با این همه ظلمی که سیاهی کرده است .... تردید ندارم که خدا هم سبز است !!!

آخرین اخبار

۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

آيا جنبش سبز دورنمايي براي سياست خارجي دارد؟ - بابك داد

چهارشنبه ۹ دسامبر ۲۰۰۹

نگاهي به سياست خارجي جنبش سبز

گفتگو از مجتبي سميع نژاد: آن‌چه که در طول ٥ ماه گذشته و بعد از انتخابات ٢٢ خرداد که به کودتای حکومتی انجامید،از سوی مردم اتفاق افتاد و به «جنبش سبز» موسوم گشت، رخ نمودن بسیاری از خواسته‌‌های ایرانیان بود که در طول سال‌ها حاکمیت سرکوب و خفقان دیده و شنیده نمی‌شد. مردم ایران تحت لوای جنبش سبز با شعارها و موضع‌گیری‌های‌شان خواسته‌های گوناگون خود را مطرح کرده و به انتظار وصول این مطالبات هستند.
آن‌چه که نگاه دنیا را در پنج ماه گذشته به روی ایران مردد و معطل نگاه داشته است، دیدن دو چهره‌ی متفاوت و شنیدن دو صدای متفاوت از داخل ایران است؛ صدای اول که به گونه‌ای «رسمی» است، صدای دولت و حکومتی است که نماینده‌ مردم نیست، اما بر طبق رسوم و آداب بین‌المللی جامعه‌ جهانی مجبور به تعامل و مذاکره با آن است. صدای دوم صدای مردمی است که دنیا در 5 ماه اخیر به تماشای خود نگاه داشته و صدای خود را از هر طریقی به آنان می‌رساند.
با گذشت ٥ ماه اینک دنیا فهمیده است که مردم ایران با رویکرد تازه‌ای که به مسائل دنیا دارند، با دولت حاکم در ایران یک صدا نیستند و با مسائلی متفاوت با آن‌چه که در این سی سال شنیده شده، روبه‌رو هستند.
· آیا جنبس سبز می‌تواند توانایی آن را داشته باشد که برای خود «یک سیاست خارجی» و روی‌کردی بین‌المللی متصور باشد؟ جنبشی که تازه در مرحله‌ شکل‌گیری و هویت‌طلبی است و هنوز نظم سازمانی و تشکیلاتی ندارد، می‌تواند برای خود چنین جایگاهی متصور باشد؟
بابک داد روزنامه‌نگار و وبلاگ‌نویس در این زمینه می‌گوید:
«سیاست خارجی را بخشی از مطالبات مستتر در جنبش سبز می‌توان محسوب کرد که ما به هر حال برای گفتمان با دنیای غرب که خبری از تحولات داخلی ندارد، نیازمند به آن هستیم. حالا اینکه چه عنوانی به آن بدهیم؛ گفت‌وگو با مردم دنیا، سیاست خارجی و یا گفت‌وگو با دولت‌ها خیلی مساله‌ مورد مناقشه نیست، مساله اصلی این است که ما نه با غرب و نه با دولت‌ها، بلکه با افکار عمومی مردم دنیا بتوانیم یک گفتمان زنده داشته باشیم. به همین شکلی که اخبار جنبش را از طریق مردم به آن‌ها منتقل می‌کنیم، همزمان بتوانیم افکار و خواسته‌ها را نیز منتقل کنیم، تا افکار عمومی دنیا بتواند طبق نظام دموکراتیکی که دارند، بر دولت‌ها و بر مجامع بین‌المللی اثری بگذارند، در این راستا که از ظلم بیش‌تر به مردم ایران جلوگیری بشود. برای مثال در مورد اعدام‌ها، که مخالفت با آن در جنبش سبز به عنوان یک گفتمان واحد مطرح شده این اتفاق افتاده ، در رابطه با سرکوب‌ها و خشونت‌ها نیز چنین اتفاقی افتاده است.»
· اما آیا دنیا به این مساله به ویژه در سطح دولت‌ها توجهی دارند و جنبش سبز توانایی تاثیرگذاری بر روی آنان را دارد و مشخصا چه راهکاری را برای این موضوع مد نظر قرار داده است.
بابک داد در این مورد می‌گوید:
«بستگی دارد به این‌که ما چه پیامی را از چه طریقی به چه دولتی منتقل کنیم، در این مدت به شکل‌های مختلفی از جانب جنبش سبز یا با تابلوی جنبش سبز برخی اتفاقات افتاده و بعضی گفت‌وگوها انجام گرفته است. آن‌چه که مهم است این است که ما با مردم دنیا در واقع یک نوع گفت‌وگو یا تعامل داشته باشیم و آن‌ها از درون کشور ما خبردار باشند. ما به دلیل اینکه می دانیم سازوکار اداره‌ بسیاری از مجامع جهانی و یا دولت‌ها بر خلاف کشور ما بر اساس فشار از پایین است و مردم و مطبوعات و ان.ج.او ها اثر گذار هستند، بهترین شکل شیوه‌ ارتباطی‌مان با دنیا، از همین طریقی است که در حال حاضر انجام می‌شود؛ شهروند رسانه‌هایی که در خیابان‌ها کتک می‌خورند و از همان صحنه‌ها عکس و فیلم می‌گیرند. در واقع مردم از این طریق که این‌ها را به روی اینترنت می‌فرستند با مردم دنیا صحبت می‌کنند. بعد از این اگر بنا بر فشار افکار عمومی باشد، از همین طریق صورت می‌گیرد، اگر قرار باشد در مجامع بین‌المللی تصمیم مناسبی گرفته شود برای کمک به مردم، از طریق مردم آن کشورها و در واقع از پایین اتفاق می‌افتد.»
· اما در عمل آن‌چه که در پنج ماه اخیر اتفاق افتاد صرف نظر از همدلی مردم دنیا که از سر انسان دوستی‌شان بوده، نشان می‌دهد که این خواسته‌ها تحقق نیافته است. در روزهای اول بعد از انتخابات بحث اعتراضات مردمی در ایران نگاه روز دنیا بود، اما رفته رفته باز هم پرونده‌ هسته‌ای ایران به عنوان یک موضوع کلیشه‌ای در دستور کار کشورهای دنیا قرار گرفت و نگاه اول آنان به ایران به این مساله معطوف شد، اما وضعیت حقوق‌بشر ایران بدتر از گذشته شد. جنبش سبز برای تعامل با دنیا موفق بوده است؟
بابک داد در پاسخ به این سوال می‌گوید:
«به جنبش سبز اگر در حد سن و سال و در حد بضاعتش نگاه بکنیم، به آن محدوده‌ زمانی که شکل گرفته و مشکلات و سنگ‌های بزرگی که سد راهش بوده نظر داشته باشیم، تا این‌جا توانسته گفتمان غالبی را در مورد چنین مسائلی داشته باشد. این‌که دنیا اکنون به ایران که به سرعت به دنبال سلاح هسته‌ای است نگاه کند ، امری طبیعی است. برای مهار ایران که به زودی به یک قدرت مهارنشدنی تبدیل می‌شود، بدیهی است که دنیا باید یک فکر اساسی بکند.
مساله حقوق‌بشر نه تنها در ایران بلکه در بسیاری از کشورهای خاورمیانه مساله مهمی است. ما تلاش می‌کنیم، هر کس به طریقی و به هر زبانی، که این مساله مهم ایران برای دنیا هم تبدیل به امری مهم شود. این دیگر هنر ما است که دنیا را مجاب کنیم که در ایران مساله حقوق‌بشر دست کمی از مساله‌ی هسته‌ای ندارد. هنر ما است و هنر مردم ما است که در حال انجام این‌کار هستند، با باتومی که می‌خورند، با مبارزه‌ بدون خشونتی که انجام می‌دهند و آن را پیش‌ می‌برند. مردم با زبان بی‌زبانی بیان می‌کنند که ما در کشوری زندگی می‌کنیم که توسط کسانی اداره می‌شود که به کم‌ترین حقوق ما هیچ توجهی نمی‌کند و حقوق آن‌ها را مورد تعرض قرار می‌دهد. مردم با زبان بی‌زبانی به دنیا می‌فهمانند که این حکومت اگر دستش به بمب اتم برسد به شما هم رحم نخواهد کرد. وقتی این گفتمان را می‌بینیم، به این معنی است که مردم در جنبش سبز توانستند در این مدت کوتاه خیلی از پیام‌ها را به دنیا مخابره کنند و در واقع پرده از واقعیت‌هایی که در ایران می‌گذرد بردارند و این یک دست‌آورد خوب و ارزنده است.»
· واقعیت‌های ایران، تا قبل از انتخابات آن بود که با زبان دولت‌مردان و حکومت ایران به دنیا مخابره می‌شد؛ آن‌چه که آن را مصلحت یا سیاست‌های پشت پرده‌ی نظام می‌دانیم. اما با شروع حرکت‌های اعتراضی ایران حجاب از روی بسیاری از مسائل داخل ایران برداشته شد و مردم توانستند مسائلی را با دنیا در میان بگذارند.
از بابک داد در این زمینه سوال می‌کنم و پاسخ می‌گوید:
«اگر چه در این جنبش مثل هر حرکت دیگری تندروی‌ها و کندروی‌هایی دیده می‌شود، اما نفس قضیه این است که جنبش سبز بر سیاسی خارجی تاثیر داشته است. فتوای آیت‌الله منتظری در مورد اینکه داشتن سلاح هسته‌ای را نفی می‌کند، یکی از صداهای موثر جنبش سبز محسوب شد و نشان داد که این جنبش به دنبال قبضه‌ قدرت نیست و نشان داد بعد از اینکه قدرت را در دست بگیرد به دنبال همان ماجراجویی‌هایی قدیمی نیست. این‌ها روشن کننده است برای دنیایی که فرق بین موسوی و احمدی‌نژاد را نمی‌دانند و متاسفانه برخی از ایرانی‌های خارج از کشور هم به این مساله دامن زده‌اند که میان این‌ها فرقی نیست. به خاطر همین هم ممکن است یک ناظر خارجی هم فکر کند که موسوی و احمدی‌نژاد در اجرا با هم فرقی ندارند. همان‌طوری که برخی گناه پرونده‌ی هسته‌ای را به پای دولت اصلاحات می‌نویسند و فکر می‌کنند دولت اصلاحات دخیل بوده است در پیش‌برد برنامه‌ غیرقانونی هسته‌ای ایران. جنبشی که اتفاق افتاد خیلی‌ها را در داخل و خارج متوجه کرد که سپاه پاسداران اساسا یک جزیره‌ خودمختار است زیر نظر رهبری و پیش‌برد برنامه‌ هسته‌ای هم در اختیار این نهاد بوده. بعد از این کودتا مشخص شد که سپاه از کی دورخیز کرده بود برای قبضه‌ قدرت . دستیابی به انرژی اتمی هم به نوعی ضمانت ماندگاری سپاه در قدرت هست. جنبش سبز در واقع توانست در برابر چشم دنیا این پرده را از روی واقعیت پنهان مانده کنار بزند.»
