به نقل از سايت حزب مشروطه ايران
December 09, 2009
فرهاد یزدی
نظام جمهوری اسلامی به سرعت در حال سقوط است. رژیم قدرت حل هیچیک از مسایل اساسی داخلی و خارجی خود را ندارد. از اشتغال گرفته تا تورم، از بی ثباتی سیاسی و اجتماعی گرفته تا چند دستگی و اختلاف غیر قابل حل در رهبری کشور، از مساله هسته ای گرفته تا انزوای سیاسی، نظام به بن بست رسیده است. رژیم قدرت تولید فکر نو و یافتن راه حل برای مسایلی که خود به وجود آورده را ندارد و در بهترین حالت حسرت روزهای نخست انقلاب را خورده و تلاش می کند که با اتکا بر "اندیشه های امام" خود را از تنگنا رها کند. اما مساله ی اصلی رژیم جمهوری اسلامی، نبود مشروعیت است که آن را چاره ای نیست. مشروعیت زدایی از نظام به ویژه پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری شتاب بسیار بیش تری به خود گرفته است. با وجود رقابت شدید و جنگ قدرت میان رهبری و ریاست جمهوری و دیگر مراکز متعدد قدرت، رهبر نظام سرنوشت خود را به طور مستقیم با سرنوشت رئیس جمهور پیوند زد. از این رو عدم مشروعیت حکومت مترادف گردیده است با عدم مشروعیت رهبری و یا کل نظام جمهوری اسلامی.
به نظر نمی رسد که رژیم تاب تحمل فشارهایی که از تمام جبهه ها برآن وارد می شود را برای مدتی دیگر داشته باشد. به ویژه که رژیم از داخل کانون خود در حال متلاشی شدن است. فرایند تصمیم گیری و سیاست گذاری، انظباط خود را از دست داده و هرکس و هر مقامی نظرات خود را به عنوان سیاست کشور ارایه می دهد و لحظه ای پس از آن با نظراتی متضاد روبرو می گردد. این امر منحصر به سیاست داخلی نیست و سیاست خارجی را نیز در بر می گیرد.
با کودتایی که در دوره انتخابات ریاست جمهوری انجام گرفت، جابجایی گرانیگاه قدرت که مدت ها بود به سود بازوهای مسلح رژیم و به هزینه ی آخوندها در جریان بود، کامل شد. قدرت بی چون و چرای آخوندها در سی سال گذشته، با چالش روبرو گردید. بسیاری از معممین با وجود تاکید بر حفظ نظام، با وضع موجود مخالفت داشتند. اما حتا آخوندهای حکومتی، افرادی که در سی سال گذشته از کلیه مواهب این کشور تغذیه نامشروع کرده بودند، به صف مخالفین پیوستند. برخورد دو گروه معمم و نظامی، همراه با هواداران خود، مشروعیت رژیم را هر چه بیش تر سست کرده و می کند. رهبر رژیم که برای ادامه فرمانروایی خود، در بیست سال گذشته اتکا خود را بر نیروهای مسلح هر روزه بیش تر کرد، به تایید وضع موجود که راهی به جز فروپاشی در پیش ندارد، ادامه می دهد.
در چنین شرایط داخلی که مقابله با آن برای هر دولتی بسیار مشگل است، مسایل خارجی نیز هر روزه حادتر می گردند. به جای اینکه حکومت کوشش کند از مشکلات خارجی به کاهد و نوعی ثبات در روابط خود با دیگر کشورها به وجود آورد، با اقدامات نسنجیده مسایل را پیچیده تر می کند. یمن کانون برخورد جدیدی میان ایران و عربستان (با همراهی دیگر اعراب) گردیده است. در همسایگی در عراق، افغانستان و پاکستان، آشوب و بی ثباتی همچنان ادامه دارد. اگر طالبان پاکستانی و یا افغانی به پیروزی نسبی دست یافته و بتوانند سرزمین های زیر نفوذ خود را گسترش دهند، کابوس استراتژیک ایران خواهد بود. بدون شک جنگ در افغانستان، با اعزام نیروهای بیش تر ناتو شدت خواهد گرفت و ایران در جهت منافع خود باید به پیروزی غرب کمک کند. سایه یک تحریم گسترده اقتصادی، افزون بر آنچه وجود دارد، با تایید روسیه و چین بر سر ایران گسترده شده. با ضد و نقیض گویی در مساله هسته ای، با وجود همه ی امتیازاتی که داده بودند، حتا این دو حامی مردد را نیز به سوی غرب راندند. این روشن بود که در یک برخورد نهایی، نه روسیه و نه چیین منافع خود با غرب را به خاطر ایران به خطر نمی افکندند. حال ایران که هنوز یک نیروگاه هسته ای در اختیار ندارد، از ایجاد ده مرکز جدید برای غنی سازی اورانیوم برای تهیه سوخت نیروگاه صحبت می کند. این ادعای جدید شک جهان را که نظام اسلامی نه به دنبال سوخت برای نیروگاه بلکه برای تولید بمب است را تقویت می کند. افکار عمومی جهان آماده می گردد که از تحریم های اقتصادی شدید و حتا عملیات نظامی علیه تاسیسات هسته ای حمایت کند. گویی جمهوری اسلامی برای به دست آوردن حمایت مردم، از چنین حمله ای استقبال می کند. شاید جمهوری اسلامی تنها راه نجات خود را از بن بست کنونی، در یک جنگ محدود می بیند.
