ابر آبي : این اولین نوشتهی علی بعد از آزادی است که خطاب به دوستان و همکلاسیهایش و وبلاگنویسان نوشته:
«ای وای بر اسیری کز بند رسته باشد
شرمندهی رفیقان، تنها نشسته باشد
حیف از گل هراسان کز عادت زمستان
با مقدم بهاران پیمان نبسته باشد
یاران به بند مانده «امن یجیب» خوانده
ای وای از بهاری کز برف خسته باشد
یک هفتهای میشود که آمدهام این طرف دیوارهای اوین. اینقدری که فرصت شده از خبرهای بیرون بشنوم و بخوانم، فهمیدهام که چقدر شرمندهی لطف و محبت رفقا هستم و مثل همیشه جز زبان و قلم سرمایهای ندارم که صرف پاسخگویی این محبتها کنم.
همراهان سالهای دور درس و مشق (یاران دبستانی و دبیرستانی!)
همنفسان دیرین فضای مجازی،
دوستان خوب اهل اندیشه و قلم،
نامهها و نوشتههایتان رسید، به موقع هم رسید! ممنونم از همهی محبتهایی که روا داشتید و من شایستهاش نبودم. کاش بتوانم قدردان این محبتها باشم. این روزها بسیاری از دوستان ما همچنان در آن سوی دیوارها ماندهاند، که نشان میدهد لیاقت و شایستگیشان برای حضور در آن فرصت بینظیر معنوی، بسیار بیشتر از مثل منی است. نه که آنها نیاز داشته باشند، ولی ما وظیفه داریم که اگر حال و مجالی بود، به یادی یا فریادی و یا دعایی، هرقدر و هرطور که امکانش بود، به خاطر بیاوریم و مرور کنیم آن نامها و مرامها را.
ما در روزهای اتفاقات بزرگ و سرنوشتسازی هستیم. باید قدر این روزها را بدانیم. شاید بسیاری از ما دقیقا ندانیم که چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است، برای فرد فرد ما و برای جامعهی ما. اما گرد و خاکها که بخوابد، چشماندازها روشن خواهد شد. در آن زمان خواهیم فهمید که از چه مسیری عبور کردهایم و گفتهها و کردههای هر یک از ما چه نقش و تأثیری در ترسیم و ترمیم این مسیر داشت.
این روزها میگذرد و ما تاریخ میشویم و در تاریخ میخوانیم این روزهایمان را؛ تا در آن زمان از چه کسی به خوبی یاد شود. بیشک کسانی چون شما در آن روز سربلند خواهید بود، به امید و کمک حضرت دوست.
از دور – و با لحاظ همهی ملاحظات شرعی! – همه یا اکثرتان را میبوسم و باز از لطفتان ممنونم.»
علی / الپر
«ای وای بر اسیری کز بند رسته باشد
شرمندهی رفیقان، تنها نشسته باشد
حیف از گل هراسان کز عادت زمستان
با مقدم بهاران پیمان نبسته باشد
یاران به بند مانده «امن یجیب» خوانده
ای وای از بهاری کز برف خسته باشد
یک هفتهای میشود که آمدهام این طرف دیوارهای اوین. اینقدری که فرصت شده از خبرهای بیرون بشنوم و بخوانم، فهمیدهام که چقدر شرمندهی لطف و محبت رفقا هستم و مثل همیشه جز زبان و قلم سرمایهای ندارم که صرف پاسخگویی این محبتها کنم.
همراهان سالهای دور درس و مشق (یاران دبستانی و دبیرستانی!)
همنفسان دیرین فضای مجازی،
دوستان خوب اهل اندیشه و قلم،
نامهها و نوشتههایتان رسید، به موقع هم رسید! ممنونم از همهی محبتهایی که روا داشتید و من شایستهاش نبودم. کاش بتوانم قدردان این محبتها باشم. این روزها بسیاری از دوستان ما همچنان در آن سوی دیوارها ماندهاند، که نشان میدهد لیاقت و شایستگیشان برای حضور در آن فرصت بینظیر معنوی، بسیار بیشتر از مثل منی است. نه که آنها نیاز داشته باشند، ولی ما وظیفه داریم که اگر حال و مجالی بود، به یادی یا فریادی و یا دعایی، هرقدر و هرطور که امکانش بود، به خاطر بیاوریم و مرور کنیم آن نامها و مرامها را.
ما در روزهای اتفاقات بزرگ و سرنوشتسازی هستیم. باید قدر این روزها را بدانیم. شاید بسیاری از ما دقیقا ندانیم که چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است، برای فرد فرد ما و برای جامعهی ما. اما گرد و خاکها که بخوابد، چشماندازها روشن خواهد شد. در آن زمان خواهیم فهمید که از چه مسیری عبور کردهایم و گفتهها و کردههای هر یک از ما چه نقش و تأثیری در ترسیم و ترمیم این مسیر داشت.
این روزها میگذرد و ما تاریخ میشویم و در تاریخ میخوانیم این روزهایمان را؛ تا در آن زمان از چه کسی به خوبی یاد شود. بیشک کسانی چون شما در آن روز سربلند خواهید بود، به امید و کمک حضرت دوست.
از دور – و با لحاظ همهی ملاحظات شرعی! – همه یا اکثرتان را میبوسم و باز از لطفتان ممنونم.»
علی / الپر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
شما مي توانيد با انتقادات يا پيشنهادات خود ما را در انجام كاري كه مي كنيم يعني اطلاع رساني ياري نمائيد .
با تشكر - فرداي ايران