· برخی به خصوص خود اصلاح‌طلبان می‌گویند که جنبش سبز تدوام اصلاحات است، نظریه‌ای که بسیاری آن را رد می‌کنند چرا که حتا جنبش سبز در خواسته‌های حداقلی خود با اصلاح‌طلبان متفاوت است، با این وجود می‌توان بر فرض قبول سیاست خارجی جنبش سبز را هم در ادامه‌ سیاست اصلاحات یا شبیه آن فرض کرد؟
بابک داد در پاسخ می‌گوید:
«هیچ تناسبی بین اصلاحات و اصلاح‌طلبی در آن دوره‌ای که ما گذراندیم و جنبش سبز وجود ندارد، نه در ماهیت و نه در شعارها و خواسته‌ها. جنبش سبز که در حال حاضر در حال تبدیل شدن به قیام سبز است و نشانه‌های خیلی واضحی دارد، عبور از اصلاح‌طلبی است؛ چرا که نظام نشان داد که هیچ‌گونه فضایی برای اصلاح و تغییرات جزئی به منتقدین خود نمی‌دهد. جامعه امروز متاسفانه و یا خوشبختانه صبوری ۱۵ سال قبل را ندارد، به خاطر این که می‌بیند کشورهای مثل چین، مالزی، سنگاپور، کشورهایی که شبیه آن‌ها که در رده‌ی کشورهای نیازمند بودند، در حال رسیدن به توسعه یافته‌گی هستند. و در همین همسایه گی ایران، در کردستان عراق مردم در آرامش زندگی می‌کنند. در افغانستان بسیاری از آن مشکلاتی که در زمان طالبان بود، رفع شده و این کشور در حال رشد است. بنابراین مردم دیگر نمی‌توانند منتظر باشند که با زبانی آرام و نرم با این حکومت به نتیجه برسند. اگر چه مردم باز با همه‌ بزرگواری در این انتخابات شرکت کردند و به دنبال همان گفتمان اصلاح‌طلبی با حکومت بودند. مردم آقای موسوی و کروبی را به عنوان نماد تغییرخواهی و تحول‌خواهی معرفی کردند، اما حکومت با کودتا نشان داد که این روش را هم بر نمی‌تابد و قائل به هیچ‌گونه عقب‌نشینی نیست. خاصیت حرکت‌های اجتماعی است که درون خود را نوسازی و بازسازی می‌کنند و جنبش سبز در حال انجام این کار است.»
· «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» این شعاری بود که اولین بار در روز قدس از طرف مردم سر داده شد، شعاری که گویای اولویت با منافع ملی ایرانیان در سیاست خارجی بود. جنبش سبز سیاست خارجی خود را بنابر منافع ملی استوار کرده است، امری که جمهوری اسلامی در طول سی سال انجام نداده.
بابک داد می‌گوید:
«صد در صد همین‌طور است و به طور قطع اولویت با منافع ملی است. در واقع ما الان به رفتارهای نادرست حکومت در این سی سال به مدل‌های جدیدی از رفتارهای مدنی و متمدنانه اشاره می‌کنیم که با هویت ایرانی بودن ما بسیار هماهنگ است. در این سی سال خیلی نه شرقی و نه غربی گفته شده است، اما عملا ما در بسیاری از اوقات در دامان شرق بوده‌ایم، در دوره‌ی احمدی‌نژاد و به طور مشخص‌تر در دوره‌ بعد از کودتا ایران به شدت به روسیه و چین وابسته شد، به کشورهایی مثل ونزوئلا و کوبا باج می‌دهیم و عملا سعی می‌کنیم خود را در بلوکی قرار دهیم که قبلا بلوک شرق معنا داشت، گر چه دیگر به آن معنا و در آن جایگاه نیستند، اما این کشورها هر جا منفعت‌شان ایجاب کند از ایران عبور می‌کنند، کما این‌که دیدیم روسیه این کار را کرد، چین در همین روزهای اخیر این کار را انجام داد. آن‌ها در واقع تا آن‌جایی جمهوری اسلامی را می‌پذیرند که ایران محلی برای منفعت‌طلبی و زیاده‌خواهی آن‌ها باشد. به همین خاطر بود که مردم دولت نهم و حاکمیت را زیر انتقاد گرفتند که اگر نه شرقی و نه غربی شعار محوری انقلاب اسلامی بود چرا شما با سلاح شرق بر سر ما می‌کوبید، چرا با باتوم‌ها و اسپری فلفل‌های ساخت روسیه مردم را می‌زنید و شکنجه می‌کنید، چرا با شیوه‌های استالینی شکنجه می‌کنید و اعتراف می‌گیرد؟ این مسائل باعث واکنش مردم شد. روز قدس روزی بود همیشه در آن صحبت فلسطین و لبنان و مردم آن مطرح بود، مردم از این روز استفاده کردند برای بیان خطر فکری مسالمت‌آمیزی که با دنیا دارند و ا‌ینکه ایران برای ما مهم‌تر از مساله‌ غزه و لبنان است، نه به دلیل اینکه مساله‌ آن‌ها مساله‌ مهمی نیست، بلکه به دلیل وخامت وضعیتی که ما در داخل داریم. ما در داخل ایران با یک مساله مشکل‌ساز به نام اسرائیل روبه‌رو هستیم، حالا ممکن است اسمش ولایت فقیه باشد، فرقی نمی‌کند وقتی پا روی حقوق انسانی ما می‌گذارند همان می‌شوند. بنابراین این شعارها ساخته شد و حتا سعی شد که زهر آن با گفتن هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ایران گرفته شود، اما خیر این‌گونه نیست؛ چراغی که به خانه روا است به مسجد حرام است. این جزو فرهنگ ما است. وقتی ما در خانه امنیت نداریم، نمی‌توانیم برویم و در محله امنیت را برقرار کنیم.
۱۳آبان هم روزی بود که به عنوان مبارزه با استکبار جهانی نامیده می‌شد.ولی امسال جنبش سبز آن را به روز مبارزه با استکبار داخلی تغییر داد و مشخصا هم هدف آقای خامنه‌ای بود به دلیل حمایت‌هایی که از دولت کودتایی کرده بود. در این روزها عملا شعارها به این سمت رفت که مرگ بر آمریکایی که از تریبون‌ها سر داده می‌شد مردم با شعار مرگ بر روسیه پاسخ دادند، یا این‌که «سفارت روسیه لانه جاسوسیه» این در واقع تعرض بود به ادعاهایی که حکومت می‌کند مبنی بر مبارزه با استکبار جهانی در حالی که بزرگ‌ترین استکبار درون کشور لانه کرده است.»
· و همین شعار «مرگ بر روسیه» یا «مرگ بر چین». آیا نباید بترسیم از اینکه از این دو کشور آمریکا و انگلیس یا اسرائیل دیگر بسازیم؟ آیا موج نفرتی که از این کشورها در ایران در طول سه چهار دهه‌ی اخیر وجود داشته به این دو کشور تعمیم پیدا نمی‌کند؟ آن هم در زمانی که مردم باور دارند که دولت کودتا با کمک و پشتیبانی این دو کشور پدید آمده است؟
«آمریکا ستیزی سی ساله‌ ما یا اسرائیل و انگلیس‌ستیزی یک بحث پنجاه و چند ساله است که خیلی ریشه‌دارتر از این حرف‌ها است. مساله مرگ بر روسیه و چین یک واکنشی است که از نظر من به سرعت هم فروکش می‌کند، نه این دو کشور مثل آمریکا و اسرائیل در همه‌ مسائل ایران تاثیر داشته‌اند و نه اصلا جنبش سبز خمیره و ذات و جوهرش به این شکل است. ضمن اینکه خود آن دو کشور هم کشورهای ضعیفی هستند، چون به محض اینکه این شعارها شنیده شد، آن‌ها از مقامات ایران توضیح خواستند که چرا پای ما وسط آمده و مقامات جمهوری اسلامی در واکنش مجبور به دادن امتیازهایی مثل چشم‌پوشی از کشتار مسلمانان چین شدند. آن‌ها هم نگران هستند که مبادا چنین روسیه‌ستیزی و چین‌ستیزی در ایران راه بیافتد، برای همین آن‌ها خیلی زودتر از آن چیزی که فکر بکنیم، دست ایران را در پرونده‌ هسته‌یی در پوست گردو گذاشته‌اند یا در همین نیروگاه بوشهر بدقولی کردند و یا بحث موشک‌های اف ـ ٣٠٠ که به ایران تحویل ندادند تا حدی که صدای سرلشکر فیروزآبادی درآمد. وقتی این‌ها را نگاه می‌کنیم می‌بینیم که بله حسابی که جمهوری اسلامی به شرق می‌کرد نگاه واقع‌بینانه‌ای نبوده است و آن‌ها تا جایی که منافعی داشته باشند، حاضر به همراهی هستند.
من فکر می‌کنم اگر به خمیر مایه‌ حرکت مردم نگاه کنیم می‌بینیم که تا الان هم از این دشمن‌ستیزی‌ها و آن دشمن دشمن کردن‌ها نداشته است. واقعا مردم ما خسته شده‌اند از این دشمن دشمن کردن هاي نظام و ديگر خودشان در این دام نخواهند افتاد.»