براثر رکود تولیدات داخلی و تورم که افزایش تحریم بر شتاب هردو خواهد افزود، باید انتظار تظاهرات خیابانی که ریشه اقتصادی دارند نیز باشیم. هرچه می گذرد، تظاهرات اقتصادی نیز بر تظاهراتی که ریشه سیاسی دارند، همراه می گردد و از این رو جمعیت بزرگ تری را به همراه خواهد آورد. با تشدید تظاهرات و افزایش جمعیت تظاهر کننده، قابلیت سرکوب نیروی زور همچنان محدودتر می گردد. نیروهای بسیجی و سپاه که براثر وقایع اخیر به شدت اعتبار خود را نزد ملت از دست داده اند، با ریزش روز افزون بدنه خود روبرو خواهند گردید. با وجودی که حکومت ثابت کرده برای خاموش کردن صدای مخالفان از کشتن ملت ابایی ندارد، اما ملت نیز به نوبه ثابت کرده که به خاطر دست یابی به هدف های خود از کشته شدن ابایی ندارد. معادله ای که به نفع حکومت نمی تواند باشد.
با شدت گرفتن شتاب نشیب حکومت این پرسش پیش می آید که آیا گزینه با اعتبار و پایدار دیگری در برابر حکومت فعلی وجود دارد یا باید شاهد بی ثباتی و هرج و مرج روبه گسترش باشیم؟ اگر جنبش سبز خود را دارای صلاحیت برای اداره کشور می داند، نیاز دارد که به تواند سرخط سیاست های خود و راهبرد خروج از بحران را هم در کوتاه مدت و هم برای دراز مدت در سیاست داخلی و خارجی روشن کرده و ملت را آگاه نماید.
امنیت ملی ایران در صدر این مسایل قرار دارد. مساله هسته ای را با در نظر گرفتن حمایت شدید ملت، چگونه باید حل کرد که خطر حمله نظامی و انزوای سیاسی را از میان بردارد. اقتصاد را چگونه به راه انداخت در حالی که تورم کاهش یابد و بر درصد اشتغال، با توجه به ورود افراد جدید به بازار کار، افزوده گردد. قدرت سپاه و نقش تعیین کننده آن در سیاست و اقتصاد کشور، چگونه مهار گردد که خطر در گیری جدید پیش نیاید. مراکز متعدد قدرت سیاسی و مالی را چگونه مهار کرد. فساد رایج بر دیوان سالاری و فعالیت های مالی چگونه باید کنترل گردد در حالی که خطر فلج شدن پیش نیاید و اعتماد به حوزه اقتصادی باز گردانده شود. کشاورزی رو به نابودی، بی بندوباری در بنادر، عدم امنیت در شهرها، افزایش گروگان گیری در مرزها ... این سیاهه بلند بالایی از نیازهای کشور است که باید راه حل آن مشخص شود. راه حلی که نه با زور بلکه در چهارچوب دمکراتیک باشد.
دیگر دورانی که ملت بدون آگاهی از سیاست ها و نظرات رهبران فرضی، سرنوشت خود را به طور کامل در اختیار آنان قرار دهد، سپری گشته است. مبارزه شجاعانه رهبران جنبش سبز با وضع موجود، دیگر به تنهایی نمی تواند مشروعیت لازم برای رهبری ایران اینده را فراهم کند. مشروعیت رهبران آینده در گرو سیاست های روشن و شفاف آنان برای حل مسایل کمر شکن ایران خواهد بود و نه برگزیده گی وسیله خداوند، چنانکه خمینی از آن استفاده کرد. راه دشوار کسب چنین مشروعیتی پیش روی این رهبران قرار دارد و باید بتوانند صلاحیت به دست آوری آن را ثابت کنند.
