با این همه ظلمی که سیاهی کرده است .... تردید ندارم که خدا هم سبز است !!!

آخرین اخبار

۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

صادق زيبا كلام : قدرت هاشمي اسطوره يا واقعيت


نو انديش : شايد سخني به گزاف نرفته باشد اگر ادعا شود اکبر هاشمي رفسنجاني يکي از پيچيده ترين و در عين حال يکي از دشوارترين چهره هاي نظام اسلامي ايران براي تحليل است. خود اين پرسش که قدرت او به راستي چقدر است به تنهايي براي توصيف پيچيدگي وي کفايت مي کند. برخي او را چنان تصوير مي کنند که از نفوذي مرموز اما به غايت نيرومند و عميق برخوردار است. به نحوي که بسياري تصور مي کنند دست پنهاني او در بسياري از امور مهم و سرنوشت ساز کشور ظرف سه دهه گذشته دخالت داشته و اگرچه ظاهرش نشان نمي دهد اما سرنخ خيلي از مسائل مهم کشور در گذشته و حال به وي بازمي گردد. شايد به واسطه اين تصور است که يکي از پرسش هاي بعد از انتخابات از جانب بسياري از مردم اين بوده که «چرا هاشمي ساکت است» يا اينکه «چرا هاشمي کاري نمي کند». آنان که معتقدند او از قدرت پنهاني زيادي در نظام برخوردار است، به اين پرسش پاسخ مي دهند که «هنوز زمانش نرسيده و هاشمي به موقع اش برگ آسش را رو خواهد کرد». خود اين پرسش که «چرا هاشمي کاري نمي کند و ساکت است»، مبين اين باور است که او از يک قدرت زياد و پنهاني برخوردار است. چنين نگاهي پيرامون هاشمي همواره وجود داشته است. اگرچه امروز شايد اين باور پيرامون «اسطوره قدرت هاشمي» قدري کم رنگ شده باشد، اما هر قدر که به گذشته مي رويم اين اعتقاد پررنگ تر و جدي تر مي شود.
به راستي اين باور عمومي پيرامون اسطوره قدرت هاشمي چقدر به حقيقت نزديک است؟ آيا به راستي و در عالم واقعيت هاشمي از يک قدرت و توانمندي ويژه يي برخوردار است؟ يا اينکه اين باور به قدرتمندي وي بيش از آنکه واقعيت باشد، به خيال، اسطوره و افسانه نزديک تر است؟ پرسش از قدرت هاشمي را به گونه يي ديگر هم مي توان مطرح کرد. آيا به راستي آن گونه که مخالفان اصولگراي تندرواش مي گويند هاشمي رفسنجاني در راس يک قدرت مافيايي است؟ آيا آن گونه که مخالفان وي ادعا مي کنند هاشمي رفسنجاني، خانواده و نزديکانش هدايت يک باند مافيايي اقتصادي را افزون بر مافياي قدرت سياسي در دست شان دارند؟ آيا آن گونه که برخي از منتقدان اصلاح طلب وي مدعي اند، هاشمي در خفا با اصولگرايان است يا برعکس آن گونه که برخي از اصولگرايان تندرو مدعي اند، سرنخ ناآرامي ها، حوادث و به تعبير آنان «فتنه بعد از انتخابات» در دست هاشمي رفسنجاني است و اوست که در خفا و به گونه يي نامرئي جنبش سبز را رهبري مي کند؟ پرسش هايي از اين دست است که هاشمي رفسنجاني را اينچنين ويژه و تک در ميان شخصيت هاي سياسي ايران مي سازد.کدام يک از ديگر رهبران نظام را مي توان سراغ گرفت که مرز بين حقيقت و افسانه، اسطوره و واقعيت پيرامون شان اينچنين مخدوش و پرابهام و رمزآلود باشد؟ چرا در مورد هاشمي چنين وضعيتي وجود دارد؟ و پرسش مهم تر اينکه به راستي هاشمي چقدر قدرت دارد؟
پاسخ به اين پرسش ها نه ساده است و نه راقم اين سطور هرگز ادعاي دانستن آنها را دارم. به رغم آنکه بيش از پنج سال به همراه همکارم خانم فرشته اتفاق فر ساعت ها با آقاي هاشمي گفت وگوهاي صريح و بي پرده داشتيم (حاصل آن گفت وگوها کتاب «هاشمي بدون رتوش» است که سال گذشته چاپ شد). بگذاريد از اينجا شروع کنيم که نخستين اشکال آقاي هاشمي رفسنجاني هوش فوق العاده، ذکاوت و IQ بالاي وي است. شايد بسياري از خوانندگان متعجب شوند که چرا IQ بالا و هوش و استعداد فوق العاده را من «اشکال» آقاي هاشمي مي دانم. هوش و استعداد بالا اگر براي پيشبرد امور صرفاً فردي به کار گرفته شود، البته که نه تنها اشکالي براي شخص ايجاد نمي کند، بلکه باعث موفقيت فردي وي هم مي شود. اما اگر قرار شود سياستمداري از هوش و استعداد بالايش براي بهبود امور مملکتي و پيشرفت جامعه اش بهره برداري کند با هزار و يک اشکال روبه رو خواهد شد، همچنان که آقاي هاشمي رفسنجاني روبه رو شده است.
البته هوش و استعداد هاشمي هميشه برايش دردسرآفرين و اسباب گرفتاري نبوده است. في الواقع يکي از عوامل مهمي که باعث شائبه «اسطوره قدرت» هاشمي شده همين هوش و استعداد و IQ بالاي وي است. من ظرف يک دهه گذشته با بسياري از مديران ارشد، وزرا و مسوولان رده بالاي هاشمي گفت وگو داشته ام. در ميان آنان همه نوع تيپ اجتماعي يافت مي شوند. از حزب اللهي ها و مومنان دوآتشه گرفته، تا کساني که خيلي هم داغ نبودند؛ از متخصصان يا تحصيلات دکترا و مهندسي از معتبرترين دانشگاه هاي اروپا و امريکا تا کساني که حضورشان در کنار هاشمي به واسطه مبارزات سياسي شان بود تا برخورداري از تحصيلات عاليه؛ از صنعتگران و کارآفرينان برجسته گرفته تا بوروکرات هاي محض؛ از مديراني که انصافاً مدير بودند و از يک استعداد و توانايي اجرايي کم نظيري برخوردار بودند تا مديران و مسوولاني که بيشتر نان رابطه و آشنايي شان با هاشمي را مي خوردند تا داشتن هنر ديگري؛ از نظامياني که در رژيم پيشين در امريکا دوره هاي ارشد فرماندهي را ديده بودند تا بچه هاي سپاه که همه دوره ها را در جنگيدن با عراقي ها کسب کرده بودند و خيلي طيف هاي ديگر. نکته عجيبي که تقريباً در جملگي آنان يافتم عبارت بود از يک احساس احترام و علاقه عجيب به آقاي هاشمي به عنوان يک «مدير» و يک «رئيس». يا به شکل ديگري بگويم. من هيچ يک از مديران و مسوولان هاشمي را نديدم که او را «قبول نداشت». برعکس همه آنان نه تنها او را به عنوان يک مدير و يک رئيس قبول داشتند، بلکه جملگي آنان از وي به عنوان يک مدير و رئيس باهوش، پرکار، لايق، مدبر، بااستعداد «چيزفهم»، واقع بين، معتدل، توانمند، به شدت علاقه مند و معتقد به پيشرفت کشور، عالم دوست، مودب و متواضع ياد مي کردند. بسياري از آنان تعريف مي کردند که چگونه ايشان با اشتياق و حوصله به گزارش مسوولان و متخصصان پيرامون پروژه هاي بزرگ فني، صنعتي، ساختماني و... ساعت ها گوش فرا مي داد و با پرسش هايي که مطرح مي کرد، نشان مي داد که اتفاقاً بسياري از نکات فني و تخصصي آن طرح يا پروژه را درک کرده است. بسياري از آنان تعريف مي کردند که چگونه ساعت ها پيرامون مسائل مختلف در هيات دولت صبورانه و با علاقه مي نشست و با اعضاي هيات دولت به بحث و گفت وگو و مجادله مي پرداخت. بسياري از آنان اذعان مي داشتند که وي مطلقاً خودراي و خودمحور نبوده و هيچ چيز را به وزرا تحميل نمي کرد و همه چيز از طريق بحث و بررسي هاي طولاني به تصويب مي رسيد. بسياري از آنان تعريف مي کردند که به هيچ روي نمي شد سرش را کلاه بگذاريم و گزارش هاي غيرواقعي را بتوانيم با به کارگيري اصطلاحات فني و تخصصي به او قالب کنيم. غالباً وارد ريز جزييات و نکات فني و تخصصي در مورد پروژه هايي که گاهي بسيار بزرگ بودند مي شد و درخصوص چگونگي انجام و پيشرفت آنان سوال مي کرد. در بسياري از موارد آنچنان دقيق و موشکافانه از جزييات يک طرح و پروژه بزرگ از مسوولان آن سوال مي کرد کانه دارند براي وي يک خانه شخصي مي سازند.
چه در دوراني که هاشمي رئيس مجلس بود و چه در هشت سالي که رئيس جمهور بود، نگاهش و رويکردش درخصوص مسائل مملکتي اين گونه بود. حاصل آنکه جملگي کساني که با وي کار کرده اند، چه استاندارش بودند، چه سفير، چه وزير، چه نظامي، چه سپاهي، چه مديرعامل و... هنوز که هنوز است و به رغم آنکه هاشمي بيش از 12 سال است که از امور اجرايي کنار است، معذلک آنان براي وي احترام زيادي قائلند. به عبارت ديگر، يکي از منابع «اسطوره قدرت» هاشمي طيف گسترده يي از مديران ارشد نظام هستند که با وي کار مي کرده اند.
بعد از «اشکال» هوش و ذکاوت، برخورداري از توان مديريتي قوي و IQ بالا، «اشکال» بعدي هاشمي در نداشتن تنگ نظري است. اگر به برخي از مسوولان ما گفته شود صادق زيباکلام پنج دستگاه آپارتمان دارد پاسخ مي دهند که برويد بررسي کنيد ببينيد از کجا آورده و اساساً کسي که پنج آپارتمان و يک ويلا در ميگون دارد، خيلي آدم عليه السلامي نمي تواند باشد.