بازداشت اعضا انجمن اسلامی و فعالین دانشجویی دانشگاه پیام نور تهران

انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر: دیکتاتوری از مجید توکلی کینه دارد

تاریخ انتشار: ۱۸ آذر ۱۳۸۸

انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر، با انتشار بیانیه‌ای، «پوشاندن لباس مبدل» به مجید توکلی، یکی از دانشجویان بازداشتی روز ۱۶ آذر را نشانه «عصبانیت دیکتاتوری» از اظهارات وی دانست.
رسانه‌های وابسته به دولت، روز گذشته با انتشار تصاویری از مجید توکلی ادعا کردند که ماموران امنیتی، وی را در حالی که با «پوشش زنانه» قصد فرار از دانشگاه داشته، دستگیر کرده‌اند.

انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر، اعلام کرده که این اقدام، نشانه «کینه دیکتاتوری ایران» از سخنان و انتقادات آقای توکلی نسبت به «استبداد» موجود در ایران است.
در این بیانیه آمده است: «اعتراض‌های پرشکوه و گسترده دانشجویان مقاوم ایران در سراسر کشور، آن‌چنان مستبدین فرومایه کشور را گیج کرده است که راهی جز، لباس‌ مبدل بر تن مجید توکلی پیدا نکرده‌اند.»

انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر افزوده که مجید توکلی، «افتخار جنبش دانشجویی» است و ایستادگی دانشجویان تا برقراری دموکراسی در ایران، «چه با لباس زنانه و چه با لباس مردانه» همچنان ادامه خواهد داشت.
گزارش‌های دانشجویی حکایت از آن دارد که مجید توکلی، روز ۱۶ آذر در نزدیکی دانشگاه امیر کبیر پس از آنکه از سوی ماموران مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفته، دستگیر و به مکان نامعلومی منتقل شده است.
در بخش دیگری از این بیانیه آمده که «تک تک دانشجویان امیرکبیر که طی سال‌های گذشته، به شکنجه‌گاه اوین فرستاده شدند، دانشجویانی‌اند که در راه آزادی، آزادی‌شان را قربانی می‌کنند و افتخار دانشگاهیان هستند.»

این انجمن به کسانی که آنها را «جیره‌خواران دولتی» معرفی کرده، هشدار داده است که «هر چه بر آتش خاکسترگونه دانشگاه بدمند، شعله‌ورتر خواهد شد.»
مجید توکلی ۱۷ بهمن ماه سال ۱۳۸۶ نیز در چهاردهمین سالگرد درگذشت مهندس بازرگان که نیرو‌های امنیتی مانع از برگزاری آن شدند، به همراه سه دانشجوی دیگر بازداشت و پس از ۱۱۵ روز آزاد شد.
توکلی به همراه احمد قصابان و احسان منصوری به خاطر پرونده «جعل نشریات»، پیش از این نیز ۱۵ ماه را در زندان به سر بردند.
اتهام آنها در آن زمان، «تبلیغ علیه نظام، اهانت به مقدسات، نشر اکاذیب و سایر اتهامات» عنوان شده بود.