حال اگر رهبران فرضی جنبش سبز نتوانند چنین مشروعیتی را کسب نمایند، با در نظر گرفتن نشیب سریع قدرت اجرایی حاکمیت، افزایش بی ثباتی ایران نتیجه آن خواهد بود. بی ثباتی که می تواند منجر به شورش در شهرها و مناطق مرزی گردد و امنیت به شدت متزلزل ایران را از آنچه که هست وخیم تر کند.
به نظر نمی رسد که رژیم تاب تحمل فشارهایی که از تمام جبهه ها برآن وارد می شود را برای مدتی دیگر داشته باشد. به ویژه که رژیم از داخل کانون خود در حال متلاشی شدن است. فرایند تصمیم گیری و سیاست گذاری، انظباط خود را از دست داده و هرکس و هر مقامی نظرات خود را به عنوان سیاست کشور ارایه می دهد و لحظه ای پس از آن با نظراتی متضاد روبرو می گردد. این امر منحصر به سیاست داخلی نیست و سیاست خارجی را نیز در بر می گیرد.
با کودتایی که در دوره انتخابات ریاست جمهوری انجام گرفت، جابجایی گرانیگاه قدرت که مدت ها بود به سود بازوهای مسلح رژیم و به هزینه ی آخوندها در جریان بود، کامل شد. قدرت بی چون و چرای آخوندها در سی سال گذشته، با چالش روبرو گردید. بسیاری از معممین با وجود تاکید بر حفظ نظام، با وضع موجود مخالفت داشتند. اما حتا آخوندهای حکومتی، افرادی که در سی سال گذشته از کلیه مواهب این کشور تغذیه نامشروع کرده بودند، به صف مخالفین پیوستند. برخورد دو گروه معمم و نظامی، همراه با هواداران خود، مشروعیت رژیم را هر چه بیش تر سست کرده و می کند. رهبر رژیم که برای ادامه فرمانروایی خود، در بیست سال گذشته اتکا خود را بر نیروهای مسلح هر روزه بیش تر کرد، به تایید وضع موجود که راهی به جز فروپاشی در پیش ندارد، ادامه می دهد.
در چنین شرایط داخلی که مقابله با آن برای هر دولتی بسیار مشگل است، مسایل خارجی نیز هر روزه حادتر می گردند. به جای اینکه حکومت کوشش کند از مشکلات خارجی به کاهد و نوعی ثبات در روابط خود با دیگر کشورها به وجود آورد، با اقدامات نسنجیده مسایل را پیچیده تر می کند. یمن کانون برخورد جدیدی میان ایران و عربستان (با همراهی دیگر اعراب) گردیده است. در همسایگی در عراق، افغانستان و پاکستان، آشوب و بی ثباتی همچنان ادامه دارد. اگر طالبان پاکستانی و یا افغانی به پیروزی نسبی دست یافته و بتوانند سرزمین های زیر نفوذ خود را گسترش دهند، کابوس استراتژیک ایران خواهد بود. بدون شک جنگ در افغانستان، با اعزام نیروهای بیش تر ناتو شدت خواهد گرفت و ایران در جهت منافع خود باید به پیروزی غرب کمک کند. سایه یک تحریم گسترده اقتصادی، افزون بر آنچه وجود دارد، با تایید روسیه و چین بر سر ایران گسترده شده. با ضد و نقیض گویی در مساله هسته ای، با وجود همه ی امتیازاتی که داده بودند، حتا این دو حامی مردد را نیز به سوی غرب راندند. این روشن بود که در یک برخورد نهایی، نه روسیه و نه چیین منافع خود با غرب را به خاطر ایران به خطر نمی افکندند. حال ایران که هنوز یک نیروگاه هسته ای در اختیار ندارد، از ایجاد ده مرکز جدید برای غنی سازی اورانیوم برای تهیه سوخت نیروگاه صحبت می کند. این ادعای جدید شک جهان را که نظام اسلامی نه به دنبال سوخت برای نیروگاه بلکه برای تولید بمب است را تقویت می کند. افکار عمومی جهان آماده می گردد که از تحریم های اقتصادی شدید و حتا عملیات نظامی علیه تاسیسات هسته ای حمایت کند. گویی جمهوری اسلامی برای به دست آوردن حمایت مردم، از چنین حمله ای استقبال می کند. شاید جمهوری اسلامی تنها راه نجات خود را از بن بست کنونی، در یک جنگ محدود می بیند.