از ديد بسياري از مسوولان ما، آدم هاي عليه السلام گدا و بي چيز هستند. بنابراين اگر کسي مال و اموالي داشته باشد، مرفه بي درد، بي درد مرفه، مستکبر، طاغوتي، مفسد اقتصادي، ستون پنجم اقتصادي دشمن و خلاصه براي لاي جرز ديوار مناسب است تا منصوب شدن به پست و مقامي. «اشکال» آقاي هاشمي از اينجا شروع مي شود که اگر ايشان بخواهد فردي را منصوب کند و به وي گزارش دهند که آن فرد پنج دستگاه آپارتمان و يک ويلا در ميگون دارد به منتقدان پاسخ مي دهد که به شما چه مربوط است؟ اما اين همه اشکال نيست. اشکال جدي تر آن است که از ديد آقاي هاشمي اين فرد اگر از راه خلاف آن ثروت را به دست نياورده باشد، قطعاً آدم باهوش و بااستعدادي است و مدير توانمندي خواهد شد. بنابراين از انتصاب وي پشتيباني مي کند. مي توان حدس زد در جامعه يي که يک موي گنديده کوخ نشينان آن مي ارزد به صد تا کاخ نشين، نوع نگاه و تلقي آقاي هاشمي سرانجام چه مصيبتي را بر سرش خواهد آورد.
به بيان ديگر هاشمي رفسنجاني نه تنها ثروت، ثروتمند بودن و ثروتمند شدن را عار و ننگ و موجب غضب الهي نمي داند بلکه از اقتصاد آزاد، از سرمايه داري و سرمايه دار شدن هم تازه جانبداري مي کند. در عين حال و همانند نظام هاي حاکم در کشورهاي اروپايي و امريکا، هاشمي به يک نظام فراگير تامين اجتماعي نيز باور دارد که بر اساس آن هر فرد ايراني از يک حداقل امکانات بهداشتي، درماني، تحصيلات و بيمه بيکاري برخوردار باشد. او پس از جنگ و در نخستين دوره رياست جمهوري اش با تمام توان کلنگ برداشته بود و سوداي خراب کردن اقتصاد فاسد و درمانده دولتي ايران را داشت و پا جاي پاي آدام اسميت، تورگوت اوزال (معمار جهش اقتصادي ترکيه در دهه 1360)، ماهاتير محمد (معمار جهش اقتصادي مالزي) و ميجي (امپراتور اصلاح طلب ژاپن که معمار نوسازي و به وجودآورنده ژاپن امروزي است) گذاشته بود که البته به خير گذشت و جناح راست نگذاشتند هاشمي کار را به آخر برساند و در نيمه راه کلنگ را از دستش گرفتند. بخش ديگر معماي «اسطور قدرت» هاشمي در همين سياست آزادسازي اقتصادي اش در دو دوره رياست جمهوري اش نهفته است. طرفدار آن مستضعفان و کوخ نشينان به واسطه آنکه او مي خواست ايران را تبديل به ترکيه و مالزي کند به خونش تشنه شده و هاشمي را متهم به «اشرافي گري» و ترويج «اشرافي گري» کردند و با اينکه 16سال از دور نخست رياست جمهوري وي مي گذرد هنوز که هنوز است او را متهم به «رواج فساد اقتصادي»، «اشرافي گري»، «به راه انداختن مافياي قدرت و ثروت» و" مي کنند و در مقابل به مستضعفان دلداري مي دهند که به خير گذشت و ما جلوي آن کابوس شوم را گرفتيم. همين درآمد نفت را به صورت بخور و نمير ميان شما خواهران و برادران تقسيم مي کنيم. به هرحال يک تعريف عدالت عبارت است از توزيع عادلانه ثروت. اما اين تعريف آدام اسميت و سرمايه داري است. تعريف ديگري وجود دارد که آن تعريف با فرهنگ کهن ايراني- اسلامي و با روحيات بومي ايراني ما بيشتر سازگار است و ما به دنبال آن تعريف از عدالت هستيم که عبارت است از توزيع عادلانه فقر، اعتقاد به اقتصاد آزاد اگرچه دشمنان زيادي را براي هاشمي رفسنجاني رقم زد، اما بسياري از صنعتگران، توليدکنندگان و آنان که کارآفرين و مدير اجرايي بودند چه در بخش خصوصي يا دولتي و" مي دانستند که در کشورهاي ديگر جهش اقتصادي چگونه صورت گرفته، طرفدار هاشمي رفسنجاني شدند. بنابراين بخش ديگر پايگاه قدرت هاشمي رفسنجاني در ميان کارآفرينان، صاحبان سرمايه و در يک کلام مولدين ثروت در جامعه است. حتي امروز که هاشمي قدرتي ندارد طيف وسيعي از مديران بخش خصوصي و دولتي و آنان که با اقتصاد، توليد، توزيع، صادرات، واردات، تجارت و سرمايه گذاري سر و کار دارند از او طرفداري مي کنند و به اين اميد هستند که او يک بار ديگر بتواند بر عرصه کلان مديريت اقتصادي کشور نفوذ پيدا کند تا شايد اقتصاد مملکت از اين وضعيت بحراني، رکود و ورشکسته تکاني خورده و خارج شود. احترام، علاقه و اميد آنان به هاشمي بعد از خداوند متعال عامل ديگري است در دامن زدن به «اسطوره قدرت» هاشمي.
سبک و سياق مديريتي، مملکت داري و سياسي هاشمي عنصر مهم ديگري در ايجاد محبوبيت و احترام و در نتيجه دامن زدن به تصور قدرت داشتن وي است. هاشمي اساساً اهل مدارا، گفت وگو و احترام به ديگران است. چه در دهه 1360 که صاحب قدرت بود، چه در مقطعي که رئيس جمهور بود و قدرت و نفوذش شروع به افول کرده بود و چه در دهه 1380 که ديگر قدرتي نداشت، او اهل حذف مديران و مسوولان، انتقام گيري و کنار گذاشتن مسوولان به دليل مخالفت با وي نبود. در تمام هشت سالي که رئيس جمهور بود حتي يک مورد پيش نيامد که يکي از وزرا يا استانداران يا مسوولان ارشدش را به واسطه مخالفت با «رئيس» کنار بگذارد. طبيعي است که هاشمي هم مثل هر سياستمدار ديگر داراي افکار و عقايد و نظرات مشخص و خاص خودش است. اما نکته مهم آن است که هيچ وقت وزير، مدير يا مسوولي را به واسطه مخالفت با نظراتش معزول نکرد. برعکس، جملگي وزرا و مسوولان ارشدش اذعان دارند که چه در جلسات هيات دولت و چه در جلسات و کميته هاي تخصصي و کوچک تر، ما با فراغ بال، خيال راحت و امنيت کامل نظرات مان را ابراز کرده و از آنها دفاع مي کرديم در حالي که در مواردي آن نظرات کاملاً مغاير و در تعارض با نظرات آقاي هاشمي بود. هاشمي براي مسوولان، وزرا و مديرانش «رئيس» نبود بلکه «همکار» بود. در بسياري از موارد او وقتي در مقابل منطق و صحت نظرات مخالف قرار گرفته و متوجه عيب و ايراد نظر يا تصور خودش مي شد، بدون تعصب و مغلطه بازي، فکر خودش را رها کرده و نظر مخالف را مي پذيرفت. در اوج قدرتش، در دهه 1360 و زماني که رئيس مجلس يا مسوول جنگ هم بود سبک و سياقش همين بود. هرگز به دنبال آن نبود که نمايندگان مجلس يا مسوولان کشوري حکماً با وي همراهي کنند و مطيع وي باشند. در ساختار سياسي ما برخورداري از چنين روحيه يي بالطبع سبب مي شود که بسياري از چهره ها و شخصيت هاي سياسي و اجرايي، بالاخص آنان که از سابقه بيشتر و عمر طولاني تري برخوردارند، براي هاشمي احترام خاصي قائل شوند.
البته هاشمي هم مثل هر رجل سياسي ديگر بالطبع ترجيح مي داد که با افراد و چهره هايي کار کند که از نزديکي فکري بيشتري با وي برخوردار بودند. اما اين به معناي آن نبود که هاشمي يک باند يا گروه خاص و ويژه خويش به وجود آورد و همه کارهاي اصلي و مهم کشور محصور در دست آن چند نفر شده و مابقي وزرا، مسوولان و مديران حضوري تشريفاتي پيدا کنند و نقش شان تقليل پيدا کند به مشتي فرمانبردار. در دولت هاشمي از يک سو عبدالله نوري، محمد خاتمي، مصطفي معين و عطاءالله مهاجراني حضور داشتند و در سويي ديگر برادران لاريجاني، مصطفي ميرسليم، عليمحمد بشارتي و علي اکبر ولايتي. استانداران وي از يک سو شامل محمود احمدي نژاد و محمدرضا رحيمي (معاون اول احمدي نژاد) مي شدند و از سويي ديگر شامل عبدالله رمضان زاده، محسن ميردامادي و مسعود سلطاني فر (مشاور سياسي آقاي کروبي و عضو شوراي مرکزي حزب اعتماد ملي). آنچه بيش از خط و خطوط سياسي، جناحي و باندي و يا ميزان فرمانبرداري و سرسپردگي مطرح بود، توان اجرايي، لياقت فردي، تحصيلات و سوابق تجربي آن مسوول بود. سبک و سياق مملکت داري هاشمي عامل ديگري است براي محبوبيت و احترام وي در ميان بسياري از مسوولان جاافتاده تر و قديمي تر نظام. البته در ميان کساني که سمت اجرايي در زمان وي داشتند، استثنائاتي هم وجود دارد، هستند کساني که نان را به نرخ روز مي خورند و چون جهت باد تغيير يافته، بيرق شان در جهت ديگري به وزش درآمده است. اما از اين استثنائات که بگذريم، کسر قابل توجهي از مديران و مسوولان اجرايي نظام هاشمي را قبول دارند. تعقل، بصيرت، سعه صدر و هوشمندي وي را عاملي در جهت برون رفت از بحران فعلي مي دانند. حاصل اين پديده مي شود افزايش «اسطوره قدرت» و «تصور نفوذ سياسي» هاشمي رفسنجاني.
مشي سياسي هاشمي عامل ديگري در جهت افزايش «اسطوره قدرت» اوست. اصطلاح «پراگماتيست» را در مورد هاشمي نخستين بار غربي ها در اواخر دهه 1360 و اوايل دهه 1370 به کار گرفتند. در ساختار هرم سياسي ايران، غربي ها هاشمي را يک واقع گراي ميانه رو توصيف کردند در برابر راديکال ها. تحليلگران غربي يک گام هم جلوتر آمده و تلويحاً سخن از بروز اختلاف در حاکميت سياسي ايران راندند. اختلاف ميان هاشمي رفسنجاني ميانه رو، يا به زعم آنان پراگماتيست در برابر جريانات راديکال تر و تندروتر. با اينکه اين تحليل خيلي هم بيراه نبود اما از قضاي روزگار هاشمي اصرار زيادي بر انکار آن و نادرست بودنش داشت. او بارها و بارها در خطبه هاي نماز جمعه و سخنراني هايش در اوايل دهه 1370، غربي ها را متهم کرد که به ويژگي ها و ظرافت هاي ساختار قدرت در ايران واقف نيستند و مهمل مي گويند. او در پاسخ به غربي ها مي گفت در ايران هيچ اختلاف نظري در سطح بالاي نظام و مديريت کشور وجود ندارد و همه ما همدل و يکصدا هستيم. جالب است که هاشمي زماني وجود اختلاف نظر در مديريت کشور را انکار مي کرد که جناح راست با همه توان در برابر اصلاحات اقتصادي اش قرار گرفته بود و استراتژي تغيير ساختار کلان اقتصادي ايران را از اقتصاد دولتي به اقتصاد آزاد، با بن بست مواجه ساخته بود. از قضاي روزگار غربي ها درست تشخيص داده بودند و سير تحولات بعدي ايران از زمان فوت مرحوم امام خميني تا به امروز صحت تحليل آنان را به نحو بارزي به نمايش گذاشت.