جمهوری اسلامی در راه سقوط


به نقل از سايت حزب مشروطه ايران
December 09, 2009
فرهاد یزدی  

نظام جمهوری اسلامی به سرعت در حال سقوط است. رژیم قدرت حل هیچیک از مسایل اساسی داخلی و خارجی خود را ندارد. از اشتغال گرفته تا تورم، از بی ثباتی سیاسی و اجتماعی گرفته تا چند دستگی و اختلاف غیر قابل حل در رهبری کشور، از مساله هسته ای گرفته تا انزوای سیاسی، نظام به بن بست رسیده است. رژیم قدرت تولید فکر نو و یافتن راه حل برای مسایلی که خود به وجود آورده را ندارد و در بهترین حالت حسرت روزهای نخست انقلاب را خورده و تلاش می کند که با اتکا بر "اندیشه های امام" خود را از تنگنا رها کند. اما مساله ی اصلی رژیم جمهوری اسلامی، نبود مشروعیت است که آن را چاره ای نیست. مشروعیت زدایی از نظام به ویژه پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری شتاب بسیار بیش تری به خود گرفته است. با وجود رقابت شدید و جنگ قدرت میان رهبری و ریاست جمهوری و دیگر مراکز متعدد قدرت، رهبر نظام سرنوشت خود را به طور مستقیم با سرنوشت رئیس جمهور پیوند زد. از این رو عدم مشروعیت حکومت مترادف گردیده است با عدم مشروعیت رهبری و یا کل نظام جمهوری اسلامی.
به نظر نمی رسد که رژیم تاب تحمل فشارهایی که از تمام جبهه ها برآن وارد می شود را برای مدتی دیگر داشته باشد. به ویژه که رژیم از داخل کانون خود در حال متلاشی شدن است. فرایند تصمیم گیری و سیاست گذاری، انظباط خود را از دست داده و هرکس و هر مقامی نظرات خود را به عنوان سیاست کشور ارایه می دهد و لحظه ای پس از آن با نظراتی متضاد روبرو می گردد. این امر منحصر به سیاست داخلی نیست و سیاست خارجی را نیز در بر می گیرد.
با کودتایی که در دوره انتخابات ریاست جمهوری انجام گرفت، جابجایی گرانیگاه قدرت که مدت ها بود به سود بازوهای مسلح رژیم و به هزینه ی آخوندها در جریان بود، کامل شد. قدرت بی چون و چرای آخوندها در سی سال گذشته، با چالش روبرو گردید. بسیاری از معممین با وجود تاکید بر حفظ نظام، با وضع موجود مخالفت داشتند. اما حتا آخوندهای حکومتی، افرادی که در سی سال گذشته از کلیه مواهب این کشور تغذیه نامشروع کرده بودند، به صف مخالفین پیوستند. برخورد دو گروه معمم و نظامی، همراه با هواداران خود، مشروعیت رژیم را هر چه بیش تر سست کرده و می کند. رهبر رژیم که برای ادامه فرمانروایی خود، در بیست سال گذشته اتکا خود را بر نیروهای مسلح هر روزه بیش تر کرد، به تایید وضع موجود که راهی به جز فروپاشی در پیش ندارد، ادامه می دهد.
در چنین شرایط داخلی که مقابله با آن برای هر دولتی بسیار مشگل است، مسایل خارجی نیز هر روزه حادتر می گردند. به جای اینکه حکومت کوشش کند از مشکلات خارجی به کاهد و نوعی ثبات در روابط خود با دیگر کشورها به وجود آورد، با اقدامات نسنجیده مسایل را پیچیده تر می کند. یمن کانون برخورد جدیدی میان ایران و عربستان (با همراهی دیگر اعراب) گردیده است. در همسایگی در عراق، افغانستان و پاکستان، آشوب و بی ثباتی همچنان ادامه دارد. اگر طالبان پاکستانی و یا افغانی به پیروزی نسبی دست یافته و بتوانند سرزمین های زیر نفوذ خود را گسترش دهند، کابوس استراتژیک ایران خواهد بود. بدون شک جنگ در افغانستان، با اعزام نیروهای بیش تر ناتو شدت خواهد گرفت و ایران در جهت منافع خود باید به پیروزی غرب کمک کند. سایه یک تحریم گسترده اقتصادی، افزون بر آنچه وجود دارد، با تایید روسیه و چین بر سر ایران گسترده شده. با ضد و نقیض گویی در مساله هسته ای، با وجود همه ی امتیازاتی که داده بودند، حتا این دو حامی مردد را نیز به سوی غرب راندند. این روشن بود که در یک برخورد نهایی، نه روسیه و نه چیین منافع خود با غرب را به خاطر ایران به خطر نمی افکندند. حال ایران که هنوز یک نیروگاه هسته ای در اختیار ندارد، از ایجاد ده مرکز جدید برای غنی سازی اورانیوم برای تهیه سوخت نیروگاه صحبت می کند. این ادعای جدید شک جهان را که نظام اسلامی نه به دنبال سوخت برای نیروگاه بلکه برای تولید بمب است را تقویت می کند. افکار عمومی جهان آماده می گردد که از تحریم های اقتصادی شدید و حتا عملیات نظامی علیه تاسیسات هسته ای حمایت کند. گویی جمهوری اسلامی برای به دست آوردن حمایت مردم، از چنین حمله ای استقبال می کند. شاید جمهوری اسلامی تنها راه نجات خود را از بن بست کنونی، در یک جنگ محدود می بیند.
براثر رکود تولیدات داخلی و تورم که افزایش تحریم بر شتاب هردو خواهد افزود، باید انتظار تظاهرات خیابانی که ریشه اقتصادی دارند نیز باشیم. هرچه می گذرد، تظاهرات اقتصادی نیز بر تظاهراتی که ریشه سیاسی دارند، همراه می گردد و از این رو جمعیت بزرگ تری را به همراه خواهد آورد. با تشدید تظاهرات و افزایش جمعیت تظاهر کننده، قابلیت سرکوب نیروی زور همچنان محدودتر می گردد. نیروهای بسیجی و سپاه که براثر وقایع اخیر به شدت اعتبار خود را نزد ملت از دست داده اند، با ریزش روز افزون بدنه خود روبرو خواهند گردید. با وجودی که حکومت ثابت کرده برای خاموش کردن صدای مخالفان از کشتن ملت ابایی ندارد، اما ملت نیز به نوبه ثابت کرده که به خاطر دست یابی به هدف های خود از کشته شدن ابایی ندارد. معادله ای که به نفع حکومت نمی تواند باشد.
با شدت گرفتن شتاب نشیب حکومت این پرسش پیش می آید که آیا گزینه با اعتبار و پایدار دیگری در برابر حکومت فعلی وجود دارد یا باید شاهد بی ثباتی و هرج و مرج روبه گسترش باشیم؟ اگر جنبش سبز خود را دارای صلاحیت برای اداره کشور می داند، نیاز دارد که به تواند سرخط سیاست های خود و راهبرد خروج از بحران را هم در کوتاه مدت و هم برای دراز مدت در سیاست داخلی و خارجی روشن کرده و ملت را آگاه نماید.
امنیت ملی ایران در صدر این مسایل قرار دارد. مساله هسته ای را با در نظر گرفتن حمایت شدید ملت، چگونه باید حل کرد که خطر حمله نظامی و انزوای سیاسی را از میان بردارد. اقتصاد را چگونه به راه انداخت در حالی که تورم کاهش یابد و بر درصد اشتغال، با توجه به ورود افراد جدید به بازار کار، افزوده گردد. قدرت سپاه و نقش تعیین کننده آن در سیاست و اقتصاد کشور، چگونه مهار گردد که خطر در گیری جدید پیش نیاید. مراکز متعدد قدرت سیاسی و مالی را چگونه مهار کرد. فساد رایج بر دیوان سالاری و فعالیت های مالی چگونه باید کنترل گردد در حالی که خطر فلج شدن پیش نیاید و اعتماد به حوزه اقتصادی باز گردانده شود. کشاورزی رو به نابودی، بی بندوباری در بنادر، عدم امنیت در شهرها، افزایش گروگان گیری در مرزها ... این سیاهه بلند بالایی از نیازهای کشور است که باید راه حل آن مشخص شود. راه حلی که نه با زور بلکه در چهارچوب دمکراتیک باشد.
دیگر دورانی که ملت بدون آگاهی از سیاست ها و نظرات رهبران فرضی، سرنوشت خود را به طور کامل در اختیار آنان قرار دهد، سپری گشته است. مبارزه شجاعانه رهبران جنبش سبز با وضع موجود، دیگر به تنهایی نمی تواند مشروعیت لازم برای رهبری ایران اینده را فراهم کند. مشروعیت رهبران آینده در گرو سیاست های روشن و شفاف آنان برای حل مسایل کمر شکن ایران خواهد بود و نه برگزیده گی وسیله خداوند، چنانکه خمینی از آن استفاده کرد. راه دشوار کسب چنین مشروعیتی پیش روی این رهبران قرار دارد و باید بتوانند صلاحیت به دست آوری آن را ثابت کنند.
حال اگر رهبران فرضی جنبش سبز نتوانند چنین مشروعیتی را کسب نمایند، با در نظر گرفتن نشیب سریع قدرت اجرایی حاکمیت، افزایش بی ثباتی ایران نتیجه آن خواهد بود. بی ثباتی که می تواند منجر به شورش در شهرها و مناطق مرزی گردد و امنیت به شدت متزلزل ایران را از آنچه که هست وخیم تر کند.
 

محمديوسف رشيدی، دانشجوی بازداشت شده، دست به اعتصاب غذای خشک زد، مجموعه فعالان حقوق بشر

محمد يوسف رشيدی دانشجوی چپگرای دانشگاه اميرکبير که در آبان ماه سال جاری در نوشهر بازداشت شده بود پس از انتقال به بند ۲۰۹ زندان اوين دست به اعتصاب غذای خشک زده است.
به گزارش واحد زندانيان مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران، محمد يوسف رشيدی دانشجوی محروم از تحصيل دانشگاه پلی تکنيک تهران که پيش از ۱۳ آبان ماه در منزل پدری اش در نوشهر بازداشت شده بود در هفته های گذشته به بند ۲۰۹ زندان اوين منتقل شده است ، نامبرده در اعتراض به بازداشت غير قانونی و نگهداری در سلول انفرادی بدون تفهيم اتهام مجددا دست به اعتصاب غذای (خشک) زده است.
اين دانشجوی بازداشتی به علت دوبار اعتصاب غذا در فاصله های کوتاه تا کنون ۳ بار به بهداری زندان منتقل شده است، اتهام وی از سوی مامورين وزارت اطلاعات شرکت در تجمعات غير قانونی عنوان شده است.
لازم به يادآوريست وی در اعتراضات دانشجويی عليه حضور احمدی نژاد در دانشگاه نقش برجسته ای داشت و از زمان سخنرانی محمود احمدی نژاد در دانشگاه پلی تکنيک در تعليق از تحصيل به سر ميبرد.
او در هنگام سخنرانی احمدی نژاد پلاکارد بزرگی را در مقابل او بالا برده برد که روی آن نوشته شده بود:"رئيس جمهور فاشيست، پلی تکنيک جای تو نيست".

