همه مردم که باتوم خوردند، کشتهشدند، شکنجه شدند و باز هم آمدند به خیابان تا رای خود را باز طلب کنند بگویم یا از آن دخترکی که از هموطن یوینفرم پوش خود چوب میخورد؟ از آنانی بنویسم که زبانی جز نفرت حالیشان نمیشود یا از آن مردمی که نفرت در برابر بزرگواریشان خجل میشود؟ از چه بنویسم؟ از که بگویم؟ آدم میماند.
این چند خط نوشتم تا در آرشیو این وبلاگ داشتهباشم نوشتهای درباره این ۱۳ آبان غرور آفرین. هرچند که میدانم سالها بعد که بازگردم و نگاه کنم نیز نمیتوانم لفظی و وصفی برای آنچه شما مردم در این روز کردید بیابم. امان از این گوشهای کر که جهانیان شنیدند صدای اعتراض شما را از آن سر دنیا اما اینها که چوب بر سر شما میشکنند هنوز نشنیدهاند آن را. باز هم فریاد خواهید کشید و بلندتر خواهید گفت در آینده. امیدوارم اگر این جماعت گوشها را با موم پر کردهاند لااقل قادر باشند ببینند دهان و صورت خشمگینتان را. امیدوارم چماق به دستان روزی باتومشان را در پای شما بیاندازند و در جلوی شما زانو بزنند. دور نیست، دیر نیست.
این چند خط نوشتم تا در آرشیو این وبلاگ داشتهباشم نوشتهای درباره این ۱۳ آبان غرور آفرین. هرچند که میدانم سالها بعد که بازگردم و نگاه کنم نیز نمیتوانم لفظی و وصفی برای آنچه شما مردم در این روز کردید بیابم. امان از این گوشهای کر که جهانیان شنیدند صدای اعتراض شما را از آن سر دنیا اما اینها که چوب بر سر شما میشکنند هنوز نشنیدهاند آن را. باز هم فریاد خواهید کشید و بلندتر خواهید گفت در آینده. امیدوارم اگر این جماعت گوشها را با موم پر کردهاند لااقل قادر باشند ببینند دهان و صورت خشمگینتان را. امیدوارم چماق به دستان روزی باتومشان را در پای شما بیاندازند و در جلوی شما زانو بزنند. دور نیست، دیر نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
شما مي توانيد با انتقادات يا پيشنهادات خود ما را در انجام كاري كه مي كنيم يعني اطلاع رساني ياري نمائيد .
با تشكر - فرداي ايران