اين فقط راديکال ها و تندروهاي جناح راست نيستند که امروز هاشمي با آنان درگير شده است. مزاج او اساساً با هيچ نوع تندروي و راديکاليسم سازگاري ندارد. گذري به بيش از نيم قرن زندگي سياسي هاشمي و حضور فعال وي در عرصه مبارزات سياسي قبل و بعد از انقلاب مهم ترين نکته يي را که پيرامون وي آشکار مي سازد عبارت است از اعتدال و ميانه روي سياسي و پرهيز از تندروي، راديکاليسم و خشونت سياسي. اين ويژگي محوري هاشمي سبب شده که در طول زندگي سياسي اش او همواره با جريانات راديکال و تندرو سياسي مشکل پيدا کند.
نخستين بار او در سال 1341 با برخي از طلاب و روحانيون مشکل پيدا کرد که خواهان برخورد تندتري با مرحوم آيت الله شريعتمداري و ساير علما و مراجع حوزه بودند که چرا از مرحوم امام حمايت جدي تر و علني تر نمي کنند. ضمن آنکه در همان مقطع اوايل دهه 1340 او قطعاً در زمره يکي از نزديک ترين ياران و شاگردان مرحوم امام بود. يک دهه بعد او با مجاهدين و بالاخص آن بخش از رهبري مجاهدين که مارکسيست شده بودند دچار همان مشکل مشابه شد. او با بسياري از شيوه ها، عقايد و تاکتيک هاي رهبري سازمان مجاهدين مخالف بود. اختلافات با مجاهدين که از درون زندان در سال هاي قبل از انقلاب بروز کرده بود بعد از انقلاب همچنان ادامه يافت و عميق تر هم شد. در سال هاي نخست انقلاب، هاشمي عملاً هدف اصلي ترور شخصيتي و فيزيکي سازمان قرار گرفت. نشريات سازمان مجاهدين هاشمي را از يک سو متهم به تباني با امريکايي ها مي کردند و از سوي ديگر «اسناد» ي را به نام خلاف ها و سوءاستفاده هاي مالي وي در نشريات شان منتشر مي کردند. در عين حال او را مغز متفکر سرکوب نيروها و جريانات ترقي خواه و دموکراتيک هم معرفي مي کردند.
مشکلات هاشمي در سال هاي نخست انقلاب فقط محدود به تندروي هاي سازمان مجاهدين، چريک هاي فدايي خلق، کومله، پيکار و امثالهم نمي شد. او از سويي ديگر با نوع ديگري از تندروي در ميان برخي از مسوولان و اعضاي شوراي انقلاب روبه رو بود؛ کساني که ملهم و متاثر از ادبيات اقتصادي چپ مارکسيستي اوايل انقلاب، خواهان مصادره و ملي کردن (دولتي کردن) هر چه بيشتر منابع اقتصادي کشور از جمله کارخانجات و صنايع بخش خصوصي، زمين ها و املاک مالکان بزرگ، شرکت هاي بزرگ بخش خصوصي و... بودند. جالب است که برخي از اين شخصيت ها بعدها در زمره اصلاح طلبان درآمدند. بعد از ارتحال امام(ره) و شروع نخستين دور رياست جمهوري اش، اين بار هاشمي با چپ اسلامي مشکل پيدا کرد. سياست هاي اقتصادي وي نه تنها با مخالفت جدي محافظه کاران مواجه شده بود بلکه چپ نيز به شدت با استراتژي آزادسازي اقتصادي وي مخالفت مي ورزيد. محمد موسوي خوئيني ها، علي اکبر محتشمي پور، هادي غفاري، عباس عبدي، اکبر گنجي، عليرضا علوي تبار، دفتر تحکيم وحدت، مهندس عزت الله سحابي، بهزاد نبوي و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي به همان ميزان با سياست هاي اقتصادي هاشمي مخالفت مي ورزيدند که محافظه کاران در جناح راست. نشريات ايران فردا به سردبيري مهندس سحابي، ماهنامه بيان به سردبيري علي اکبر محتشمي پور و روزنامه سلام به سردبيري موسوي خوئيني ها همانقدر با سياست هاي اقتصادي هاشمي مخالفت مي کردند که روزنامه هاي کيهان و رسالت به همراه طيفي از نشريات و هفته نامه هاي راست افراطي.
مخالفت جريانات تندرو با هاشمي رفسنجاني بعد از آن هم که وي ديگر رئيس جمهور نبود، ادامه يافت. همه ما تعارضات و حملات برخي از عناصر و چهره هاي تندروتر دوم خردادي و اصلاح طلب به هاشمي را به خاطر مي آوريم.
تعارض فعلي اصولگرايان تندرو به هاشمي براي وي نه پديده جديدي است و نه تجربه يي ناآشنا. او همان طور که ديديم همواره با افراطيون چه راست و چه چپ مشکل داشته است. جالب است که امروز اصولگرايان تندرو در حمله به هاشمي کم و بيش از همان ادبياتي استفاده مي کنند که دوم خردادي هاي تندرو در سال هاي اوج اصلاحات که چپ اسلامي در اوايل دهه 1370، که مجاهدين در سال هاي نخست انقلاب به کار مي بردند.
به همان ميزان که هاشمي مورد انکار تندروها بوده، به همان ميزان نيز مورد احترام و پذيرش جريانات و چهره هاي معتدل و ميانه رو بوده. از جمله بايد از جايگاه ويژه هاشمي نزد امام خميني(ره) نام برد. اعتبار هاشمي نزد امام را مي توان در نخستين سند تاريخي که ايشان قبل از انقلاب به عنوان رهبر انقلاب و رهبر آينده نظام در مورد سامان دادن و تنظيم اعتصابات در دوران انقلاب مرقوم داشتند ملاحظه کرد. امام در حکمي از پاريس خطاب به مرحوم مهندس بازرگان، دکتر يدالله سحابي و هاشم صباغيان آنان را مامور به تنظيم و رسيدگي به اعتصابات کردند. جالب است که در آن حکم تاريخي هاشمي رفسنجاني را نيز اضافه کردند. در سال هاي نخست و پرالتهاب انقلاب که انقلاب و کشور با هزار و يک مشکل و مساله مواجه بود، امام در اکثر موارد رسيدگي و حل و فصل موضوعات مورد منازعه و اختلاف را به آقاي هاشمي احاله مي کردند. اين نبود مگر به واسطه درک امام از همان هوش و ذکاوت بالاي هاشمي و شناختي که امام از هاشمي در بيش از دو دهه آشنايي و تجربه شان با وي پيدا کرده بودند. هاشمي تنها چهره يي بود که امام به واسطه علاقه مفرط شان به وي، پس از رفع خطر سوءقصد به وي توسط گروه فرقان يا مجاهدين، گوسفندي را قرباني کردند. امام با سپردن جنگ با عراق که بزرگ ترين و عمده ترين و اصلي ترين مساله نظام پس از انقلاب بود به آقاي هاشمي، عمق باور خود به توانايي هاي مشاراليه را نشان دادند. تا زماني که مرحوم امام زنده بودند جايگاه هاشمي استوار بود و اتفاقاً افول قدرت هاشمي، يا به تعبير يادداشت ما، افول «اسطوره قدرت» هاشمي از پشت فوت امام شروع شد.
مي رسيم به منفي ها، خبط و خطاها و ضعف هاي هاشمي و «اسطوره» قدرتش. هيچ تحليلي از هاشمي رفسنجاني يقيناً بدون اشاره به خبط و خطاها و نکات منفي عملکرد وي، نمي تواند تحليلي واقع بينانه باشد.
خبط و خطاها و ضعف هاي هاشمي ظرف 50 سال فعاليت سياسي اش بدون ترديد نه مختصر است و نه بي اهميت. بدون ترديد هاشمي هم مثل هر سياستمدار و هر انساني، ضعف هايش را حاضر نيست بپذيرد. در بهترين حالت و باز مثل هر انسان ديگري، سعي در دفاع و رفع و رجوع کردن آنها بر خواهد آمد.
شخصاً معتقدم که بزرگ ترين ايراد به هاشمي ظرف سه دهه گذشته بازمي گردد به نحوه تاملش به مساله دموکراسي، آزادي و دفاع از حقوق شهروندي. من دموکراسي و آزادي را بزرگ ترين هدف انقلاب اسلامي مي دانم. حتي يک مرحله هم جلوتر رفته و اساساً شأن نزول انقلاب و مبارزه با رژيم شاه را بر سر موضوع دموکراسي مي دانم. بنابراين دموکراسي را اصلي ترين و عمده ترين دليل مخالفت با رژيم شاه و در نتيجه تحقق آن در ايران اسلامي را عمده ترين موضوع انقلاب اسلامي مي دانم. اگر اين پيش فرض را بپذيريم، در آن صورت بزرگ ترين انتقاد به هاشمي است که او خيلي به فکر آبياري، رشد و نمو و تقويت نهال نوپاي آزادي که بزرگ ترين هدف انقلاب اسلامي بود بر نيامد. او نه تنها تلاشي براي حفظ و حراست از آزادي و تقويت دموکراسي بعد از انقلاب نکرد، بلکه در موارد عديده يي وقتي ساحت آزادي و حقوق شهروندي مورد تعرض و بي مهري قرار گرفت وي نه تنها اعتراضي نکرد، بلکه صورتش را چرخانده و به سوي ديگر نگريست، کانه آن رويدادها در کشور و سرزمين ديگري اتفاق افتاده بودند. حتي اگر از روي تساهل و به واسطه ذات معتدل و ميانه رو هاشمي فرض بگيريم که او در آن تعديات به آزادي و دموکراسي نقشي نمي داشته، با هيچ تساهل و تسامح و با هيچ غمض عيني نمي توان سکوت وي را در قبال آن تعديات، ناديده گرفته يا توجيه کرد. اگر گذشته را مولفه يي براي آينده بگيريم، در آن صورت مي توان پرسيد آيا آنان که در قبال تجاوز به هاشمي امروز سکوت کرده و به ديگر سو نگاه مي کنند، همچون هاشمي روزي خود گرفتار همان نيروها نخواهند شد؟

