با این همه ظلمی که سیاهی کرده است .... تردید ندارم که خدا هم سبز است !!!

آخرین اخبار

۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه

الهیات سیاسی یا مهملات سیاسی؟


تاریخ انتشار: ۰۴ بهمن ۱۳۸۸
در گیر و دار مبارزه نابرابری که در آن ارسال یک ایمیل میتواند به قیمت جان یک انسان و آزار و اذیت کسان وی تبدیل شود، بناگاه مسائلی در خصوص خدا، قرآن، امام زمان و آیت الله خمینی مطرح میشود و بخشی از نیروی فعال جنبش را مصروف خود میکند. طرفه آنکه نقد این سخنان تحت عنوان رادیکالیسم هم بی فایده است و خود نزاعی جدید را دامن میزند. شاید بهتر باشد به جای محتوای سخن به رفتار توجه کرد تا بتوان از بروز یک آفت خطرناک در جنبش سبز جلو گیری کرد: آفت مهمل گویی.

برای درک آفت مهمل گویی، ابتدا لازم است مفهوم مهمل یا مهملات و به خصوص مهملات سیاسی روشن شود. از نظر سیاسی، سخن مهمل لزوما دروغ یا غیر منطقی نیست. یک حرف حق و درست یا یک بحث فقهی یا آکادمیک میتواند در شرایطی خاص کارکرد مهمل را بیابد. این مسئله را با یک مثال میتوان توضیح داد: فرض کنید شریک تان تمام سرمایه مشترک را بالا کشیده است و وقتی از او سوال میکنید که پول ها کجاست، او در مورد خواهر زاده دم بخت خود سخن میگوید و از این که او خانه و جهیزیه ندارد ... و خداوند گفته است که کوشش در امر ازدواج عملی پسندیده است و باید در تسهیل ازدواج جوانان کوشش کرد. شما سوال خود را تکرار میکنید و خواهان بازگشت به مسیر بحث می شوید، اما شریک با دعوت شما به «آرامش» و «خویشتنداری» این بار در خصوص مضرات اجتماعی و اخلاقی تجرد داد سخن میدهد! سخنان شریک شما درست، منطقی و مستدل است اما تا آنجا که به پرسش شما پاسخ ندهد، مهمل است و اگر این مهمل گویی چندان طول بکشد که یک فرصت تجاری یا یک معامله پرسود از دست برود، شریک تان بر شما «اعمال قدرت و نفوذ» کرده است و یک «فرصت» را سوزانده است.

نمونه سیاسی این امر، رئیس دولتی است که به جای پاسخ دادن به سوالات نهادهای حقوق بشری، بحثی «آکادمیک» در خصوص مسئله هلوکاست مطرح میکند یا وقتی که هستی شهروندان را به باد فنا میدهد، به جای پرداختن به امور اجرایی، در روستاها دعای فرج میخواند تا هنجار گسیختگی اجتماعی و انحطاط اقتصادی را با آخرالزمان گرایی توجیه کند. اینجا به نقطه پیوند مهمل گویی و نیهلیسم میرسیم، جایی که همه تلاش ها برای برون رفت از یک شرایط نامطلوب به بن بست رسیده اند و در فضای یاس و ناامیدی اجتماعی، تفکری ظهور میکند که ویرانی و انهدام همزمان همه ساختارهای سالم و ناسالم کنونی را به عنوان تنها راه حل منطقی، تئوریزه میکند. یادمان نرفته است که در سال 1384 وقتی احمدی نژاد ظهور کرد، بسیاری از مخالفان کلیت نظام و بخشی از سرخوردگان از اصلاحات جشن گرفتند که او همان هالویی است که ما را یکبار برای همیشه از شر جمهوری اسلامی خلاص میکند و بسیاری دیگر با شعار تحریم در ائتلاف با اینان قرار گرفتند. اما زمانی که احمدی نژاد و شرکا کار جمهوری اسلامی را یکسره کرده و از امارت اسلامی خمر سرخی خود پرده برداشتند، خط سیر از چاله به چاه بر همگان آشکار شد.