براثر رکود تولیدات داخلی و تورم که افزایش تحریم بر شتاب هردو خواهد افزود، باید انتظار تظاهرات خیابانی که ریشه اقتصادی دارند نیز باشیم. هرچه می گذرد، تظاهرات اقتصادی نیز بر تظاهراتی که ریشه سیاسی دارند، همراه می گردد و از این رو جمعیت بزرگ تری را به همراه خواهد آورد. با تشدید تظاهرات و افزایش جمعیت تظاهر کننده، قابلیت سرکوب نیروی زور همچنان محدودتر می گردد. نیروهای بسیجی و سپاه که براثر وقایع اخیر به شدت اعتبار خود را نزد ملت از دست داده اند، با ریزش روز افزون بدنه خود روبرو خواهند گردید. با وجودی که حکومت ثابت کرده برای خاموش کردن صدای مخالفان از کشتن ملت ابایی ندارد، اما ملت نیز به نوبه ثابت کرده که به خاطر دست یابی به هدف های خود از کشته شدن ابایی ندارد. معادله ای که به نفع حکومت نمی تواند باشد.
با شدت گرفتن شتاب نشیب حکومت این پرسش پیش می آید که آیا گزینه با اعتبار و پایدار دیگری در برابر حکومت فعلی وجود دارد یا باید شاهد بی ثباتی و هرج و مرج روبه گسترش باشیم؟ اگر جنبش سبز خود را دارای صلاحیت برای اداره کشور می داند، نیاز دارد که به تواند سرخط سیاست های خود و راهبرد خروج از بحران را هم در کوتاه مدت و هم برای دراز مدت در سیاست داخلی و خارجی روشن کرده و ملت را آگاه نماید.
امنیت ملی ایران در صدر این مسایل قرار دارد. مساله هسته ای را با در نظر گرفتن حمایت شدید ملت، چگونه باید حل کرد که خطر حمله نظامی و انزوای سیاسی را از میان بردارد. اقتصاد را چگونه به راه انداخت در حالی که تورم کاهش یابد و بر درصد اشتغال، با توجه به ورود افراد جدید به بازار کار، افزوده گردد. قدرت سپاه و نقش تعیین کننده آن در سیاست و اقتصاد کشور، چگونه مهار گردد که خطر در گیری جدید پیش نیاید. مراکز متعدد قدرت سیاسی و مالی را چگونه مهار کرد. فساد رایج بر دیوان سالاری و فعالیت های مالی چگونه باید کنترل گردد در حالی که خطر فلج شدن پیش نیاید و اعتماد به حوزه اقتصادی باز گردانده شود. کشاورزی رو به نابودی، بی بندوباری در بنادر، عدم امنیت در شهرها، افزایش گروگان گیری در مرزها ... این سیاهه بلند بالایی از نیازهای کشور است که باید راه حل آن مشخص شود. راه حلی که نه با زور بلکه در چهارچوب دمکراتیک باشد.
دیگر دورانی که ملت بدون آگاهی از سیاست ها و نظرات رهبران فرضی، سرنوشت خود را به طور کامل در اختیار آنان قرار دهد، سپری گشته است. مبارزه شجاعانه رهبران جنبش سبز با وضع موجود، دیگر به تنهایی نمی تواند مشروعیت لازم برای رهبری ایران اینده را فراهم کند. مشروعیت رهبران آینده در گرو سیاست های روشن و شفاف آنان برای حل مسایل کمر شکن ایران خواهد بود و نه برگزیده گی وسیله خداوند، چنانکه خمینی از آن استفاده کرد. راه دشوار کسب چنین مشروعیتی پیش روی این رهبران قرار دارد و باید بتوانند صلاحیت به دست آوری آن را ثابت کنند.
حال اگر رهبران فرضی جنبش سبز نتوانند چنین مشروعیتی را کسب نمایند، با در نظر گرفتن نشیب سریع قدرت اجرایی حاکمیت، افزایش بی ثباتی ایران نتیجه آن خواهد بود. بی ثباتی که می تواند منجر به شورش در شهرها و مناطق مرزی گردد و امنیت به شدت متزلزل ایران را از آنچه که هست وخیم تر کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
شما مي توانيد با انتقادات يا پيشنهادات خود ما را در انجام كاري كه مي كنيم يعني اطلاع رساني ياري نمائيد .
با تشكر - فرداي ايران