محمد نوري زاد : سقوط قاضی القضات شهر !

جمعه ۲۷ آذرماه ۱۳۸۸
رويداد : نمی دانم چرا رسانه های ما و رسانه های جهان خبر سقوط جناب صادق آملی لاریجانی را از آسمانخراش محل کارش منعکس نکردند .
درخصوص رسانه های داخلی ، می شود گفت : شاید به صلاح شان نبوده . و یا شاید برای شان خط و نشان کشیده اند که وای اگر جمله ای در این باره بنویسید . من به رسانه های خودمان حق می دهم . بجهت نانی که باید بخورند . و بجهت امنیت شغلی ای که در این ملک به طنز می ماند .

اما این دلیل نمی شود که خبر سقوط ایشان بی مشتری بماند و مردم ما از آن مطلع نباشند . خطای یک قاضی ، مثل خطای خلبان هلی کوپترو مثل خطای خلبان هواپیمای مسافربری ست . اولین خطای اینان ، اخرین خطای آنان است .


یک چند وقتی است که فواره پرشتاب جناب لاریجانی پخش زمین شده است. و من به یاد فرشته ا ی افتادم که دم گوش لقمان حکیم گفت : شما در انتخاب حکمت و رسالت مخیری ، خدای خوب هرکدام را که شما پسند کنی ، می پسندد . که لقمان دست به گزینش حکمت برد و گفت : مرا از رسالت هراس است . چرا ؟ چون اولین قدم عملی رسالت ، قضاوت است . و من ، هراس از تنگناهای قضاوت دارم .

در امرقضاوت ، یک قاضی ، به ناکجای جامعه نیز راه می برد ، چه برسد به قاضی القضاتی که باید محرم ترین فرد کشور برای آحاد جامعه باشد . قاضی القضات حتما می داند که هیچ احدالناسی نباید از گرایشات فردی وی با خبر باشد . چرا که لبخند وی ، بساط عیش جمعی را تضمین می کند و غضب وی ، بربساط جمعی دیگر مرز می کشد .

در این چند وقت اخیر ، سخنان نازل و غیر حقوقی و غضبناک و خبری و مطالعه نشده و جناحی و سطحی و غیرکارشناسانه و آشفته و عوامانه و تهدید آمیز آقای صادق رینه ای پردمه ای آملی لاریجانی که رو به " سران فتنه " ایراد کرده ، نشان می دهد که وی از همان صندلی اتاق کارش به دره ای عمیق و ژرف سقوط کرده است . دره ای که از قدیم الایام ، و تا قیام قیامت ، خدای متعال زیرپای قاضیان تعبیه کرده است .

قاضی نباید کودن باشد ، اما یک قاضی کودن هم می داند : الفاظی مثل : فتنه ، مدرک جرم ، جرم ، گناه ، متخاصم ، که هرکدام بارحقوقی خاصی با خود حمل می کنند ، زمانی برزبان یک قاضی رانده می شوند که منتسبین این الفاظ از مسیر محکمه ای ظریف و دقیق عبور کرده و تکلیف شاکی و متشاکی و متهم و مجرم و متخاصم روشن شده باشد .
اگر یک قاضی ، بویژه یک قاضی القضات ، بلحاظ سستی کلام ، و عدلی که در سخن سست او به زیر پا می افتد ، بجایی برسد که سخنان هردمبیل یک رهگذر سیاسی را واگویه کند ، همان بهتر که درخانه بماند و در کارهای خوب خانه به اهل منزل مدد رساند .