اما این نیهیلیسم به همین جا ختم نمیشود. یک روی آن روندی است که هست و نیست مردم را خاکستر میکند و در عوض به آنان صاحب الزمان و انرژی هسته ای میدهد و روی دیگر آن روشنفکری «دینی» است که ابتدا با تحریم انتخابات و موج سبز با نیهیلیست های آخرالزمانی همراه میشود و بعد با دانشی عمیق و قلمی شیوا موقعیت خود را در جایگاه «متفکر سبز» تثبیت میکند تا بتواند به عنوان یک «سبز» بگوید امام زمان توهمی بیش نیست، خدا مرده است و آیت الله خمینی خدا را کشته و تاکسیدرمی کرده است و ... تا از طریق ویران کردن داشته ها و باورهای توده های خاکسترنشین، به سمبل جمهوری خواهی نیهیلیستی تبدیل شود. این شاهکار روشنفکری «دینی» چیزی نیست جز این که به تصور مبارزه روشنگرانه با استبداد دینی، داشته های ایمانی بخش وسیعی از جامعه را، آن هم در پوستینی سبز ویران کند و ویرانگری نیهلیسم دولتی را – البته با توهمی دیگر – تکمیل کند. جالب آنکه انکار خدا و نبوت و امامت، پیش از این بارها در شبکه های لوس آنجلسی صورت گرفته، اما فقط نسخه «سبز» آن مورد استقبال گرم رسانه های دولتی قرار می گیرد تا رهبران جنبش سبز برای اعلام مواضع "شفاف" در تنگنا قرار گیرند و نهایتا منزوی شوند. آنگاه، طبق پندارهای روشنفکر نیهیلیست، تمام آنچه که از گذشته باقی مانده و مقاومت میکند، ویران میشود و شاید (فقط شاید) به همین طریق، نواندیشی و جمهوری خواهی بر ویرانه های گذشته به کلی تخریب شده بنا می شود!

این قسم مهمل گویی و ویرانگری (اگر دچار تئوری توطئه نشویم و فکر دیگری نکنیم) اولین بار نیست که بخش دموکراسی خواه جامعه ایران را در دو راهی مرگ قرار داده است. یک دهه پیش، قصه های عالیجنابان سرخ و خاکستری پوش با این توهم در روزنامه ها مطرح شد که با خلع یا مهار یک عالیجناب، استبداد دینی و «سلطانیسم» ریشه کن میشود. اما نه تنها چنین نشد بلکه برعکس، پشت اصلاح طلبان خالی شد و آن افشاگری ها در نهایت در انتخابات 84 به منبع شعارهای آبکی «غارتگر بیت المال» و «مافیای نفتی» تبدیل شد و مخرب ترین تفکر را به اذن همان عالیجناب بر سرنوشت کشور حاکم کرد تا امروز جوان ایرانی در خیابان گلوله بخورد و روشنفکر «سبز» شده، در خارجه بنشیند و در خصوص تطور خدای وحدت وجودی عرفا به خدای تشخص یافته افاضات بفرماید: چیزی شبیه به یک فلسفه سیاسی سبز، باب دندان بیست و سی!

تحول رنگی، آن هم ظرف چند هفته برای خیلی ها آسان نیست، از آن هول انگیزتر خداشناسی به نمایندگی از طرف کل سبزهاست، اما برای درک عمق تهدیدی که از قبل برخی تاملات نابهنگام در حوزه الهیات نصیب مردمان میشود، کافی است سری به اوین و بهشت زهرا بزنیم و اگر در خارجه هستیم، تماشای بیست و سی را در لابه لای سخنرانی ها و مصاحبه های جنجالی خود بگنجانیم!

مهمل گوی سرشناس (و احتمالا ترسناک) شاید به مهمل گویی خویش و آثار مخرب آن واقف نیست. تا دیر نشده، باید جسارت کرد و زنهارش داد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

شما مي توانيد با انتقادات يا پيشنهادات خود ما را در انجام كاري كه مي كنيم يعني اطلاع رساني ياري نمائيد .
با تشكر - فرداي ايران

آرشیو

برچسب‌ها