بیانیه انجمن اسلامی پلی تکنیک درخصوص ۱۶ آذر

تاریخ: 1388/9/18
به نقل از سايت هم ميهن

آنچه که مهم بوده و هست ایستادگی و مقاومت دانشجویان ایران برای به دست آوردن آزادی بوده و هست و بیشک این تلاش تا برقراری دموکراسی ادامه پیدا خواهد کرد چه با لباس زنانه و چه با لباس مردانه.
انجمن اسلامی دانشجویان پلی تکنیک با صدور بیانیه ای از تمامی دانشجویان ایران به دلیل شرکت پرشکوه در تجمعات روز دانشجو تشکر کرد.
به گزارش خبرنامه امیرکبیر در این بیانیه همچنین با اشاره به تصاویری از مجید توکلی عضو این انجمن اسلامی پلی تکنیک که توسط برخی سایت های حامی دولت حاضر همچون ایرنا و فارس منتشر شده، آمده است: «اعتراض های پرشکوه و گسترده دانشجویان مقاوم ایران در سراسر کشور آنچنان مستبیدین فرومایه کشور را گیج کرده است که راهی جز، لباس مبدل بر تن مجید توکلی کردن و عکس انداختن از وی را پیدا نکرده اند. بیخبر از آنکه بفهمند مجید توکلی افتخار جنبش دانشجویی بوده و هست، چه با لباس زنانه و چه با لباس مردانه.»
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
و عشق را
کنار تیرک راه بند
تازیانه می زنند
آنک قصابان اند
بر گذرگاه ها مستقر
با کنده و ساتوری خون آلود
روزگار غریبی است نازنین
دانشجویان ایرانی پس از سپری کردن روزهایی بسیار دشوار و خونبار طی سال های اخیر و به خصوص پشت سر گذاشتن انتخابات در ماه های گذشته، دیروز در مراسم های دانشجویی بار دیگر شجاعت و ایستادگی اشان را اثبات کردند. باید بر مقاومت و آزادگی دانشجویان که زندان، شکنجه، ضرب و شتم های وحشیانه، شهادت و اسارت را برگزیدند و آرامش جان را فدای آسایش آتی ایران زمین کردند، سجده نهاد.
۱۶ آذر سال ۱۳۸۸ به راستی یادآور ۱۶ آذر ۱۳۳۲ بود. روزی که از «سه قطره خون» آذران اهورایی مبارزه جوشید و همچنان پاسداشت این روز پس از ۵۰ سال اینچنین برای دانشگاهیان مقدس است و در هر شرایطی تجمعات پر شور و باشکوه را در دانشگاه رقم می زنند. روز گذشته دانشگاه نماد انسانیت و اخلاق بود
آنان که با چماق ها و کارت های جعلی شان به خاک مقدس عرصه دانش پا نهادند و با وحشیگری و خشونت بی پایان به سنگربانان این عرصه یورش بردند، کوشش وافرشان را جهت برهم زدن و به خشونت کشانیدن تجمعات دانشجویی کردند و آخر کار همچون قوم مغول جز ویرانی بر دانشگاه ها و به اسارت بردن دانشجویان چیزی بر جای ننهادند.
دانشگاه پلی تکنیک نیز هم پای دیگر دانشگاه ها یکصدا فریاد آزادی بود و دانشجویان آزاده و حقیقی همراه و همرزم یکدیگر، آواز حقانیت خویش را سر دادند. تجمع باشکوه و تکرار ناشدنی دانشجویان امیرکبیر که با دعوت انجمن اسلامی این دانشگاه (که اولین قربانی پروژه نابودسازی انجمن های دانشجویی از آغاز به کار دولت نهم در دانشگاه های ایران بود)، نشان داد که در رگ های تک تک دانشجویان خون آزادی خواهی می جوشد.
اما آنان که این روزها داعیه عدالت و صلح خواهی شان گوش فلک را پر کرده است، با دانشجویان چه کردند؟ سنگ ها را آنچنان به سوی فرزندان راستین ایران زمین پرتاب می کردند گویی در درونشان جز کینه و نفرت هیچ چیز نیست. چشمشان را بر شعارهای حق طلبانه دانشجویان بستند و دهان هایشان را گشودند، گاز های اشک آور را به محیط دانشگاه پرتاب می کردند و در نهایت اتوبوس هایشان را در مقابل درها مستقر نمودند و دسته دسته دانشجویان را به اسارت بردند. دستگاه های تبلیغاتی شان را که با پول مردم تأمین و اداره می شود، روشن کردند و دروغ پراکنی را آغاز کردند.
آنان که خروش آزادیخواهانه دانشجویان امیرکبیر را برنمی تابند باز هم همچون گذشته دست به کار ِ تخریب کرامت انسان های آزاده شده اند ولی بدانند آزادگی از آن آنانی ست که در راه آزادی خطر می کنند و به راستی مجید توکلی، عضو انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه امیرکبیر همان آزاده ای است که همیشه در دل ها و بر سر زبان های دانشجویان جاری است.
اعتراض های پرشکوه و گسترده دانشجویان مقاوم ایران در سراسر کشور آنچنان مستبیدین را گیج کرده است که راهی جز، لباس مبدل بر تن مجید توکلی کردن و عکس انداختن از وی را پیدا نکرده اند. بیخبر از آنکه بفهمند مجید توکلی افتخار جنبش دانشجویی بوده و هست، چه با لباس زنانه و چه با لباس مردانه.
آنچه که مهم بوده و هست ایستادگی و مقاومت دانشجویان ایران برای به دست آوردن آزادی بوده و هست و بیشک این تلاش تا برقراری دموکراسی ادامه پیدا خواهد کرد چه با لباس زنانه و چه با لباس مردانه.
سرکوبگران امروز کسانی هستند که سال ۸۵ پروژه «جعل نشریات» دانشگاه امیرکبیر را برای سرکوب فعالین دانشجویی این دانشگاه رقم زدند و پس از شکنجه های وحشیانه تلاش کردند از دانشجویان اعترافاتی دروغین برای دادگاه بگیرند. دادگاهی که در نهایت نشریات را «جعلی» دانست اما با این وجود مجید توکلی به همراه دو تن از دانشجویان بی گناه یک سال و سه ماه را در جبس گذراند. وی در بهمن سال گذشته نیز به هنگام شرکت در مراسم بزرگداشت مهندس بازرگان بازداشت شد تا بیش از سه ماه مجددا در زندان به سر برد.
پس از آزاد شدن از زندان نیز، «تبعید شدن» به بندر عباس برای ادامه تحصیل آنچه بود که در این سرزمین به وی اعطا شد. مجید گرچه در کمال بیعدالتی و بی قانونی به بندرعباس تبعید شد اما برای ادامه تحصیل از آغاز مهرماه امسال به بندرعباس رفته بود. حال رسانه های دروغ پرداز که مدیرانشان با مدارک جعلی و سهمیه به دانشگاه ها می روند مدعی شدند که وی از دانشگاه اخراج شده بود. سرکردگان که یکی پس از دیگری مدارک جعلی، مقالات کپی شده و اختراعات دزدیده شده شان قطار می شود، با رتبه های نجومی در دانشگاه های تهران تحصیل می کنند و در نهایت دانشگاه آکسفورد مدرک دکترا تقدیمشان می کند از عدم صلاحیت علمی کسانی می گویند که تنها به جرم آزادی خواهی برای دانشگاه و جامعه از تحصیل محروم گشته و تبعید شدند.
تک تک دانشجویان امیرکبیر که طی سال های گذشته به شکنجه گاه اوین فرستاده شدند دانشجویانی اند که در راه آزادی، آزادی اشان را قربانی می کنند و افتخار دانشگاهیان هستند، حتی اگر همچون مجید توکلی در مقابل دانشگاه با ضرب و شتم وحشیانه و جنون آمیز بازداشت شوند و به زور مشت و لگد و با آثار زخم بر پیشانی و گوشه های چشمشان، مقنعه و چادر بر سرشان کنند و در مقابل دروبین بنشانندشان.
آنان اند که درس مقاومت را در شکنجه گاه ها و سلول های انفرادی تدریس می کنند. آنان اند که حتی اگر صد بار از دانشگاه برانند شان باز هم به منزلگاه حقیقی و راستین باز خواهند گشت .
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه امیرکبیر ضمن تقدیر و تشکر از دانشجویان مقاوم و مبارز در برگزاری تجمع باشکوه این دانشگاه هشدار می دهد که هر چه بر آتش خاکسترگونه دانشگاه بدمید شعله ورتر خواهد شد و سرانجام ِ کار در آن خواهید سوخت. دانشگاه یاران بی باک و مقاوم خویش را تنها نخواهد گذاشت و تا به آخر بر سر آرمان های آزادی خواهانه خواهد ایستاد حتی اگر اوین دانشگاه شود.
به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبی است نازنین
آن که بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
انجمن اسلامی دانشجویان
دانشگاه صنعتی امیرکبیر
(پلی تکنیک تهران)
۱۸ آذر ۱۳۸۸

وقايع روز: محسنی اژه ای ميگويد پرونده مهندس موسوی در قوه قضاييه در حال رسيدگی است

9.12.09
فرمانده نيروی انتظامی تهران: فضای شهر تهران در روزهای آينده امنيتی خواهد شد**حجت الاسلام سيد محمد خاتمی: کسانی که زندانی شده اند سوابق انقلابی شان از بازجويانشان بيشتر است

 اعتراض جنبش دانشجويی در روز های پس از بازگشايی دانشگاهها در اول ماه مهر يکی از نگرانی ها ی جدی مسئولان جمهوری اسلامی برای برقراری امنيت در فضاهای آموزشی و پيشگيری از گسترش آن به سطح جامعه بوده است. دغدغه ای که سرانجام در روز دانشجو آشکار شد. دانشجويان در دانشگاهها روز دانشجو را برگزار کردند و مردم نيز با وجود محاصره نيروهای امنيتی به آنان پيوستند تا ١٦ آذر ٨٨ روزی متفاوت باشد. تنها يک روز پس از آن مقامات ارشد انتظامی و قضايی نسبت به ادامه وضع موجود هشدار می دهند. دادستان کل کشور در يک مصاحبه مطبوعاتی صريحاً گفته است که از اين پس ديگر اغماضی در کار نخواهد بود.

مردم ايران پس از اعلام خبر پيروزی محمود احمدی نژاد به خيابان آمدند تا اعتراض خود را اعلام کنند، اما در اين ميان دانشجويان از ساير اقشار سازمان يافته تر بودند. با گذشت ٤ ماه  از آن زمان، بازگشايی دانشگاهها در چنين فضايی به جنبش دانشجويی امکان داد تا مطالبات را صورت بندی و پيگيری کنند. راهی که هزينه هم کم نداشت. پس از اول ماه مهر، دانشگاهها به کانون اصلی اعتراض تبديل شد. در حالی  که در همه تحليل ها از روز دانشجو به عنوان يک نقطه عطف ياد می شد، روز دانشجو فرارسيد و دانشجويان با وجود همه هشدارها آن را برگزار کردند. حضور مردم در اين روز و در کنار دانشجويان سبب شد ناظران مسائل ايران روز ١٦ آذر ١٣٨٨ را  با همه روزهايی از اين دست متفاوت بدانند. از سوی ديگر مسئولان امنيتی و قضايی هم دست به کار شده اند تا هشدار دهند. تندترين جملات را غلامحسين محسنی اژه ای دادستان کل کشور به کار برد که گفته است از اين پس ديگر اغماض نخواهيم کرد. وی تأکيد کرد که تا ديروز ماموران انتظامی و دستگاه قضايی بردباری کردند تا چهره دشمنان شناخته شود ولی از اين پس برخورد خواهيم کرد. دادستان کل کشور از مذاکره خود با دادستان تهران خبر داد و افزود به آقای جعفری دولت آبادی گفته است او وظيفه دارد که با قانون شکنان برخورد کند و اجازه ندهد که آرامش جامعه را بر هم زنند. محسنی اژه ای تاکيد کرد که پرونده مهندس موسوی در قوه قضاييه در حال رسيدگی است.