قاضی ، همان کسی باید باشد که مسلمان و یهودی و کافر ، آنگاه که به محکمه اش شتاب می کنند ، از شوق سلامت و اقتدار و انصاف و عدل و تقوی و استقلال و استحکام و عطوفت و صبوری و مدارا و جایگاه پدری او در پوست نگنجند .
این روزها ، نمی دانم آقای صادق لاریجانی آیا می داند که با چاقویی تیز بردیوار فهم مردمان کشورش یادگاری می نویسد  . یادگاری حکاکی شده ای که مگر خدا به پاکسازی آن حریف شود .

نابودي آخرين بقاياي کاخ داريوش اول


كوروش نيوز : کاخ زمستاني داريوش اول هخامنشي در نزديکي خليج فارس 33 سال پس از سر برآوردن از دل خاک اين روزها به دليل عدم محافظت و سهل انگاري در حال نابودي تدريجي است.

به گزارش خبرنگار مهر، اين بناي هخامنشي پس از اين همه مدت که از دل خاک بيرون آمده هيچ‌گاه به‌اندازه‌اي که شايسته و درخور يک بناي معماري منحصر به فرد مربوط به بيش از دو هزار سال قبل باشد، مورد توجه قرار نگرفته است.

آنگونه که عکس‌هاي اين گزارش نشان مي‌دهد، اين بنا که نشاني از تمدن پرشکوه و غرورانگيز کشورمان در آن دروان بود، اين روزها به وضعيتي تاثر برانگيز دچار شده است؛ به گونه‌اي که پايه ستونهاي سنگي کاخ در هواي شرجي، مرطوب و گرم برازجان در حال اضمحلال و پودر شدن است.

بر اساس مدارک و شواهد موجود نوع و جنس سنگ‌هاي کاخ بردک سياه فاقد موارد مشابه در ديگر بناهاي تاريخي در ايران و ديگر نقاط جهان است چرا که در ساخت اين بنا از سنگهايي با دو رنگ سياه و روشن استفاده شده و علاوه بر آن نوع تراشها و سنگبري به کار رفته در ساخت اين کاخ نيز بي نظير است.  


اين کاخ که تالار مرکزي آن مشابه کاخ آپادانا و داراي 36 ستون بوده يکي از بناهاي مهم تاريخي استان بوشهر در 12 کيلومتري شمال شهر برازجان ميان نخلستانهاي روستاي درودگاه در محل تلاقي دو رودخانه شاپور و دالکي قرار گرفته است.

کاخ بردک سياه در سال 1354 در کاوشهاي باستان شناسانه گروهي از باستانشناسان کشور به سرپرستي احسان يغمايي از زير خاک بيرون آورده شد.

اين کاخ تنها بناي به جامانده از دوران هخامنشي در اين سرزمين نيست بلکه علاوه بر آن دو کاخ ديگر مربوط به دوران همين امپراطوري به نامهاي " کاخ چرخاب " و " کاخ سنگ سياه " نيز در نزديکي شهر برازجان وجود دارد که بقاياي آنها نيز در کاوش سالهاي اخير از دل خاک بيرون آورده شده است.

البته بقاياي اين کاخها نيز مانند کاخ بردک سياه در وضعيت چندان مطلوبي به سر نمي‌برد و هر روز در معرض تخريب بيش از پيش و جدي قرار دارد. 


به گفته برخي از کارشناسان باستان شناسي جلگه برازجان در دوره هخامنشي اهميت فراوان داشته و علت آن نيز اين بوده که ايران در دوره هخامنشي صاحب نيروي دريايي شد و توانست از راه دريا به تجارت و کشور گشايي بپردازد.

علت انتخاب اين جلگه نزديکي آن به خليج فارس و در پي آن تسلط بر راههاي تجاري منطقه و تحت نظر داشتن آبراهه‌هاي جنوبي از لحاظ سياسي و اقتصادي بوده است. تمامي اين مسائل وسيله برپايي کاخهايي در اين منطقه را فراهم آورده است.

کشفيات باستان شناسان و کاوشگراني که کاخ هخامنشي بردک سياه را از دل خاک بيرون آورده‌اند تنها به به بقاياي خود کاخ محدود نبود بلکه آنها در حين کاوشهاي خود به اشيائي همچون يک دسته خنجر زنانه ساخته شده از جنس عاج به همراه چند قطعه ابزار تزييني برخورد کردند که مي‌تواند نشاني از سکونت زنان در اين کاخ باشد. 


همچنين از ديگر موارد کشف شده در کاخ بردک سياه که شايد بتوان آنها را مهمترين يافته‌هاي اين کاخ دانست 4 قطعه سنگين طلا که وزن کل آنها به سه کيلو و 200 گرم مي‌رسد بوده است. هنوز کاربرد دقيق سه قطعه از اين طلاها مشخص نيست اما برخي بر اين عقيده‌اند که ممکن است آنها روکشهاي زرين درهاي چوبي تالار يا سنگ بناي کاخ باشند چرا که غالبا در دوران هخامنشي سنگ بناي کاخها بر روي ورقه‌اي ضخيم و زرين از طلا حک مي‌شده است.

همچنين در رابطه با قطعه چهارم اين طلاها نيز اينگونه بر مي‌آيد که اين قطعه قسمت بالاي يک جام زرين هخامنشي باشد که زير لبه آن يک خط ساده حک شده است.

در موردي ديگر که در کاوشهاي سال 84 کاخ بردک سياه کشف شده و بقاياي آن هم اکنون به شکلي غير استاندارد و بدون محافظت در محوطه کاخ افتاده است نقش برجسته‌اي حکاکي شده بر سنگ سياه است که شاه را به همراه ملازمش که چتري آفتابگير در دست دارد در حين ترک کاخ نشان مي‌دهد. 


در اين نقش برجسته که آن را متعلق به داريوش اول مي‌دانند تاج شاه داراي سطحي صاف و بدون تزيين است و اين احتمال را قوت مي‌بخشد که تاج همانند تاجهاي برخي نقش برجسته‌هاي تخت جمشيد روکشي از طلا داشته است. به همراه اين نقش برجسته، سنگ نوشته‌اي به خط ميخي و زبان "بابلي نو" و تعداد زيادي قطعه سنگ يافت شد که اين قطعه سنگها نقشهاي مختلفي چون دست، دسته سايبان با بخشي از تاج شاهي، ريش مجعد و بخشهايي از صورت و گوشه چشم دارند. 

با اين همه اين نقش برجسته منحصر به فرد که حکايت کننده بخش مهمي از تاريخ هخامنشيان در اين گوشه از جغرافياي ايران است در زير آفتاب سوزان جنوب به حال خود رها شده و تنها نگهبان اين محوطه تاريخي از سر دلسوزي چادر کهنه ماشين خود را به عنوان حفاظ بر بالاي آن قرار داده است.

بنا به گفته برخي منابع محلي کاخ بردک سياه در طول سالهاي گذشته نيز به شدت مورد تخريب کشاورزان منطقه قرار گرفته است به شکلي که عدم زه کشي زمينهاي اطراف باعث شده آبياري زمينهاي کشاورزي سبب تخريب آثار بر جاي مانده از کاخ شود و همچنين عوارض جوي و سرازير شدن آب حاصل از بارشها به گودال محل پايه ستونهاي کاخ نيز به جريان تخريب کمک کرده است. 


مجموع اين عوامل و نبود يک نظارت کارشناسي شده دست به دست هم داده تا بسياري از ته ستونهاي کاخ شکسته يا جابجا شده و برخي از آنها نيز ترکيب اوليه خود را از دست بدهند. البته به همه اينها نيز بايد به حفاريهاي غير مجاز زياد در محوطه کاخ و اطراف آن را نيز اشاره کرد که سهم عمده‌اي در اين فرايند تخريب داشته است.

با اين وجود و پس از توصيه‌ها و تذکرهاي فراوان کارشناسان و علاقمندان ميراث فرهنگي کشور سازمان ميراث فرهنگي استان بوشهر اعلام کرد اين سازمان با انجام مطالعات باستان‌شناسي و بررسي ژئوفيزيک زمينهاي اطراف کاخ بردک سياه درصدد تعيين حريم دقيق و محدوده آثار پيرامون اين محوطه تاريخي است.

اين خبر را چندي پيش احمد دشتي رئيس اين سازمان در گفتگو با خبرگزاري مهر اعلام کرده و افزوده بود: حفاظت از کاخهاي هخامنشي استان بوشهر وارد مرحله جديدي شده است. در حال حاضر تملک زمينهاي کاخ بردک سياه انجام شده و پوشش کامل به منظور حفاظت از کاخ در مقابل عوامل طبيعي هم ‌چون باد و باران و نصب تابلوهاي گردشگران با استانداردهاي اداره راه و ترابري به همراه مسافت سنج نيز صورت گرفته است.