فرمانده نيروی انتظامی تهران: فضای شهر تهران در روزهای آينده امنيتی خواهد شد
سردار رجب زاده خبر داده است که در روزهای آينده نيروهای تحت فرمان وی به منظور جلوگيری از گسترش اعتراض دانشجويان به فضای خارج از دانشگاه در اطراف دانشگاهها مستقر خواهند شد. در خبری ديگر آيت الله ناصر مکارم شيرازی در رابطه با وقايع اخير ايران پيشنهادِ مذاکره با مخالفان را داده است. اين مرجع مذهبی که پيش از اين مواضع نزديک به حکومت ايران را داشت، عنوان کرده است که در کشورهای ديگر با اقليت دو تا سه ميليون نفری مذاکره ميشود اما در ايران  با «اقليت ۱۳ تا ۱۴ ميليون» نفری تاکنون مذاکره ای صورت نگرفته است.

حجت الاسلام سيد محمد خاتمی: کسانی که زندانی شده اند سوابق انقلابی شان از بازجويانشان بيشتر است
بسياری از فعالان سياسی بازداشت شده پس از وقايع انتخابات ايران از وزيران اسبق و مديران ارشد جمهوری اسلامی در سالهای گذشته بوده اند، کسانی که نامشان هنوز در کتابهای  تاريخ  جمهوری  اسلامی به چشم می خورد. آنان در سالهای گذشته و بويژه در دهه اول حيات جمهوری اسلامی قهرمانان مبارزات سياسی بودند در حالی که اين روزها در زندان حتی از دسترسی به وکيل هم محروم هستند، نکته ای که محمد خاتمی  رييس جمهوری پيشين ايران به آن اشاره کرده است. محمد خاتمی گفت سوابق انقلابی بسياری از بازداشت شدگان از بازجوهايشان بيشتر است. روزهای منتهی به تأسيس جمهوری اسلامی مصادف بود با هيجان انقلابیِ جوانانی که از زندان آزاد شده بودند و يا هوادار سازمان های انقلابی بودند. آنها تلاش می کردند از آن چه بر آنان رفته سخن بگويند و بر هيجان جامعه بيافزايند. تصاوير سياه و سفيد بسياری از انقلابيون در زندان را که پلاکی بر گردن آويخته بودند تا نشانگر شماره پرونده آنان باشد، منتشر  می کردند. هر سازمانی در بيوگرافی  اعضايش تلاش می کرد تا ادبيات جناحی را رعايت کند و اين همه، اکنون بخشی از تاريخ ٣٠ ساله جمهوری اسلامی است که در ٦ ماه اخير از سوی معترضان و بخشی از حاکميت، به چالش گرفته شده است. اين روزها داشتن سابقه انقلابی چندان به کار نمی آيد و نسل جديدی که در بخش امنيتی بر سر کار آمده به گذشته زندانيان خود توجهی ندارد.

به همين دليل فردی نظير بهزاد نبوی می تواند بگويد که در دو حکومت و به فاصله ٣٠ سال زندانی سياسی بوده است. پيش از او عزت اله سحابی هم اين تجربه را از سر گذرانده بود. او صريحاً گفته بود که حتی يک روز از زندان جمهوری اسلامی را نمی توان با يک سال زندان پيش از انقلاب مقايسه کرد. هرچند که آيت اله منتظری پس از انقلاب اسلامی به زندان نرفت اما زندان خانگی را تجربه کرد. اکنون سيد محمد خاتمی رييس جمهوری سابق می گويد کسانی که زندانی شده اند سوابق انقلابی شان از بازجويانشان بيشتر است. وی گفته است اين رفتار، جفا در حق فرزندان انقلاب است. خاتمی بی آن که از بهزاد نبوی نام برده باشد گفت انسان عزيزی که در آستانه ٧٠ سالگی است برای ١٠ روز مرخصی از زندان ٨٠٠ ميليون تومان وثيقه سپرده است. ظاهراً او نخواسته بگويد که انقلاب ها همواره  فرزندان خود را قربانی گرفته اند. اين در حالی است که مخالفان می گويند شهروندان عادی نا خواسته قربانی خشونت سازمان يافته انقلابيون شده اند و جمهوری اسلامی حکومتی است که هنوز می گويد انقلابی است.


گزارش‌هاي بانك مركزي در سال جاري نشان مي‌دهد : هيچ پولي به حساب ذخيره ارزي ريخته نشد

از ابتداي سال جاري هيچ منابعي به حساب ذخيره ارزي واريز نشده است. معاون بانك مركزي گفته كه كل منابع حساب ذخيره ارزي كشور 12 ميليارد دلار است/ برداشت دولت نهم از ذخيره ارزي نسبت به دولت هشتم 268 درصد رشد داشته است.

ایلنا: گزارش بانك مركزي از موجودي حساب ذخيره ارزي اعضاي كميته تحقيق و تفحص از برنامه چهارم را قانع نكرد.
به گزارش خبرنگار ايلنا‏، حسين قضاوي معاون اقتصادي بانك مركزي در كميته تحقيق و تفحص از برنامه چهارم موجودي حساب ذخيره ارزي را 12 ميليارد دلار اعلام كرد‏ه، اين درحالي است كه گزارش نظارتي بانك مركزي تا پايان سال 87 از موجودي اين حساب حدود 23 ميليارد دلار را نشان مي دهد. از سوي ديگر سال گذشته در شرايطي بودجه سال 88 بسته شد كه بهاي نفت در بازارهاي جهاني به مرز 40 دلار كاهش يافت. اين روند كاهشي دولت را بر آن داشت كه بودجه سالانه را بر مبناي بهاي نفت 5/37 دلار ببندد. اگرچه هيچ گاه بهاي نفت در طول نه ماه گذشته به اين ميزان نرسيد اما گزارش‌هاي غير رسمي نشان مي‌دهد كه از ابتداي سال جاري هيچ منابعي به حساب ذخيره ارزي واريز نشده است. حسين قضاوي معاون اقتصادي بانك مركزي ديروز به نمايندگان گفته بود كه كل منابع حساب ذخيره ارزي كشور 12 ميليارد دلار است كه با احتساب مجوزهاي مجلس براي اضافه برداشت از اين حساب موجودي حساب ذخيره ارزي تنها چهار ميليارد دلار در اين حساب باقي مي‌ماند. اين درحالي است كه اين رقم بدون احتساب سهم 50 درصدي بخش‌خصوصي محاسبه شده است.
گزارش معاون اقتصادي بانك مركزي از موجودي حساب ذخيره ارزي در شرايطي اعلام شده كه اسفند ماه سال گذشته وزيراقتصاد موجودي اين حساب را 25 ميليارد دلار ذكر كرد‏ اما گزارش نماگرهاي اقتصادي بانك مركزي از پايان سال 76 موجودي اين حساب را 23 ميليارد دلار ذكر كرد. از سوي ديگر گزارش وزارت نفت از ميزان فروش نفت در 7 ماه نخست سال جاري نيز نشان مي‌دهد كه دولت در مدت ياد شده بيش از 23 ميليارد دلار نفت فروخته است. به گفته نمايندگاني كه ديروز معاون اقتصادي بانك مركزي را به كميته تحقيق و تفحص از برنامه چهارم فراخوانده بودند، اين گزارش بانك مركزي نتوانست آنها را قانع كند‏، از همين رو منتظر حضور محمود بهمني رييس كل بانك مركزي و گزارش رسمي وي هستند.
آنچه گذشت
آخرين گزارش‌ها از موجودي حساب ذخيره ارزي در چهار سال اول برنامه چهارم نشان مي‌دهد كه تمام منابع اين حساب هزينه شده است. ميزان درآمدهاي ارزي دولت در همين زمان بالغ بر310 ميليارد دلاراست اين درحالي است كه علاوه بر برداشت‌هاي هزينه‌اي بودجه، بيش از 130 ميليارد دلار نيز در مدت ياد شده‏، تحت عنوان متمم از حساب ذخيره ارزي برداشت شده است.
براساس آمارهای منتشر شده از سوی بانک مرکزی میزان برداشت دولت از حساب ذخیره ارزی در دولت نهم نسبت به دولت قبل معادل 268درصد رشد داشته است. مقایسه آمارهای منتشر شده از سوی بانک مرکزی نشان می‌دهد دولت نهم طی سال‌های84 تا پایان سال87 معادل463هزار میلیارد ریال از منابع صندوق ذخیره ارزی برداشت کرده، در حالی که در دولت هشتم از زمان تأسیس حساب ذخیره ارزی در سال81، کل میزان برداشت این دولت از حساب ذخیره ارزی معادل 6/172هزار میلیارد ریال بوده است.
از سوي ديگر مقایسه آماری بین نسبت میزان برداشت از حساب ذخیره ارزی و سهم دولت از درآمد‌های نفتی که براساس بودجه تدوین می‌شود، نيز نشان می‌دهد که طی سال‌های 81 تا 83 این نسبت به صورت سالانه رو به کاهش بوده است و از 34/51 درصد به 38/42 درصد کاهش پیدا کرده است اما این نسبت در سال‌های 84 تا 87 از 23/37 درصد به 64/81 درصد افزایش یافته است که نشان می‌دهد دولت نهم در یک روند افزایشی تقریباً معادل درآمدهای نفتی خود از حساب ذخیره ارزی برداشت کرده است هرچند كه این ارقام تنها مربوط به خود دولت است و برداشت‌های شركت‌های دولتی که از محل ذخایر ارزی تسهیلات دریافت کرده‌اند در این ارقام منظور نشده است.
کل واریزی مازاد درآمد نفتی به حساب ذخیره ارزی از ابتدای تشکیل این حساب از سال 1379 تا پایان سال 1386 معادل146 میلیارد دلار بوده که 7/75 میلیارد دلار آن در دوره دولت اتفاق افتاده است. اين درحالي است كه درآمدهاي ارزي كشور در چهار سال دولت نهم به بيش از 300 ميليارد دلار رسيد. 

حسین کروبی مطرح کرد:شباهت های حسین شریعتمداری با شعبان بی مخ!

تاریخ : ۱۸ آذر ۱۳۸۸

حسین کروبی به مطالب روزنامه کیهان که روزگذشته به مهدی کروبی توهین بی سابقه ای کرده بود، واکنش نشان داد.
روزنامه کیهان روز ۱۷ آذر در خبر ویژه خود که به اتفاقات روز دانشجو پرداخته بود، مهدی کروبی را “شعبان بی مخ “خوانده بود.
حسین کروبی در واکنش به این توهین مبرزکه توسط حسین شریعتمداری نماینده ولی فقیه در کیهان منتشر شده است ، خطاب به وی گفت: آقای شریعمتمداری شعبان بی مخ عامل اجرایی کودتای ۲۸ مرداد بود که از رژیم پول می گرفت و در کنار دژبان ها اقدام به سرکوب مردم می کرد. او عامل اصلی رعب و وحشت مردم بود. قداره بند بود و در قالب یک نیروی لباس شخصی اما عامل حکومت، آزادیخواهان را با چاقو و قمه زخمی می کرد و بعد که آنها به زندان می افتادند ، در نقش بازجو، به زندان می رفت و آزادیخواهان ایرانی را شکنجه می کرد. اما شما آیا هیچ اندیشیده اید که گذشته و امروزتان چقدر شبیه همان شعبان بی مخی که مثالش را زده اید است؟ اگر شعبان بی مخ در خیابان های تهران قدیم عربده می کشید و سعی در ترساندن مردم داشت، امروز شما بر اریکه سیاهی که روزگاری افتخار ملی بود، نشسته اید و همان رفتارها را تکرار می کنید. او با قمه خود زهر از چشم مردم می گرفت در دیوار آهنین خود حاشیه امنیتی داشت. شما نیز با قلم سمی اتان ، همان رفتارها را تکرار می کنید. موجب وحشت مردم می شوید و همچنان از حاشیه امنیت برخودارید. برای هر کس که بخواهید پرونده می سازید و کیهان خودتان را با کیهان خداوندی اشتباه می گیرید و به جای الله می نشیند و برای این و آن حکم صادر می کنید. شما کیهان را با زورخانه گویا اشتباه گرفته اید. هشدار می دهم تاریخ را بخوانید و بدانید که چه بر سر او آمد. مردم در روز تاریخی ۱۵ خرداد ، به زورخانه او ریختند و زورخانه او را به آتش کشیدند و او در نهایت از سر استیصال و بی پناهی از کشور گریخت.
حسین کروبی در ادامه گفت: پدر من نه تنها مانند برخی اهل بزم نبوده بلکه اهل رزم بوده. سابقه مبارزات او از قبل و بعد از انقلاب درخشان است و همیشه مانند مرادش آن پیر سفر کرده، مقابل ظلم ایستاده است. هرگاه خطایی دیده گوشزد کرد و خود را به علت آن که روحانی است و در دامان حکومت روحانیان زندگی می کند، اسیر نکرده است. پس بدانید که روی سخنتان با چه کسی است و بدانید که به چه راهی می روید. این روزها، روزهای مقدسی است. از کرده خود ابراز ندامت کنید و به مردم بپیوندید. باشد که خدا از گناهان بی شمار شما در گذرد.
به نقل از سايت تغيير



دكتر آرش حجازي : خدایا اینان را ببخش، چرا که نمی دانند چه می کنند

وَ مـَنْ یـَکـْسـِبْ خـَطـیـئَةً اَوْ اِثـْمـاً ثـُمَّ یـَرْمِ بـِهِ بـِریـئاً فـَقـَدِ احـْتـَمـَلَ بـُهـْتـانـاً وَ اِثـْمـاً مُبیناً (نساء-۲۰۴)
هـر کـس خطا یا گناهى مرتکب شود، سپس آن را به بى گناهى نسبت دهد، بهتان و گناه آشکارى را به گردن گرفته است.

سه هفته پیش، عده‌ای خانم بسیجی در برابر سفارت بریتانیا در ایران تجمع کردند و خواستار استرداد من به ایران شدند. در بامداد خبرگزاری‌ها اعلام کردند که این خانم‌ها خواستار استرداد من به ایران به عنوان «شاهد قتل ندا» هستند؛ اما بعدازظهر این عنوان به «قاتل ندا» تغییر یافت. از آنجا که من هرگز در ماجرای ندا به دنبال مسائل شخصی نبوده‌ام، ترجیح دادم سکوت کنم. اما ماجرا به اینجا ختم نشد. چند روز پیش، عده‌ای «دانشجو»ی بسیجی بار دیگر در برابر سفارت بریتانیا نمایش مضحک و توهین‌آمیزی را اجرا کردند و در آن نه به جزای گناه بهتانی که به گردن می‌گرفتند فکر کردند و نه به سنت ما در حفظ حرمت درگذشتگان و نه به دل داغدیده‌ی خانواده‌اش. در مورد قضایای مربوط به ندا بارها حرف زده‌ام و مدت‌ها پیش به موضع خودم اشاره کرده‌ام. در آن روز شوم، من تنها شاهد قتل ندا نبودم و ده‌ها نفر دیگر آنجا حضور داشتند. من تنها شاهدی بودم که لب به سخن باز کردم و در زمان موعود، شهود دیگر بر حقیقت گفته‌های من گواه خواهند داد. بنابراین در اینجا هم پاسخی برای این فریب‌خوردگان ندارم و کاری از دستم برنمی‌آید جز آنکه دعا کنم: «خدایا اینان را ببخش، چرا که نمی‌دانند چه می‌کنند.»
در مورد این ماجرا حرف تازه‌ای ندارم جز آنچه در بیانیه‌ام در روز ۱۱ تیر ماه ۱۳۸۸، که برای یادآوری دوباره در زیر می‌آورم. شاید وقت آن باشد که قوه‌ی قضاییه سرانجام وارد عمل شود و با مجازات عاملین واقعی قتل این دختر بی‌گناه و قربانیان بی‌گناه دیگرِ وقایع پس از انتخابات، مانع این حرکات شنیع، سخیف و توهین‌آمیز شود. هیچ کس در جهان فریب این دروغ‌ها، افتراها و بهتان‌ها را نمی‌خورد. البته طبیعی است، وقتی من یکی از نیروهای بسیج را مسئول مرگ ندا معرفی می‌کنم، باید انتظار داشته باشم که بسیج برآشوبد و سعی کند با قربانی کردن من، بر جنایات متعددی که در شش ماه گذشته مرتکب شده است، سرپوش بگذارد. بنابراین، با توجه به اینکه بسیاری از شهود جنایت‌های رخ داده در شش ماه گذشته به سرنوشت‌های هولناکی دچار شده‌اند، بد نیست قبل از تکرار بیانیه‌ام، همین جا اعلام کنم که در کمال سلامت جسمانی هستم، امید به زندگی و آینده دارم و تحت هیچ شرایطی قصد ندارم دست به خودکشی بزنم. بنابراین، هر اتفاقی برای من بیفتد، مسئولیت مستقیم آن با دولت جمهوری اسلامی ایران خواهد بود.