با وجود اين گفته‌هاي اميدبخش رئيس سازمان ميراث فرهنگي استان بوشهر بايد گفت اگرچه حجم بلاهايي که تا کنون بر سر کاخ هخامنشي و پر شکوه بردک سياه برازجان آمده است با هيچ حفاظت و مرمتي قابل بازگشت نيست اما اگر مسئولان کمر همت براي جلوگيري از تخريب بيشتر آن ببندند جاي قدرداني و سپاس دارد.
      

تمام ایران از فردا کربلای میرحسین است – (اطلاع رسانی ظلم حاکمیت تا دوردستهای ایران جهاد عاشورایی ماست)

فرزندان سبز ايران :سخنان صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه نیز همان هدف نهفته در سخنرانی علی لاریجانی را دنبال می کرد. یعنی محرم و بویژه عاشورائی غیر سیاسی. تفاوت سخنرانی صادق لاریجانی که خود تا پیش از این مقام عضو شورای نگهبان بوده و از جمله متهمین تقلب شورای نگهبان در انتخابات است با سخنرانی علی لاریجانی در آنست که علی لاریجانی دعوت به مصالحه کرد و صادق لاریجانی تهدید برای قبول مصالحه. از بدعت های حیرت آور آن بود که رئیس قوه قضائیه درسخنرانی آستانه ماه محرم خود گفت که از سران مخالف نتیجه اعلام شده انتخابات پرونده هائی هست که تا حالا پیگیری نشده است. این ادعا، که بوی تهدید از آن می آمد، یک رسوائی قضائی بود. یعنی دستگاه قضائی و رئیس آن پرونده ها را برای باج گیری در کشوی میز خود نگهداشته است! بخشی از خطبه های اول محرم نیز توسط خود علی خامنه ای در آخرین سخنرانی اش زمزمه شد. این که انتخابات تمام شده و این دفتر بسته شده است و باید کنار بکشند!(اشاره به موسوی و کروبی و خاتمی و هاشمی و بقیه زیر مجموعه های آنها)
او درحالی دفتر انتخابات را بسته شده اعلام کرد که در همان روز و روز بعد از آن، دادگاه های کودتای انتخاباتی همچنان احکام زندان برای بازداشت شدگان انتخاباتی صادر می کند. بنابر همین احکام و ادامه دادگاه ها، انتخابات ادامه دارد. همچنان که انتخابات در دانشگاه ها ادامه دارد و مردم منتظر فرصت اند تا در خیابان ها نیز نشان بدهند که انتخابات ادامه دارد. اگر ادامه نداشت، حداقل هزار نفر از مردم شهرهای تبریز و مشهد و اصفهان، بدون بخشنامه های دولتی در ادارات، تعطیل مدارس، تهدید کسبه، دستور نظامی به بسیج و دهها برنامه سراسری و محلی صدا و سیما می رفتند به استقبال رئیس دولت کودتا – احمدی نژاد- و پای سخنرانی های اتمی اش می نشستند. همان صدها هزار نفری که در مشهد و تبریز و اصفهان سفر احمدی نژاد را تحریم کردند، اگر فرصت پیدا کنند می آینده به خیابان ها تا ادامه انتخابات را اعلام کنند!
از ترس دهه اول محرم و عاشورای حسینی، معرکه پاره شدن عکس امام را در یک سناریوی از پیش تنظیم شده به میدان آوردند. مردم را که جرات نکردند به خیابان ها فرا بخوانند، بنابراین در فیضیه و آرامگاه آیت الله خمینی طلبه های حقوق بگیر و همان بسیجی های موتور سوار و چماق بدست را جمع کردند تا برای امام سینه به تنور بچسبانند.
این سناریو، خودکشی از ترس مرگ بود. زیرا حالا تبدیل شده به خطر به خیابان آمدن مردم با عکس امام، اما با شعارهای سبز علیه کودتا و دیکتاتوری رهبر! و تازه فشار از جانب رهبران جنبش سبز آغاز شده که هرچه زودتر عاملین پاره کردن عکس امام را نشان بدهید. سر نخ می رسد به محفل های امنیتی و به ستاد کودتا. از بیم بالا گرفتن همین فشار، بار دیگر دست به دامن مجاهدین خلق شدند که اطلاعیه ای بدهد و پاره کردن عکس را به عهده بگیرد تا به چند هدف زده باشند:
- این که در میان جنبش سبز مجاهدین خلق و یا بقول خودشان منافقین نفوذ دارند و جنبش سبز ادامه همان سناریوی بنی صدر- رجوی است.
- عاملین پاره کردن عکس را پاس بدهند به خارج از کشور که دسترسی به پیگیری پرونده نباشد.
از شب گذشته قبول مسئولیت پاره کردن عکس آقای خمینی توسط مجاهدین خلق توسط آنها در بوق شده است. بالاخره خواهر زن حسین شریعتمداری که گفته میشود در کادر رهبری مجاهدین خلق است و آیت الله احمد جنتی که گفته میشود عروس او هم در همان جمع است، نباید یک خدمت بموقعی بکنند؟
تا امروز، رهبران و تبلیغاتچی های کودتا و مخالفان باصطلاح سیاسی شدن محرم، جلوتر از رهبران جنبش سبز وارد صحرای کربلا شده و صف آرائی نظامی کرده اند. لشکر پیاده و بی سلاح مردم با پرچم های سبز، در سکوت به این میدان نزدیک می شود. مداحان کودتا آماده رجزخوانی شده اند، اما مخاطبی ندارند. لشکر پیاده مردم نیز با سردار و بی سردار، با جلودار و بی جلو دار شعارش معلوم است. از فردای کودتای 22 خرداد تاکنون معلوم بوده است. پنج انگشتی که بالای سرش می گیرد، سلاحش است. مثل پنجه برنجی ابوالفضل العباس که بالای بیرق های عاشوراست. پیام رسانش اینترنت و بام خانه ها و آوازش “الله اکبر” است. مثل کبوتران یاکریم که 1400 سال است پیام مظلومین صحرای کربلا را با گفتن “یاکریم” تکرار می کنند.
بدین ترتیب است که حسینی ترین عاشورا، از فردا در ایران آغاز می شود!
حسینی ترین وظیفه ما رساندن فریاد مظلومیت میرحسین عزیزمان و یاران سبزش است از دست یزید مظلوم زمان!
روشنگری تا راهپیمایی حسینی عاشورا و تاسوعا و سازماندهی برای راهپیمایی 22 بهمن تا سرنگونی نظام اقلیت آدمخوار و انشا ا… نوروز 89 اولین نوروز برپایی جمهوری ایرانی و نابودی رژیم ولایت وقیحی!

۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

اعتراض ایرانیان به حضور محمود احمدی نژاد در اجلاس تغییرات دیلیمی در دانمارک

تاریخ انتشار: ۲۷ آذر ۱۳۸۸
ایرانی‌ها متعهد شده‌اند که اگر احمدی‌نژاد به قطب شمال هم رفت، او را راحت نگذارند
جنبش راه سبز (جرس): محمود احمدی‌نژاد در اجلاس تغییرات اقلیمی در دانمارک گفت باید به همه‌ کشورها فن‌آوری هسته‌ای داد، زیرا از نظر او انرژی اتمی، انرژی پاک است. این سخنان با تظاهرات ایرانیان علیه او در میدان شهرداری کپنهاگ همراه بود.

براساس گزارش بی بی سی، با توجه به مسائل امنیتی اجازه تجمع به معترضان در مقابل محل برگزاری اجلاس داده نشده است و معترضان ایرانی ، در سرمای زیر صفر درجه کپنهاگ، در یکی از میدان های در مرکز شهر دست به اعتراض زدند.

در این تجمع ایرانیان ، علیه محمود احمدی‌نژاد‌، سرکوب مخالفان و نقض فاحش حقوق بشر در ایران شعار دادند و چند استاد ایرانی دانشگاه های دانمارک و سوئد سخنرانی کردند و همچنین موسیقی زنده نیز اجرا شد.

صدها ایرانی با حضور در میدان شهرداری کپنهاگ در هوایی برفی با سرمای ۱۲ درجه زیر صفر گرد آمده بودند. خلیل پیام یکی از فعالان سیاسی مقیم دانمارک به دویچه‌وله گفت: حفظ محیط زیست با مردم است نه با دیکتاتور. ما اینجا شعار مرگ بر دیکتاتور می‌دهیم و با تمرکز روی جنبش پس از انتخابات می‌خواهیم بگوییم کسی که به‌عنوان نماینده ایران در این اجلاس شرکت کرده، رییس جمهور ما نیست.

دکتر بهرام بیگدلی، سخنگوی جمعیت دفاع از زندانیان سیاسی کلن نیز گفت: خوشحالم که می‌بینم پرچم‌ همه گروه‌ها در این تظاهرات با مسالمت در کنار یکدیگر دیده می‌شوند. پرچم ایران، کردستان، پرچم داس و چکش، پرچم احزاب، عکس رضا پهلوی، عکس موسوی، عکس ندا همه در کنار هم هستند. ما گروهی ده نفره با هفت جوان از آلمان آمده‌ایم. انگار ایرانی‌ها متعهد شده‌اند که اگر احمدی‌نژاد به قطب شمال هم رفت، او را راحت نگذارند.

فیلمبرداران و عکاسان شبکه‌های تلویزیونی دانمارک در حالی از تجمع ایرانیان تصویربرداری می‌کردند که گروه‌هایی از آنها در دست خود مشعل داشتند. به گفته یکی از شرکت کنندگان، ترکیب چرخ و فلک بزرگ میدان شهرداری با پرچم‌ها و مشعل‌های ایرانیان، نمایی سمبلیک از گوناگونی گرایش‌ها و زنده بودن اعتراض‌ها را به معرض دید می‌گذاشت.
سازماندهی تجمع اعتراضی کپنهاگ، برعهده انجمن "ایران آزاد" بود. تجمع در هوای آزاد، با پایان گرفتن نوای طبل و موسیقی و چند سخنرانی توسط استادان ایرانی دانشگاه‌های دانمارک و سوئد در ساعت ۱۸:۳۰ به پایان رسید.
به گفته کیانوش توکلی، مسئول این انجمن، قرار بود احمد باطبی نیز در شمار سخنرانان این مراسم باشد. وی به دلیل عدم دریافت ویزا، از سفر به دانمارک باز ماند.
پس از تجمع، به دعوت انجمن "ایران آزاد" مراسم دیگری در سالن با حضور اساتید دانشگاه‌های دانمارک و سوئد و مهدی مظفری و مهرداد درویش‌پور، نوشابه امیری وامید حبیبی‌نیا، روزنامه‌نگار بر گزار شد. گروه موسیقی تپش میهمان هنری این مراسم بود.

احمد زیدآبادی ، برنده جایزه قلم زرین آزادی سال 2010 شد

اختصاصي از فرداي ايران : محرم رسيد !!!

و اينك محرم رسيد تا باشد باز نداي فرياد خواهي مظلوم از هر كوي و برزني برخيزد . تا باشد حسيني وار زيستن را باز زمزمه كنيم با تاريخ چند هزار ساله پر از دردي كه قسمت ماست .
و اينك محرم رسيد چون رسيدن هاي پي در پي در اين ساليان سال تا باز به ياد بياوريم خون بر شمشير پيروز است و چه باك گر يزيديان بيشتر مي درند و درباريانشان بيشتر مدح و ثنايش گويند .ما از تبار انسانيم . از تبار نيك مردماني كه هرگز سر فرود بر نياوردند دربرابر ظالم.  ما از تبار همان آزادمرد تاريخيم كه مي گفت :

هيهات من الذله

باز زمزمه مي كنيم نيك سخنش را كه صادقانه و مومنانه جان داد براي گفتنش . باز حسيني مي شويم . باز حسيني هست اينجا ، گير افتاده در چنگال عبيد الله بن زياد و عمرو عاصي ديگر . آي يزيديان اما اين بار ما هستيم . ما هستيم تا آن گونه كه حسينمان وعده كرد و ايستاد در راه آرمانهاي ما ، ما كوفياني نشويم چون شما تا تنها بماند حسين . ما هر يك حسين مي شويم امروز و چون ياران سرسبزش .

تاريخ ايستاده به تماشاي ما تا بنگرد از اين دستهاي خالي و اين فريادهاي ما چه بر مي خيزد .

آري
كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا
دوباره تكرار است

تكراري حتي بيشتر از قامت تاريخ . باز حماسه اي مي سازيم . باز ترانه اي مي سازيم . باز يادمان نمي رود عاشورا نشده چه زينب وار مادراني داريم با داغ هاي بي شمار .

آي يزيديان به گوش باشيد ، حسين ديگر تنها نيست !





به ياد ندا آقا سلطان - شهيد راه آزادي



بي بي سي : مصلح زمانی اعدام شد !

بنا بر گزارش های رسیده از ایران جوانی به نام مصلح زمانی که به گفته خانواده اش در سن 17 سالگی مرتکب جرمی شده بود، صبح روز پنجشنبه 26 آذر (17 دسامبر) در کرمانشاه به دار آویخته شد.
بر اساس این گزارش ها، آقای زمانی 6 سال پیش هنگامی که همراه دوست دخترش در خارج از شهر سنندج بوده توسط نیروی انتظامی دستگیر و ابتدا متهم به ضرب و شتم و تجاوز به دوست دخترش شده بود.
ساناز زمانی خواهر مصلح زمانی، در گفت و گو با بخش فارسی بی بی سی ضمن تائید خبر اعدام او، گفت که مدتی پس از بازداشت آقای زمانی، دوست دختر او اعلام کرد که شکایتی از مصلح زمانی ندارد.
او گفت که حتی بعدها نامه ای از پزشک قانونی مبنی بر عدم تماس جنسی مصلح زمانی و دوست دخترش به پرونده او اضافه شد.
با این حال خانواده آقای زمانی گفته اند که ظاهرا دلیل اعدام آقای زمانی شرارت بوده است، اما به گفته آنها او به‌ جز یک استشهاد محلی که سه نفز از افراد روستای او علیه مصلح زمانی امضا کرده بودند، پرونده کیفری دیگری نداشته است.
هنوز هیچ منبع رسمی و قضایی در ایران در خصوص دلیل اعدام مصلح زمانی و جرم او صحبتی نکرده است و همچنین مشخص نیست که آیا آقای زمانی شاکی خصوصی داشته یا مدعی العموم شاکی او بوده است.
سازمان عفو بین الملل روز چهارشنبه، یک روز پیش از اعدام مصلح زمانی با انتشار بیانیه ای خواهان توفق حکم اعدام شده بود.
گفته می شود مصلح زمانی پس از دستگیری در زندانی در سنندج به سر می برده است، اما پس از چندی به زندان دیزل آباد کرمانشاه منتقل شد و در همان جا در سن 23 سالگی اعدام شد.
مطابق کنوانسیون حقوق کودکان که ایران نیز به آن پیوسته، مجازات اعدام یا حبس ابد بدون بخشودگی را نمی توان در مورد افرادی که زیر سن هجده سالگی مرتکب جرم شده اند، صادر و اجرا کرد.
با این همه، دادگاه های جمهوری اسلامی در چندین مورد در سال های اخیر حکم اعدام برای کودکان صادر کردند و مواردی این احکام پس از آنکه این افراد به سن هجده سالگی رسیدند، به اجرا گذاشته شده است.
حقوقدانان و مدافعان حقوق بشر این اعدام ها را ناقض اصل رعایت حال مجرمان نوجوان می دانند و صدور حکم مرگ و نگه داشتن فرد محکوم در زندان را تا رسیدن به سن مجاز برای اعدام، مورد انتقاد قرار می دهند.
در گزارشی که عفو بین الملل از سازمان های مدافع حقوق بشر در ماه مه سال 2009 منتشر کرد، آمده است که ایران تنها کشوری در جهان است که همچنان به اعدام مجرمان نوجوان و اجرای برخی مجازات های غیرانسانی مانند سنگسار ادامه می دهد.

هادی قابل : گفتمان حسینی و گفتمان یزیدی

بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین * الصلوه والسلام علی سیدالا نبیاء والمرسلین* ابی القاسم محمد * صلی الله علیه وعلی اهلبیته الطبین الطاهرین*، عن رسول الله صلی الله علیه و آله: "ان لقتل الحسین فی قلوب المومنین حراره لن تبرد ابدا".(1) همانا برای شهادت حسین(علیه السلام) در دل انسانهای با ایمان شعله ای هست که هرگز خاموش نشود.  