یادداشتی برای نسل های آینده
هراس من،
باری،
همه از مردن در سرزمینی‌ست
که مزدگور کن از بهای آزادی آدمی افزون باشد
احمد شاملو
بعد از مصاحبه‌ام در روز ۴ تیر ماه ۱۳۸۸ (۲۵ ژوئن ۲۰۰۹) با بی‌بی‌سی درباره‌ی مشاهدات شخصی‌ام در مورد قتل وحشیانه‌ی ندا آقاسلطان، روز دهم تیرماه در اخبار خواندم که حکمی برای دستگیری من از سوی دولت ایران صادر شده است.
همان‌طور که در مصاحبه‌ام گفتم، انتظار چنین حرکت مذبوحانه‌ای برای کتمان حقیقت در برابر این جنایت بی‌رحمانه از طرف دولتی می‌رفت که بنیادش بر دروغ و ظلم است. در این مصاحبه پیش‌بینی کردم که گفته‌های مرا کتمان می کنند. که اتهامات بسیاری را متوجه من خواهند کرد. این دولت، به جای آنکه بکوشد قاتلان اصلی این دختر معصوم و ده‌ها قربانی دیگر را پیدا کند و مسئولیت بی‌کفایتی خود را بپذیرد، سعی دارد هر فرد، کشور یا نهاد دیگری را که هیچ خطایی مرتکب نشده، مقصر بشمارد.
خانواده و دوستان مرا در ایران، که هیچ ارتباطی با این ماجرا ندارند، تحت فشار گذاشته‌اند. پدر ۷۰ ساله‌ام را که استاد دانشگاه و چهره‌ی ماندگار است، احضار کرده‌اند بی‌آنکه هیچ دخالتی در این ماجراها داشته باشد.
من فقط کاری را کردم که هر انسان شریفی در چنین شرایطی انجام می‌داد. سعی کردم یک قربانی را نجات بدهم و آنگاه که حقایق مرگش را رسانه‌های دولتی ایران مخدوش می‌کردند، بر آنچه شاهدش بودم شهادت دادم.
چنان زیسته‌ام که هرگز دچار ندامت نشوم. من از نخستین پزشکانی بودم که در فاجعه‌ی هولناک زلزله‌‌ی بم به آن شهر رفتم، فقط برای آنکه در کنار قربانیان معصومی باشم که در آستانه‌ی از دست دادن امیدشان بودند.
این بار، در کنار قربانی معصوم دیگری بودم، کاملاً برحسب تصادف، بدون آنکه تصوری داشته باشم که وارد چه ماجرایی می‌شوم. اما این بار، این قربانی را بلایای طبیعی نکشت. آز و شهوت قدرت بود که خون او را ریخت.
من نویسنده هم هستم، و اگر داستان‌ها، مقالات و گفته‌های مرا بخوانید، پی می‌برید که همواره از حقوق بشر دفاع کرده‌ام و همواره بهایش را پرداخته‌ام.
همواره کوشیده‌ام زندگی‌ صادقانه و شریفی داشته باشم و هرگز به ارزش‌هایم خیانت نکرده‌ام.
بر این باورم که آنچه برای نجات جان ندا و بعد گفتن ماجرایش انجام دادم، کار درستی بود. اعتقاد دارم که خدا پروردگار شجاعان است. ایمان دارم که حقیقت ما را آزاد خواهد کرد. همه‌کارم را مطابق وجدانم انجام داده‌ام و اگر باید بهایی برایش بپردازم، چنین باد. اما این حق را دارم که از شرافت و صداقتم دفاع کنم.
به پروردگار که شاهد من است و به شرافتم سوگند یاد می‌کنم که فقط و فقط حقیقت را درباره‌ی مشاهداتم گفتم.
انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران بر عهدی بنیان گذارده شد که امروز مردم ایران همچنان به آن پایبندند. ملجاء مردم در هنگام نبرد علیه استبداد رژیم گذشته همین ایمان بود، و نیز هنگامی که خون‌های بسیاری را فدا کردند تا در برابر تهدید خارجی از سوی مستبدی دیگر که با مشت آهنین بر عراق حکومت می‌کرد، از سرزمینشان دفاع کنند.
لیک، این دروغ تمامی ادعاهای این دولت مشخص را زیر سؤال می‌برد؛ این دولت که تاریخ جنگ جهانی دوم را مخدوش کرده، که ادعا می‌کند آزادی بیان در ایران جاری است، ادعا می‌کند که در زندان‌های ایران زندانی سیاسی نیست، مدعی است که هیچ سانسوری بر کتاب‌ها، اطلاعات، رسانه‌ها و مطبوعات ایران اعمال نمی‌شود، و وانمود می‌کند به حقوق شهروندی از جمله حق تجمع، حق اعتراض و حقوق برابر برای شهروندان ایران، فارغ از جنس و نژاد و دین احترام می‌گذارد.
در بیست روز گذشته اما، جهان کذب بودن تمامی این ادعاها را از راه چشم‌های اشکبار ایرانیان دلاور دیده است. مطمئنم جهان هرگز این دروغ تازه را باور نخواهد کرد و درک می‌کند که این پزشک، نویسنده و ناشر، کاری نکرده است جز عمل به حکم وجدانش در شتافتن به یاری کسانی که به یاری نیاز داشتند، و بازگفتن حقیقت.
ندا تنها کسی نبود که در این غوغا به خاک افتاد. آیا تمامی آن کسانی که بی‌گناه به قتل رسیدند، قربانیان توطئه‌ی جهانی بوده‌اند؟ چرا قاتلان قربانیان دیگر تحت تعقیب قرار نمی‌گیرند؟ یا شاید باید بی‌کفایتی و بی‌تفاوتی غیرنظامیان مسلحی را مسئول دانست که نتوانستند خردمندانه اعتراضات قانونی شهروندان ایرانی را نسبت به بی‌عدالتی برتابند.
من فقط یک شاهدم. چرا باید به جای قاتل، شاهد تحت تعقیب قرار گیرد؟ آیا خون کافی ریخته نشده؟ آیا باید از ترس در برابر این جنایت هولناک ساکت می‌ماندم؟ آیا این پیامی است که قصد داریم برای نسل‌های آینده‌مان به جا بگذاریم؟
بر این باورم که هیچ شهروند جهانی از پشتیبانی من و هزاران ایرانی دیگری دست نخواهد کشید که کتک خوردند، زندانی شدند، تحت تعقیب قرار گرفتند و به خاک و خون کشیده شدند، فقط برای اینکه می‌خواستند ملتی آزاد باشند و در مسیر برکت و عدالت به جهان بپیوندند و در این راه دیگران را در فرهنگ غنی و تاریخ لبالب از دلاوری‌شان سهیم کنند.
بر خود می‌بالم که بخشی از این حرکت باشم. کاری را کرده‌ام که هر انسان شریفی انجام می‌داد، و به این دلیل مورد تهدید قرار گرفته‌ام. درست همان‌گونه که تمامی این شهدا کاری را کردند که هر جان آزاده‌ای انجام می‌داد، و به همین خاطر به قتل رسیدند؛ به دست نفرت سیاهی نسبت به هرآنچه این شهدا به پایش ایستاده بودند: آزادی، راستی، و عدالت.
آرش حجازی

۱۱ تیرماه ۱۳۸۸ ۲ ژوئیه ۲۰۰۹


و چند سؤال دیگر:
۱٫    این گمگشتگانی که به اجرای این نمایش‌های نازل و بی‌بنیان می‌پردازند، چگونه قتل دیگرانی را توجیه می‌کنند که روز ۳۰ خرداد ۱۳۸۸، همزمان با ندا آقاسلطان کشته شدند؟ بنا به اطلاعات ارائه شده به مجلس شورای اسلامی، می‌دانیم که تقریباً همزمان با ندا، اشکان سهرابی گلوله خورد، مغز سیدرضا طباطبایی با گلوله‌ای داغ متلاشی شد و مغز ابوالفضل عبداللهی با گلوله‌ی دیگر، تیری پیشانی محسن حدادی را شکافت، تیر دیگری کمر واحد اکبری را درید، تیری قلب مسعود هاشم‌زاده را و تیری بر چشم ایمان هاشمی نشست. نادر ناصری، فرزاد جشنی، کاوه علی‌پور، حامد بشارتی، بابک سپهر، تینا سودی، مریم مهرآذین، داود صدری، پور کاوه علی، میلاد یزدان‌پناه و علی فتحعلیان هم از قربانیان دیگر آن روز بودند.
۲٫    در مورد کشته‌شدگان روزهای دیگر و قربانیانی که در وقایع بعد از انتخابات ناپدید شدند و اجسادشان به تدریج به خانواده‌هایشان تحویل شد یا هنوز مفقود هستند، چه اقدامی انجام شده است؟ به جز انکار و بهتان، آیا اقدامی عملی از سوی قوه‌ی قضاییه برای شناسایی قاتلین این بی‌گناهان انجام شده است؟ سرنوشت پیگیری مرگ اینان چه شد؟ کیانوش آسا، سهراب اعرابی، امیرحسین طوفان‌پور، یعقوب بروایه، بهزاد مهاجر، ترانه موسوی، امیر جوادی‌فر، مصطفی غنیان، رامین قهرمانی، محسن روح‌الامینی، علیرضا افتخاری، فاطمه سمسارپور، محمدجواد پرنداخ، محمود رئیسی نجفی، حمید مداح شورجه، مهدی کرمی، میثم عبادی، ناصر امیرنژاد، پریسا کلی، محمد کامرانی، مصطفی کیارستمی، حسین اخترزند، مسعود خسروی، عباس دیسناد، رامین رمضانی، سعید عباسی‌فر گلچینی، علی فتحعلیان، هادی فلاح‌منش، احمد کارگر نجاتی، بهزاد مهاجر، احمد نعیم‌آبادی، مبینا احترامی، ندا اسدی، سعید اسماعیلی، مرادآقاسی، حسین اکبری، محسن انتظامی، محسن ایمانی، فاطمه براتی، محمدحسین برزگر، جعفر بروایه، سرور برومند، بهمن جنابی، شلیر خضری، فاطمه رجب‌پور، فهیمه سلحشور، حسن شاپوری، علی شاهدی، کسری شرفی، کامبیز شعاعی، وحیدرضا طباطبایی، حسین طهماسبی، سالار طهماسبی، میثم عبادی، حمید عراقی، رضا فتاحی، ایمان نمازی، محمد نیکزادی.
یا حق
آرش حجازی
۱۵ آذر ماه ۱۳۸۸

آرشیو

برچسب‌ها