جنبش راه سبز : چرا پرچم خونین حسینی از پس قرنها وزمانهای بسیار همچنان در اهتزاز است؟ چرا علیرغم همه ستیزهای دشمنان حسینی، وتلاش فراوان برای محو ونابودی آن، همچون ستاره ای درخشان در آسمان دل واندیشه انسانهای آزاده ، اصلاح طلب، عدالتخواه، می درخشد وسوسو می زند؟ راستی مگر در گذر تاریخ از انسانهای بزرگ، پیامبران، اولیاء وصالحان، کشته وشهیدی نبوده است؟ چرا نام ویاد آنها همچون نام ویاد حسین(ع) جاودانه نمانده است؟ پاسخ آن را در سخن آغازین که از پیامبر(ص) نقل کردم می یابیم. این پیوند دلهای انسانهای آزاده با گرمی خون حسین(ص)، راز ورمز جاودانگی آن است، اما چرا جنین است؟ بدان جهت که حماسه حسینی بزرگترین حماسه انسانی تاریخ بشریت است. حماسه ای که فراتاریخی، فراجغرافیایی، فرا زمانی و حتی فرا دینی برای دمیدن روح حقیقت، آزادگی وعدالت در همگان با هر اندیشه ومرامی است. تا راه را برای رسیدن به تعالی وسعادت بنماید، زیرا او چراغ روشن راه هدایت وسعادت برای گم گشتگان وادی حیرت وگمراهی است. که پیامبر مکرم اسلام (ص) فرمود" ان الحسین مصباح الهدی وسفینه النجاه"(2) حسین چراغ فروزان هدایت وکشتی نجات انسانها به ساحل امن است. بی جهت نیست که حسین(ع) برای هر انسان آزاده از هر مکتب ومرامی الگو می شود. گاندی رهبر استقلال هندوستان گفته است:"من مبارزه را از شهیدان عاشورا آموختم."(3)

برای آنکه به این حقیقت بیشتر پی ببریم به مباحثی که در این دهه تحت" عنوان گفتمان حسینی- علوی وگفتمان یزیدی - اموی" توجه شما حق پویان را جلب می کنم.
مکتب حسین(ع) مکتب آراستن سپاهیان عقل وخرد، در برابر مکتب یزید که مکتب گسترش سپاهیان جهل(4) وحماقت است، می باشد. حسین سپه سالار سپاهیان:
-خرد در برابر بی خردی.
- نور و روشنایی در برابر ظلمت وتاریکی.
- بصیرت وآگاهی در برابرکوردلی ونا آگاهی.
- معرفت و شناخت در برابر جهالت ونادانی.
-دوستی ومحبت در برابر دشمنی وعداوت.
- ارزشها در برابر ضد ارزشها.
- خدمت در برابر خیانت.
- آزادگی در برابر بندگی وبردگی.
- کرامت انسان در برابر تحقیر انسان.
- هدایت وراهنمایی در برابر ظلا لت وگمراهی.
- سعادت وخوشبختی در برابر شقاوت ونگون بختی ، می باشد.

از همین جا است که هر انسانی آنگاه که خودرا در برابر این دو مکتب و دو گفتمان می بیند، عرصه ای برای انتخاب خود می یابد، که یا در اردوی سپاهیان عقل برای مبارزه با سپاهیان جهل قرار گیرد، ویا در زمره سپاهیان جهل باشد وبا عقل وحق بستیزد.
پس راهی که حسین بن علی (ع)در تعریف از زندگی به بشریت نشان داد، راه آزادگی وعزت وسر افرازی است. وپرچمی که او بر افراشت، فرا راه همه آزادیخواهان وعدالت خواهان وعزت جویان است، که رنگ ونژاد وزمان و جغرافیا و حتی دین ومذهب نمی شناسد، وهمگان را در زیر این پرچم قرار می دهد، تا قیام قیامت حق.
ابتدا نگاهی به خواستگاه حسین (ع) بیاندازیم: حسین دست پرورده مکتب محمدی وعلوی وفاطمی است. او در خانه ای زاده وپرورش یافته که ترنم آیات وحی الهی در آن می پیچد. او در آغوش پر مهر پدر بزرگی قرار گرفته که لالاییش ذکر وتسبیح خدا است. او در دامن مادری رشد کرده که طاهره است وبرای زنان مدینه معلم ومربی معارف قرآن واحکام الهی است. او در پای سخن امیر کلام علی بن ابیطالب (ع) بزرگ شده که باب شهر علم پیامبر (ص) است، ویگانه مدعی" سلونی قبل ان تفقدونی"(پیش از آنکه مرا از دست دهید ازمن بپرسید)، است.

حسین دغدغه اش حفظ دین خدا که حاصل رنج های پیامبر(ص) وعلی(ع) وشهادت بزرگانی از اصحاب ویاران پیامبر(ص) است. او می خواهد روش عملی جد وپدرش را در اداره جامعه و احکام وقوانین الهی را پیاده کند. چیزی که در جامعه با حکومت امویان معطل مانده است. او نمی تواند شاهد انحراف از این اصول گرانبها باشد. زیرا این ها ودیعه الهی است.
در مقابل یزید کیست: دست پرورده مکتب ابوسفیان وهند جگرخواره ومعاویه است. او در خانه ای رشد یافته که ترنم کنیزکان آوازه خوان و اشعار جاهلی عرب وصدای جامهای شراب وعربده های مستانه درآن پیچیده است. او در آغوش پدر بزرگی قرار گرفته که همواره در سر سودای برگرداندن پادشاهی عرب را داشته وبا پیامبر(ص) در ستیز بوده است.

او در آغوش مادر بزرگی رشد کرده که به آلودگی وبه کینه توزی شهره و از گوش وبینی حمزه عموی پیامبر(ص) برای خود گردن آویز درست کرد. او در کنار پدری رشد کرده که همواره در ستیز با علی (ع) واهل بیت (ع) وشیعیان آنها بوده است. پدری که مجسمه مکر وفریب وآلودگی، وناقض احکام الله است. و یزید جوانی عیاش، قمارباز و همبازی سگها ومیمو نها است. او دغدغه اش رسیدن به آرزوهای دیرینه اجدادش که پادشاهی موروثی است، می باشد.

حال با این شناخت مختصر از دو چهره مقابل هم، در این مجلس اول فهرستی از گفتمان متقابل این دو مکتب ومرام را تقدیم شما می کنم تا در جلسات بعد به تفصیل پیرامون هر یک سخن بگویم:
1)ولایت حسینی- علوی، در برابر ولایت یزیدی- اموی.
2) اصل حریت و آزادگی، در برابر استبداد وبردگی.
3) اصل عدالتخواهی وظلم ستیزی، در برابر ستمگری وتجاوز.
4) اصل اصلاح طلبی وخیر خواهی، در برابر جنگ وخون ریزی.
5) اصل امر به معروف ونهی از منکر، در برابر انکار دین ودستمایه قرار دادن آن.
6) اصل حفظ حدود الهی وقانون مداری، در برابر تعطیل حدود الهی وقانون شکنی.
7) اصل آگاهی بخشی وبیدار سازی جامعه، در برابر نگهداشتن جامعه در جهل و بیخبری.
8) اصل حق محوری وحق خواهی، در برابر انحراف از حق وخود محوری.
9) اصل پایبندی به عهد وپیمان ووفاداری وامانتداری، در برابر خیانت ونقض پیمانها.
10) اصل بکارگیری وسایل درست وصحیح در رسیدن به اهداف متعالی، در برابر اصل هدف وسیله را توجیه می کند.
انشاء الله در جلسه بعد پیرامون اصل اول سخن خواهیم گفت.
چند جمله هم ذکر مصایب حسین و اهل بیت (علیهم السلام) از مقتل لهوف سید ابن طاووس داشته باشم.

خبر شهادت مسلم بن عقیل پسر عموی بزرگوار حسین (ع) در منزل زباله به آن حضرت رسید. جمعی از اطرافیان حضرت با این خبر ترسیدند واز همانجا جدا شدند. راوی می گوید وقتی خبر شهادت مسلم به اهل بیت (ع) رسید صدای شیون وگریه فضای بیابان را پر کرد، وسیلاب اشگ از دیدگان همه جاری شد. فرزدق عرض کرد ای حسین چگونه به سوی این قوم می روی که با فرستاده تو وپسر عمویت چنین رفتار کردند؟ امام(ع) در حالیکه اشک از دیدگانش جاری بود، فرمود خدای رحمت کند پسر عمویم مسلم را او به راحتی وریحان وبهشت ورضوان الهی بازگشت ووظیفه اش را انجام داد، اکنون نوبت ماست که به وظیفه عمل کنیم. آنگاه اشعاری به این مضمون خواند:
دنیا اگر به چشم لئیمان گرانبها است پاداش حق گرانتر وبرتر به نزد ما است
گر بهر مرگ پیکر مارا سرشته اند در راه دوست کشته شدن افتخار ما است
چون سهم ما زروزی دنیا مقدر است زیبا تر آن که حرص طلب در دلش بکاست
چون جمع مال عاقبتش ترک گفتن است مالی چنین بخیل شدن بهر وی چرا است (5)
پروردگارا به ما راه حسین ، مرام حسین، مکتب حسین، عشق حسین، دوستی حسین، لطف حسین وگرمی خون حسین عطا بفرما. آمین رب العالمین. والسلام علیکم ورحمت الله وبرکاته. اول محرم الحرام 1431هجری قمری

------------------------------------------------------------------------------------
منابع:
1- نوری میرزا حسین، مستدرك الوسائل، ج 10 ص 318.
2- طبری- جامع البیان- جزء 16،ص 343.
3- حکیمی، محمد رضا، قیام جاودانه، چاپ اول، ص 87، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1373ش.
4- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج1، صص 21-23، حدیث جنود عقل وجهل، دارالکتب الاسلامیه،تهران،1388ق.
5- سید ابن طاووس،اللهوف، ترجمه سید احمد فهری، صص 73-74، انتشارات جهان، تهران

آرشیو

برچسب‌ها